رولاند رابرتسون، نظریهپرداز جهانیشدن، ذیل نظریه «جهان-محلی شدن» از عام شدن فرهنگها، تاریخ و هویتهای محلی و ملی از طریق رسانههای کثرتگرا در عصر جهانیشدن سخن میگوید.
به گزارش عطنا، مجید سلیمانی ساسانی، دکترای علوم ارتباطات یادداشتی درباره نظریهپرداز جهانیشدن و ارتباط آن با داعش نوشته است که در روزنامه صبح نو به چاپ رسیده است. متن این یادداشت به شرح زیر است:
بهزعم وی، انقلاب ارتباطی باعث پیشرفت فرایند محلیگرایی میشود و ایجاد تضاد و تکثر را برخلاف «نظریه جنگ تمدنها» از هانتینگتون - باعث پویایی و وجه ضروری تعامل تمدنها میشمارد.
درحالیکه هانتینگتون، از رویارویی تمدنها، خصوصاً در منطقه غرب آسیا سخن میگفت. جنگی که ناشی از مجموعهای عوامل مانند تغییرات اقلیمی، از بین رفتن کشاورزی، کمبود آب، افزایش درآمد نفتی و ... است و ظهور گروههای تروریستی شبهاسلامگرا را تقویت میکند.
داعش به معنای تام آن، «شبکهای اجتماعی» است. رسانههای اجتماعی، برخلاف عنوان خود، جماعتی از «تنهایی» را به ذهن متبادر میکند.
داعش را میتوان در میانه نظریه رابرتسون و هانتینگتون تحلیل کرد. از سویی این گروه، قدرت خود را از رسانههای متکثر و شبکههای اجتماعی عصر جهانیشدن میگیرد و از سوی دیگر، مصداق بارز تحولی است که هانتینگتون از آن سخن میگفت.
درهرصورت، داعش، نتیجه تحولی است که در چند دهه اخیر ذیل مفهوم جهانیشدن مطرح میشود.
با این تفاوت که داعش، برخلاف نظریه جهان-محلی شدن رابرتسون، هویتی محلی ندارد و حرکتی است متناقض که در درون خود، هم حاوی «آنارشیسم» است و از قواعد بازی سیاست پیروی نمیکند و هم از ساز کار مدرن بوروکراتیک برای «دولتشهرهای اسلامی» بهره میبرد.
درواقع، به نظر میرسد که در مساله حکمرانی، به دنبال نوعی «نظم سیاسی» است که تا «شیوههای آموزشوپرورش» و «متون آموزشی» ادامه دارد؛ اما از سوی دیگر، برخلاف مهمترین اصول سیاست بینالملل عمل میکند و آشکارا قدرت خود را از «بازتابهای رسانهای عملیات تروریستی» دنبال کرده است.
داعش به معنای تام آن، «شبکهای اجتماعی» است. رسانههای اجتماعی، برخلاف عنوان خود، جماعتی از «تنهایی» را به ذهن متبادر میکند.
داعش در انگیزهبخشی بهتنهایی انسانهای تنها، استعداد عجیبی دارد. بنابراین مجموعهای از همه اقوام و ملل را در کنار یکدیگر جمع کرده است. آنها در کنار یکدیگر و ذیل پدیدهای مدرن بهنام داعش، به جنگ با مدرنیسم آمدهاند و از تمام امکانات مدرنی که رسانههای اجتماعی در اختیار آنان قرار داده بهره میبرند؛ اما برخلاف نظر رابرتسون، در این جهان کثرتگرا، داعش بهعنوان یک اقلیت، امکان سازگاری با نظم جهانی را ندارد و برخلاف آن عمل میکند.
داعش از موضعی فراتر از هویتهای ملی و محلی، در حال از بین بردن تمدنها در منطقه غرب آسیاست و جریان مداوم اسلامهراسی را معنا میکند
اعضای این گروه، از هویت ملی و محلی خود تنها به نفع هویت جماعت خود بهره میگیرند، درحالیکه افقی برای بهرهبرداری از هویت محلی خود ندارند. بنابراین مشاهده میشود که اسامی اعضا، بر اساس هویتهای ملی و محلی آنان است.
آنان برای معرفی اعضای خود از الفاظی مانند «ایرانی»، «خراسانی»، «بغدادی» و «کردی» بهره میگیرند، درحالیکه هیچیک از این اعضا، به دنبال پیگیری هویت محلی یا ملی خود نیستند و از عنصری مرکزی در گفتمان خود سخن میگویند که اصطلاحاً مبتنی بر «اسلام» است.
در این صورت، داعش سعی میکند از گفتمانی مشترک و «جهانشمول» در میان اعضای خود رونمایی کند، درحالیکه از تمام عناصر گفتمانهای ملی و ناسیونالیستی اعضا بهره لازم را میبرد.
داعش، پدیدهای جذاب برای جهان رسانهای امروز است و از سازوکارهای رسانهای آگاهی دارد. بنابراین روایتی جذاب و اکشن از وقایع برای رسانهها میسازد که نادیده گرفتن آن حتی موجب زیان مادی برای رسانهها میشود.
داعش، پدیدهای جذاب برای جهان رسانهای امروز است و از سازوکارهای رسانهای آگاهی دارد. بنابراین روایتی جذاب و اکشن از وقایع برای رسانهها میسازد که نادیده گرفتن آن حتی موجب زیان مادی برای رسانهها میشود.
بااینحال، تمرکز اصلی داعش روی رسانههای اجتماعی است. زیرا تنها در این صورت میتواند وجه اجتماعی و مستقل خود را اثبات کند. در این صورت، حتی خبرگزاری اعماق، بهعنوان رسانه رسمی داعش، هیچ پایگاه اطلاعرسانی رسمی ندارد و از سرویسهای عمومی آنلاین برای انتشار بهره میگیرد. داعش، بازیگر قهاری در «زمین بازی تکثر رسانهای» است و توجهات را به خود جلب میکند.
توجهی که میتواند نیروهای خفته مسلمانان در نقاط مختلف دنیا را بیدار سازد. اعضای شبکه داعش، عمدتاً کسانی هستند که از «تحقیر و تبعیض جهان غربی نسبت به مسلمانان» آسیب دیدهاند.
بنابراین عمدتاً «مهاجران مسلمان» در کشورهای غربی که از امواج «اسلامهراسی» در امان نماندهاند، به داعش پیوستهاند. رابرتسون معتقد بود که «بنیادگرایی» مقاومتی در برابر جهانیشدن نیست، بلکه عموماً بهمنزله برگردان وجوه کلان زندگی به زبان بومی است که جلوه جنگ تمدنها محسوب نمیشود.
به نظر میرسد که داعش بهگونهای عمل میکند که نهتنها جلوه جنگ تمدنها نیست، بلکه از موضعی فراتر از هویتهای ملی و محلی، در حال از بین بردن تمدنها در منطقه غرب آسیاست! بااینحال میتوان ادعا کرد که داعش، آخرین شکل از بنیادگرایی بهعنوان پدیدهای مدرن است که بهخوبی توانسته «کنشهای خشونتآمیز و سخت» خود را در «قالب نرم رسانهای» به تصویر کشد.
این گروه از یکسو، «برساختهای معنایی اسلامهراسی» را برای رسانههای غربی تأمین و از سوی دیگر، از موتور محرک اسلامهراسی
اعضای شبکه داعش، عمدتاً کسانی هستند که از «تحقیر و تبعیض جهان غربی نسبت به مسلمانان» آسیب دیدهاند.
در ایجاد هراس از مسلمانان و تبعیض ناشی از آن برای جذب اعضای خود استفاده لازم را میکند. نتیجه آن نیز نه رؤیای رابرتسون از عدم مقاومت بنیادگرایی در برابر جهانیشدن، بلکه تخریب کامل تمدنهای منطقه غرب آسیاست. داعش، تکمیل چرخه تخریب تمدنها در منطقه است و جریان مداوم اسلامهراسی را معنا میکند.
همانگونه که اسلامهراسی، برساختی رسانهای منتج از دانش «شرقشناسی» بود و صورتبندی نظری بنیادگرایی را تأمین کرد. امروز، داعش و دیگر گروههای تروریستی همسو با تخریب زیستبوم و اکوسیستم منطقه غرب آسیا، همکاری پنهان و شاید ناخواستهای با کشورهایی مانند ترکیه دارند.
ساخت سدهای متعدد (مانند سد ایلیسو) بر روی رودهای عظیم منطقه، تنها در سایه هرجومرج ناشی از این گروهها امکانپذیر است. نتیجه آنکه تا سالهای نهچندان دور، غرب آسیا تبدیل به بیابانی لمیزرع خواهد شد که امکان حیات برای نوع انسان ندارد. از سوی دیگر، بهزودی نظام استفاده از انرژی نیز در عالم تغییر خواهد کرد و آخرین مزیتهای منطقه غرب آسیا، کمرنگتر خواهد شد. آیا رؤیای هانتینگتون تحقق پیدا خواهد کرد؟