محمد مهدی فرقانی، رئیس دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی در تبیین جایگاه مطبوعات در ایران می گوید: قدرت مطبوعات و رسانههای هر کشوری به نوعی با اقتدار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشور ارتباط مستقیم دارد. اگر امروز شما نگاه کنید میبینید با نفوذترین، موثرترین و بزرگترین رسانههای دنیا عمدتاً متعلق به کشورهای صنعتی و پیشرفته غربی هستند، به دلیل اینکه این کشورها به لحاظ اقتصادی، علمی، نظامی و سیاسی، کشورهایی هستند که در قیاس با کشورهای در حال توسعه، ساختارهای منسجمتری دارند. بنابراین خواه ناخواه در کشوری که به لحاظ اقتصادی و مدیریتی مشکلاتی دارد نمیتوان انتظار داشت که مطبوعات یا روزنامهنگارانش جدا از شرایط آن کشور بتوانند متفاوت جلوه کنند، بنابراین روزنامهنگاران نیز کمابیش محصول همین چارچوبها هستند. در ادامه گفت و گوی با این استاد روزنامه نگاری را می خوانید.
رشته روزنامهنگاری در ایران چه تاریخچهای دارد؟
اولین دورههای کوتاهمدت و فشرده آموزش روزنامهنگاری از سال 1318 و توسط سازمان پرورش افکار با حضور استادان خارجی که عمدتاً انگلیسی و بعضاً آمریکایی بودند، در ایران برگزار شد. بعد از چند سال، در اواخر دهه 20، دوره لیسانس این رشته در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دایر شد، اما پس از چندی این دوره تعطیل و آموزش رسمی روزنامهنگاری متوقف شد. در سال 1346 دانشکده علوم ارتباطات تحت عنوان موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی در محل فعلی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی دایر شد. این موسسه یک دانشکده مستقل بود که به همت دکتر مصباحزاده، رئیس و صاحب وقت موسسه کیهان و با کمک استادانی که با بورس تحصیلی روزنامه کیهان، دکترای روزنامهنگاری را در دانشگاههای خارج از کشور گذرانده بودند، از جمله مرحوم دکتر معتمدنژاد، مرحوم دکتر نطقی، دکتر منصفی، دکتر صدرالدین الهی و چند نفر دیگر راهاندازی شد.
پس از چندی، این دانشکده در سال 1350 به دانشکده علوم ارتباطات تبدیل شد و چهار رشته کارشناسی در آن راهاندازی شد، رشته روزنامهنگاری که آن زمان به نام رشته مطبوعات، رادیو و تلویزیون در آن ثبت نام میشد که بعدها در سال 1352 تبدیل به رشته روزنامهنگاری شد، همینطور رشتههای روابط عمومی، مدیریت بازاریابی و تبلیغات بازرگانی، و نهایتا رشته مترجمی زبان انگلیسی برای مطبوعات. بنابراین از سال 1346 تا به امروز، 52 سال است که آموزش مستمر و آکادمیک روزنامهنگاری را در ایران داشتهایم و داریم. منتها در سالهای پس از انقلاب فرهنگی، یعنی از سال 1359 تا سال 1361، رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی عملا منحل شدند و به گرایش ارتباطات، ذیل رشته علوم اجتماعی تبدیل شدند. در سال 1360 با تلاشهایی که گروه آموزشی ارتباطات صورت داد، دوباره گرایش روزنامهنگاری و روابط عمومی به جای گرایش ارتباطات اجتماعی، احیا شد و به دنبال آن در اوایل سال 1383، مجوز تاسیس دانشکده علوم ارتباطات از وزرات علوم گرفته شد، منتها به دلیل مشکلاتی که آن زمان وجود داشت این دانشکده به صورت نمادین در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی افتتاح شد و تابلوی دانشکده علوم ارتباطات هم در کنار دانشکده علوم اجتماعی قرار گرفت، اما عملا همچنان دانشکده مستقلی نداشتیم و باز هم کماکان این رشتهها را در قالب گروه ارتباطات راهاندازی کردیم. لذا رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی همچنان در قالب گروه ارتباطات به صورت مستقل در دانشکده علوم اجتماعی مستقر بود تا اینکه در سال 1394، مجددا دانشکده علوم ارتباطات در دانشگاه علامه طباطبایی، در یک ساختمان جدید در پردیس شماره یک این دانشگاه در دهکده المپیک احیا و راهاندازی شد، و ما امروز صاحب یک دانشکده بزرگ در این زمینه هستیم. این دانشکده امروز با سه رشته در مقطع کارشناسی روزنامهنگاری، روابط عمومی و مطالعات ارتباطی و همینطور چهار رشته در مقطع کارشناسی ارشد رشته روزنامهنگاری، ارتباطات، مدیریت رسانه، مطالعات فرهنگی و رسانه و یک مقطع دکترا فعالیت میکند که از سال 1375 راهاندازی شده است. از سال 1375 اولین دوره دکترای این رشته پابرجاست و تا به امروز هم فعالیت آن کماکان ادامه دارد.
همانطور که مستحضرید، وظیفه روزنامهها اطلاعرسانی است و حاکمیت هم این وظیفه را به رسمیت شناخته، اما طبیعتاً ملاحظاتی که وجود دارد مانع از اطلاعرسانی صحیح به مردم میشود. چرا با وجود رسمیت این رسالت، این ملاحظات همچنان لحاظ میشوند؟
کمابیش در همه دنیا، البته با شدت و ضعف و بر اساس تفاوت ساختارهای سیاسی که در هر کشوری وجود دارد، نظام روزنامهنگاری و رسانهای هر کشور به نوعی تابع و تحت تاثیر ساختار سیاسی قدرت است. به این معنی که در طبقهبندی نظام انتشار مطبوعات هم میبینید که از بدو تاریخ تا به امروز، این طبقهبندی بر اساس ساخت قدرت سیاسی در کشورهای مختلف صورت گرفته است و طبیعتا ساخت دولت و نگاه و فلسفه سیاسی آن نیز به نوعی بر مطبوعات و سایر رسانهها نیز سایه افکنده است، به همین دلیل مطبوعات علیرغم اینکه از قوانین خاص خود برخوردارند، یعنی حداقل از بعد از انقلاب مشروطه که قانون مطبوعات به طور رسمی تصویب شد و جزو اولین قوانینی بود که در کشور به تصویب رسید و این، خود به رسمیت شناختن فعالیتهای مطبوعاتی محسوب میشود، اما عملا محدودیتهایی برای فعالیت روزنامهنگاران وجود دارد. علت این محدودیتها آن است که علیرغم اینکه ما اولین قانون مطبوعاتمان را در سال 1286شمسی -1326قمری- از اولین قانون مطبوعات فرانسه که در سال 1881میلادی تصویب شده بود اقتباس کردیم، ولی بعد از آن قوانینی که در زمینه حقوق روزنامهنگاران در فرانسه تصویب شد و بعد در سایر کشورهای اروپایی هم اولین قوانین، کمابیش به رسمیت شناخته شد، اما در ایران هیچ وقت قانونی که ضامن حقوق روزنامهنگاران باشد تصویب نشد. به عنوان مثال، در سال 1935میلادی در فرانسه، اولین قانون حقوق حرفهای روزنامهنگاران به تصویب پارلمان فرانسه رسید، اما در ایران تحت تاثیر شرایط سیاسی، هرگز به این قانون توجه نشد و ما تا به امروز فاقد ساختار حرفهای روزنامهنگاری در ایران هستیم، به این دلیل که نهادهای روزنامهنگاری حرفهای در ایران شکل نگرفته است، از جمله قوانینی که استقلال حرفهای روزنامهنگاری را تضمین کند. قطع به یقین تشکلهای صنفی و حرفهای، میثاق اخلاق حرفهای، و آموزش روزنامهنگاری، جزو ارکان روزنامهنگاری حرفهای هستند که در ایران هیچ وقت در چارچوب قوانین تثبیت نشدند و حقوق حرفهای روزنامهنگاران در چارچوب قانونهای خاص به رسمیت شناخته نشده است. به همین دلیل روزنامهنگاری در ایران مثل همه جای دنیا کمابیش تحت تاثیر ساختار سیاسی آن کشور است، اما در کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما، تاثیر و نقش ساختار سیاسی در تعیین سرنوشت روزنامهنگاری جدیتر است.
چرا مطبوعات ما در قیاس با مطبوعات خارجی مطرح نیستند و خبرنگاران ایرانی در سطح جهان، جایگاه چندانی ندارند؟
در مجموع، یکی از دلایل آن این است که اصولا قدرت مطبوعات و رسانههای هر کشوری به نوعی با اقتدار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشور ارتباط مستقیم دارد. اگر امروز شما نگاه کنید میبینید با نفوذترین، موثرترین و بزرگترین رسانههای دنیا عمدتا متعلق به کشورهای صنعتی و پیشرفته غربی هستند، به دلیل اینکه این کشورها به لحاظ اقتصادی، علمی، نظامی و سیاسی، کشورهایی هستند که در قیاس با کشورهای در حال توسعه، ساختارهای منسجمتری دارند. بنابراین خواه ناخواه در کشوری که به لحاظ اقتصادی و مدیریتی مشکلاتی دارد نمیتوان انتظار داشت که مطبوعات یا روزنامهنگارانش جدا از شرایط آن کشور بتوانند متفاوت جلوه کنند، بنابراین روزنامهنگاران نیز کمابیش محصول همین چارچوبها هستند. نکته دوم این که ساختار حرفهای و مستقل روزنامهنگاری هیچگاه در ایران شکل نگرفته است، در نتیجه میبینیم که برخی از رسانهها رسما دولتی هستند و از بودجه دولت ارتزاق میکنند، سایر رسانهها هم غیرمسقیم و کمابیش وابسته به دولت هستند، لذا در ایران هیچگاه مطبوعات و سایر رسانهها به صورت مستقل از دولت تاسیس و اداره نشدهاند، همچنان که بخش اعظم اقتصاد یا فرهنگ کشور دولتی است. در واقع در کشورهایی با اقتصاد نفتی یا اقتصاد تکمحصولی دولت کمابیش منابع اصلی اقتصادی را در دست دارد و در همه عرصهها تعیینکننده اصلی است، به همین خاطر هم در ایران تحت تاثیر این ویژگی، ساختار روزنامهنگاری حرفهای شکل نگرفته و در غیاب آن، نباید انتظار داشته باشیم که بتوانیم روزنامهنگاران برجستهای را به جهان عرضه کنیم. حتی در کشور ما وقتی یک روزنامهنگار میخواهد در مطبوعات، رادیو، تلویزیون و خبرگزاریها حضور داشته باشد، بر اساس تجربیاتی که در درازمدت دارد، مجبور میشود تجربیاتش را به خدمت بگیرد، چرا که ادامه کار او با دشواری مواجه میشود. امکان انباشت تجربه تاریخی روزنامهنگاری مستقل هم میتواند دلیل سوم در این رابطه تلقی شود. روزنامهنگاری در عین حال، حرفه زمینخوردن و بلند شدن است، حرفه کسب تجربه در کوران تاریخ است و متاسفانه ما به لحاظ تاریخی این فرصت را هیچگاه نداشتهایم که از یک جریان روزنامهنگاری آزاد و مستقل برخوردار باشیم تا در نتیجه روزنامهنگاران ما کسب تجربه کنند و با استفاده از تجربیاتشان بتوانند خود را به دنیا نشان دهند. بنابراین به نظر من، سه عاملی که به آنها اشاره کردم، عوامل اصلی هستند که باعث میشوند روزنامهنگاری ما در قیاس با روزنامهنگاری کشورهای پیشرفته، حالت توسعه یافتهای نداشته باشد.
مردم ما عمدتاً اخبار رسانههای خارجی را دنبال میکنند، چرا کار به عدم اعتماد مردم به رسانههای داخلی کشیده شده است؟
این اقدام، بیتردید نشانه عدم اعتماد مردم به رسانههای داخلی است. اما این رویکرد، دلایل مختلفی دارد. مهمترین دلیل این نوع نگاه، به نوعی برخاسته از وابستگی و غیرمستقل بودن ساختار رسانهای است، و اینکه مردم احساس میکنند که رسانهها بیشتر به ساخت قدرت نزدیکاند تا کف جامعه و در نتیجه بیشتر صدای دولت یا اصحاب قدرت هستند تا صدای آحاد مردم، لذا بیشتر خواستهای آنها را منعکس میکنند و کمتر صدای واقعی مردم هستند. نکته دیگر اینکه تحقیقات در ایران نشان داده که اعتماد به دولت یا حکومت با اعتماد مردم به رسانهها به ویژه مطبوعات رابطه مستقیمی دارد. به این معنا که در طول تاریخ هرگاه مردم به حکومت وقت اعتماد داشتند و احساس کردند که حکومت به نوعی بازتاب منویات آنهاست، به مطبوعات هم بیشتر اعتماد کردند و بالعکس، وقتی مردم به دولت اعتماد ندارند، دولت به مفهوم ویژه حاکمیت، به رسانهها هم اعتماد نداشتند، بنابراین بیاعتمادی عمومی که ما امروز کمابیش شاهد آن هستیم میتواند به بیاعتمادی به رسانهها هم کشیده شود و گریز و گزیری از این مسئله نیست. بخش دیگری از این مسئله هم به عملکرد خود روزنامهنگاران برمیگردد که چقدر توانستهاند به طور مستقل، خواستها، علایق، نیازها و مشکلات مردم را بازتاب دهند و صدای مردم باشند.