منصوره نیکگفتار رفاه، بهزیستی و سلامت کودکان در ابعاد مختلف را جزء شاخصههای توسعه انسانی دانست و گفت: وقتی قرار است پیشرفت های کشوری را بررسی کنند و کشور پیشرفته و عقب مانده را تمیز دهند یکی از شاخص و ملاکها، وضعیت کودکان چه به لحاظ سلامت، چه به لحاظ دریافت حقوق انسانی و حقوق خاص سن خودشان است.
به گزارش عطنا، نشست «تربیت جنسی کودکان؛ حلقه گمشده نظام تربیتی ایران» با سخنرانی منصوره نیکگفتار، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا و به همت گروه روانشناسی و علوم تربیتی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
دکتر منصوره نیکگفتار در توضیح ضرورت تربیت جنسی کودکان گفت: کودکان آسیبپذیرترین قشر جامعه هستند، خوب و بد خودشان را تشخیص نمیدهند، نمیتوانند اهداف خودشان را پیش ببرند و نیازمند برنامهریزی و مراقبت برای رشد ظرفیت و قابلیتهایشان هستند.
رفاه، بهزیستی و سلامت کودکان در ابعاد مختلف جزء شاخصههای توسعه انسانی است. وقتی قرار است پیشرفتهای کشوری را بررسی کنند و کشور پیشرفته و عقب مانده را تمیز دهند یکی از شاخص و ملاکها وضعیت کودکان چه به لحاظ سلامت، چه به لحاظ دریافت حقوق انسانی و حقوق خاص سن خودشان است.
وی ادامه داد: کودکان نیاز به تربیت شناختی، بدنی، شهروندی، عاطفی و دینی دارند. همچنین یکی از مهمترین انواع تربیت، تربیت جنسی است و هر خلاء و محرومیتی در این حوزه میتواند آسیبهای عمیقی در زمینه فردی، خانوادگی و اجتماعی به کودکان وارد کند.
نیکگفتار در زمینه آسیبهای اجتماعی عدم تربیت جنسی کودکان گفت: آسیبهای اجتماعی نظیر خودکشی، قتل، طلاق عاطفی یا رسمی، روابط فرا زناشویی، کاهش سن بلوغ و افزایش سن ازدواج روز به روز در حال افزایش است و این آسیب ها، همگی پیامد اجتماعی دارند، پیامدهایی نظیر کودکان کار، کودکان زبالهگرد، روسپیگری و همه انواع آسیبهای اجتماعی که میتواند قرابت و رابطهای با تربیت جنسی کودکان پیدا کند.
دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران با اشاره به پژوهش دفتر مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری گفت: طبق این پژوهش اعتماد بین افراد جامعه به 10 درصد رسیده است، یعنی نود درصد مردم نسبت به هم بیاعتماد هستند، همچنین شاخص امانتداری و صداقت به هشت درصد رسیده است.
در کشور ما یازده میلیون حاشیهنشین وجود دارد و این روند روز به روز در حال افزایش است. بیکاری در برخی مناطق کشور به بالای 60 درصد رسیده است. سالانه حدود 600 هزار نفر به طور میانگین راهی زندانها میشوند. نزدیک به 40 درصد ازدواجها منجر به طلاق میشود و از 60 درصد باقی مانده میتوان درصدی را برای ازدواجهایی که شکل و شمایل خودش را در زیر سقف خانه حفظ کرده ولی عملا رابطه قوی و عمیقی وجود ندارد و طلاق عاطفی و جنسی صورت گرفته است، در نظر گرفت.
وی ادامه داد: به گفته وزیر کشور در زمینه مبارزه با آسیبهای اجتماعی حدود بیست سال عقب هستیم، پس مرور این آمار تکاندهنده در زمینه آسیبهای اجتماعی توجه ما را بیش از پیش بر پیشگیری در این زمینه جلب می کند.
علم امروز پیشگیری را بهتر از درمان میداند، برای مثال رویکرد پزشکی، سلامتمحور شده و روانشناسان ترجیح میدهند قبل از افسره شدن افراد، آنها را به مثبتنگری تشویق کنند و نه تنها شواهد علمی پیشگیری را مقدم بر درمان میداند، بلکه از دیرباز در فرهنگ ما بر ضرورت پیشگیری تاکید فراوان شده است.
نیکگفتار به بخشی از اتفاقات تلخ در ماههای اخیر که چهره تهران را عبوس کرد اشاره کرد و گفت: بخش قابل توجهی از این اتفاقات، آزارهای جنسی و قتل کودکان معصوم مثل ستایش قریشی، کیمیا، آتنا و غیره قابل پیشگیری بود.
وی تربیت را سیستماتیک دانسته و گفت: تربیت عرصه آزمون و خطا نیست، چرا که با روح، جسم و روان کودک سروکار دارد و نباید آن را با آزمایش و خطا پیش برد اما متاسفانه این برخورد پر از آزمون و خطا و تصادفی در نظام تربیتی زیاد دیده میشود؛ این روشهای آزمون و خطا را در رفتار والدین و متولیان تربیتی می توانیم ببینیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا با تاکید بر تربیت جنسی کودکان در پیشدبستانی گفت: تربیت جنسی از بدو تولد آغاز میشود یعنی فرصت طلایی تربیت جنسی تا پیش از دبستان است اگرچه بعد از آن هم نیازمند مراقبت، رسیدگی و ممارست است اما فرصت طلایی تربیت جنسی در چند سال اول زندگی کودک است چرا که عادات جنسی و بسیاری از رفتارها در این سن شکل میگیرند و زمانی که عادتها شکل میگیرند نمیتوان به راحتی آنها را تغییر داد.
دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران پیشگیری از آگاهی زود هنگام جنسی را حفظ و حراست کودک از هر نوع اطلاعات اضافه در این زمینه و پاکیزه کردن محیط کودک در مسائلی که لازم نیست کودک در جریان قرار گیرد میداند.
نیکگفتار ادامه داد: سیستم تربیتی حاکم بر مدارس ما در زمینه تربیت جنسی بیشتر متمرکز بر معایب و موارد منفی است.
فقدان آگاهی والدین بهدلیل فقدان مهارت و نداشتن نگرش مناسب نسبت به این موضوع، عوارض و پیامدهای ناگواری در آینده برای کودکان دارد.
وی در ادامه «مائو تسهتونگ»، تئوریسین مارکسیسم لنینیسم و سیاستمدار انقلابی کمونیست را مثال زد و گفت: مائو در سال 1949 با کودتایی که انجام داد ریاست دولت را برعهده گرفت و رهبر جمهوری خلق چین شد، این فرد خودش را آدم باهوش و نابغهای میدانست و بعد از تفکر و بررسیهای بسیار، اعلام کرد که منابع غذایی کشور ما از ناحیه 4 آفت مورد تهدید قرار گرفته است، پشه، مگس، موش و گنجشک و ما باید با این 4 آفت با تمام نیرو و قوا مبارزه کنیم. بنابراین بچهها و مردم، تعدادی گنجشک را هر روز شکار میکردند تا بعد از مدتی این هدف مائو به نتیجه رسید و نسل گنجشکها منقرض شد و همگی خوشحال شدند اما بعد از مدتی دیدند که تعداد حشرات به خصوص ملخها به شدت افزایش یافته است و کاشف به عمل آمد که وجود گنجشکها حکمتی داشته است و جزء چرخه زیستی بوده اند. غذای گنجشکها، حشرات و ملخها بودهاند و با انقراض نسل گنجشکها تعداد آنها افزایش پیدا کرد و باعث از بین رفتن تمام مزارع غلات شد، مردم چین سالها قحطی بسیار فجیعی را تجربه کردند، 45 میلیون نفر به دلیل قحطی از بین رفتند و چند سال طول کشید تا چرخه زیستی چین به حالت اولیه بازگردد، در این زمان چین، گنجشک را از شوروی وارد میکرد.
به گفته وزیر کشور در زمینه مبارزه با آسیبهای اجتماعی حدود بیست سال عقب هستیم، پس مرور این آمار تکاندهنده در زمینه آسیبهای اجتماعی توجه ما را بیش از پیش بر پیشگیری در این زمینه جلب می کند.
دکتر نیکگفتار این اتفاق را نشاندهنده دید تونلی دانست و گفت: متاسفانه فقط یک قسمت از مسئله را میبینیم و از سایر بخشها غفلت میکنیم، سلیقهای را در سیستمی اعمال کنیم که هیچ اطلاع و آگاهی از عوارض و پیامدهای آن نداریم.
وی در انتقاد به عملکرد سلیقهای در سیستم تربیتی گفت: تربیت جنسی بنابر درک و سلیقه متولیان تربیتی جزء انواع تربیتها در مدارس نیست و البته دلیل بخشی از این نوع نگاه بر خلط بحث تربیت جنسی و آموزش جنسی برمیگردد، مسائل جنسی در کشور ما همیشه تابو بوده و هست.
منع، محرومیت، برخوردهای سلبی و روشهای انقباضی در کشور و سیستم تربیتی ما باعث اتفاقات عجیب بسیار در پشت پرده میشود؛ در کمترین سنها اطلاعات زیاد رد و بدل میشود که نشان دهنده این است که آنجایی که باید منطق، شناخت و عقلانیت مصرف شود، نمی شود.
نیکگفتار در خصوص خلط بحث آموزش و تربیت جنسی گفت: این دو کاملا متفاوت است یعنی آموزش جنسی میتواند زیر مجموعهای از بخشهای تربیت جنسی قرار گیرد، آن هم زمانی که فرد در آستانه ازدواج است، آموزش جنسی، آموزش روابط و احساسات جنسی است که بحثی کاملا تخصصی و کادربندی شده است، افراد هنگامی که در آستانه ازدواج هستند در جریان این آموزشها قرار میگیرند، که کاملا منطقی است اما بحث تربیت جنسی مسئلهای کاملا فراتر و گستردهتر است و ما در تربیت جنسی با چند مقوله مواجه هستیم.
وی ادامه داد: زمانی که سوالی برای کودکان به وجود میآید، پاسخ باید متناسب با سوال، کاملا سنجیده و با وارسی اطلاعاتی که کودک دارد داده شود.
وی ادامه داد: وقتی درباره تربیت جنسی کودکان به خصوص در 5 یا 6 سال اول صحبت میکنیم تمرکز و تاکیدمان بر مقولههای فوق است و همچنین موضوعاتی که بعدها با نزدیک شدن به سن بلوغ میتواند مطرح شود.
وی در توضیح این مقولهها گفت: شکلگیری عادات و رفتار امر بسیار حساس و مهمی است، وقتی یک رفتار و عادتی در فرد شکل گرفت تغییر آن به راحتی قابل انجام نیست، تغییر در عادت نیازمند توجه، اراده و آگاهی سطح بالایی است که در کودکان نمیتوان این انتظار را داشت.
وی درخصوص آسیبهای اجتماعی این تربیت، اظهار کرد: اشارهای بر اتفاقات مهیب چند ماه اخیر داشتم، ارتباط جنسی کودکان یک اختلال و یک انحراف جنسی کاملا شناخته شده است که در تشخیص روانپزشکی از آن به «بچه بازی» یاد میشود، زمانی که فرد آزارگر جنسی حداقل 16 سال دارد، کودک نابالغ یا کودکی که تازه بالغ شده را مورد آزار قرار میدهد.
اغلب آزارگران جنسی در دوران کودکی مورد آزار قرار گرفتهاند و پس از بازجویی از آنان به خاطراتی اشاره میکنند که حکایت از تجربه تلخ این افراد در کودکی دارد و به دلیل خشم و نفرت شدیدی که از این اتفاق به او دست داده است به دنبال انتقام گرفتن از جامعه است.
وی تاکید کرد: کودکآزاری موضوع جدیدی نیست، به دلیل حضور شبکههای اجتماعی و گسترش سریع اخبار ما در جریان این خبرها قرار گرفتیم در حالی که از زمانهای قدیم این موارد وجود داشته است اما آنقدر کالبد شکافی نمیشده است.
دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران ادامه داد: تا سال 1383 پرده از پرونده بسیار سنگین برداشته شد، فردی به نام محمد بسیجه که مجرم این پرونده بود، این پرونده درواقع مخوفترین و مهیبترین پرونده 80 سال گذشته ایران نام گرفت.
نیکگفتار توضیح داد: این فرد کارگر کارخانه آجرپزی پاکدشت بود و پس از دستگیری مشخص شد که 17 کودک و 3 بزرگسال را مورد آزار جنسی قرار داده است، در حین بازجویی خودش توصیف میکند که مادرش را در 4 سالگی از دست میدهد و به شدت دچار کمبود محبت مادری بوده است و پدرش بسیار خشن و مستبد بوده است و به شدت در کودکی او را کتک میزده است.
وی ادامه داد: در 11 سالگی مورد تعرض جنسی قرار میگیرد بعد از آزار او به شدت مورد کتک زدن قرار میگیرد و این بچه از ترس به کسی چیزی نمیگوید اما میگوید: زمانی که این فرد با من این کار را کرد با خودم عهد بستم که باید انتقام سنگینی از جامعه بگیرم و این کار را کردم.
نیکگفتار افزود: این آدم به 16 بار قصاص و یک بار اعدام محکوم شد و سرش بالای دار رفت، قاتل آتنا هم بالای دار رفت و قاتل ستایش هم در بحبوحه اعدام است در 17 سالگی مرتکب جرم شده است و برای اینکه به سن قانونی برسد یک سال در زندان نگه داشته شده است و بعد وکیلش و دیگران با خانواده ستایش برای گرفتن رضایت صحبت کردند اما بعد از خواندن داستان زندگی این آدم متوجه میشویم که قتل و آزار جنسی را به هیچ عنوان نمیتوان توجیه کرد.
دکتر نیکگفتار در رابطه با مهمترین راه پیشگیری از آزار جنسی تشریح کرد: تربیت جنسی کودکان مهمترین راه است، به عبارتی برای کاهش سوء رفتار جنسی با کودکان 2 راهکار داریم، که یکی از طریق تربیت جنسی و آموزش خانواده و دیگری آگاهی بخشی به خانواده است.
از باب اینکه کودکان چه اقتضاعات رشدی ای دارند؟درک و دریافتشان چیست؟و از لحاظ شناختی درچه سطحی است؟در حوزه روانی_ اجتماعی چگونه اند؟و اینکه رشد جنسی در هر مرحله چه ویژگی هایی دارد.
نیکگفتار در خصوص نقش مادر در زمینه تربیت جنسی گفت:اشراف و احاطه بر این اطلاعات والدین رابه خصوص مادرکه ارتباط نزدیکتری در حدود سن 6، 7 سال اول زندگی به بچه ها دارد به شدت ورزیده تر و مسلط تر می کند.
او بر مسئولیت پذیری خانواده ها تاکید کرد و گفت: خانواده در زمینه تربیت دینی، معنوی، اخلاقی و جنسی کودکان هم مسئولیت دارد، به نظر می رسد اکثر خانواده ها در زمینه تربیت جنسی ورود ندارند و به عبارتی خود خانواده ها هم این تربیت را دریافت نکردهاند و اطلاعات و مهارتی هم ندارند و نمیتوانند این موارد را در جای مناسب به فرزندان خود انتقال دهند.
وی ادامه داد: آموزش و پرورش هم در بعضی زمینههای تربیتی سنگ تمام گذاشته است مثلا در زمینه تربیت دینی البته به خیال خودشان، در مداس با توجه به سیاستگذاری و همخوانی با سیاست کلی کشور، بیشترین تاکید و تمرکز بر روی تربیت دینی است، تربیت دینی به این دلیل که خیلی سلیقهای، افراطی، تک بعدی و تونلی است در نهایت منجر به تولید باورهای سالم، معنوی، متعالی و تحققیافته نمیشود بلکه متاسفانه دینداران افسرده را میسازد.
دبیر انجمن روانشناسی اجتماعی ایران در انتقاد به تربیت دینی مدارس گفت: آدمهایی که بعد از فاصله گرفتن از مدرسه یا زمانی که در مدرسه نیستند، هیچ نسبتی با دین و تدین ندارند و زندگیشان کاملا از دین منفک است یعنی دین فقط در سر کلاس تعلیمات دینی هست یا بینش دینی خاصی که برایش میگذارد یا مناسبتهای دینی که در تقویم اجرایی مدرسه سعی کردهاند هیچ مراسم سوگواری و عزاداری را از قلم نیندازند.
نیکگفتار در ادامه افزود: همه مناسبتهای سوگواری در مدارس مورد توجه قرار میگیرد و تا جایی که می توانند بچهها را در این زمینه به عنوان آدمهای متدین به شدت تیره و تار افسرده کنند در حالی که مناسبت شاد و مذهبی داریم، البته یکی از چالشهای مملکت ما است و مختص نظام آموزش پرورش نمیشود و متاسفانه هیچ راهکاری و هیچ استراتژی مشخصی در این زمینه وجود ندارد که ما چگونه باید شادیهای جمعی داشته باشیم، چگونه مردم میتوانند هیجان خودشان را جمعی برونریزی کنند، عزاداریهای جمعی زیاد داریم که همه باعث همبستگی اجتماعی و وفاق عمومی میشود.
نیکگفتار افزود: این سوگواریها که برگزار میشود حتما مزایا و منافع خودش را دارد اما همه اینها باعث میشود که آدمها از آن روحیه نشاط، سازندگی، شور و انرژی لازم برای زندگی به خصوص در دوره کودکی هیچ برنامهای وجود ندارد.
وی در خصوص آسیبهای عدم تربیت جنسی توضیح داد: یکی از آسیبهای عدم تربیت جنسی کودکان این است که کودکان در حدود 2 و نیم تا 3 سالگی نسبت به سیستم تناسلی خودشان آگاه و حساس میشوند و متوجه وجود آلت تناسلی خودشان میشوند و لمس خود در کودک باعث لذت میشود و در ادامه کودک سوالاتی به ذهنش میرسد که من چطور به دنیا آمدهام یا مثلا تفاوت من با خواهر یا برادرم چیست؟
نیکگفتار ادامه داد: اگر خانواده تربیت جنسی را انجام نداده باشد، مهمترین منبع کودک در این زمینه نمیشود یعنی برای کودک سوالاتی پیش میآید ولی خانواده چون در این زمینه مهارتی کسب نکرده است، به دانشها و مهارتهای لازم مسلط نیست، پس با اولین سوالی که کودک میکند پدر و مادر دستپاچه میشوند، ممکن است برخورد خشنی داشته باشند و کودک را دعوا یا تنبیه کنند در حالی که برخوردهای سرکوبگرایانه و تنبیهی باعث از بین رفتن سوالات در کودک نمیشود بلکه ذهن کودک را نسبت به این سوالات بیشتر حساس میکند.
وی افزود: این مسئله برای کودک پیش میآید که دیگر این سوالات را برای والدینش مطرح نکند اما شاخکهای حسی او مدام در حال فعالیت است و به محض اینکه در این زمینه در جایی اطلاعات بشنود یا ببیند نسبت به آن حریص میشود و یک نوع عطش جنسی سیری ناپذیر نسبت به آن پیدا میکند، در حالی که اگر خانواده در این زمینه مهارت و اطلاعات کافی را داشته باشد میداند که باید با هر عمل کودک مثل خودلمسیها و موقعیتهایی که ممکن است پدر یا مادر را پیگیر کند چه واکنشی به تناسب سن کودک و شرایطی که وجود دارد از خودش نشان دهد.
وی در رابطه با برخوردهای سرکوبگرایانه والدین اظهار کرد: برخوردهای سرکوبگرایانه والدین و رد شدن از این موضوع باعث میشود بعدها آن کودک وقتی به سن نوجوانی و جوانی میرسد موضوعات دیگری را به والدینش مطرح نکند، اگر والدین پایگاه امن و معتمد بچهها نباشند میشود انتطار داشت که رفتارهای خاصی در خفا شکل بگیرد، خیلی وقتها سوالاتی که کودک میپرسد بیشتر برای جلب توجه است یعنی هیچ مبنایی ندارد فقط میخواهد یک چیزی را بداند، یا جلب توجهی کند؛ باید دید که این سوال فقط مطرح شده یا اینکه پیگیری بعدی وجود دارد یا خیر؟
وی با اشاره بر فرهنگ و آموزههای فرهنگی در خانواده گفت: برخی از آموزهها و الگوهای فرهنگی ما زمینه را برای مورد آزار جنسی قرار گرفتن کودکان افزایش میدهد، اینکه کودک تفاوت میان آشنا و غریبه را بداند و اینکه بداند چه کسانی میتوانند وارد حریم امن او بشوند و چه کسانی نمیتوانند وارد این حریم شوند.
وی در انتها تاکید کرد: در برخی خانوادهها هر مردی که در دایره روابط قرار می گیرد «عمو» خطاب میشود و هر خانمی در همین دایره «خاله» لقب میگیرد، کودک این نسبتها را واقعی تصور میکند بنابراین با استفاده از چنین ادبیات و الگوهای فرهنگی میتواند بیشتر کودکان را در معرض چنین آسیبهایی قرار داد.