مسئولان و صاحبنظران اقتصادی در تحلیل شرایط حال حاضر اقتصاد کشور از عبارات و واژگان مختلفی چون بحران اقتصادی، کودتای ارزی، جنگ اقتصادی و... استفاده میکنند. حسین راغفر، استاد دانشگاه و اقتصاددان، تأکید بسیاری بر وقوع یک کودتا به شکل اقتصادی در کشور دارد و معتقد است تمام اینها برنامهای سازمانیافته برای ایجاد نارضایتی بین مردم است.
به گزارش عطنا، به اعتقاد حسین راغفر تبعات اجتماعی و اقتصادی قضایای اخیر، بسیار دردناک بوده و هدف اصلی باید اعمال سیاستهای دوران جنگ باشد. دراین رابطه روزنامه آرمان امروز گفتوگویی با وی صورت داده است که مشروح آن را میخوانید:
اخیراً در توصیف اتفاقات رخداده در بازار از عبارت «کودتای اقتصادی» استفاده کردید. دراینبین، برخی معتقدند نباید عبارات نظامی در تحلیل شرایط اقتصادی به کار گرفته شود. نظر شما دراینباره چیست؟
اصولاً کسانی که متهم به شرکت در این کودتا هستند، این حرفها را میزنند. به من هم کلی در سایتهایشان ناسزا گفتند و عنوان کردند که من میخواهم این مسئله را امنیتی نشان دهم. بله اینیک مسئله امنیتی است.
اولاً کودتای صرفاً اقتصادی نیست، به نظرم کودتای سیاسی هم از زوایهای هست. منتها مقدمات آن ایجاد نارضایتی در عموم مردم است؛ و این اتفاقی است که طراحان این برنامه در اقتصاد کشور آن را پیاده کرده و آزمودهاند. اتفاقاً شواهد متقن دیگری هم در این رابطه وجود دارد که متأسفانه نشان از این حمایت دارد و آخرین آنها هم همان سخنرانی آقای ترامپ در مورد مذاکره با ایران است و بعد واکنش ساختگی که در بازار ایجاد شد.
آنچه من مطرح کردم، این بود که یک برنامه سازمانیافته برای ایجاد نارضایتی در بین مردم طراحیشده است و این اتفاق هم افتاد. امروز شاهد ایجاد یک اضطراب بین عموم مردم هستیم که در طول 40 سال اخیر سابقه نداشته است. حتی خوشبینترین افراد درون نظام اقتصادی هم از این مسئله بهعنوان یک اتفاق خاص یاد میکنند و اینکه عوامل خارجی در این مسئله نقش داشتهاند.
به تعبیری، خیلیها در درون نظام تصمیمگیری هم اذعان داشتند که اتفاقات بازار غیرواقعی است و با توجه به اینکه هیچ ارزی به بازار عرضه نشده است، افزایش غیرمترقبه قیمتها نشان از یک توطئه خارجی دارد.
اتفاقاً به نظر من شواهد این موضوع بهسرعت پیدا شد. ضمن اینکه مسئول برنامههای تحریم علیه کشور ما، خودش بهوضوح بیان کرده چه اقداماتی باید صورت گیرد تا در جامعه ایرانی نارضایتی ایجاد شود.
از طرفی، اقداماتی که در داخل کشور از سوی برخی صورت میگیرد، گاه باسیاستهای دولت آمریکا برای تحریم کشور همسو است؛ بنابراین در این اینجا دو مسئله اساسی وجود دارد؛ اول اینکه سیاستهای اقتصادی آمریکا میتواند اصلیترین مؤلفههای تعیینکننده کارکرد و عملکرد اقتصاد ایران باشند. دوم اینکه، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تلاش گستردهای برای ایجاد نارضایتی در کشور صورت میگیرد.
این مسائل را در اظهارات نتانیاهو هم شاهد بودیم. او از مردم ایران خواست که علیه حاکمیت قیام کنند. در مورد اینکه آیا ما باید از عبارت کودتا استفاده کنیم یا خیر و اینکه برخی میگویند در ادبیات اقتصادی از این تعابیر استفاده نمیشود، باید بگویم که این نوع اظهارات مخصوص ادبیات اقتصادی جناح راست افراطی در کشور است که در خوشبینانهترین شکل ممکن، باید گفت مسائل سیاسی را اصلاً درک نمیکنند؛ بنابراین ما بههیچوجه با اینها حرفی نداریم. این بحث مربوط به گفتمان اقتصاد سیاسی است و عبارتها و واژههای متعارفی است که به کار میرود.
با توجه به شرایط اضطراری بازار، برخی کارشناسان معتقدند ما باید به سیاستهای دوران جنگ بازگردیم. تا چه حد با این موضوع موافقید؟
ما هدفمان دقیقاً همین است. اتفاقی که باید بیفتد، این است که سیاستهای دوران جنگ باید اعمال شود. بسیاری از سیاستهای موجود عملاً در تقابل سیاستهای آن دوران است. البته طی دوران پس از جنگ، خیلیها تلاش کردند آن سیاستها را عملاً ملغی کنند. چون منافع غارتگری آنها به اسم آزادسازی دقیقاً با لغو سیاستهای دوران جنگ همسو بوده است.
چنین بازگشتی به سیاستهای دهه 60، عملاً به معنای دولتیترشدن اقتصاد نیست؟
خیر، اقتصاد دولتی نمیشود. چون قرار نیست دولت خودش کارخانهداری کند. دولت باید سیاستها و فرایندها را مدیریت کند. فرایند تخصیص منابع ارزی متعلق به بخش خصوصی نیست، اینها متعلق به همه مردم است؛ بنابراین دولت وظیفه دارد که این منابع عمومی را بین همه به نحو عادلانه تقسیم کند.
اینگونه نیست که این منابع فقط در جیب مافیای فولاد در کشور برود. بلکه دستفروشان یا کسانی که در این مملکت کلیه خودشان را میفروشند، برای اینکه بتوانند به زندگی خودشان ادامه دهند، سهمی از این منابع ارزی دارند؛ بنابراین دولت باید سهم آنها را نیز بدهد. اینها به معنای دولتی شدن نیست بلکه این منابع مال مردم است.
در التهابات اخیر بازار، مجلسیها نیز طرحی دوفوریتی درباره ساماندهی صرافیها و راهاندازی بازار ثانویه تدوین کردند. ارزیابی شما از عملکرد نمایندگان چیست؟
متأسفانه مجلس ظاهراً همسو با سیاستهای مخرب و بیثبات کننده اقتصادی عمل کرده است.
نمایندگان اتاق بازرگانی بهعنوان مشاور سه قوه میگویند صدای آنها در این التهابات شنیده نشده است و اگر شنیده میشد امروز شاهد بروز چنین مشکلاتی نبودیم.
دقیقاً همینطور است. البته بخش خصوصی واقعی، نه این دلالانی که اسم خودشان را بخش خصوصی گذاشتهاند. بخش خصوصی واقعی یعنی تولیدکننده صنعتی که امروز بیشتر از هرکسی آسیبدیده است؛ بنابراین آنچه که شما مطرح کردید، دقیقاً عین واقعیت است. سیاست دولتها تنها در راستای احیای دلالی، سفتهبازی و سوداگری و به زیان تولید ملی بوده است.
امروز کارشناسان و صاحبنظران از تبعات مختلف قضایای اخیر بازار میگویند. ابعاد این تبعات تا چه حد بزرگ است؟
تبعات اجتماعی و اقتصادی این موضوع بسیار دردناک و فاجعهآمیز است. اگر قرار باشد آنچه که برای اقتصاد کشور طراحی کردهاند پیادهسازی شود، اقتصاد ما 20 سال دیگر با مشکلاتی مواجه میشود که برای احیای آنیک نهضت ملی نیاز خواهد بود که از عهده دولتهایی که بعد از دوران جنگ بر سر کار آمدند، خارج است و عملاً از پس چنین چیزی برنمیآید.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالاتمتحده پیشنهادی مبنی بر مذاکره بدون پیششرط با ایران را مطرح کرد. روز بعد از این سخنرانی، بازار ارز و سکه روند نزولی در پیش گرفت. سؤال این است که چقدر این روند نزولی متأثر از خارج بوده است؟
اینها بخشی از کودتاست. در مفهوم اقتصادی-سیاسی به این موضوع پیشگوییهای خودتحققی گفته میشود. مثلاً یکی از روزنامهها که در خدمت اقتصاد نامولد کشور است، از ابتدای سال گذشته مسئله ارز 5000 تومانی را مطرح کرده بود و بعد بهتدریج تا پایان سال نرخ دلار به همین رقم رسید؛ یعنی اینها انتظاراتی است که در جامعه به وجود میآید و بعد این انتظارات بهتدریج به واقعیت تبدیل میشوند.
همچنین هنوز معلوم نیست در بازاری به نام بازار ثانویه ارز قبل از شکلگیری و قبل از تزریق یک دلار به این بازار، چه کسانی از کجا قیمت 12 هزار تومان را برای ارز کشف کردند؟ وقتی در این رابطه سؤال میشود، پاسخ این است که ما نمیدانیم چه کسانی این کار را انجام دادند و میگویند چند نفر از طریق تلفن این مسائل را مطرح کردهاند.
معنای دیگر این قضایا این است که خیلی راحت میتوان ردپای عوامل CIA را در ایجاد التهاب در جامعه و دستکاری انتظارات عمومی مردم مشاهده کرد. اینکه عدهای نرخ ارز را 12 هزار تومان اعلام کردند و بعد این شایعه را در جامعه رواج دادند، همین عده شایعه کردهاند که نرخ ارز در سال آینده به 25 هزار تومان میرسد.
اینگونه اظهارات همان پیشگوییهای خود تحققبخش، بازی با افکار عمومی و تأثیرگذاری بر انتظارات عمومی است. ازاینجهت، به نظر میرسد اینیک تله و اتفاقاً بخشی از فرایند کودتاست. طی این کودتا واکنشهای جامعه ایرانی و بخشهای مختلف اقتصاد را نسبت به شایعات آزمون میکنند تا واکنش آنها را ارزیابی کنند. ازقضا آنچه بیشتر سناریو کودتا را تقویت میکند این است که شایعهپراکنان کوشیدند تا نشان دهند یک عدهای با تلفن میتوانند قیمت را در بازار دستکاری کنند، بدون اینکه اصلاً عرضه و تقاضایی در بازار کشور وجود داشته باشد.
بعد از اظهارات آقای ترامپ هم همین مسائل را اعلام کردند که باز معلوم نیست این عرضه و تقاضا کجا رخداده است. درواقع هدف اصلی این است که نشان داده شود ترامپ، دولت آمریکا و موضعگیری مسئولان آمریکایی تعیینکننده اصلی قیمت ارز و بازار در ایران هستند.
این موضوع دقیقاً بازی CIA و برای ایجاد جنگ روانی در داخل کشور طراحیشده است. اقتصاد ایران براساس یکسری بنیانها عمل میکند و امروز پس از سه دهه این بنیانها تخریبشده است و نتیجه آن چیزی است که امروز در بازار میبینیم.
موضع مسئولان در قضایای اخیر بازار چگونه بود و ازاینپس چگونه باید باشد؟
آنچه که بیشتر باعث نگرانی شد و افزایش قیمتها را در داخل رقم زد، انفعال برخی مسئولان است که حکایت از نوعی رضایت قلبی از افزایش بیسابقه قیمت ارز دارد؛ بنابراین وقتی مسئولان کشور تا این حد منفعلانه با مسائل برخورد میکنند، انتظار دیگری جز همسویی آنها با سیاستهای بیثباتکننده اقتصاد کشور وجود ندارد.
اقدامات منفعلانه مسئولان یکی از دلایل افزایش بیاعتمادی مردم و زمینهساز رشد شایعات است؛ شایعاتی از قبیل اینکه بهای ارز براثر اظهارات آقای ترامپ تعدیلشده است.
با تغییر ریاست بانک مرکزی، چقدر میتوان به تغییر اوضاعواحوال اقتصادی امیدوار بود؟
هیچ تغییری به دنبال آن اتفاق نمیافتد. مادامیکه سیاستها، جهتگیریها و نوع نگاه در اقتصاد تغییر نکند، هیچ اتفاقی در اقتصاد کشور رخ نمیدهد. مگر آقای سیف، رئیس پیشین بانک مرکزی بهتنهایی تعیینکننده مسئله تخصیص ارز بود که امروز انتظار داشته باشیم رئیس جدید بانک مرکزی بهتنهایی سیاستهای متفاوتی را دنبال کند؟
آنهایی که برندگان سیاستهای دوران آقای سیف بودند، کماکان حضور دارند. مادامیکه این محاسبات تغییری نکند، هیچگونه تغییر و تحولی را نمیتوانیم انتظار داشته باشیم.
در شرایط فعلی، بسیاری بازار سرمایه را مأمن امنی برای سرمایههای مردم میدانند. آیا امروز بازار سرمایه ما از چنین ظرفیتی برخوردار است؟
بازار سرمایه هم در ایران جدای از سایر بازارها نیست. اسم بازاری که سر مردم کلاه میگذارد یا اطلاعات غلط به مردم میدهد، نمیتوان بازار سرمایه گذاشت. درحالیکه اقتصاد معیوب و دچار بحران و در حال رکود و افول است، شاهد افزایش قیمت سهمها در بازار سرمایه هستیم، این نشانگر این مطلب است که عوامل سیاسی این بازار را کنترل میکنند و همانطور که گفتم اطلاعات غلط به جامعه میدهند؛ بنابراین باید گفت بازار سرمایه هم تحت تأثیر فضای مسموم کشور، بیمار است.