پس از خروج آمریکا از برجام و خالی ماندن دست دیپلماتهای ایران از تحقق وعدههای ریاست جمهوری، شاهد تنش و تقابل بیشتر در روابط ایران و آمریکا هستیم. تا حدی که اخیراً شاهد جنگ لفظی ترامپ و روحانی بودیم؛ حال سوال اصلی این است که این تقابل چگونه ادامه مییابد و نتایج آن برای ما چیست؟
محمدعلی رحیمی، دانشجوی روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در عطنا به چالشها و چشماندازهای پیش روی ایران بعد از عهدشکنی آمریکا پرداخته است که در ادامه میخوانیم:
پس از خروج آمریکا از برجام و خالی ماندن دست دیپلماتهای ایران از تحقق وعدههای ریاست جمهوری، شاهد تنش و تقابل بیشتر در روابط ایران و آمریکا هستیم. تا حدی که اخیرا شاهد جنگ لفظی ترامپ و روحانی بودیم؛ حال سوال اصلی این است که این تقابل چگونه ادامه می یابد و نتایج آن برای ما چیست؟
اصولاً مهمترین محوریت در بحث روابط بینالملل «منافع» است. ریشه این محوریت برگرفته از نظریات رئالیسم در گذشته و حال است. شاید علت اصلی رویه فعلی در برخورد آمریکا و سایر کشورها با ما، عدم فهم صحیح و واقع بینانه از «منافع» است.
حال روابط ما با آمریکا به چالش و روزهای حساستری رسیده است، اما واقعیت چیست؟ حقیقت آن است که هیچکدام از دو شخصیت (ترامپ و روحانی) اگر قادر به کاری جهت بهبود اوضاع به نفع خود بودند، از تحقق آن ابایی نداشتند. به عبارتی هر دو فقط حرف و جنگ لفظی، اما با اهداف و شرایطی متفاوت داشتهاند.
روحانی در حال حاضر با بحران مقبولیت از سوی مردمی روبرو است که به وعدههای او دلخوش بودند. در نقطه مقابل ترامپ به مقبولیتی بیش از پیش در آمریکا دست یافته است که مرهون تحقق وعدهها و عملکرد مناسب در بعد اقتصادی بوده است.
نکته دیگر تقابل و امیدواری هر دو فرد به تحقق و داشتن بدنه مردمی در ایران است. روحانی امیدوار به ادامه کار حتی بدون عملکردی مثبت است ؛ چراکه در حال حاضر مردم مصداق ضرب المثل: از اینجا مانده و از آنجا رانده هستند. راهی ندارند، نه قدرت تغییر اساسی و نه خواهان ادامه سیاست های غلط دولت فعلی هستند و ناچاری مردم، یاریگر دولت فعلی گردیده است.
در مقابل ترامپ امیدوار است توده مخالف جامعه دست بکار شده و جنگ داخلی در ایران، محقق شود. نقطه اشتراک هر دو در دوقطبی سازی سریع جامعه و چالش اصلی نیروی سوم خنثی در جامعه ایرانی است که تعدادشان از موافقان و مخالفان دولت روحانی به مراتب بیشتر است.
نیروی سوم و قشر خاکستری حاضر، به شدت شکننده بوده و به علت عدم نقش راهبردی که ناشی از نداشتن قدرت اجرایی در امورات کشور است، به سرعت به یکی از دو سمت سوق داده می شود؛ به عبارتی اگر نقش حاکمیت در ایران را در قالب نظریات رئالیسم قابل تبیین دانسته و نقش دولت حاضر جهت و مخالفان حاکمیت را با توجه به گرایشات آرمانگرا، در قالب نظریات لیبرالیسم، تشریح نماییم؛ آنگاه نیروی سوم را می توان نیروهایی قابل بیان طبق نظریات سازه انگاری و پساساختارگرا دانست که خواهان تغییر بوده اما قدرتی ندارند.
از اهداف دیگر روحانی کم کردن فشارهای داخلی بود که چند سال است با همین ادبیات به او و متفکرین لیبرال داخلی بدعهدی و رویکردهای غرب را هشدار می دادند.
آنچه اهمیت دارد در پیش گرفتن راههای خروج از بحران و بهبود نسبی برای جامعه است؛ در پیش گرفتن سیاست لفاظی در بهترین حالت ضعف بیشتر دولت حاضر و بستر ساز شرایط شبه جنگی برای کشور است. از مهمترین راههای مطرح در کوتاه مدت: دور زدن تحریم ها در سرمایه گذاری در زمینه تولید نیازهای اساسی و اقناع مردم داخلی و در بلند مدت: ایجاد ائتلاف با دشمن دشمن، منطقه گرایی با کشورهای منطقه و پیشبرد اهداف ملی با اولویت دهی حل مشکلات داخلی می باشد.