به گزارش عطنا، به نقل از سایت رهبر انقلاب در پی مباحثی که به تازگی دربارهی دیدگاه رهبر معظّم انقلاب در موضوع نقش آراء مردم در مشروعیّت نظام سیاسی مطرح شده است، این نوشتار، بیانات و دیدگاههای معظّمله را پیرامون مسأله ولایت و حکومت اسلامی و نقش مردم در آن به طور خلاصه بررسی کرده است. این متن برگرفته از خطبهها و بیانات ایشان است که در مناسبتهای مختلف ایراد شده، لذا با اندکی تصرف و تلخیص در متن بیانات و در قالب پرسش و پاسخ تنظیم شده است؛ تا دستیابی مخاطب ارجمند، به فهم دقیق و شفاف دیدگاههای معظّمله، بهتر صورت پذیرد.
1.هدف از تشکیل حکومت در منطق اسلامی چیست؟
امیرالمؤمنین برای حکومت یک شأن واقعی قایل نیست، حکومت برای علی علیه السلام یک هدف نیست؛ برای او، حکومت ارزشی ندارد، باز هم حاضر نیست برای به دست آوردن یک مقام، یک جاه، از ارزشها بگذرد. اما وقتی احساس میکند که وظیفه است، احساس میکند زمینه آماده است و او میتواند این نقش عظیم و اساسی را بر عهده بگیرد، آن وقت قبول میکند.[۱] امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام بعد از قبول خلافت هم فرمود: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقارّوا على کظّة ظالم و سغب مظلوم لألقیت حبلها على غاربها»[۲]؛ اگر وظیفهى من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجّز نمىشد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، بازهم قبول نمىکردم. یعنى امیر المؤمنین مىگوید من قدرت را بهخاطر قدرت نمىخواهم. .... اگر قدرت براى مبارزه با ظالم در همهى ابعاد ظلم و ستم- داخلى، اجتماعى و اقتصادى که حادترینش است- مىباشد، خوب است.[۳]
2.در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام آیا ولایت ناشی از نصب الهی است یا منوط به رأی مردم است یا در مقام تحقق آن، رأی و بیعت مردم نقش آفرینی دارد؟ به عبارتی دیگر آیا پذیرش و رأی مردم در مشروعیت و حقانیت حاکم اسلامی دخالت دارد؟ آیا نقش رأی مردم برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام صرفاً در تحقق زمامداری و حکومت و برای مقبولیت و کارآمدی وی است یا در اصل ولایت ایشان نیز مؤثر است؟
در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منصوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آن وقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامدارىِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است.[۴]
3.آیا از منظر اسلام، بیعت و رأی مردم برای حقانیت زمامداری (حکومت) زمامدار کافی است؟
در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتى بر انسانها مقبول نیست، مگر اینکه خداى متعال مشخّص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهى که به ولایت حاکم، ولایت قاضى یا به ولایت مؤمن- که انواع و اقسام ولایات وجود دارد- ارتباط پیدا مىکند، شک کنیم که آیا دلیل شرعى بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، مىگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتى این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسى که ولایت را به او مىدهیم- در هر مرتبهاى از ولایت- باید اهلیّت و صلاحیت یعنى عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردمسالارى دینى است که بسیار مستحکم و عمیق است.[۵]
در اسلام مردم یک رکن مشروعیتند، نه همهى پایهى مشروعیت. نظام سیاسى در اسلام علاوه بر رأى و خواست مردم، بر پایهى اساسىِ دیگرى هم که تقوا و عدالت نامیده مىشود، استوار است. اگر کسى که براى حکومت انتخاب مىشود، از تقوا و عدالت برخوردار نبود، همهى مردم هم که بر او اتّفاق کنند، از نظر اسلام این حکومت، حکومت نامشروعى است.[۶] بنابراین، پایهى مشروعیت حکومت فقط رأى مردم نیست؛ پایهى اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبولیت مردم کارایى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است.[۷]مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است.[۸]
4.آیا دخالت نظر و رأی مردم در مشروعیت حکومت اختصاص به زمان غیبت دارد و یا در زمان حضور امام معصوم نیز مطرح است؟ در این دیدگاه نقش مردم در فعلیت و اعمال ولایت چگونه مطرح میگردد؟
امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه منشأ حکومت را زور و اقتدار نمیداند و خود او هم در عمل این را ثابت میکند. از نظر علیعلیهالسلام منشاء اصلی حکومت یک سلسله ارزشهای معنوی است؛ ... او حکومت را و ولایت امر مردم را ناشی از یک ارزش معنوی میداند، اما فقط این ارزش معنوی هم کافی نیست برای اینکه انسان فعلاً و عملاً حاکم و والی باشد، بلکه مردم هم در اینجا سهمی دارند و آن بیعت است .... . بیعت منجز کنندهی حق خلافت است؛ آن ارزشها آن وقتی میتواند فعلاً و عملاً کسی را به مقام ولایت امر برساند که مردم هم او را بپذیرند و قبول کنند، که این مسأله در باب نقش مردم در حکومت باز مورد توجه قرار میگیرد.[۹]
5.منشأ اصلی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی از دیدگاه اسلام چیست؟
مشروعیت این نظام به تفکّر اسلامى و به استوارى بر پایهى اسلام است؛ مشروعیت مجلس و رهبرى هم بر همین اساس است.[۱۰] در نظام جمهورى اسلامى، اساس حرکت بر پایبندى به مبانى است. آن چیزى که به عنوان مبدأ مشروعیت این نظام محسوب مىشود، یعنى ولایت الهى که منتقل مىشود به فقیه، مشروط است به پایبندى بر احکام الهى. آن کسى که در رتبهى رهبرى نشسته است، اگر نسبت به آرمانهاى اسلامى، نسبت به قوانین اسلامى از لحاظ نظرى یا عملى، بىقید شود، از مشروعیت مىافتد و دیگر اطاعت او بر کسى واجب نیست، بلکه جایز نیست. این، در خود قانون اساسى، یعنى در خود سند اصلى انقلاب، ثبت شده است.[۱۱] مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالتخواهى است. این، پایهى مشروعیت ماست. در نظام جمهورى اسلامى مبناى نظام و مشروعیت نظام متکى به حق و عدل است. [۱۲] مشروعیت ...همهى ارکان و اجزاى نظام اسلامى به رعایت احکام الهى است.[۱۳]مشروعیت همهى ما بسته به انجام وظیفه و کارآیى در انجام وظیفه است. بنده روى این اصرار و تکیه دارم که بر روى کارآیىها و کارآمدى مسئولان طبق همان ضوابطى که قوانین ما متخذ از شرع و قانون اساسى است، بایست تکیه شود. هرجا کارآمدى نباشد، مشروعیت از بین خواهد رفت. اینکه ما در قانون اساسى براى رهبر، رئیسجمهور، نمایندهى مجلس و براى وزیر شرایطى قائل شدهایم و با این شرایط گفتهایم این وظیفه را مىتواند انجام بدهد، این شرایط، ملاک مشروعیتِ بر عهده گرفتن این وظایف و اختیارات و قدرتى است که قانون و ملت به ما عطا مىکند؛ یعنى این حکم ولایت، با همهى شعب و شاخههایى که از آن متشعب است، رفته روى این عناوین، نه روى اشخاص. تا وقتىکه این عناوین، محفوظ و موجودند، این مشروعیت وجود دارد. وقتى این عناوین زایل شدند، چه از شخص رهبرى و چه از بقیهى مسئولان در بخشهاى مختلف، آن مشروعیت هم زایل خواهد شد.[۱۴]
[۱] خطبههای نماز جمعه تهران، (۲۲/۰۳/۱۳۶۶)
[۲] (۳). نهج البلاغة( صبحى صالح)، خطبه ۳، ص: ۵۰.
[۳] بیانات سال۱۳۸۲ (۲۶/ ۰۹/ ۱۳۸۲) بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین
[۴] خطبههای نماز جمعه تهران، (۲۲/۰۳/۱۳۶۶)
[۵] بیانات سال۱۳۸۲ (۲۶/ ۰۹/ ۱۳۸۲) بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین
[۶] بیانات سال۱۳۸۲ (۲۶/ ۰۹/ ۱۳۸۲) بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین
[۷] بیانات سال۱۳۸۲ (۲۶/ ۰۹/ ۱۳۸۲) بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین
[۸] بیانات در خطبههای نماز جمعه (۲۲/۰۳/۱۳۶۶)
[۹] بیانات در اولین کنگره بین المللی نهج البلاغه، ۲۹/۰۲/۱۳۶۰
[۱۰] بیانات سال۱۳۸۲ (۰۷/ ۰۳/ ۱۳۸۲) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى
[۱۱] بیانات سال۱۳۸۵ (۱۴/ ۰۳/ ۱۳۸۵) بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم هفدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)
[۱۲] بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوهی قضائیه ـ با حضور خانوادههای شهدای هفتم تیر؛ (۰۷/۰۴/۱۳۸۹)
[۱۳] مکتوبات سال۱۳۷۱ (۰۷/ ۰۳/ ۱۳۷۱) پیام به مناسبت افتتاح چهارمین دورهى مجلس شوراى اسلامى
[۱۴] بیانات سال۱۳۸۳ (۳۱/ ۰۶/ ۱۳۸۳) بیانات در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى
[۱۵] بیانات سال۱۳۷۸ (۱۴/ ۰۳/ ۱۳۷۸) خطبههاى نماز جمعهى تهران
[۱۶] بیانات سال۱۳۷۷ (۰۴/ ۱۲/ ۱۳۷۷) بیانات در جلسهى پرسش و پاسخ با مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویى