زبیگنیو برژینسکی را شاید بتوان یکی از مهمترین نظریهپردازان سیاست خارجی آمریکا دانست، او که از سیاستمدارن دموکرات بود در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نقش بهسزایی داشت. برژینسکی سیاستمدار و نظریهپردازی بود که نظریاتش سالها مبنای سیاست خارجی آمریکا بود.
به گزارش عطنا، نشست «بررسی آثار و اندیشههای زبیگنیو برژینسکی» در روز سهشنبه، 20 تیرماه به بررسی نقش برژینسکی در تحولات سیاست بینالمللی پرداخت، این نشست به همت انجمن ایرانی روابط بینالملل و خانه اندیشمندان علوم انسانی و با سخنرانی حسین دهشیار، عضو هیئت علمی دانشگاه علامهطباطبائی برگزار شد.
دهشیار در این نشست با بیان اینکه چیزی که زبیگنیو برژینسکی را مهم میکند بینشی است که او دارد، گفت: «همه ما به یک مسئله خاص نگاه میکنیم اما بینش و نگاه متفکران متفاوت است و کسانی که دارای بینش هستند، میتوانند استراتژی تعیین کنند، افرادی مثل برژینسکی در دوران جنگ سرد توانستند استراتژی ارائه دهند و به وسیله آن صحنه را طوری تحریف کنند که برای دیگران قابل رؤیت نباشد. امروز تیپی از برژینسکی نیست و آمریکا با فقدان استراتژی مواجه است.»
عضو هیئت علمی دانشگاه علامهطباطبائی به اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم اشاره و خاطرنشان کرد: «پس از 1945 دنیایی را شاهدیم که در طول تاریخ بینظیر است؛ برای اولین بار در طول تاریخ مدرن تقسیمات نظام بینالملل ماهیت ایدئولوژیک مییابد که البته پس پایان جنگ سرد آن شرایط هم تمام میشود.»
وی ویژگی معین جنگ سرد را حاکمیت ایدئولوژیها عنوان کرد و گفت: در یک سو کمونیسم و در سوی دیگر سرمایهداری بود و طی یک منازعه، تمدنی شکل گرفت؛ به طوری که سرمایهداری بازتاب گسترش مدرنتیه در غرب و کمونیسم بازتاب اقتدارگرایی سنتی و نشاندهنده تاریخ اروپاست.
دهشیار شکلگیری منازعه بین بلوک غرب و شرق را پس از اعلام دکترین ترومن در سال 1947 دانست و افزود: «آمریکاییها میدانستند دشمن آنها کیست، منافع خودشان چیست و به این جمعبندی رسیدند با این دشمن چه کار کنند. این موضوع باعث جذابیت و قابل فهم بودن نظام جهانی در دوران جنگ سرد است.»
وی با اشاره به اینکه شرایط جنگ سرد فرصتی به وجود آورد تا افرادی مثل برژینسکی پا به صحنه بگذارند، گفت: یک اجماع نظر بین نخبگان آمریکایی به وجود آمد و مرکزی حیاتی با حضور تمام نخبگان آمریکایی شکل گرفت که معتقد بودند اتحاد جماهیر شوروی دشمن موجودیتی آنها است، یعنی میتواند آمریکا را نابود کند، پس باید از لیبرالیسم دفاع کرد و راهحل هم کاملا مشخص بود؛ سقوط شوروی.
این استاد روابط بینالملل اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ سرد را نظامی قدرتمند خواند و اظهار کرد: این نظام روسیه، اروپای مرکزی، اروپای شرقی و اوکراین را در اخیتار داشت که مرکز ثقل قدرت بود، پس آمریکا و غرب فقط باید مانع گسترش شوروی میشدند. درست است که از نظر قدرت نظامی آمریکا سال 1949 انحصار بمب اتم را در اختیار داشت، ولی آنها آگاه بودند که توان نابودی شوروی را ندارند.
دهشیار با اشاره به اینکه بیشترین نگرانی آمریکا جذابیت ایدئولوژی شوروی در دنیا بود، تشریح کرد: پس از پایان جنگ جهانی دوم اروپا از نظر اقتصادی ورشکسته شد و تودهها بسیار وسیع بودند، برخلاف لیبرالیسم که آزادی را حق انسان میدانست، کمونیسم بر عدالت اجتماعی تأکید داشت و طبیعی بود که ایدئولوژی کمونیسم بسیار محبوب باشد. بنابراین آمریکاییها توجیهی ایدئولوژیک برای مقابله با شوروی آوردند چون میخواستند جذابیت آن را بگیرند.
وی با بیان اینکه آمریکا در اصل خواستار عدم نفوذ شوروی از محدوده خود بود، لذا نگاهش به این کشور به شدت ژئوپولتیکی شد، گفت: برژینسکی در چنین فضایی رشد کرد، پدرش دیپلمات بود، او پس از جنگ در کانادا لیسانس و فوق لیسانس خود را گرفت، تخصص او روسیه بود و این کشور را دشمن طبیعی بشر تصور میکرد، پس از پایان تحصیلاتش هم یک برداشت تئوریک نسبت به دشمن بودن روسها یافت.
این تحلیلگر سیاسی افزود: پس از پایان دکترا در دانشگاه هاروارد مدتی در آنجا تدریس کرد و سپس به دانشگاه کلمبیا رفت و در انتخابات برای کندی و سپس جانسون فعالیت کرد و سال 1966 وارد وزارت امور خارجه جانسون شد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامهطباطبائی با بیان اینکه نگاه منفی به روسیه پس از جنگ جهانی دوم هم وارد فضای عقیدتی آمریکا شد، خاطرنشان کرد: در چارچوب فضایی که برژینسکی قرار داشت طبیعی بود او یک رئالیست شود، رئالیستی که موقعیت جغرافیایی را برای منحل کردن روسیه معیار قرار داد.
دهشیار با بیان اینکه برژینسکی وقتی وارد جریانات فکری آمریکا شد، معقتد بود که شوروی برای مدتهای زیادی ماندگار است، اظهار کرد: برای او سقوط شوروی قابل پیشبینی نبود، به همین دلیل این سیاستمدار معقتد بود باید مانع رشد آن شد. بر همین اساس وجود ناتو را ضروری میدانست که در اطراف شوروی حلقهای بزند تا مانع گسترش آن شود.
وی در ادامه گفت: برژینسکی تنشزدایی با شوروی را در وزارت خارجه پیشنهاد داد. بر اساس عقیده او با این رویکرد میشد با شوروی معامله و گفتوگو کرد و آن را وسیلهای برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم قرار داد.
وی افزود: به دلیل همین نگاه محدودسازی شوروی بود که برژینسکی یکی از موافقان جنگ ویتنام بود چرا که از نظر او روسیه خواهان خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا بود.
اگر ما تاریخ روسیه را بدانیم پوتین بازتاب این تاریخ است، مردم روسیه آگاهانه پوتین را انتخاب کردند و اگر تصور کنیم که پس از رفتن پوتین روسیه تغییر رویه خواهد داد، غیر قابل فهم است.
استاد روابط بینالملل دانشگاه علامهطباطبائی به حمایت برژینسکی از بوش پدر اشاره کرد و ادامه داد: با وجود آنکه بوش نامزد جمهوریخواه بود، برژینسکی برخلاف سنت از او حمایت کرد. چون او بوش را فردی میدانست که میتواند مقابل روسیه بایستد.
وی همچنین برژینسکی را یکی از مخالفان کسینجر خواند که معتقد بود سیاستهای او به نفوذ روسیه در دنیا کمک میکند و گفت: پس از پایان دوران جانسون این مخالفت برژینسکی شکل میگیرد و در این بازه زمانی دیدگاهش درباره تنشزدایی هم تغییر میکند. زیرا نه تنها او بلکه بسیاری از جمهوریخواهان هم معتقد بودند تنشزدایی منجر به رشد اقتصادی شوروی خواهد شد و در نهایت قدرت اقتصادی شوروی آمریکا را نابود خواهد کرد.
دهشیار با اشاره به اینکه پس به قدرت رسیدن کارتر، او برژینسکی را به امنیت ملی آمریکا دعوت کرد، گفت: سال 1973 یک کمیسیون در آمریکا تشکیل شد، اعضای تشکیل دهنده این کمیسیون معتقد بودند که آمریکا، ژاپن و اتحادیه اروپا سه قدرت اقتصادی برتر دنیا هستند و بهترین راه برای محدودسازی روسیه، همکاری این سه قدرت است؛ یک بلوک اقتصادی که اساساً غربی و سرمایهداری است به وجود بیاید و در برابر اقتصاد شوروی بایستد. در همین زمان از برژینسکی دعوت میشود تا دبیر این کمیسیون شود و سال 1974 او از کارتر برای عضویت در این کمیسیون دعوت میکند که از همین زمان روابط او و کارتر آغاز میشود.
وی افزود: پس از اینکه کارتر رئیس جمهور میشود برژینسکی را رئیس شورای امنیت ملی آمریکا میکند، سیاست خارجی آمریکا سه ضلع دارد؛ وزارت خارجه، وزارت دفاع و شورای امنیت ملی که وجود این سه ضلع در آمریکا باعث یک تنش است. وظیفه شورای امنیت ملی هماهنگ کردن نظرات وزارت دفاع و امور خارجه است و ابلاغ نظرات خود به رئیس جمهور است. بنابراین وزرای خارجه و دفاع باید با رئیس شورا هماهنگ شوند که همین عامل قدرت زیادی به رئیس شورا میدهد، چون باید هر روز با رئیس جمهور دیدار کند و گزارش دهد.
این کارشناس روابط بینالملل یادآور شد: انقلاب ایران، عادیسازی روابط با چین و حمله شوروی به افغانستان سه اتفاق مهمی بود که در دوران برژینسکی افتاد. پیش از حمله شوروی برژینسکی و شورای امنیت به کارتر هشدار این حمله را دادند اما رئیس جمهور آمریکا توجهی به این مسئله نکرد و پس از حمله هم عملاً آمریکا نتوانست اقدامی به جز تحریم داشته باشد اما عملا تحریم شوروی واکنش بیمعنی بود.
دهشیار به حضور برژینسکی در پاکستان پس از حمله شوروی به افغانستان اشاره کرد و گفت: دولت پاکستان نقش حیاتی در کمک به جنگ مجاهدین افغانستان در برابر دولت روس این کشور داشت، برای همین برژینسکی وارد پاکستان میشود و با دولت این کشور برای کمک نظامی مستقیم به مجاهدین افغانستان مذاکره میکند. بعدها که از برژینسکی سوال میشود کمک شما باعث قدرت القاعده به رهبری بن لادن شد که اتفاقات خاورمیانه نتیجه آن است. او در این زمان، میگوید به نظر من از بین بردن اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی که قصد از بین بردن آمریکا را داشت بسیار مهمتر از ظهور طالبان بود.
این تحلیلگر مسائل سیاسی با اشاره به اینکه سال 1964 که چین بمب اتمب را منفجر کرد و تنشی میان آنها و روسیه شکل گرفت، باعث تغییر دیدگاه برژینسکی نسبت به ماندگاری اتحاد جماهیر شوروی شد، گفت: دلیل تغییر دیدگاه رقابت ایدئولوژیک و افزایش قدرت نظامی چین بود که برژینسکی احتمال میداد روزی شوروی نباشد. او انقلاب اسلامی ایران را هم اتفاقی میدانست که ممکن است باعث بسط و گسترش اعتراضات در خاورمیانه شود پس برژینسکی معتقد بود که باید به حکومت ایران کمک شود تا مانع این گسترش شوند.
دهشیار افزود: اما سایرس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا به شدت مخالف این دیدگاه بود و اعتقاد داشت که آمریکا باید فرایند تحولات در داخل ایران را تسریع کند که در نهایت نظر او به برژینسکی غلبه میکند اما زمانی که برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی نیرو میفرستند و با شکست مواجه میشوند. سایرس ونس از سمت خود استفعا میدهد و برژینسکی را شیطان خطاب میکند.
وی با اشاره به اینکه اتحاد آلمان پس از 1947 برای آمریکا بسیار مهم بود چون این اتحاد را عاملی برای محدودکردن روسیه میدانستند، گفت: اما زمانی که برژینسکی به عنوان فعال سیاسی وارد وزارت خارجه میشود، معتقد بود که تنشزدایی با شوروی رویکرد بهتری است و زمانی که او رئیس شورای امنیت ملی آمریکا میشود، در عمل سیاستهای خشنتری در پیش میگیرد و اعلام میکند هر کاری باید انجام شود تا شوروی از بین برود، بر خلاف عقیدهای که پیش از آن داشت.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامهطباطبائی یکی از آثار حضور برژینسکی در دوران کارتر را دشمنی آمریکا با ایران عنوان کرد و گفت: روابط با چین که از دوران نیکسون حسنه شده بود در دولت کارتر تداوم یافت و یکی از مهمترین دستاوردهای دولت کارتر درگیر کردن شوروی به مدت 10 سال در افغانستان بود و فروپاشی درونی و سقوط نهایی شوروی را تسهیل کند.
دهشیار با تأکید بر اینکه نظریات برژینسکی به شدت تحت تأثیر فرهنگ و تاریخ لهستان بود، اظهار کرد: با وجود اینکه در آمریکا رشد کرده بود اما برای وی بسیار سخت بود که نظراتش را در قبال روسیه تغییر دهد حتی زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد.
وی با بیان اینکه برژینسکی پس از جنگ هم معتقد بود باید در کشورهای اطراف روسیه تحول ایجاد کرد گفت: انقلابهای رنگی در چارچوب همین منطق شکل گرفت، او معتقد بود اگر بتوانیم باید در داخل کشورهای اطراف روسیه تغییراتی ایجاد کنیم، به این معنی که این کشورها وارد ناتو و اتحادیه اروپا شوند، روسیه تغییر خواهد کرد. بنابراین متوجه میشویم آمریکا چه کارهایی در گرجستان و اوکراین انجام دادند.
این کارشناس روابط بینالملل با اشاره به اشتباهی که برژینسکی در اواخر عمر خود انجام داد، خاطرنشان کرد: او معتقد بود تا زمانی که پوتین هست امکان دموکراسی در روسیه نیست و اگر پوتین نباشد روسها به سمت دموکراسی غربی حرکت خواهند کرد. اگر ما تاریخ روسیه را بدانیم پوتین بازتاب این تاریخ است، مردم روسیه آگاهانه پوتین را انتخاب کردند و اگر تصور کنیم که پس از رفتن پوتین روسیه تغییر رویه خواهد داد، غیر قابل فهم است.
دهشیار همچنین گفت: برژینسکی به عنوان یک دموکرات رئالیست سنتی است که با دموکراتهای کنونی متفاوت است، با توجه به تغییر و تحولاتی که رخ داده افرادی با تیپ برژینسکی نمیتوانند در آن حضور داشته باشند چون دیگر نگاه رئالیست در حزب دموکرات خریداری ندارد، بلکه نگاه هویتی و ارزشی اهمیت یافته است.
وی با بیان اینکه برژینسکی میراثی از خود به جا گذاشت که بیشتر در حزب جمهوریخواه خریدار دارد تا حزب دموکرات، خاطرنشان کرد: یکی از ویژگیهای دوران کارتر پرداختن به حقوق بشر بود و برژینسکی هم در این مورد حرفهایی گفته است اما حقوق بشر نه به معنای واقعی کلمه، بلکه به عنوان ابزاری که بتوان با ایدئولوژی روسها مقابله کرد. اما امروز کسانی که حزب دموکرات را هدایت میکنند معتقدند اساس حقوق بشر باید مبنایی برای شکل دادن به سیاست خارجی در صحنه باشد و حمله به لیبی هم بر همین اساس بود.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامهطباطبائی در پایان گفت: اگر برژینسکی امروز در صحنه سیاست آمریکا فعال بود نظریاتش خریداری نداشت اما دوران جنگ سرد نیاز به افرادی مانند برژینسکی داشت. او توانست در آن دوران به سیاست خارجی آمریکا کمک کند و یکی از کسانی بود که به سقوط اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. آمریکا توانست شوروی را در جاهایی مانند نیکاراگوئه، آنگولا و.... که برای آنها نفعی نداشت، درگیر کند که یکی از عوامل فروپاشی شوروی بود.