پای اخلاق و شرافت حرفهای که به میان میآید، آزادی و سلامتی اولویتش نیست و دقیقاً به همین دلیل است که این روزها روی تخت بیمارستان است، با صورتی که نمیخندد، علیرضا رجایی میخندد، اما صورتش نمیخندد تا یادآوری باشد برای هزینههایی که باید پرداخت تا اخلاقی زیست و روزنامهنگار بود. سادهگیراست و خندهرو، مردمدار و مؤدب، اما برای آنچه که بیرون حلقه اخلاقیاتش قرار بگیرد اهل مماشات نیست.
به گزارش عطنا به نقل از ایران، حتی اگر با او موافق نباشی همچنان به صداقتش ایمان داری. مرجعی است که برای اخلاقیات حرفهای سراغش میروی. بیش از 10 سال پیش روزنامهنگاری تازهکار بودم. سؤالهایم را درباره اخلاق حرفهای روزنامهنگاری از او پرسیدم. نتیجهاش مصاحبهای شد درباره وظیفههای صنفی روزنامهنگاری، اخلاق و مسئولیتهای حرفهای که در نشریه داخلی انجمن صنفی روزنامهنگاران به شکل بسیار محدود منتشر شد. این روزها برای رجایی هیچ شباهتی به آن روزها ندارد، اما این پرسشها، همچنان پرسیدنی است و پاسخهای او اگر چه به وقایع روز آن سالها اشاره دارند؛ همچنان راهگشا هستند. رجایی در این گفتوگو از ضعف روزنامهنگاران در فعالیتهای صنفی و از موضع اخلاقی روزنامهنگاران در برابر پدیدههایی مانند جنگ و فقر میگوید. او معتقد است دایره حوزه خصوصی افراد یکسان نیست و مطبوعات برای حراست از اخلاق جامعه میتوانند و باید به حوزه خصوصی افراد مرجع نفوذ کنند. آن روزها موضوع روز تعریف روزنامهنگار بود و او هم روزنامهنگار باتجربهای بود که درباره این تعاریف اندیشیده بود.
در کشورهایی که در دو سر طیف آزادی قرار دارند، یعنی کشورهای کاملاً آزادیگرا و کاملاً اقتدارگرا تعریفی واحد از روزنامهنگار دیده نمیشود؛ با توجه به شرایط حال حاضر ایران، لزوم تعریف حرفه روزنامه نگاری را چگونه تفسیر میکنید؟
تا آنجایی که تجارب ما نشان میدهد، نه فقط برای روزنامهنگاری بلکه برای هیچ کدام از مسائل صنفی یا اجتماعی-سیاسی از این دست، صرف تعریف نه محدودکننده است و نه گشایشگر؛ مجموعه موازنه نیروهای مؤثر است که نقش تعیینکنندهای دارد. اصولاً تعریف اگر بنا باشد به ابزاری برای بسته شدن فضا به ضرر یک نیروی اجتماعی و سیاسی منجر شود وقتی است که از قبل موازنه نیروها به ضرر یک جریان اجتماعی تغییر کرده است و الان مستمسکهای حقوقی در حال وضع شدن است.
عدهای تعریف روزنامه نگار را پیشنیاز احقاق حقوق روزنامه نگاران میدانند. اگر کسب خبر را یکی از اساسیترین حقوق ششگانه روزنامه نگاران بدانیم. روزنامه نگاران ایرانی در چه وضعیتی هستند و آیا روزنامه نگاران جوامع دموکراتیک از این حق به طور کامل بهرهمندند؟
اول از دومی شروع میکنم، در هیچ کجا گردش مطلق اطلاعات وجود ندارد. به طور مستقیم یا غیر مستقیم تلاشهایی از طرف یک ساخت مسلط انجام میشود تا این اتفاق نیفتد. ولی در ایران به جهت اینکه وضعیت چندان با ثباتی نداریم به طور قطع این حق در وضعیت مطلوبی نیست، ما میدانیم برخی رسانهها به خاطر موقعیت ویژهشان رانت خبری دارند و منابع اطلاعاتی در دست دارند که این به خاطر تبحر در امر رسانهای نیست بلکه به سبب نوع ارتباط آنها با منابع اطلاعاتی است. از طرف دیگر بسیار پیش آمده به خاطر درج یک خبر، مطبوعات به شکل سؤال برانگیزی با محکومیت و توقیف روبهرو شدهاند و این نشان میدهد ما در این میان وضعیت تضمین شدهای نداریم.
اگر بخواهیم به نمودار تاریخی وضعیت مطبوعات 160ساله اخیر نیمنگاهی داشته باشیم، در حال حاضر در چه وضعیتی هستیم؟
خب در مقایسه با نیمه دوم دهه هفتاد، در دهه هشتاد وضعیت خوبی نداریم. ولی میتوانم بگویم از ابتدای دهه هفتاد تا امروز نیروهای کارآزموده زیادی در مطبوعات پرورش پیدا کردند و اگر ما در یک وضعیت رونق نسبی مطبوعات بودیم این نیروها فرصت نشان دادن استعدادهایشان را پیدا میکردند و به صورت تصاعدی این فضا رونق بیشتری میگرفت.
روزنامهنگاری یک حرفه عمیقاً ایدئولوژیک است و میدانید که گرایشهای ایدئولوژیک مختلف قضاوتهای سیاسی یکسانی ندارند و در مورد پدیدهای مثل جنگ این ایدئولوژیها احکام ثابتی ندارند و غالباً ادعا میکنند طرف مقابل موضعی غیر اخلاقی دارد.
زمینههای مساعدی در ایران درحال حاضر وجود دارد که بخشی از آن را میتوان مدیون گسترش فضای دانشگاهی بدانیم و در طول دهه هفتاد نیروهای مستعد آماده شدند. میتوان گفت بالقوه فضا، فضای خوبی است اما به خاطر محدودیتها، به صورت بالفعل با مشکلاتی روبهرو هستیم.
خارج از بحثهای سیاسی در حوزههای تخصصی باید این نگرش حرفهای خودش را نشان میداد. آیا این اتفاق افتاده است؟
به نظرم در سطوح ملی و در نشریات سراسری، مطبوعات از فضای فکری قابل قبولی برخوردار است. اگر این فضا میتوانست رقابتیتر باشد در مطبوعات نیروهای جدیدی پرورش پیدا میکردند و نیروهای فعلی ارتقا پیدا میکردند.
به نظر میآید منظور از محدودیتهای اشاره شده بیشتر سانسور است، یا مدل دیگر آن خود سانسوری. آیا نهاد مطبوعات به مثابه یک نهاد مدنی میتواند اقدامی در برابر این وضعیت انجام دهد؟
این که در برابر اصل پدیده سانسور ایستادگی کند وسانسور را منتفی کند، درتوان این نهاد نیست و اساساً نسبتی نیز با هم ندارند. یعنی نهاد روزنامهنگاران و نهادی که سانسور را بازتولید میکند نیروهای متوازنی ندارند. ولی به شکل برنامههای محدودتر و طرح در حوزههایی که سانسور را نقد میکند، میتواند فعالیت کند و یک مدل آموزش در مقابل فضایی که سانسوردر آن حاکم است. نهاد صنفی مطبوعات میتواند کارهایی انجام دهد که هنوز انجام نشده است. ما در فعالیتهای مشترک صنفی مانند حمایت از گردش آزاد اطلاعات، نقد فضای سانسور و انتشارگزارش سالانه یا فصلی درباره سانسور ضعف جدی داریم.
در زمینههای آموزشی چطور؟
آموزشهایی نظیر اینکه در این فضای توأم با نظارتهای سختگیرانه چگونه ضمن حفظ احترام قلم، بتوان نشریهای را که با زحمت و خوندل سر پا شده از باتلاق توقیف دور نگه داشت تا برخوردهای مسئولانه تری را از طرف کل اعضای صنف نه فقط مدیر مسئول و سردبیر شاهد باشیم. این فعالیتها باید از طرف صنف انجام شود، چون در واقع خود صنف قربانی اصلی ممیزی است.
رعایت حریم خصوصی افراد یکی از مهمترین فاکتورهای اخلاق حرفهای روزنامهنگاران است. اساساً این حوزه چگونه تعریف میشود؟ و آیا حوزه خصوصی افراد مختلف با هم متفاوت است؟
قسمت دوم سؤالتان خیلی اساسی است. بله حوزه خصوصی افراد در برابر رسانهها یکسان نیست. یعنی افرادی که چهرههای شاخص برای جامعه هستند و از شخصیتهای مرجع محسوب میشوند، باید مراقبت بیشتری انجام دهند تا افراد غیر مرجع. البته تعریف و دامنه حوزه خصوصی در جوامع مختلف متفاوت است و ورود به حوزه افراد غیر مرجع اخلاقی و مرجع اصولاً برای رسانهها ممنوع است. در جامعهای که برای شخصیتهای مرجعاش مسئولیت اخلاقی و سیاسی قائل است؛ مطبوعات اگر تخطی ببینند، نفوذ میکنند و کسی هم آنها را سرزنش نمیکند. چون فرض بر این است که این افراد باید از برخی لغزشهای اخلاقی مبرا باشند. ممکن است برای دیگران این محدودیت وجود نداشته باشد.
در جامعهای مثل جامعه ایران چطور؟
در جامعهای مثل جامعه ایران هم به صورت وسیعتری این انتظاراز شخصیتهای مرجع وجود دارد. معمولاً مطبوعات اگر فرصتی پیدا کنند، نفوذ میکنند و تا زمانی که شما شخصیت مرجع هستید، آن را چندان حوزه خصوصی تلقی نمیکنند. ولی برای فرد عادی اگر چنین اتفاقی بیفتد به طور قطع و یقین معنای آن حراست و محافظت از هنجارهای اخلاقی نیست و نوعی باجگیری محسوب میشود.
اگر واژه مرجع را با مشهور عوض کنیم. چطور؟
همین طور است. فرقی ندارد. البته استانداردهای جوامع تأثیرگذاراست؛ حتی در جوامع اروپایی این استانداردها یکسان نیست. فردی مثل بکهام که کاپیتان سابق تیم ملی انگلستان است، از او انتظاراتی وجود دارد وقتی مطبوعات میبینند، نسبت به زندگی خانوادگیاش متعهدانه عمل نکرده، رسوایی به بار میآید ولی این اتفاق برای کاپیتان تیم ملی فرانسه چندان مهم نیست. در ایران معمولاً چنین مسائلی لاپوشانی میشود.
یعنی این عملکرد مطبوعات در چارچوب اخلاق حرفهای میگنجد؟
مطبوعاتی که استانداردهای اخلاق حرفهای را رعایت میکنند خود را موظف میبینند که از آن حراست کنند و اگر فرصتی به دست بیاورند افشا میکنند و این در جوامع یکسان نیست. در جامعه ما این حساسیت نسبت به هنرمندان کمتر است در بقیه جوامع نیز کمتر است ولی نسبت به سیاستمداران خیلی زیاد است. در ایران همه مساﺋل را نمیتوان افشا کرد ولی در امریکا حتماً افشا میشود و هیچ کسی سرزنش نمیکند که به حریم خصوصی برخورد کرده؛ چرا که این را استاندارد کلی اخلاق جامعه میدانند.
پس نمیتوان نام حوزه شخصی و خصوصی هم بر آن گذاشت و میتوان گفت ورود به این حوزهها بخشی از اخلاق حرفهای هم هست یعنی باید این اتفاق بیفتد. این مرز و حوزه چگونه قابل شناسایی است؟
آنجا که تصور شود که حوزه خصوصی این افراد بخشی از حوزه اخلاقی کل جامعه است.
وجدان عمومی جامعه میداند کجا زندگی خصوصی افراد بخشی از اخلاق جامعه است و کجا نیست.
بحث دیگری که در حوزه اخلاق حرفهای مطرح میشود این است که روزنامهنگاران باید همواره در مقابل شر بایستند و به ارزشهای جهانی وفادار باشند. آیا خبرنگاران موظف به مقابله با پدیده جنگ هستند؟
همان طور که میدانید روزنامهنگاری یک حرفه عمیقاً ایدئولوژیک است و میدانید که گرایشهای ایدئولوژیک مختلف قضاوتهای سیاسی یکسانی ندارند و در مورد پدیدهای مثل جنگ این ایدئولوژیها احکام ثابتی ندارند و غالباً ادعا میکنند طرف مقابل موضعی غیر اخلاقی دارد. بنابراین خیلی دشوار است که با وجود مواضع متفاوت ایدئولوژیک بشود بر سر پدیدههای سیاسی- اجتماعی به تفاهم رسید.
ولی روزنامه نگاران حتماً راجع به مسائلی نظیر فقر که پدیدهای ناهنجار است، اتفاق نظر دارند یا اینکه نتایج جنگ پدیده نارسایی است همه متفق القولند.
در مورد خود پدیده جنگ چطور؟
در مورد یک جنگ مشخص صرف نظر از نتایجش، یک جنگ ممکن است اجتنابناپذیر باشد برای مثال یک جنگ دفاعی برای افرادی که در آن کشور هستند جنگ مشروعی است مگر آنکه همبستگی سیاسی در آن کشور متزلزل شده یا از بین رفته باشد که در آن صورت جنگ دفاعی هم واجد ارزش اخلاقی است.
جنگهای مدل امریکا علیه عراق چطور؟
منظورم همین بود. در مورد عراق مواجه با این هستیم که قضاوتهای فوقالعاده متنوع داریم. گروهی که به طریقی از حضور صدام منتفع بودند و آن را موجه میدانستند شروع به مقاومت کردند، بخش دیگر به سبب اینکه در نتیجه این حمله صدام سقوط کرد از آن حمایت کردند که نشان از فروپاشی همبستگی سیاسی دارد. ولی تا زمانی که همبستگی سیاسی وجود دارد جنگ دفاعی برای ملت آن واجد ارزش اخلاقی است.
روزنامه نگاران امریکایی حق دارند از این جنگ دفاع کنند؟
نمی دانم حق تا چه اندازه مصداق داشته باشد ولی میتوانیم انتظار داشته باشیم. چرا که این حرفه، حرفهای ایدئولوژیک است. ما باید انتظار داشته باشیم هر کس از گروهش دفاع کند و گروه دیگر نظیر مایکل مور مخالفاند آن را مصداق تجاوزطلبی امریکا میدانند.