اینکه در چهار سال گذشته، مشارکت نخبگان و جامعه دانشگاهی در تصمیمسازیهای دولت (که از وعدههای دولت یازدهم بود) چقدر محقق شد، در میزگردی با حضور دکتر هادی خانیکی و دکتر مقصود فراستخواه مجال مداقه یافت.
به گزارش عطنا به نقل از ایران، در حالی یاران دولت بر کرسی وزارت نشستند که صاحب کرسی وزارت علوم هنوز نامعلوم است. اینکه این کرسی اساساً وزیر پیشنهادی نداشت، خود جای بسی تأمل و قابلیت پرداخت نشانهشناختی دارد! توسعه علمی مشروط به «بحث آزاد»، «نقد آزاد» و «فهم آزاد» است؛ وقتی که «عقلنقاد» جای «ذهن فرمانبردار» نشیند، آنگاه که «نشاط علمی» حلقه تحدیدها را تنگتر کند، آن زمان که «فضای امن» بندهای امنیتی را بگشاید، روزگاری که «تعامل عاقلانه» اساس «حیات عالمانه» شود، در ساحتی که به جای خاموشی دانشگاهها، «جو آرام» بر فضای آکادمیک حاکم شود؛ آن روز است که شکوفایی علمی و توسعه آکادمیک را باید به شادی نشست. به مناسبت هفته دولت، «انتظار و مطالبه دانشگاهیان از دولت دوازدهم» مورد پرسش ما قرار گرفت. اینکه در چهار سال گذشته، مشارکت نخبگان و جامعه دانشگاهی در تصمیمسازیهای دولت (که از وعدههای دولت یازدهم بود) چقدر محقق شد، در میزگردی با حضور دکتر هادی خانیکی و دکتر مقصود فراستخواه مجال مداقه یافت. فراستخواه، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی و خانیکی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در این میزگرد به نکات قابل تأملی اشاره داشتند که این گفتوگو را بس خواندنی کرده است. ماحصل این نشست پیشروی شما است.
دانشگاه؛ نه به عنوان «برج عاج علم» بلکه به مثابه «مرکز مدرن علم و دانایی» باید نسبتش را با «قدرت» و «سیاست» چگونه تنظیم کند که نه منزوی شود و نه سیاستزده؟
دکتر هادی خانیکی: وقتی که از نسبت بین دانشگاه و سیاست حرف میزنیم در درجه اول با دو مدل مواجه میشویم؛ نخست، دانشگاهی که به اجبار «سیاسی» شده است و دیگری دانشگاهی که به اجبار «غیرسیاسی» شده است. هر کدام از این دیدگاهها در جامعه ما طرفدارانی هم دارد. آنانی که از دانشگاهِ «به اجبار سیاسی شده» حرف میزنند، معتقدند وقتی دانشگاه در پاسخ به مسائل مبتلابه جامعه، نظام سیاسی و جهان پیش رو گرفتار کجکارکردی است، باید آن را به اجبار وارد عرصه سیاست و پاسخدهی به مسائل و ضرورتهای سیاسی کرد.
در برابر این نگرش، برخی دیگر بر این باورند که از دانشگاه «سیاستزدایی» شده و به همین دلیل است که امروزه دانشگاه «درونگرا» و «محافظهکار» شده و سرگرم مسائل خود است؛ تا آنجا که ترجیح میدهد که به خیر و شر امور کاری نداشته باشد! به همین اعتبار هم هست که حتی ممکن است در یک وضعیتهایی سلسله مراتب و معیارهای آکادمیک هم درست در نقطه مقابل سیاست قرار گیرد. در چنین دانشگاهی کسی «آکادمیسین» خوانده میشود که نه تنها کنشگر سیاسی نیست بلکه اساساً بیاطلاع از سیاست است!
چنین که شما توصیف کردید ما در نسبت میان «دانشگاه» و «سیاست» با دو سر طیف مواجه هستیم که در یکسو، «گریز از سیاست» و در سوی دیگر «سیاستزدگی» دانشگاه است. هر کدام از این رویکردها چه پیامدهایی برای دانشگاه و جامعه دانشگاهی داشته است؟
خانیکی: وقتی دانشگاه به اجبار وارد سیاست میشود، تمام سلسله مراتبهای علمی و فرآیندهای آموزشی و پژوهشی و نحوه ادارهاش، همگی تحت تأثیر عنصر «سیاست» قرار میگیرد. در چنین دانشگاهی، بین امور اجرایی و امور علمی تداخل ایجاد میشود و متعاقباً مدارک و مدارج علمی، نحوه ارتقای دانشگاه و استادان و مدیریت علمی کاملاً از فضای سیاسی متأثر است.
معتقدم مدل مطلوب برای نسبت سیاست و دانشگاه، مدلی است که دانشگاه را به سمت پاسخگویی به مسائل جامعه میکشاند. در چنین رابطهای، نه تنها دانشگاه از سیاست فرار نمیکند بلکه کمکی برای امر سیاست نیز به شمار میرود و این در حالی است که به دیسیپلینهای علمی خود نیز پایبند است. در چنین نسبتی است که دانشگاه دیگر «مسأله گریز» نخواهد شد.
آیا شما هم به این موضع دوقطبی دانشگاهها در برابر سیاست باور دارید؟ در چنین وضعیتی چقدر خواستهای سیاسی و بیرونی، خود را بر الزامات علمی – آکادمیک دانشگاه تحمیل میکند؟
دکتر مقصود فراستخواه: به نظر میرسد دانشگاه با یک ماشین سیاسی تمایز عمدهای دارد. همان طور که دکتر خانیکی اشاره کرد، دانشگاه بنا به سرشت ساختی و کارکردیاش میخواهد یک وضعیت «خودتنظیمی» و«خودراهبری» داشته باشد. این در حالی است که اکنون در ایران دانشگاههای ما دچار حالت دوقطبی شدهاند آن هم نه از طریق خودشان بلکه توسط کسانی که خود را «قیم دانشگاه» دانستند؛ گاهی تصمیم گرفتند که دانشگاه را «سیاستزدایی» کنند و گاهی لازم دیدند که دانشگاه را در جهت اهداف خاص خود «سیاستزده» نمایند. ولی واقعیت این است که در هر دو صورت دانشگاه اختیارات لازم را نداشت و بیشتر اختیارات و خواستههای بیرونی حاکم بود.
دانشگاه با یک ماشین سیاسی یا یک حزب تمایز عمده دارد و نباید از او انتظاری در حد یک حزب داشت. حزب سیاسی «معطوف به قدرت» است و هدفش تصرف مکان قدرت است؛ به تعبیری، کار ماشین سیاسی تهییج و بسیج افراد است در حالی که کار دانشگاه اساساً نه تهییج بلکه تحقیق و تعلیم و تحلیل و تبیین است و به صورت روشمند و تا حد امکان بدون جانبداری و بیطرفانه عمل میکند؛ یعنی دانشگاه معطوف به قدرت نیست و نمیخواهد قدرت را به دست گرفته یا مکان قدرت را تصرف کند؛ بلکه دانشگاه «معطوف به آگاهی» است. کار دانشگاه جستوجوی حقیقت علمی و وفاداری به آن است. من نمیخواهم ارزشگذاری کنم که کدام خوب است؟ ولی آنچه اهمیت دارد، این نکته است که دانشگاه اساساً ماشین نیست و نگاه کارخانهای و ماشینی به دانشگاه یکی از بدبختیهای جامعه ما است.
به نظر میرسد استقلال دانشگاه از نهاد قدرت، زمانی ممکن میشود که تعریف درستی از این نهاد علمی به مثابه «عقل نقاد جامعه» داشته باشیم. به این اعتبار، تعریف شما از دانشگاه و کارکرد آن چیست؟
فراستخواه: دانشگاه یک زندگی است، تبلور حیات آکادمیک و نهاد دانشی است و یک مؤسسه اجتماعی و غیرانتفاعی، یک نهاد روشنفکری و «معطوف به آگاهی» است نه معطوف به قدرت. دانشگاه در پی تولید معنا، اندیشه، نقد و روشنگری اجتماعی است و این نقد و روشنگری اجتماعی به معنای کار سیاسی خاص کلمه (کار حزبی) نیست و نمیخواهد با این کار، رأی به دست آورد. اتفاقاً دانشگاه نه تنها قدرت را و مقامات را بلکه مردم، آرا و انتخابات عمومی را هم نقد میکند و یکی از هنجارهای کار دانشگاهی «بیطرفی» است و اساساً دانشمند باید بیطرف باشد و جانبداریهای خاصی نداشته باشد و تنها در جستوجوی حقیقت باشد. مهدی بازرگان مثال عالی دانشگاهیانی است که حضورش در عرصه سیاست را هیچ گاه با معلمیاش نیامیخت.
خانیکی: واقعیت این است که سیاست ورزیدن یک فرد دانشگاهی چندان مطلوب وضعیت حاکم در دانشگاههای ما نیست. متقابلاً این امر مطلوب جامعه سیاسی هم نیست که دانشگاه و آکادمی در امر سیاست مداخله داشته باشد.
دانشگاه در عین حال که به «تولید فکر»، «تولید معنا»، «نقد» و «روشنگری» اشتغال دارد، «پاسخگویی اجتماعی» نیز دارد و نسبت به دردها و مسائل جامعه، خط مشیهای عمومی و روال مدیریت کشور، روشنگری میکند و به عبارتی، برای خود «مسئولیتی اجتماعی» قائل است که باید نسبت به محیطزیست، اقتصاد و معیشت مردم، حقوق مردم، آینده خاک و آب و انرژی، کیفیت زندگی، فرهنگ و هنر و میراث سرزمین و برنامههای جاری و حکمرانی حرف داشته باشد؛ منتها به شکل علمی و با دیدگاه «معطوف به آگاهی»؛ چرا که کارش تصرف مکانهای قدرت نیست.
مگر دانشگاه به عنوان یک موجودیت اجتماعی نمیتواند حقوق خود را مطالبه کند؟ و نسبت به محدود شدن استقلال و آزادی علمی خود انتقاد کند؟ نسبت به سیاستهای علمی و سیاستگذاران علم و فناوری و نهادهای حاکمیتی که قیم علم و دانشگاه شدهاند منتقد باشد؟ پس چرا سکوت پیشه میکند؟
فراستخواه: واقعیت این است که برخی از قوانین و ساختارها در کشور وجود دارد که اجازه نمیدهد فضای دانشگاهی، فضای راحتی برای ابراز نظر باشد و دانشگاهیان خودشان این نهاد را اداره کنند. دانشگاه در حکم یک سرزمین است اصلاً در برخی از متون هم به آن «سرزمین» میگویند و کما اینکه رئیس دانشگاه را «پرزیدنت» خطاب میکنند چرا که همچون رئیسجمهوری در یک سرزمین است.
در ایران قبل از انقلاب، وزرای دولت برای دیدن یک استاد دانشگاه به نام «دکتر هوشیار» در دانشسرای عالی، وقت ملاقات میگرفتند. بر این اساس، نمیتوان تصور کرد دانشگاهی را که اساساً هیچ مرضی به نام «سیاست» نداشته باشد.
شما در انتخابات ریاست جمهوری 96، از آن دست از اساتیدی بودید که برای ترغیب مردم برای حضور پرشور در انتخابات، منفعل عمل نکردید و تنها سر در گریبان علم فرو نبردید. امضای شما پای بیانیهای برای انتخابات را باید «سیاسیکاری» تلقی کرد یا «مسؤلیت اجتماعی» یک دانشگاهی؟
فراستخواه: دانشگاه هم مثل هر موجودیت دیگر حق دارد که مطالباتی داشته باشد و ضمن اینکه مطالبات خود را به لحاظ صنفی دنبال میکند، در مسائل اجتماعی، مدیریت جامعه و مشکلات زندگی مردم هم از منظر فکری و اندیشهای و هم از منظر روشنفکری ورود کند.
یک دانشگاهی میتواند خارج از کلاس و فعالیتهای حرفهای، به عنوان یک شهروند، مطالبات حقوق شهروندی عام خود را دنبال کند و در عین حال، حقوق و آزادیهای آکادمیکاش را نیز پیگیری نماید و از بروکراسی و مدیریت دانشگاه انتقاد کند و در سطحی بالاتر نسبت به سیاستهای عمومی تأثیرگذار بر دانشگاه، نقد داشته باشد.
در واقع، بر این باورید که یک دانشگاهی در عین حال که مرز روشنی بین «کار دانشگاهی» و «فعالیت سیاسی» خود دارد، علاوه بر این حق دارد نسبت به حقوق اجتماعیاش حساسیت داشته باشد...
فراستخواه: بله، درست است؛ البته این به معنای جدایی دانشگاه از سیاست نیست که اگر چنین باشد آنگاه دانشگاه باید از زندگی خداحافظی کند. معتقدم، دانشگاهی در کنار دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندی و اجتماعی و حتی حقوق صنفی دانشگاهیاش نباید از رسالت اصلی دانشگاه که «بررسی علمی قضایا» است، فاصله بگیرد.
جناب خانیکی! شما از دو مدل افراطی که هر دو محصول یک شرایط اجتماعی-سیاسی ناهمگن و ناموزون است، یاد کردید که در هر دو «جبر» حاکم است؛ «به اجبار سیاسی شدن» دانشگاه یا «به اجبار سیاسی نشدن» دانشگاه. که از قضا، فرآوردههای این دو مدل، نه در دانشگاه پاسخگو و مطلوب است و نه در حوزه سیاست. میخواهیم بدانیم در پس چنین اظهارنظری آیا این تفکر نهفته است که سیاسیبودن یک فرد دانشگاهی امر مطلوبی نیست؟! اگر چنین باشد، خود شما یکی از دانشگاهیان منتسب به یک جریان سیاسی هستید؛ هرچند معترف هستیم این امر هیچ گاه وجهه دانشگاهی شما را تحتالشعاع قرار نداده است...
خانیکی: واقعیت این است که سیاست ورزیدن یک فرد دانشگاهی چندان مطلوب وضعیت حاکم در دانشگاههای ما نیست. متقابلاً این امر مطلوب جامعه سیاسی هم نیست که دانشگاه و آکادمی در امر سیاست مداخله داشته باشد.
بر این اساس، میتوانیم وضعیتی را تصور کنیم که در آن، سیاست در برخی جاها در دانشگاه و دانشگاه نیز در بعضی موقعیتها در سیاست پیشروی کرده است. رابطهای ارگانیگ بین آنها وجود ندارد. دکتر فراستخواه در مثالی که از دکتر بازرگان آوردند رابطهای ارگانیک را در یک مدل مهندسی به درستی تفکیک کردند.
اگر به جای مهندس بازرگان، دکتر شریعتی را در نظر بگیریم که موضوع کارش «جامعهشناسی»، «سیاست» و «قدرت» است؛ او چگونه میتواند میان کار دانشگاهی و کنشگری سیاسیاش، مرز قائل شود؟ و در عین حال که از سیاست، جامعه، ارتباطات و... حرف میزند، به خیر و شر امور کاری نداشته باشد؟
خانیکی: تجربه خودم را میگویم. من رشتهام ارتباطات است. بخش مهمی از رشته ارتباطات «ارتباطات سیاسی» است؛ یعنی، دانشجویی که من با او کار میکنم و استادی که در این زمینه کار میکند، نمیتواند نسبت به مسألهای مثل «انتخابات» بیتفاوت باشد، نمیتواند پایاننامهای با این موضوع انتخاب نکند. ولی بطور متعارف دانشگاه سیاستگریز ما، از اینکه وارد مسأله انتخابات به لحاظ تخصص خود شود، پرهیز دارد. میخواهم چنین نتیجهگیری کنم که دانشگاه سیاستگریز، دانشگاه غیرآکادمیک هم میشود.
دکتر «مجید تهرانیان» که در حوزه ارتباطات جزو چهرههای شناختهشده ایران است و در زمینه مطالعات دانشگاه نیز دارای دیدگاههای قابل تأملی است، در پائیز سال 1357 در آستانه انقلاب، وقتی که وضعیت جامعه را نقد و بررسی میکند، مقالهای تحت عنوان «بحران کنونی دانشگاه» مینویسد. او در مقاله خود چنین آورده است که دانشگاه گرفتار بحران است. بحرانش هم محصول بحران در خود جامعه است و معتقد است که وقتی جامعه بحرانزده باشد، دانشگاه نیز بحرانزده خواهد شد. وی چند عامل بحرانی شدن دانشگاه را برمیشمارد. از جمله؛ تحمیل مصلحت سیاسی روز بر مصالح عالیتر دانشگاه توسط دولتها که کار هرگونه چارهاندیشی و برنامهریزی را مختل کرده است، انتصاب رؤسای دانشگاهها بر اساس روابط سیاسی و بدون توجه به صلاحیت علمی آنان، تغییرات پیدرپی و غیرموجه، هتک حرمت از استاد و دانشجو به وسیله سلب استقلال دانشگاه و...
در پس این صحبتها، یک فرض وجود دارد و آن، این است که «ادراک دولت دوازدهم از خود چیست؟» آیا دولت یک «دستگاه اجرایی» است که فقط «تولید خدمات» میکند؟ یا اینکه نه، دولت دوازدهم به طور خاص و برحسب شرایط انتخابات و کمپینی که شد و ۲۴ میلیون رأی، یک «واسطهاجتماعی» و یک «Social agent» است. اگر ادراک دولت از خود (به اصطلاح « self-perception» او) این دومی باشد صحبتهای من موضوعیت دارد، آن وقت است که میگوییم که رسالت دکتر روحانی در چهارسال پیش رو، «آزادسازی دانشگاه» است.
بیجهت نیست که مدیریت دانشگاه دستخوش افراط و تفریط شده است. در یک دوره، سیاست «تحمیل سکوت» را پیش گرفته و در دوره دیگر سیاست «تحمیل مشارکت سیاسی» را پذیرفته است. غافل از اینکه رشد سیاسی دانشجو یک ضرورت عاطفی و اجتماعی است. البته منوط بر رعایت حریم آزادیهای درونی است؛ آزادیهای درونی یک محیط علمی که جز از راه استقلال حقیقی دانشگاهها میسر نمیشود.
اتحاد مثلث میان «دانشجوی تنبل»، «استاد بیسواد» و «مدیریت نالایق» در حالی است که ما «دانشجوی هوشیار»، «استاد آگاه» و «مدیریت دلسوز و مسئول» نیاز داریم تا همراه آموزشهای رسمی کلاسیک، هر یک به عنوان یک شهروند و در جامعه کوچک دانشگاه، نقش مؤثر و فعال خود را در بازسازی نظام دانشگاهی ایفا کنند. این امر مستلزم ایجاد شرایط آزادی لازم برای یک جریان آزمایش و خطا است که تنها از راه ایجاد نوعی مصونیت سیاسی یا فرهنگی میسر است.
معتقدم دکتر مجید تهرانیان تصویر واقعیای از دانشگاه ارائه میکند. بدین معنا که دانشگاه وقتی از درون، دچار بیماری میشود، نسبتاش با سیاست هم به نسبت تخریب شدهای بدل میشود یا به صورت برونزا سیاسی میشود یا به صورت برونزا، غیرسیاسی.
اگر با این معیار بخواهیم دوره چهار ساله دکتر روحانی و دوره قبل از آن را ارزیابی کنیم، قضاوت شما چیست؟
خانیکی: میتوانیم هم مؤلفههایش و هم عواملش را دستهبندی کنیم. طبق یک مطالعه تاریخی، دانشگاه در دولت نهم و دهم نقد شد. من به اتفاق 30 نفر از همکاران که از قضا هم، دانشگاهی بودیم و هم از مسئولان دولت اصلاحات، در همان سالهای 85، 86 نگرانی خود را درخصوص آینده دانشگاه در قالب بیانیهای ارائه دادیم و تأکید کردیم که ما نگران آینده نهاد دانشگاه و اختلال در روند توسعه علمی در ایران هستیم و معتقد بودیم که دانشگاه با تحدید آزادیهای علمی و تضییع حقوق و حرمت استادان و دانشجویان و به عبارتی تنزل منزلتش مواجه است.
میخواهم بگویم دانشگاه دنبال قدرت نمیگردد ولی دانشگاه بیقدرت نمیتواند کارش را انجام دهد.
از نظر شما امروز قلب تپنده دانشگاه کجا است؟
خانیکی: از نظر من، به صورت کاریکاتوری، قلب تپنده دانشگاه، در میدان انقلاب میزند! آنجایی که این پایاننامهها، مقالهها و رسالهها ساخته میشود! به نظر میرسد «اخلاق علمی» نسبت به درک علمی و نسبت به تعهد علمیاش در حال افول است. این همان علائم بالینی بیماری است که دانشگاه گرفتارش شده است.
به نظر میرسد که امروزه بیشترین مطالبه دانشگاهیان از دولت دوازدهم «دیسیپلین دانشگاهی» و «استقلال دانشگاه» است. پیشنهاد شما چیست برای اینکه هرچه بهتر این مطالبه، اجرایی شود؟
خانیکی: دانشگاه دچار وضعیتی شده است که چندین بار هم رئیس جمهوری از آن انتقاد کرد که چرا دانشگاه به مسائل مبتلابه جامعه نمیپردازد یا اشتیاقی نشان نمیدهد.
متقابلاً استاد، دانشجو یا نهاد دانشگاه هم ممکن است این نقد را طرح کند که ما با چه حمایت و پشتوانه و تضمینی به مسائل مبتلابه جامعه بپردازیم؟
خانیکی: کاملاً درست است. چون خود من از یک طرف فردی سیاسی هستم و از طرف دیگر، فردی دانشگاهی هم محسوب میشوم و همیشه سعی کردهام هیچکدام دیگری را نابود نکند. اما باید بگویم که من در زیست دانشگاهیام تحت فشار هستم.
به نظر من، ما نیازمند نوعی افتراق یافتگی و تمایز هستیم. به این معنا که؛ دانشگاهیها را به «کنشگری سیاسی» ترغیب کنیم ولی کنشگر سیاسی بودن، چنان باشد که بدانیم استاد و دانشجو در دانشگاه، استاد و دانشجو است و در حزب، عضو حزب است و در قدرت، عضو قدرت است. قادر باشیم اینها را از هم متمایز کنیم و با هم مخلوط نکنیم. در حالی که اکنون، در دانشگاههای ما این نگاه افتراقی وجود ندارد یا کمرنگ است. بروکراسی علمی و بروکراسی دانشگاهی مرتب به من گوشزد میکند که «چقدر خوب بود اگر شما سیاسی نبودید» حتی وقتی من وظایف آکادمیک خود را بخوبی انجام میدهم ولی باز نمره منفی میگیرم! نظام بروکراتیک محافظهکار ما نمیتواند بین «آکادمیسین بودن» و «سیاستورز بودن» تفکیک قائل شود.
به نظر من بالاترین فرصتی که دکتر روحانی در دولت دوازدهم دارد این است که در این انتخابات گذشته دانشگاهیان فعالانه حضور پیدا کردند و حضور فعالانه این قشر منجر به این شد که از قویترین پشتوانههای این دولت، دانشگاهیان باشند. بنابراین باید به مطالبه آنان جدیتر نظر کرد.
اگر بخواهیم نگاهی تبارشناسانه داشته باشیم، رابطه «دولت و دانشگاه» را در دورههای مختلف بعد از انقلاب چگونه ارزیابی و توصیف میکنید؟
فراستخواه: مناسبات دولت و دانشگاه در ایران پساانقلاب مناقشهآمیز بود و تا به امروز هم ادامه دارد. به تعبیری، میتوان مدعی شد که هیچگاه نسبت میان دولت و دانشگاه به نحو رضایتبخشی سامان نیافت. نخستین نسبتی که دولت با دانشگاه داشت، «تصرف» آن بود؛ دولت، دانشگاه را در انقلاب فرهنگی تصرف کرد و دانشگاه را مایه ضلالت دانستند که باید کنترل میشد!
در مرحله بعد، طبق شواهدی که در کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه» آوردهام، دانشگاه را «تولیت» کردند تا آنجا که برنامه درسی دانشگاهها، جذب هیأت علمی، گزینش دانشجوها، تنظیم پردیس دانشگاهها و ... را نیز در دست گرفتند. این روند، 10 سال طول کشید.
بعدها در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی و در دولت سازندگی، نگاه به دانشگاه تلطیف شد و به این نتیجه رسیدند که دانشگاه را «تمشیت» کنند و به این نتیجه رسیده بودند که دانشگاه میتواند به توسعه و سازندگی کمک کند. در اینجا علم به مثابه ابزار و کالا درآمد و «کالایی شدن دانشگاه» مطرح شد که هنوز هم این نگاه ادامه دارد. تا اینجا دانشگاه کمی ارتقای مقام پیدا کرده است اما به عنوان یک بازوی کارشناسی و علمی که در چارچوب ایدئولوژی رسمی میاندیشد. اینجا است که دانشگاهیان به «سوژههای سر به زیر» بدل میشوند.
در دوره اصلاحات گفتند نه «تصرف»، نه «تولیت» و نه حتی «تمشیت» با نگاه ابزاری؛ بلکه دانشگاه را «تکریم» کردند و علم «فضیلت» دانسته شد. در این دوره، به تدریج شرایط برای حضور و بروز دانشگاهیان فراهم شده بود که با اتمام دوره اصلاحات، برگ برگشت و مجدد ما تحقیر دانشگاهیان و نادیده انگاشتن آنان را شاهد بودیم. این دوره هم تمام شد اما دانشگاه همچنان به زندگیاش ادامه داد و جالب آنکه به رغم تمام درهمکوفتگیها و درهم ریختگیها زنده بود و نشان داد که در جوهره خود آن ظرفیت آکادمیک و بلوغ لازم را دارد.
در فصل نخست اعتدال و دوره اول دولت دکتر روحانی، به نظر من، دوره «تعارف اجتماعی» با دانشگاه بود. به تعبیری با دانشگاهیان تعارف میکنند و از آنها میخواهند تا به مسائل مبتلابه جامعه بیندیشند و در جامعه حاضر باشند. مرتب میپرسند که چرا درباره مسائل اجتماعی کار نمیکنید. هیچوقت هم تحقیرآمیز صحبت نمیکنند. اکنون دیگر آن فکر «تصرف» و «تولیت» و «تمشیت» دانشگاه بیآبرو شده است، آن «پوپولیسم دولتی تحقیرکننده دانشگاه» هم دیگر بازار ندارد. چون دکتر روحانی به قدر کافی بلوغ سیاسی دارد و خود هم شخصیتی دانشگاهی است؛ در نتیجه قدری با دانشگاهیان تعارف میکنند.
در چهار سال گذشته مشارکت نخبگان دانشگاهی در تصمیمسازیهای دولت یازدهم که دکتر روحانی وعده کرده بود، چقدر محقق شد؟ آیا از نظر شما چنان که دکتر روحانی خواسته بود اصحاب علم در روند امور کشور مورد اتکا قرار گرفتند؟
فراستخواه: به نظر میرسد آنچه در این چهار سال دولت یازدهم اتفاق نیفتاد، این است که «از تعارف کم کنند و بر مبلغ بیفزایند.» معتقدم اکنون زمان تعارف نیست؛ وقت تحویل علم به خود دانشگاهیان است. به واقع انتظار من، هم به عنوان یک شهروند و هم به عنوان یک معلم کوچک متعلق به دانشگاه و اجتماع علمی، از دولت دوازدهم، که خود نیز به آن رأی دادهام، «استیفای حقوق دانشگاه و استرداد حقوق دانشگاهیان» است.
طبق شواهدی که در کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه» آوردهام، دانشگاه را «تولیت» کردند تا آنجا که برنامه درسی دانشگاهها، جذب هیأت علمی، گزینش دانشجوها، تنظیم پردیس دانشگاهها و ... را نیز در دست گرفتند. این روند، 10 سال طول کشید.
دانشگاه به تعارف نیاز ندارد. آن چیزی که دانشگاهی میخواهد «استرداد حقوقش» است؛ یعنی، تبدیل «تصرف» به «تحویل». علم را به خود دانشگاهیان بدهند؛ تحویل علم به اهل علم. تحویل دانشگاه به دانشگاهیان. معتقدم دانشگاهیان بیشتر از هر قشر دیگر بلوغ و عقلانیت این را دارند که خود را اداره کنند. پس من مطالبه اصلی دانشگاهیان از دولت دوازدهم را تحویل دانشگاه، و استرداد حقوقشان میدانم.
آن چیزی که دانشگاه مطالبه دارد از دولت دوازدهم انتظار دارد «قدرت سپاری» است؛ یعنی توانمندسازی دانشگاه و بازگرداندن اختیارات لازم به دانشگاه که در واقع من آن را در «استقلال نهادی» خلاصه میکنم؛ در حالی که اکنون بیشتر «استقلال صوری» دانشگاه مطرح است. در حالی که جامعه دانشگاهی به «استقلال نهادی» نیاز دارد.
برای اینکه دانشگاه به این سطح از «استقلال نهادی» مورد انتظار شما برسد، پنج گام اساسی که برای رسیدن به این مهم به دولت پیشنهاد میکنید، کدامها است؟
فراستخواه: گام نخست این است که وزیر علوم را «مجمع دانشگاهیان» به رئیسجمهور معرفی کند. وزیر علوم در ایران باید توسط مجمع دانشگاهیان، انجمن دانشگاهها تعیین شود. این در حالی است که ما در ایران انجمن دانشگاهها نداریم!
آیا در کشورهای توسعه یافته برای تعیین کرسی وزارت علوم چنین روندی وجود دارد؟
فراستخواه: بله. در دنیا و در کشورهای پیشرفته، هم در سطح بینالمللی هم در سطح ملی، «انجمنهای دانشگاهی» وجود دارد که در بسیاری از اصول مربوط به آموزش عالی تصمیمساز و سیاستگذار هستند.
در ایران ما ده مدل دانشگاه داریم؛ دانشگاه دولتی، غیرعلوم پزشکی، دانشگاههای علوم پزشکی، دانشگاههای غیرحضوری، مؤسسات غیرانتفاعی، دانشگاه آزاد، دانشگاههای مجازی، دانشگاههای فنیحرفهای و علمیکاربردی و... مجموعهای از انواع دانشگاهها که باید رؤسای آنها تشکلی ایجاد کنند و «انجمن مستقل دانشگاههای ایران» را تشکیل دهند و ضمن اینکه در طول سال و نیمسالها جامعه دانشگاهی ایران را نمایندگی، هماهنگ و حمایت میکنند و مشکلات و مسائل کلان آنان را دنبال میکنند، در زمان تغییر دولتها نیز سه نفر را به دولت به عنوان وزیر علوم معرفی کنند و رئیسجمهوری از میان آنها دست به انتخاب بزند. اگر حمایت کنند و اجازه دهند تا «مجمع دانشگاهها» شکل گیرد میتواند وزیر علوم را هم مجمع دانشگاه تعیین کند.
به باور من، دومین مطالبه دانشگاهیان از دولت دوازدهم، خارج شدن ریاست دانشگاه از وضعیت کنونی «پست سیاسی» است. چهار دهه است که ریاست دانشگاه یک «پست سیاسی» شده است و از بالا تعیین و انتصاب میشود. در حالی که رئیس دانشگاه، باید منتخب استادان خود دانشگاه باشد. در هیچ کجای دنیای پیشرفته و توسعهیافته و حتی درحالِ توسعه موفق، تا این حد دانشگاه تابعی از تغییرات دستگاه اجرایی نیست!
در پس این صحبتها، یک فرض وجود دارد و آن، این است که «ادراک دولت دوازدهم از خود چیست؟» آیا دولت یک «دستگاه اجرایی» است که فقط «تولید خدمات» میکند؟ یا اینکه نه، دولت دوازدهم به طور خاص و برحسب شرایط انتخابات و کمپینی که شد و 24 میلیون رأی، یک «واسطهاجتماعی» و یک «Social agent» است. اگر ادراک دولت از خود (به اصطلاح « self-perception» او) این دومی باشد صحبتهای من موضوعیت دارد، آن وقت است که میگوییم که رسالت دکتر روحانی در چهارسال پیش رو، «آزادسازی دانشگاه» است.
سومین گام برای استقلال نهاد دانشگاه «تمرکززدایی» است. یعنی دولت به جریان تفویض اختیارات کمک کند و قدرت را به مناطق ده گانه کشور بسپارد. خوشبختانه زمینههای نسبتاً مناسبی وجود دارد که کل کشور به ده منطقه تفکیک شده است. به عنوان مثال منطقه یک، تهران و البرز است. منطقه دو، استانهای شمالی است. همینطور مناطق دیگر که هر منطقه از چند استان مجاور همگن تشکیل شود و قدرت علم و فناوری در سیاستهای آمایشی و منطقهای متناسب با نیازهای استانها، به آنها واگذار شود.
اما گام چهارم، به اعتقاد من، این است که دولت باید هیأتهای امنای دانشگاهها را تقویت کند بطوری که اختیاردار کل دانشگاه شوند، تا دیگر نیازی به وزارت علوم نباشد و وزیر علوم تنها، کارهای اساسی (آن هم کارهای حمایتی و ارزیابی عالی ملی نه مداخله در کار دانشگاه و دانشگاهیان) را در سطح بسیار کلان در دستور کار خود قرار دهد.
در دانشگاههای خارج از کشور، جامعه دانشگاهی نمیداند و نمیخواهد هم بداند و حوصلهاش را هم ندارد که پیگیری کند در دولت چه خبر است. یک دانشگاهی با دانشجویش، اختیاردار کل دانشگاه است. میتواند خود را اداره کند، برای خود برنامهریزی کند، هیأت علمی و دانشجو جذب کند، برنامه درسیاش را بنویسد و خودگردانی داشته باشه و در این بین، وظیفه دولت، تنها حمایت از دانشگاه است.
در واقع منظورتان این است که جامعه دانشگاهی از دولت انتظار دارد که بهجای «مداخله و مجریگری» نقش «هادی» و «ناظر» را داشته باشد. درست است؟
بله؛ برای اینکه دانشگاه «خیرعمومی» ایجاد میکند. دانشگاه بنگاه نیست که فقط به سود خود کار کند بلکه برای آینده این سرزمین دانش تولید کرده و سرمایهانسانی تربیت میکند. پس انتظار میرود که دانشگاه در هرکجای دنیا مورد حمایت عمومی واقع شود و از بودجههای عمومی اعتبار کافی در اختیارش قرار دهند و در قبالش از او «پاسخگویی اجتماعی» در «مسائل علمی» بخواهند.
گام پنجمی که من میتوانم به دولت برای تنظیم مناسباتش با دانشگاه پیشنهاد دهم این است که زمینهها فراهم باشد تا دانشگاه در جامعه بینالمللی عضویت پیدا کند. ما بر اثر سیطره سیاست خارجی انزواگرایانه و تنشزا، دانشگاه را از محیط علمی بینالملل جدا کردیم و دانشگاه این اختیار را ندارد که در بسیاری از مجامع عضویت پیدا کند و با دانشگاههای خارج از کشور ارتباطات و همگامیهای علمی و بینالمللی داشته باشد.
امروز اگر یک دانشگاه بخواهد با یک دانشگاه خارجی همکاریهای علمی به معنای تربیت دانشجو، مبادله استاد و دانشجو، رسالههای دکترای مشترک و ... داشته باشد، آنقدر با مشکلات امنیتی و حکومتی مواجه میشود که ترجیح میدهد از این نوع پروژهها صرفنظر کند.
در نتیجه اگر بخواهم مطالبه دانشگاهیان از آقای روحانی را در یک کلام خلاصه کرده باشم باید بگویم از نظر من، مطالبات دانشگاهها روشن است و آن تحویل علم به اهلعلم و تحویل دانشگاه به خود دانشگاهیان.
پس برای رسیدن به یک «سیستم دانشگاهی فعال»، بیشک دانشگاه باید اقتدار داشته باشد. اما این اقتدارش را از کجا و چطور باید کسب کند؟
خانیکی: انصافاً در دانشگاههای ما، چه در سطح دانشگاههای بزرگ چه در سطح مراکز خُرد کارهای بزرگی انجام گرفته است؛ اما مشکل این است که توسعه ما در حوزه آموزش عالی «پاندولی» شده است. یعنی با تغییر دولتها یا تغییر مدیریتها به نقطه اول باز میگردیم.
فراستخواه: البته قبول دارم که کیفیت و تناسب در آموزش عالی ایران سخت مخدوش شده است که در جای خود باید درباره آن بحث دقیق بشود اما این سر و صدا علیه علم و دانشگاه و دانشجو و دانشگاهی از سوی گرایشهای علمستیز و عقلگریز راه افتاده است.
به عنوان مثال، شعار دوره اول اصلاحات «اصلاح ساختار وزارت علوم» بود و معتقد بودند که باید به سیستم آموزش عالی نگاه تازهای داشت و نگاه «متمرکز» به مفهوم عامرانه از بالا نداشت. از این رو، کوشیدند در نظام دانشگاهی و علمی کشور همگرایی ایجاد کنند بنابراین به چیزی رسیدند به اسم «تحول ساختار وزارت علوم، تحقیقات، فناوری». این دیدگاه معتقد بود ما نیاز به کارشناس داریم.
اگر بپذیریم که دانشگاه باید نهادی مقتدر باشد و اقتدارش به اقتدار نظام سیاسی و جامعه نیز بینجامد، باید به آن قدرت بدهیم. این در حالی است که نهادهای غیرعلمی یا نهادهای غیرآکادمیک توان و قدرتشان به لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... بسیار بیشتر است.
فراستخواه: پس با دکتر خانیکی به این نظرگاه مشترک رسیدیم که اکنون در دانشگاه اختیارات لازم وجود ندارد و هنوز دانشگاه و دانشگاهیان با محدودیتهایی مواجه هستند که این محدودیتها موجب میشود تا به تدریج از دانشگاه «مسئولیت اخلاقی» سلب شود یعنی دانشگاهیان به این باور برسند که پس در خصوص افت کیفیت خود مسئولیتی ندارند.
خانیکی: معتقدم اگر سلب اختیار از دانشگاه اتفاق بیفتد سطح منازعات پایین میآید.
فراستخواه: من با نظر دکتر خانیکی موافق نیستم. از نظر من، قلب تپنده دانشگاه اصلاً در میدان انقلاب نیست، میدان انقلاب را هم آنانی که ضد دانشگاه هستند، بزرگ کردند. اتفاقاً میدان انقلاب یک بیماری بزرگ است که علت آن هم «دانشگاه» نبود، از خارج دانشگاه و فوق دانشگاه ایجاد شده است و همه دانشگاه هم نیست. من روزانه با تعداد زیادی از دانشجویان ارتباط دارم و پایاننامههای بسیاری را در دوره دکتری و ارشد اجرا میکنیم و دانشجویانی هستند که واقعاً کار میکنند و هر منبع و مقاله خارجی به آنان معرفی میشود پیگیری و تحقیق میکنند. از این چند صد هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی انصافاً چند درصدش به میدان انقلاب برای انجام پروژهها و پایاننامههایشان رجوع میکنند؟ این قبیل بازار سیاهها و بازار مکارهها بر اثر بدسیاستیها و مداخلات در کار و بار دانشگاهیان به راه افتاده است. گواهی میدهم بیشتر دانشجویان ما از این شائبهها واقعا برکنارند همانطور که اکثریت بزرگ دانشگاهیان از شائبه دستبرد علمی وکژکارکردهای علمی واقعاً برکنارند.
البته قبول دارم که کیفیت و تناسب در آموزش عالی ایران سخت مخدوش شده است که در جای خود باید درباره آن بحث دقیق بشود اما این سر و صدا علیه علم و دانشگاه و دانشجو و دانشگاهی از سوی گرایشهای علمستیز و عقلگریز راه افتاده است.
خانیکی: من از یک طرف فردی سیاسی هستم و از طرف دیگر، فردی دانشگاهی هم محسوب میشوم. و همیشه سعی کردهام هیچ کدام دیگری را نابود نکند. اما باید بگویم که من در زیست دانشگاهیام تحت فشار هستم. بوروکراسی علمی و بوروکراسی دانشگاهی مرتب به من گوشزد میکند که «چقدر خوب بود اگر شما سیاسی نبودید» حتی وقتی من وظایف آکادمیک خود را بخوبی انجام میدهم ولی باز نمره منفی میگیرم! نظام بوروکراتیک محافظهکار ما نمیتواند بین «آکادمیسین بودن» و «سیاستورز بودن» تفکیک قائل شود.
در مدیریت آموزش عالی دولت نهم و دهم، دانشگاه تخریب شد و کار مهمی که در دولت آقای روحانی انجام گرفت بازسازی این نهاد بود.
«دانشگاه سیاسی» دانشگاهی است که در آن انسانها تمرین مدنیت و گفتوگو میکنند. قرار نیست دانشگاه تنها مدرک تولید کند، بلکه دانشگاه قرار است به تربیت شهروند بپردازد، ارتباطات افراد را تصحیح کند، به فرد قدرت درگیر شدن با «مسأله» را بدهد. دانشگاه سیاسی، فرد «مسألهگریز» تربیت نمیکند، دانشجوی «مسألهشناس» تربیت میکند.
دانشگاههای ما توسعه پاندولی داشته است. یعنی با تغییر دولتها یا تغییر مدیریتها به نقطه اول باز میگردیم.
فراستخواه: از رئیس جمهوری میخواهم وزیر علوم را «مجمع دانشگاهیان» به رئیسجمهور معرفی کند. این در حالی است که ما در ایران انجمن دانشگاهها نداریم!
چهار دهه است که ریاست دانشگاه یک «پست سیاسی» شده است و از بالا تعیین و انتصاب میشود. در حالی که رئیس دانشگاه، باید منتخب استادان خود دانشگاه باشد. در هیچ کجای دنیای تا این حد دانشگاه تابعی از تغییرات دستگاه اجرایی نیست!
دانشگاه «خیر عمومی» ایجاد میکند. دانشگاه بنگاه نیست که فقط به سود خود کار کند بلکه برای آینده این سرزمین دانش تولید کرده و سرمایهانسانی تربیت میکند. پس انتظار میرود که دانشگاه مورد حمایت عمومی واقع شود و از بودجههای عمومی اعتبار کافی در اختیارش قرار دهند و در قبالش از او «پاسخگویی اجتماعی» در «مسائل علمی» بخواهند.
«ادراک دولت دوازدهم از خود چیست؟» آیا دولت یک «دستگاه اجرایی» است که فقط «تولید خدمات» میکند؟ یا اینکه، دولت دوازدهم یک «واسطه اجتماعی» است. اگر ادراک دولت از خود این دومی باشد آن وقت است که میگوییم که رسالت دکتر روحانی در چهارسال پیش رو، «آزادسازی دانشگاه» است.
معتقدم دستور گرم مرکزی دولت کنونی چه در چهار سال گذشته و چه در چهار سال جاری اساساً «دانشگاه» نیست!
آیا دانشگاه در «منظومه فکری» و «منشور سیاستگذاری دولت» جایگاه و پایگاه شایسته و بایسته خود را دارد؟
فراستخواه: معتقدم دستور گرم مرکزی دولت کنونی چه در چهار سال گذشته و چه در چهار سال جاری اصلاً «دانشگاه» نیست. علم و دانشگاه در مرکز دستور کار دولت نیست! دولت یک دستورهای گرمی دارد، که دستورهای مرکزیاش است، یعنی وقتی کابینه تشکیل میشود دور آن میز بیضی شکل، دستور گرم مرکزی بعد از دستورهای سیاسی و امنیتی که متأسفانه در جامعه ما همیشه جزو دستورهای مرکزی و داغ بودند، سه چیز است؛ یکی «دیپلماسی» است که در دوره دولت یازدهم تا حدی جدی دنبال شد اما متاسفانه در دولت دوازدهم فکر میکنم به تعویق افتاده است. دوم «اقتصاد» که به نظر میرسد دستور مرکزی این دولت که در ذهنیت رئیس محترم دولت و همکاران او وجود دارد، تیم اقتصادی است؛ میخواهند مسأله اقتصاد کشور را بعد از آن نابسامانیهایی که بوجود آمد دوباره به سامان برسانند. و سوم «خدمات» است؛ خدماتی مثل نظام سلامت.
به نظر میرسد «علمآموزی» و «آموزش» در حاشیه دستور کار دولت قرار گرفته است و جزو دستور مرکزی آنان نیست. گویا آموزش را «خرج» میپندارند. نگاه اقتصادی، نگاه تکنوکراتیک، نگاه بوروکراتیک اصلاً آموزش را «خرج» میداند نه سرمایهگذاری.
فراستخواه: آقای خانیکی در بحث «تورم دانشگاه» چقدر خود دانشگاه میتوانست ورود کند؟ آیا ما توانایی ورود و تصمیمسازی داشتیم ولی ورود نکردیم؟!
در نتیجه به نظر من، علت اینکه هنوز بعد چهار سال این حقوق دانشگاهی استرداد نشده و ایفا نشده برای این است که به هر دلیل رئیس دولت در ذهنیت خود بهطور ضمنی میگوید که شما دانشگاهیان بگذارید ما کارمان را بکنیم، و شما هم مشغول دانشگاه خود شوید!
خانیکی: من با رویکرد کلی دکتر فراستخواه موافق هستم. البته در بعضی جاها هم ملاحظاتی دارم. وقتی میدان انقلاب را قلب تپنده دانشگاه توصیف میکنم مقصودم این نیست که نهاد دانشگاه ویران شده است بلکه منظور این است که مدیریت و سیاستگذاری به جای حرکت به سمت روابط علمی- اخلاقی به سمت روابط تجاری در حال حرکت است و میپذیرم پایاننامهها و رسالهها محصول سرمایهگذاری استاد و دانشجوی بیپول است که میخواهد کار علمی انجام دهند.
من نیز همچون دکتر فراستخواه معتقدم در منظومه سیاستگذاری و منشور فکری این دولت دانشگاه «مسأله» نیست اما برای اینکه دانشگاه «مسأله» شود، دانشگاه و نهاد دانشگاه باید ابزاری فراهم کند و نشان دهد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. این امر زمانی محقق میشود که نهاد دانشگاه زنده باشد.
چه زمانی نهاد دانشگاه زنده و فعال است؟
خانیکی: وقتی که نهاد دانشگاه نظارهگر نیست بلکه خود، کنشگر است. یعنی با نهاد سیاست و فرهنگ «تعامل» دارد.
به نظر من، آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته این است که در مدیریت آموزش عالی دولت نهم و دهم دانشگاه تخریب شد. و کار مهمی که در دولت آقای روحانی انجام گرفت بازسازی این نهاد بود. و انصاف هم این است که تلاشهای مؤثری هم انجام گرفت. از جمله این تلاشها، همین حساسیت در مورد تعیین وزیر علوم است و پرسش شما که چرا فقط وزارتعلوم، بیوزیر است؟ واقعیت این است که وزارت علوم دستگاهی است که در دولت یازدهم، آقای روحانی ظرف کمتر از یکسال چند وزیر خود در را از دست داد.
اولین وزیر علوم پیشنهادی آقای روحانی در زمان تشکیل کابینه یازدهم رأی اعتماد نمیگیرد. برای وزارت علوم سرپرست تعیین میشود. بعد نخستین وزیری که تعیین شد طی یک سال اول وزارتش، مدام با سؤال و استیضاح مواجه میشود. بعد از او باز سرپرست تعیین میشود. بعد از آن باز دو وزیر دیگر معرفی میشوند که رأی اعتماد نمیگیرند تا نفر سوم دکتر فرهادی انتخاب میشود. این فرآیند خود، نشاندهنده زنده بودن دانشگاه است؛ دانشگاهی که به معنای سیاسیاش رادیکال نشده است؛ هر چند که یک عدم تعادلهایی هنوز هم وجود دارد؛ حتماً در دانشگاه دانشجویان با سلیقهها و گرایشهای مختلفی وجود دارند اما چرا در وضعیت برابر نیستند؟ چرا هنوز دانشجویان حامی دولت با محدودیتهای بیشتری مواجه هستند؟ اینها نشان میدهد که نهاد دانشگاه در موقعیت «سرزمین» نیست و نمیتوان به رئیس دانشگاه عنوان «پرزیدنت» داد و اتفاقاً بر این باورم که در این شرایط به خود دانشگاه، دانشگاهیان، نهادهای علمی و ... نیز نقدهایی وارد است. آنها هم نتوانستهاند نشان دهند که در چه موقعیتی هستند؟ دانشگاه هم گرفتار رکود و تورم خود است؛ از یک طرف با تولید فراوان مدرک روبهرو است و از طرف دیگر با خطر کیفیت مواجه است.
فراستخواه: آقای خانیکی در بحث «تورم دانشگاه» چقدر خود دانشگاه میتوانست ورود کند؟ آیا ما توانایی ورود و تصمیمسازی داشتیم ولی ورود نکردیم؟!
خانیکی: تا ضعفهای ساختاری وجود دارد، که وجود دارد، نقش «عاملیت» بالا میرود. تا وقتی ما اخلاق را به عنوان امر نهادی شده در جامعه نداریم، اخلاق فردی بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
اکنون ما دچار نوعی عدم تقارن و عدم توازن هستیم. دانشگاهیان علاقهمند برای خود کار میکنند. به عنوان مثال، من و دکتر فراستخواه در جاهای مختلفی با هم کار میکنیم و ممکن است دولت و نهادهای دیگر نظام اصلاً با دانشگاهیان کاری نداشته باشند و اینجا میتوان به دستگاههای اجرایی ایراد گرفت. معتقدم باید همکاری بین دانشگاه و نهادهای مدنی تقویت شود. این در حالی است که ما روز به روز شاهد قدرت گرفتن نهادهای مدنی هستیم و اینجا است که این پرسش مطرح میشود که آیا نباید بین نهادهای مدنی و دانشگاه ارتباطی برقرار شود؟
معتقدم، ما در وضعیت مبهم دوران گذار قرار داریم. اگر بخواهیم به دولت پیشنهاد بدهیم که در ارتباط با دانشگاهیان چه کار مؤثری انجام دهد، پیشنهاد من «کمک به زنده ماندن و حیاتمندی نهاد دانشگاه» است. از جمله لوازم آن هم این است که اختیارات را به دانشگاه بازگرداند و در اختیارات به دانشگاه فرصت آزمون و خطا دهد.
فراستخواه: من گواهی میدهم بخشی از اختیارات دانشگاه حتی دست وزارت علوم هم نیست و از آن هم گرفته شده است. گویا دانشگاه با متولیان متعددی مواجه است و هر یک از سویی برای این نهاد تصمیمگیری میکنند.
بیماری و سلامت دانشگاه وابسته به چه مؤلفههایی است و سنجشگر سلامتیاش و درمانگر بدحالیاش کیست؟
خانیکی: واقعیت این است که دانشگاه نهادی است که اگر ما آن را دچار بیماری نکنیم، سلامتش به نفع همه است و به این اعتبار، دانشگاهِ مقتدر، اقتصاد و سیاست مقتدر را نیز به دنبال خواهد داشت. وقتی توسعه علمی محقق شود، ابعاد دیگر توسعه نیز به تدریج محقق میشود.
آیا «دانشگاه سیاسی» میتواند دانشگاهی مقتدر باشد که انسانساز و جامعهساز هم شود؟
خانیکی: به اعتقاد من، «دانشگاه سیاسی» دانشگاهی است که در آن انسانها تمرین مدنیت و گفتوگو میکنند. قرار نیست دانشگاه تنها مدرک تولید کند، بلکه دانشگاه قرار است به تربیت شهروند بپردازد، ارتباطات افراد را تصحیح کند، به فرد قدرت درگیر شدن با «مسأله» را بدهد. دانشگاه سیاسی، فرد «مسألهگریز» تربیت نمیکند، دانشجوی «مسألهشناس» تربیت میکند. به این معنا، به نظر من، مهمترین مطالبه دانشگاهیان از آقای روحانی و دولت دوازدهم این است که مسائل ما دانشگاهیان را درست بشناسند و به مسأله ما درست توجه کنند. اگر چنین شود، طبیعتاً دانشگاه وزیری میخواهد که سلامت و صلاحیت دانشگاهی داشته باشد و از همین نهاد برخاسته باشد.
گزارش: لیدا فخری- مهسا رمضانی- ایران