۲۹ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۰۷
کد خبر: ۲۷۴۱۵۸
محمود شهابی

روزنامه‌ها پر شده‌اند از سلبریتی‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و دانشگاهی. امکان دارد مقاله‌ای در روزنامه به موضوعات عمیق و پیچیده بپردازد، اما معمولاً با تصویر یکی از 10 سیاستمداری منتشر می‌شود که عکسشان می‌باید در هر گزارش خبری وجود داشته باشد، چون سلبریتی‌ هستند!» این بخشی از یادداشت جورج مونبیو، نویسنده گاردین است که ترجمه آن در وب‌سایت ترجمان موجود است. او در این مقاله داد سخنش را برای یک هشدار بزرگ از خلط مفهومی بزرگی که در مورد سلبریتی‌ها و روشنفکران به وجود آمده است بلند کرده است. جریانی که مانند سیل هم رسانه‌ها و رسالت‌شان را مخدوش می‌کند، هم مخاطبان را در بهترین حالت، به توده‌هایی بی‌خاصیت تبدیل می‌کند و هم سپهر مفهومی روشنفکری را بهم می‌ریزد.


به گزارش عطنا به نقل از روزنامۀ ایران، ما اگرچه با پدیده‌هایی مانند مرتضی پاشایی، که سلبریتی مرجعیت‌داری در بین جوانان و نوجوانان بود، رو به رو شدیم و شوکه شدیم اما شوک بزرگ زمانی است که بفهمیم گروه‌ها و سنخ‌های جدیدی از سلبریتی‌ها در لباسی جدید دارند وارد صحنه می‌شوند. یکی از این‌ها گروهی از روشنفکران دانشگاهی هستند که با استفاده از ظرفیت‌های جهان رسانه‌های نوین و ابزارهای ارتباطی جدید، سلبریتی‌ بودن را به فقط استاد دانشگاه بودن ترجیح داده‌اند و پست‌های اینستاگرامی و تلگرامی و توئیت‌هایشان از تعداد فعالیت‌های دانشگاهی‌شان بیشتر است. آنها با تسلط به مختصات ژانر سلبریتی، توانسته‌اند طرفدارها و دنبال‌کنندگان زیادی پیدا کنند و در مورد هرچیزی اظهار نظر می‌کنند. البته در این بین گروهی دیگر هم هستند که در زمره روشنفکران عمومی و مردم‌مدار قرار می‌گیرند و متفاوت با گروه قبلی رسالتی روشنگرانه برای خود ترسیم کرده‌اند. این گروه و همچنین کلیت رابطه سلبریتی‌ و روشنفکر در ایران را در گفت‌وگو با دکتر محمود شهابی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبائی و پژوهشگر مطالعات فرهنگی و مطالعات جوانان بررسی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.


بعد از شکل‌گیری پدیده مرتضی پاشایی و تحلیل و تفسیر آن در انجمن جامعه‌شناسی ایران که خود شما هم به‌عنوان یکی از اعضای میزگرد انجمن حضور داشتید، انتظار می‌رفت که موضوع سلبریتی‌ها و اثرگذاری‌ آنها در انجمن‌های علمی دانشگاهی خصوصاً در انجمن جامعه‌شناسی و انجمن مطالعات فرهنگی، بیشتر مورد مطالعه قرار می‌گرفت که این اتفاق نیفتاد. اما در غیاب چنین مطالعاتی چه بحث‌ها و مناظره‌هایی در مورد جایگاه سلبریتی‌ها در ایران و نسبت آنها با روشنفکران و آکادمیسین‌ها مطرح شده است؟
در بسیاری از کشورها مراکز پژوهشی متعددی با عنوان «مطالعات سلبریتی» شکل گرفته است ولی در ایران با اینکه موضوع سلبریتی‌ها و اثرگذاری آنها به‌عنوان گروه‌های مرجع جدید پذیرفته شده اما هنوز این موضوع به‌صورت آکادمیک مورد توجه قرار نگرفته است. البته برخی از جامعه‌شناسان و پژوهشگران مطالعات فرهنگی در این زمینه اظهار نظر کرده‌اند که خمیرمایه اصلی آنها را می‌توان در چند محور خلاصه کرد. اولین نگرانی‌ای که جامعه‌شناسان ایرانی مطرح کردند این بود که مبادا سلبریتی‌ها جای روشنفکران اصیل را بگیرند و این گروه اخیر نتوانند حرف‌شان را بزنند و دیده نشوند و شرایط به سمتی پیش برود که کسانی که اصلاً این کاره نیستند وارد مسائل مربوط به حوزه عمومی بشوند و مرجعیت پیدا کنند. در ایران این نگرانی در قالب مفهوم «سیاست‌زدایی از جامعه» توسط دکتر یوسف اباذری و همچنین در قالب مفهوم «سیاست‌زدایی از سیاست» توسط مرحوم دکتر قانعی‌راد مطرح شد. به این معنی که روشنفکران اصیل جامعه را ترک می‌کنند و جای خود را به روشنفکران کاذب می‌دهند. نگرانی عده دیگری از جامعه‌شناسان نیز این بوده و هست که دوگانه روشنفکر و سلبریتی مبادا هم‌ شأن و هم‌سنگ قلمداد شوند. در این رویکرد گفته می‌شود که سلبریتی روشنفکر نیست و نباید این دو با هم خلط شوند. علاوه بر این یک نگرانی‌ دیگر هم وجود داشته و دارد و آن این است که هم‌اکنون طیفی از روشنفکران و آکادمیسین‌ها در جامعه ما سلبریتیزه شده‌اند. من در این مصاحبه به همین دو نگرانی اخیر می‌پردازم.
 آیا در این بین هستند کسانی که دیدگاهی مثبت به دوگانه سلبریتی و روشنفکر داشته باشند؟
بله. در جامعه ما رویکردهای دیگری هم شکل گرفته است که متفاوت از نگرانی‌های پیش گفته است. بعضی‌ها معتقدند که نباید اصلاً نگران همگرایی سلبریتی‌ها و روشنفکران باشیم و با جداکردن این دو  مقوله اساساً مخالف هستند. عده‌ای هم مانند آقای سعید حجاریان معتقدند که اشکالی ندارد که احزاب اصلاح‌طلب در بزنگاه‌های سیاسی، از سلبریتی‌‌ها استفاده کنند و سیاست‌های خودشان را از زبان سلبریتی‌ها بیان کنند. البته احزاب اصولگرا هم در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 چنین استفاده‌ای را از یک خواننده ایرانی که گفته می‌شد حدود چهار میلیون فالوور در فضای مجازی دارد به‌عمل آوردند.
 اگر درست متوجه شده باشم نوعی استفاده ابزاری از سلبریتی‌ها اینجا مطرح است. در جهان هم البته این موضوع خصوصاً زمان‌های حساس و مهمی همچون انتخابات وجود دارد و سلبریتی‌ها در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی مداخله زیادی دارند. مصادیق دیگری هم اگر شما در این خصوص به یاد دارید بگویید؟
بله در غرب این سنخ رفتارها زیاد است. مثلاً برخی از هنرمندان، هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها به نحوی وارد مقوله فمینیسم شده‌اند. مثلاً خانم جنیفر لورنس از حقوق و دستمزد نابرابر هنرپیشه‌های زن و مرد در هالیوود انتقاد کرده است. بیانسه، خواننده پاپ امریکایی، در سال 2014 در مراسم اهدای جوایز موسیقی شبکه ام‌تی‌وی، خود را فمینیست معرفی کرد. یا خانم اما واتسون سفیر حسن نیت زنان سازمان ملل درباره نابرابری جنسیتی در آن سازمان سخنرانی‌ کرده است. این مصادیق نشان می‌دهد که ما با تیپی تحت عنوان «فمینیست‌های سلبریتی» در غرب مواجه هستیم که البته طرفداران و مخالفان سرسختی در بین جریان فکری فمینیستی در جهان دارند. مخالفان استدلال می‌کردند که روایت سلبریتی‌ها از فمینیسم باعث تقلیل، تحریف و ساده‌ سازی فمینیسم می‌شود. موافقان اعتقاد داشتند که ورود این هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها به موضوعات جنسیتی و فمینیستی، باعث روی آوردن و علاقه‌مند‌شدن مردم به مفاهیم ثقیل و نه چندان جذاب فمینیستی می‌شود. آنها به هدف استراتژیک و افق بلندمدت توجه کردند و به عبارتی آن را ذیل رابطه اکمال متقابل یا تأثیر متقابل تبیین کردند. به این صورت که می‌گفتند ورود سلبریتی‌های سینما و موسیقی و... به موضوعات فمینیستی، می‌تواند مکمل مانیفست‌های اصیل، نظری و تحقیقاتی فمینیست‌ها باشد و درواقع صحبت از تأثیر متقابل فمینیسم آکادمیک و فمینیسم سلبریتی می‌کنند.
 برگردیم به موضوع اصلی بحث. قرار بود سنخ شناسی‌تان را از نسبت بین روشنفکر و آکادمیسین با مقوله سلبریتی بیان کنید؟
من آکادمیسین‌ها را به دو دسته سلبریتی و غیرسلبریتی دسته‌بندی می‌کنم. همین تقسیم‌بندی را نیز برای روشنفکران قائل هستم یعنی روشنفکران هم به دو دسته سلبریتی و غیرسلبریتی تقسیم می‌شوند. آکادمیک‌های غیرسلبریتی کسانی‌ هستند که در محیط آکادمیک به رسمیت شناخته شده‌اند و از منزلت بالایی برخوردار هستند و دیدگاه‌هایشان در دانشگاه‌ها تدریس و به کتاب‌ها و مقاله‌های آنها استناد می‌شود اما لزوماً ممکن است مردم آنها را نشناسند. به‌عنوان مثال می‌توانیم از برونو لتور (Bruno Latour) نام ببریم که یک فیلسوف، انسان‌شناس و جامعه‌شناس فرانسوی است و در حوزه علم و تکنولوژی تخصصی مثال‌زدنی دارد ولی در سن 71 سالگی به ندرت در جهان و کشور ما در میان مردم عادی یا حتی دانشجویان شناخته شده است.
آکادمیسین‌های سلبریتی خود به سه گروه قابل تقسیم هستند. گروه اول تیپی است که به آنها رهبران فکری (Thought leaders) می‌گویند. یکی از چهره‌های مطرح این گروه، دنیل درزنر (Daniel Drezner) است که کتابی هم تحت عنوان «صنعت ایده‌ها» نوشته است. آکادمیسین‌های این گروه به افراد، سازمان‌ها، احزاب و... در مورد برندسازی شخصی، سازمانی و... مشاوره می‌دهند. گروه دوم آکادمیسین‌هایی هستند که بیشتر در سخنرانی‌های مجموعه «تد» (TED talks) می‌توان سراغ آنها را گرفت. در همایش‌های جهانی مرتبط با این سخنرانی‌ها، انسان‌شناسان، روان‌شناسان، کارشناسان مدیریت و...عموماً از دانشگاه‌های معتبر مانند هاروارد و... مثل یک شومن روی صحنه می‌آیند و در 20 دقیقه سعی می‌کنند مردم عادی را تحت تأثیر قرار ‌دهند و الهام‌بخش موفقیت آنان در کار و زندگی باشند. گروه سوم که به آنها «استادان سلبریتی» گفته می‌شود مثلاً در امریکا معمولاً یک ستون ثابت در مجلات عامه‌پسند دارند و به‌عنوان متخصصان سبک اطلاعاتی را مثلاً در مورد نحوه پخت برخی غذاهای خاص در اختیار مخاطبان خود قرار می‌دهند. البته این دسته از آکادمیسین‌ها به دولت‌ها هم در برخی از زمینه‌ها از جمله اصلاح نظام آموزشی مشورت می‌دهند یا در مورد انتخابات ریاست جمهوری در آن کشور در رسانه‌ها اظهارنظر می‌کنند. این دسته از استادان سلبریتی در میان استادان جوان‌تر دیده می‌شوند و تقریباً همه‌جا هستند: هم ستون ثابت در روزنامه‌های پر تیراژ دارند، هم کتاب‌های پرفروش منتشر می‌کنند، هم مستندهای تلویزیونی را اجرا می‌کنند و هم وب سایت‌شان را مرتب به روز می‌کنند و هم حضور مستمری در توئیتر و... دارند.
 تا اینجا در مورد آکادمیسین‌های سلبریتی گفتید. اگر بخواهیم تفکیکی بین آکادمیسین‌ و روشنفکر قائل شویم، شما نسبت روشنفکران را با مقوله سلبریتی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
همان طور که گفتم من روشنفکران را به دو دسته سلبریتی و غیر سلبریتی تقسیم می‌کنم. روشنفکران غیرسلبریتی همان روشنفکران عمومی یا مردم‌مدار هستند که در مقابل روشنفکران سلبریتی‌ قرار می‌گیرند. روشنفکر عمومی، نه آکادمیک صرف و نه اکتیویست صرف است بلکه هر دو ویژگی را داراست. روشنفکر عمومی درصدد است که آثارش تغییری در جهان ایجاد کند. چندان نگران حجم مخاطبانش برای بالابردن تیراژ کتاب‌هایش نیست. دنبال بازار یا تشنه برندسازی نیست. انتظارش این است که آثارش اثرگذار باشند. دوست دارد حساسیت‌های مخاطبانش را بشناسد اما نه برای قلقلک دادن آنها بلکه برای شوکه‌کردن آنها. دوست دارد خوانندگان آثارش را از چیزی که هستند به چیزی که نیستند تبدیل کند. روشنفکر عمومی برای مخاطبی می‌نویسد که هنوز وجود ندارد ولی قصد آفرینش آن را دارد. مخاطبی که باید باشد نه مخاطبی که هست. به همین دلیل یکی از مأموریت‌های یک روشنفکر عمومی ساخت پابلیک‌ها (همگان‌ها) است. بعلاوه روشنفکر عمومی کسی است که از سرمایه نمادین خود برای مداخله در سپهر عمومی و سیاسی استفاده می‌کند و در مورد هر یک از حوزه‌هایی که در سپهر سیاسی مطرح است یک موضع اخلاقی اتخاذ می‌کند. یافته‌های پژوهشی خود را در معرض استفاده عموم قرار می‌دهد، در صورت لزوم سخت و بی‌محابا با صاحبان قدرت سخن می‌گوید و در صورت مشاهده تحریف‌ها، فریب‌کاری‌ها یا دادن آدرس غلط، تنویر افکار و افشاگری را بر سکوت ترجیح می‌دهد.
در حالی که دغدغه روشنفکر سلبریتی همواره جلب توجه بیشترین تعداد مخاطبان موجود است چه در قالب افزایش فالوورهایشان در فضای مجازی و چه افزایش خوانندگان کتاب‌ها و مقالات‌شان. دنبال این هستند که چه بگویند و چه بکنند و چه بپوشندکه حباب سلبریتی‌شان چشمگیرتر و دیدنی‌تر باشد. روشنفکر سلبریتی بیشتر نگاهش به مخاطبان ثناگویش و نحوه قضاوت آنها از سبک و سیاق و نمایش و نحوه اجرا و بازیگری اوست. اینها در اکثر موارد دچار خودشیفتگی می‌شوند و از خودشان در ذهن خودشان قهرمان می‌سازند. مخاطب روشنفکر_سلبریتی یک توده نیمه فرهیخته است که ادعای زیادی در زمینه علمی و تخصصی ندارد و لزوماً ذائقه فرهنگی تربیت شده‌ای هم ندارد.
 اما گروه دیگری هم باید وجود داشته باشد؛ گروهی که بتوانیم افرادی مانند ژیژک را در آن قرار دهیم.
بله. ژیژک در حد فاصل بین یک آکادمیسین و یک روشنفکر عمومی قرار می‌گیرد یا به تعبیری هر دو جایگاه را اشغال کرده است. در این معنا می‌توانیم ژیژک را نمونه موفق این تیپ معرفی کنیم. ژیژک اولاً به سنت انتقادی لکانی- هگلی تعلق دارد ثانیاً الگوی اخلاقی نیروهای چپ‌گراست و هرجا نشانی از فاشیسم ببیند فریاد می‌زند. ثالثاً رابطه خوبی با ژورنالیست‌ها دارد و در مورد هر موضوعی از 11سپتامبر گرفته تا بحران اقتصادی سال 2008، بهار عربی، بحران پناهندگان و برجام اظهار نظر کرده است. حتی در جست‌و‌جوهایش برای پیداکردن راه سوم بین نئولیبرالیسم و بنیادگرایی، که دغدغه اصلی‌اش هم هست، اتفاقات بعد از انتخابات سال 1388 در ایران را تحلیل کرد. حتی در سال 2013 در یک اقدام نادر با خواننده زندانی روس مکاتبه کرد و با او و دوستانش همدردی کرد. رابعاً وی جایگاه قدرتمندی در عرصه نشر دارد و بیش از 70 عنوان کتاب و تعداد زیادی مقاله دارد. البته آنچه ژیژک را رؤیت پذیرتر کرده است عادت وی به استفاده از ابزار‌های خطابه همراه با لفاظی، با چاشنی جوک و لطیفه و فحش و ناسزا ست به‌طوری که این ویژگی باعث شده شخصیت جنجالی او بیشتر مورد نقد واقع شود تا آثار او.
 اگر به فضای روشنفکری سلبریتی و غیرسلبریتی کشورمان نگاه کنیم می‌بینیم برخی از استادان به خاطر دسترسی به رسانه و تسلط‌ شان بر فضای رسانه‌ای، توانسته‌اند بر حوزه عمومی مسلط شوند. در علوم سیاسی ایران هم فردی مثل دکتر صادق زیبا کلام و در جامعه‌شناسی دکتر یوسف اباذری وضعیتی مشابه دارند و در ساحت روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی، کم از این سلبریتی‌ها نداریم. در این باره هم کمی توضیح دهید؟
من این دو روشنفکر آکادمیسین را در میان روشنفکران عمومی یا مردم مدار جایابی می‌کنم و نه در میان روشنفکران سلبریتی. البته به خاطر داشته باشیم که هر دو مفهوم ذومراتب هستند.
بگذارید سؤالم را جور دیگری مطرح کنم؛ تبعات رواج روشنفکران سلبریتی در جامعه کدامند؟
مشکل اول این است که روشنفکر _ سلبریتی‌ ممکن است به خاطر مختصات جهان سلبریتی‌ها که پر از طرفدار‌ها و فن‌هاست، یک خود پنداره از خودشان پیدا کنند که بر اساس آن انتظار برخوردهای متفاوت را داشته باشند و خودشان را تافته جدابافته ‌بپندارند. مشکل بعدی این است که فن‌ها و طرفداران هر کدام از این سلبریتی‌ها، تقریباً تفکر انتقادی را کنار می‌گذارند و دچار نوعی کیش شخصیت در مورد شخصیت سلبریتی روشنفکر یا آکادمیک می‌شوند به طوری که آنچه آن بت فکری مطرح کند بدون اما و اگر می‌پذیرند و به خودشان اجازه نمی‌دهند به‌صورت مستقل در مورد موضوعات فکر کنند. گاهی وقت‌ها شیدایی و شیفتگی طرفداران به جایی می‌رسد که سلبریتی مورد علاقه خود را همچون یک انسان کامل و یک مرجع تام ستایش می‌کنند. در حالی که قرار نیست سلبریتی‌ها به‌طور عام و سلبریتی‌های روشنفکر یا آکادمیک به‌طور خاص در همه زمینه‌ها الگو و مرجع مردم باشند. البته معنای این حرف من این نیست که دیدگاه‌های علمی یا فلسفی فرد به خاطر آنچه در زندگی خصوصی وی رخ داده است بی‌ارزش‌اند. باید بین گفتار و کردار یک فرد تمایز قائل شد به شرطی که آن گفتار و کردار مصداق ریا نباشد. نام‌هایی که شما ذکر کردید همه بزرگ و محترم هستند اما باید دانست که تفکر انتقادی اقتضا می‌کند که گزاره‌ها و اظهارنظرهای آنان همانند گزاره‌ها و اظهار نظرهای سایر روشنفکران و آکادمیسین‌ها همواره مورد غربالگری واقع شوند. بنابراین می‌توان رفتار آکادمیک‌های سلبریتی‌ را نقد کرد. فقط باید مراقب بود که رفتار یا شخصیت سلبریتی‌ها و رفتار طرفداران آنان را جداگانه تحلیل کنیم و هر دو را از نقشی که آنان به‌عنوان روشنفکران عمومی سلبریتی و غیر سلبریتی در جامعه ایفا می‌کنند تفکیک کنیم.
در مقابل این گروهِ خیلی فعال، استادانی داریم که اصلاً وارد فضای از هر دری سخنی گفتن و موضع‌گیری‌ در مورد مسائل ریز و درشت کشور نمی‌شوند و این رویکرد را تقبیح می‌کنند و شاید از همین روی تقابلی جدی در بین استادان دانشگاه و روشنفکران در این خصوص ایجاد شده است...
طبیعی است! روشنفکر مردم‌مداری که از آن صحبت می‌کنیم کسی است که از دریچه حوزه‌ای که به تخصصش نزدیک است به عرصه عمومی وارد می‌شود در حالی که آکادمیک‌ها از ورود به حوزه عمومی اکراه دارند و جهان اجتماعی برای آنان صرفاً موضوع مطالعه و تحقیق است. بنظر می‌رسد دعوتی که سال‌ها پیش مایکل بوروی، در انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی از جامعه‌شناسان کرد و آنها را به جامعه‌شناسی مردم مدار توصیه کرد، در جامعه ما پاسخ مثبت دریافت کرده است. خیلی از جامعه‌شناسان ما در شبکه‌های مجازی و بیش از آن یعنی در مطبوعات و... نسبت به موضوعات روز واکنش نشان می‌دهند و ما به این گروه در شرایط فعلی احتیاج داریم.
اهمیت کار روشنفکران عمومی و مردم‌مدار در شرایط امروز جامعه، چیست؟ به نظر شما وقت و زمانی که هر کدام از سلبریتی‌های آکادمیک صرف بارگذاری و به اشتراک گذاشتن و تولید محتوا در کانال تلگرامی یا شبکه‌های اجتماعی دیگر می‌کنند اگر صرف تولید یک کتاب، یا یک جریان فکری علمی شود، در درازمدت مؤثرتر نیست؟
معتقدم در شرایطی به سر می‌بریم که به این آگاهی‌بخشی در نبود نظام حزبی مشخص و نهادهای مدنی فعال نیاز داریم. این باری است که به لحاظ تاریخی بر دوش روشنفکران عمومی است و آنها دارند این آگاهی بخشی را در حدی که ممکن و مقدور است انجام می‌دهند. ما همچنان به این دسته از روشنفکران نیاز داریم.


گفت و گو از میترا فردوسی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
مطالب دیگر
چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟
یک استاد دانشگاه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟

تربیت جنسی امری ضروری است و آموزش آن را از هر سنی که کودک شروع به سوال پرسیدن می کند باید شروع کرد. اما به طور کلی اولین زمان برای این آموزش 3 تا 5 سالگی است. چون کودک در این برهه سنی کنجکاوی هایی دارد
فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا مطرح کرد

فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است

یک استاد دانشگاه معتقد است: «نهادهای دولتی و حاکمیتی نقش مهمی در اعتماد عمومی دارند و در واقع عملکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی است که اعتماد را خلق می‌کند یا باعث کاهش آن می‌شود.»
فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا:

فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم

در حال حاضر در معرض تهدید جدی هستیم. طرح مجلس درباره ساماندهی فضای مجازی اولین گام در جهت داشتن برنامه برای مدیریت فضای مجازی است و البته نباید به روش‌های نادرست مثل قطع کردن اینترنت روی بیاوریم.
مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟
بررسی قوانین اینترنت در کشورهای دیگر (1)

مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟

TikTok و WeChat دو شبکه اجتماعی چینی هستند که در دنیا با استقبال روبه‌رو شده‌اند، اما در زمان ریاست جمهوری ترامپ استفاده از این اپلیکیشن‌ها در امریکا به دلیل نگرانی های امنیتی ممنوع اعلام شد.
پر بازدیدها
آخرین اخبار