۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ۲۰:۵۰
کد خبر: ۲۹۲۶۵۸
154096484_216560016ffcad
علی خورسندی طاسکوه*

در فرهنگ و ادبیات اسطوره ای «اقوام ابتدایی»، «طبیعت» قدسی ترین کلمه هستی است. گفت وگو و ارتباط با مام طبیعت و درک رمز و راز او بخشی از مناسک و پرکتیس های معنوی و روحی روزانه بومیان است. آنها با هر چیز و هر آنچه که در طبیعت است، همبستگی و همباشندگی وجودی پیدا می کنند؛ آب و باد و خاک و هوا و درخت و جنگل و پرنده و چرنده و خزنده و درنده و هر آنچه که در طبیعت یافت می شود را به قول حضرت سعدی به مثابه عضوی وجودی از پیکر و خانواده ملکه باروری و هستی می نگرند.


بی شک، در میان هزاران باشنده سیاره زمین، آدمی تنها مخلوقی است که همواره در رویای دستکاری و تسلط بر طبیعت بوده است؛ حتی زمانیکه از ناشناختگی خشم و غضب طبیعت به سِحر و جادو و افسون و اسطوره پناه می آورد، از رویای تسخیرآن دست برنکشید. در این میان اما، ورود اروپائیان به امریکا شوک تاریخی و فرهنگی عظیمی برای تمدن بومیان بود. اگرچه امروزه بومیان آمریکایی از صناعات بشری و دستاوردهای تمدنی غرب مدرن برخوردار و بهره مندند (که اغلب نیز به آن نمی بالند!)، اما مصیبت های دهشتناکی را متحمل شدند. جدا از کشت و کشتارهای نسلی و ویران سازی های تمدنی هزاران ساله، تخریب و تسخیر «روح طبیعت» بزرگترین ترومای فرهنگی و روانی بومیان بود.


انسان مدرن با ورود به عصر صنعتی شدن و با تولید انبوه ابزارهای مکانیکی پیشرفته صدمات بیشتری به طبیعت وارد کرد. آلودگی طبیعت، جنگل زدایی، فرسایش خاک، زوال تدریجی تنوع زیستی، گرمایش هوا، آتش سوزی و استثمار همه جانبه مخلوقات طبیعت از عمده ترین نخریب های آدمی در این دوره بود. در این عصر آدمی، مغرورانه خود را مُسخر بر «مام زمین» احساس کرد. اما این کافی نبود؛ هنوز به آستانه اشباعش نرسانده بود! در پایان عصر صنعتی تسخیر و تسلط بر طبیعت برای بهره های اقتصادی هیجانش را از دست داده بود. لذت جویی هیستریک، هیجان بهره برداری اقتصادی از طبیعت را اندک اندک کم رنگ کرده بود.


با ورود انسان به عصر پساصنعتی، «تسخیر طبیعت» بی رونق شد، و آدمی به تمسخر «مام جهان» روی آورد؛ هر وسوسه ای در سر داشت و هر طرح لذت جویانه ای در خیال می پروراند، از عصاره جان مام طبیعت مایه گذاشت. در این عصر، پاچاماما از جانب فرزند بازیگوش خویش مستمرا تحمیق و تحقیر شده است. اینکه آدمی عضوی از خانواده مام طبیعت را بدون آنکه مناسکش را ادا کند، زنده زنده در روغن داغ می گدازد و کوفت جان می کند، مثال کوچک اما دردناکی از تمسخر و اهانت به مام طبیعت است. اینک آدمی دیگر با پاچاماما گفت وگو نمی کند؛ صدایش را نمی شنود؛ به آوای موسیقی اش گوش فرا نمی دهد؛ درد و رنجش را احساس نمی کند. به راستی، آدمی چرا این قدر گستاخ شده است!؟ چرا تا این اندازه قانون طبیعت را به بازی گرفته است؟ چرا آدمی روح «مام طبیعت» را بیرحمانه آزرده خاطر می سازد!؟


کرونا پژواک گستاخی و «من-محوری» آدمی و شیزوفرنی تسخیر مام طبیعت است. «کرونا» یک عنصر فرازمینی و جدا از مام طبیعت نیست؛ به مثابه یک «امر واقع» و به عنوان یک «چیز» ناشناخته متجاوز، کرونا ره آورد و پیامد آه و خشم مام طبیعت از فرزند سرکش خویش است. وسوسه هیستریک آدمی، به قول سهراب عزیز، «به قانون زمین بر خورده است»! کرونا نشانه خشم مام زمین در برابر انسان ظلومی است که اصل «تنوع زیستی» را بر نمی تابد و بیرحمانه و متکبرانه بر طبیعت و همباشندگان طبیعی خویش می تازد. کرونا نشانگر بازنده نبودن مام طبیعت در بازی وسوسه انگیز آدمی در تسخیر و تحقیر طبیعت است. کرونا تراژدی و تاوانی است که انسان امروزی در برابر گستاخی تاریخی خویش می پردازد.


سخن مشهور و قابل تاملی است که کرونا دموکراتیک ترین بلای شناخته شده قرن است؛ دارا و نادار نمی شناسد؛ مرزبندی مذهبی و لائیک و بی دین را به سُخره می گیرد؛ تفکیک های نژادی و جنسیتی را بی معنا می سازد؛ با ملت ها و دولت های عالم تعارف ندارد. به کارگر و کارمند و متخصص عنایت خاصی ندارد؛ به دانش آموز و دانشجو و معلم و استاد امتیازی نمی دهد؛ به صغیر و کبیر ترحم نمی کند؛ در نزدش همگی شایسته عقویتند؛ دیر یا زود، شاید مهمان ناخوانده همه جانها شود! باوجوداین، کرونا از جهان جنوب، از جهان در حاشیه، از جوامعی که تاخر دارند، ناعادلانه قربانی خواهد گرفت. چرا؟ نمی دانیم!؟ ولی شاید بدلیل تقدیر مشترکی است که جهان های جنوب با یکدیگر شریکند؛ «تاخر فرهنگی و تکنولوژیکی»، «هژمونی تاریخی خرافه و ناآگاهی»، «حکمرانی آشفته»، «وضعیت بی حکومتی»، «استعداد خودویرانگری»، و شاید مواردی بنیادی تر، همچون، «بخت اخلاقی» مشترک!


به راستی، امیدی برای رهایی هست!؟ آیا می توان کرونا را رام کرد!؟ آیا راه و چاره آموزشی وجود دارد!؟ خبر خوش این است که کرونای حاضر (کوئید ١٩) رام کردنی است؛ این کرونا دیر یا زود با باقی گذاشتن هزینه ها و آسیب هایی از شهر ما رخت برخواهد بست. این یک پیش گویی خودکام بخش نیست؛ یک برآیند علمی، تجربی و آزمایشگاهی است. کرونای حاضر مساله درازمدت شهر ما و جهان نیست؛ چالش اصلی، کروناهای ویرانگرتری است که در آینده های دور و نزدیک در حیات و هستی آدمی حادث خواهند شد. کروناهایی که ریشه در بنیانهای فکری، بت واره های ذهنی و ایدئولوژیک و نوع جهان بینی ما به جهان و انسان دارد. دغدغه حیاتی ما باید اندیشیدن و یافتن چاره کار برای جلوگیری از خشم دوباره پاچاماماهای طبیعی و غیرطبیعی باشد؛ مساله اصلی نیکداشت مام طبیعت و حرمت گذاشتن به تنوع زیستی و سایر باشندگان است.


آیا از گفتمان رسمی تعلیم و تربیت کاری ساخته است!؟ آیا می توان برای تکریم قانون و نیکداشت روح طبیعت طرح جدیدی دراندازیم!؟ آیا هیچ پاسخ تربیتی وجود دارد!؟ حقیقت این است که ایجاد فرهنگ کنشگری با طبیعت و همزیستی مهربانانه و ارتباط صمیمانه با سایر باشندگان طبیعت مهمترین درس سیاستی است که آموزش باید ارائه دهد. استقرار «پداگوژی دوستدار طبیعت» در نظام تعلیم و تربیت رسمی(قصدشده) و غیررسمی(پنهان و اجتماعی) پیشنهاد سیاستی و تربیتی این گفتار کوتاه است. باهم بودگی و همباشندگی مهربانانه شهروندان با طبیعت بن مایه طرح درس «پداگوژی دوستدار طبیعت» است. گسترش فرهنگ کنشگری و همکنشی روحی و اخلاقی با مام طبیعت و همباشندگان آن یک اصل مبنایی است. تحقیقا از طریق «پداگوژی دوستدار طبیعت» است که می توانیم بر وسوسه های تخریبگر خود فائق شویم و مرهمی بر جان های خسته و افسردگی جمعی خود و مام طبیعت بگذاریم. به امیدآنروز!


*عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار