مطالعات نشان داده است که پیامرسانهای داخلی که هدف آنان جانشینی تلگرام بود طی چند ماه گذشته و فقط پس از یک رشد موقتی که هیچگاه به رقمهای بالا نیز نرسید، بشدت کاهشیافتهاند و در بیشتر موارد به یکچهارم قبل رسیدهاند و عموماً هم زیر یک درصد هستند!
به گزارش عطنا، عباس عبدی، پژوهشگر اجتماعی، روزنامهنگار اصلاحطلب و فعال سیاسی-امنیتی در یادداشتی در روزنامه ایران به سیاستهای مقابلهجویانه در برابر ورود تکنولوژیهای جدید پرداخته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
اگر یک کودک دستش را به بخاری بزند و بسوزد برای او دلسوزی کرده و خودمان را سرزنش میکنیم که چرا مانع از این رفتارش نشدیم. مشکل او فقدان دانش و تجربه است. ولی اگر همین کودک برای دومین بار چنین کند تا حدی او را مقصر میدانیم و سرزنش میکنیم که چرا چنین کردی؟ تو که دستت سوخت نباید تکرار میکردی. این رفتار ما در برابر یک کودک است.
در برابر بزرگسال حتی همان نوبت اول را هم تخفیف نمیدهیم و انتظار داریم که برای یکبار هم چنین خطایی را مرتکب نشود. در نوبت دوم، بیش از آنکه ناراحت شویم، به تمسخر کردن او مشغول میشویم، در نوبتهای بعدی به نحوی دچار انزجار میشویم و او را بیمار مازوخیست خواهیم شناخت؛ بهویژه اگر فاصلههای این رفتار کوتاه باشد. این مقدمه را داشته باشید تا بروم سر اصل مطلب.
اولین روزنامه در ایران حدود 180 سال پیش و در زمان محمدشاه قاجار از سوی یکی از اولین افراد تحصیلکرده تأسیس شد. طبیعی بود که آن روزنامه جز در قالب حکومت نتواند بنویسد و اصولاً چندان گسترده هم نبود. ولی چند سال بعد و در زمان ناصرالدینشاه بهتر دیدند که روزنامه بهطور مستقیم دست دولت باشد و تبدیل شد به بولتن اعلیحضرت ناصرالدینشاه.
شاید نزدیک به 80 سال طول کشید تا سروصدای افراد برای داشتن روزنامه مستقل درآمد، ولی کار تا یک قرن بعد هم همچنان کش و قوس داشت و دارد.
ورود رادیو نیز کمابیش دچار همین مشکل بود، ضمن اینکه رادیو به لحاظ زیرساختی هم وابسته به حکومت بود و حتی استفاده از دستگاه گیرندهاش نیازمند کسب مجوز. ولی درهرحال مدتها طول کشید تا معلوم گردید با رادیوهای موج کوتاه میتوان رادیوهای مستقل از حکومت را هم گرفت و استفاده کرد.
تلویزیون هم اگرچه زمانی آمد که یک نفر از بخش خصوصی آغازگر آن بود، ولی خیلی زود معلوم شد که تلویزیون خصوصی باید برچیده شود و همه در ید باکفایت حکومت قرار گیرد. بااینحال چند دهه طول کشید تا این انحصار نیز به تاریخ پیوست.
ازآنپس سرعت تحولات زیاد و ضمناً سرعت شکست سیاستهای مقابلهجویانه نیز بیشتر شد. با فکس هم همین تجربه را داشتیم. هنگامیکه ویدئو آمد باز همچنین رفتاری را شاهد بودیم، ولی شکست در سیاست اعمال محدودیت و انحصار این رویههای محدودکننده، کمتر از چند سال طول کشید. ماهواره تجربه بعدی بود که عملاً قانون منع استفاده از آن بهسرعت به تاریخ سپرده و منسوخ شد. اینترنت تجربه بعدی بود. خیلی سریعتر مجبور به همراهی با آن شدند. اول فقط اینترنت با سرعت 128 را به افراد عادی میدادند، الآن با سرعت نامحدود را دو دستی تقدیم میکنند و کار بهجایی رسیده که نگران قطع شدن آن در اثر تحریمها هستیم!
آخرین تجربه شبکههای اجتماعی است که مثل همه تجربههای قبلی ابتدا به آن تن داده شد، ولی خیلی زود پشیمان شدند و دستور ممنوعیت و فیلترینگ صادر شد. هیچکس هم نتوانست بپرسد که آیا این دستور قانونی است یا خیر؟ ولی نتیجه چه شد؟ شکست در عرض چند ماه اگر نگوییم چند روز. الآن برخلاف گذشته قادر به سنجش دقیق همه این ادعاها هستیم. میزان مصرف اینترنت در استفاده از تلگرام، تعداد اعضای آن، تعداد کانالها و پستهایی که مردم میبینند و... حتی برحسب نقاط مختلف کشور در دسترس است. همچنین تعداد کاربران شبکههای اجتماعی جایگزین نیز بهدقت در دسترس است و هیچکس نمیتواند آن را انکار کند.
مطالعات نشان داده است که پیامرسانهای داخلی که هدف آنان جانشینی تلگرام بود طی چند ماه گذشته و فقط پس از یک رشد موقتی که هیچگاه به رقمهای بالا نیز نرسید، بشدت کاهشیافتهاند و در بیشتر موارد به یکچهارم قبل رسیدهاند و عموماً هم زیر یک درصد هستند!
نتیجه چه شده است؟ اتلاف منابع زیاد برای این شبکههایی که دیر یا زود تعطیل میشوند. چون بر بستری واقعی شکل نگرفتهاند، منابع مالی اندک جامعه را برای آنها تلف میکنیم. میان مردم ایجاد بدبینی کردیم که سیاستگذاران را ضد خود و منافع خودشان میبینند. اینکه مردم به این نتیجه برسند که تعدادی اندک در اتاقهای در بسته برخلاف نظرات و خواست میلیونها نفر تصمیم میگیرند و شکست هم میخورند و نتیجهای جز ایجاد شکاف میان مردم و حکومت ندارد و مصداق آش نخورده و دهان سوخته خواهد بود.
از همه بدتر اینکه نوعی خودتحریمی بیدلیلی را بر خودشان و طرفدارانشان تحمیل کردند. آنان که این همه علیه تصویب FATF مینویسند و آن را مصداق خودتحریمی میدانند، بهتر است ابتدا به خودتحریمی خودشان بپردازند که عملاً همه کانالهای رسمی و حکومتی را از تلگرام بیرون بردند، درحالیکه عموم افراد آن بهصورت فردی یا غیررسمی در تلگرام فعال هستند و چون همه مردم در اینجا هستند، در عمل آنان خود را ازنظر مردم دور کردهاند و تحریم نمودهاند.
درحالیکه همه خبرگزاریهای رسمی حکومتی پیشازاین در تلگرام حضور داشتند و استفاده میشدند. برای نمونه همین الآن که ایسنا در تلگرام فعال نیست 85118 نفر عضو دارد، یا تسنیم 165459 نفر عضو دارد. درحالیکه آن زمان که در تلگرام فعال بودند خیلی بیش از این عضو داشتند. پستهای آنها را دهها هزار نفر میدیدند. ولی همینها در پیامرسانهای سروش، بله، ایتا، ویسپی، آیگپ، گپ که اسمشان را هم باید از روی متن نوشت چون در حافظه نیست، مجموعاً کسر کوچکی از این اعضا را ندارند.
اگر این خودتحریمی نیست، پس چیست؟ من معتقدم که مشکل ایران کمبود دانش نیست، مسئله کمبود بینش و شدت وابستگی به قدرت و منافع گذرا است. این گزارهای است که ازاینپس با ارائه شواهدی در برخی یادداشتهایم به آن اشاره خواهم کرد.