برف میبارد. مردم خدا را شکر میکنند. از پشت این همه برف دشتها و گلستانهای پر گل و باغهای بارور از میوههای بهار را انتظار میکشند. سیاست و حکومت را در پرانتز مینهند، از این بازگشت به وضع طبیعیتر امور دلهاشان گشوده میشود. گویی طبیعت مثل آغوش گرم مادرانه، همه را به دامان خود کشیده است. دلها و ارواح و جانهای خسته فردی و جمعی را مینوازد. کاش این روزها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، فقط بارش برف را نشان دهد. از هیچ مسئولی توضیحی نخواهد، خبر دیگری منتشر نکند و اجازه بدهد کمی نفس بکشیم.
به گزارش عطنا، دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در کانال تلگرامی خود با عنوان «فانتزی بازگشت به وضع طبیعی» به تاثیر بارش برف 8 بهمن بر حال و روز مردم کشور پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
دولت سالها و دهههاست میان ما و طبیعت ایستاده است. شاید تنها یک حادثه بود که ما را مستقیما با طبیعت مواجه میکرد و آن فاجعه زلزله بود. طبیعت پیام آور فاجعه شده بود و چه تلخ بود. اما برف برف برفی که گویی سرباز ایستادن ندارد، همه چیز را دگرگون کرده. بخصوص که گفته میشود شهرداری هیچ کاری برای رفاه شهروندان نکرده است. گویی تقدیر مردم بود که پس از سالها، با طبیعت وقتی پیامآور برکت و شادی و امید است مستقیماً مواجه شوند. مسئولان کنار ایستادند کمی نفس بکشیم.
بدون شک این انفعال شگفت شهرداری، مردم را در شهر بخصوص در جادههای منتهی به تهران با دشوارهای عدیده مواجه کرده است. میتوان هنوز هم رد فاجعه جستجو کرد وقتی دلنگران مردم زلزله زده کرمانشاه باشی. اما اجازه بدهید در این همه سرور سفید که آسمان میبارد، جوانب فاجعه را فروبگذاریم.
این برف سنگین بار، زندگی متعارف شهری ما را برای ساعاتی متوقف یا کم فشار کرده است. هر کس تا جایی که امکان داشته، برنامههای روزانه را به تعویق انداخته. میبینی کسانی که پشت پنجرهها به آسمان خیرهاند و در کوچه و خیابان، با هوس لذت از این همه بارش لذتبخش قدم میزنند.
لذتی که این برف با خود همراه کرده، با احساس جمعی ما در این چند ماه اخیر بی رابطه نیست. آنچه به آدمها و مسئولان مربوط میشد، نگران کننده، مایوس کننده و ویرانگر نشاط زندگی بوده است. آسمان هم که خشک و آلوده بود. از مردان داخلی و خارجی سیاست، و از متولیان امور که امیدی نمیرفت، اما احساس کشندهای بود وقتی احساس میکردی خدا نیز مردم را فراموش کرده است و گویی همداستان کسانی است که کمر به فردای کشور بستهاند. برف، برف برفی که امروز میبارد، شادی بخشترین نوید تداوم زندگی و فردای هنوز زنده و پرنشاط است.
آنچه از دنیای مدرن سهم ما شده، ایستادن دولت و حکومت میان ما و طبیعت است. حکومت اگر دینی هم باشد، چیزی به این معادله باید افزود: دولت میان ما و خداوند هم ایستاده است. حکومت هم میانجی نسبت ما با طبیعت است و هم میانجی نسبت ما با خداوند. اگر در این بنای میانجی شده، هیچ پنجرهای تعبیه نکرده باشند، قانون و دولت و قوانین و رسانهها به همه دنیای مردم تبدیل میشوند. همه چیز هم اگر رو به راه باشد، باز جان مردم فرسوده میشود از فقدان رابطه مستقیم با طبیعت و خدا. اما اگر امور لنگ و شکسته و پر از ناهمواریهای شکننده نیز باشد، کارتان زار است.
برف میبارد. مردم خدا را شکر میکنند. از پشت این همه برف دشتها و گلستانهای پر گل و باغهای بارور از میوههای بهار را انتظار میکشند. سیاست و حکومت را در پرانتز مینهند، از این بازگشت به وضع طبیعیتر امور دلهاشان گشوده میشود. گویی طبیعت مثل آغوش گرم مادرانه، همه را به دامان خود کشیده است. دلها و ارواح و جانهای خسته فردی و جمعی را مینوازد. کاش این روزها صدا و سیمای جمهوری اسلامی، فقط بارش برف را نشان دهد. از هیچ مسئولی توضیحی نخواهد، خبر دیگری منتشر نکند و اجازه بدهد کمی نفس بکشیم.