به عنوان یک فرانسوی که به ملیت خود افتخار میکند، سال 2015به اندازه هر فرد دیگری از رویدادهای تروریستی پاریس آشفته شده بودم. اما باور این رویدادها برای من کار سختی نبود. من گروه داعش را میشناسم. من 10 ماه گروگان این گروه بودم و به قطعیت میدانم که دردهای ما، غم و اندوه ما، امیدهای ما و زندگی ما هیچ اثری روی آنها ندارد. دنیای آنها زمین تا آسمان با دنیای ما متفاوت است.
به گزارش عطنا، روزنامه ایران در مطلبی که روز سه شنبه 30 خرداد ماه به قلم نیکولاس هنین و ترجمه عاطفه رضوان نیا منتشر کرده به بررسی شگردهای تبلیغاتی داعش پرداخته است که در ادامه با یکدیگر میخوانیم.
به عنوان یک فرانسوی که به ملیت خود افتخار میکند، سال 2015به اندازه هر فرد دیگری از رویدادهای تروریستی پاریس آشفته شده بودم. اما باور این رویدادها برای من کار سختی نبود. من گروه داعش را میشناسم. من 10 ماه گروگان این گروه بودم و به قطعیت میدانم که دردهای ما، غم و اندوه ما، امیدهای ما و زندگی ما هیچ اثری روی آنها ندارد. دنیای آنها زمین تا آسمان با دنیای ما متفاوت است.
شناخت اکثریت مردم از داعش از طریق تبلیغات پر سر و صدا (پروپاگاندا) که از سوی آنها منتشر میشود، است. اما من پشت صحنه این تبلیغات را دیدهام. مدت زمانی که اسیر آنها بودم، با دهها نفر از آنها شامل «محمد اموازی» یا «جان جهادی» ملاقات کردم. جان جهادی یکی از زندانبانهای من بود. او مرا «کچل» صدا میکرد. حتی همین الان هم با بعضی از آنها از طریق رسانههای اجتماعی گفتوگو میکنم و میتوانم با قطعیت به شما بگویم که هر آنچه شما از آنها میدانید و هر فکری که درباره آنها در ذهن شما شکل میگیرد همه ناشی از فعالیت تبلیغی و بازاریابی آنهاست که نام آنها را این گونه بر سر زبانها انداخته است.
آنها جلوی دوربین، خودشان را ابرقهرمان معرفی میکنند، اما به محض دور شدن از دوربین از هر لحاظ که فکرش را بکنید وضعیتشان رقتبار و اسفناک است: آنها تعدادی بچه خیابانی هستند که قدرت و ایدئولوژی مستشان کرده است. در زبان فرانسوی ما یک اصطلاح داریم که میگوید طرف نه تنها احمق است بلکه شرور هم هست. اما من متوجه شدم که اعضای داعش بیشتر از آنکه شرور باشند، احمق هستند. منظورم این است که نباید پتانسیل بالای حماقت را در واداشتن این افراد به جنایت کم اهمیت شمرد. زندانبانهای ما، من و خیلی از آنها که سر بریده شدند، با ما یک بازی بچگانه انجام میدادند که در واقع شکنجه روانی بود. آنها یک روز میآمدند و میگفتند فردا آزاد میشوید؛ دو هفته بعد میآمدند و با شادی میگفتند «فردا یکی از شما کشته میشود». یکی دو بار اول حرفشان را باور کردیم ولی بعداً فهمیدیم که آنها احمقهایی هستند که با این کارها سرگرم میشوند. آنها هر از گاه صحنههای تمسخرآمیزی از اعدام را راه میانداختند.
یکبار من را با کلروفورم بیهوش کردند. یک بار دیگر یک صحنه سر بریدن را راه انداختند. یک گروه از آنها که به زبان فرانسوی صحبت میکردند، فریاد میزدند: «امروز میخواهیم سرتان را ببریم و روی باسنتان بگذاریم و در یوتیوب منتشر کنیم.» یک شمشیر بسیار قدیمی هم داشتند که انگار از یک مغازه آنتیک فروشی تهیه کردهبودند. آنها میخندیدند و من هم نقش خودم را در این بازی با فریاد کشیدن ایفا میکردم. آنها واقعاً از این حرکت من خوششان میآمد و سرگرم شده بوده بودند. اما به محض اینکه ما را ترک میکردند رو به گروگان دیگری که او هم فرانسوی بود میکردم و هر دو میزدیم زیر خنده. واقعاً موقعیت تمسخرآمیزی بود.
آنها بشدت به تکنولوژی مسلط هستند. اخبار را با ولع خاصی دنبال میکنند، اما چیزها را آنطوری میبینند که میخواهند. آنها تحت آموزشهای سخت مذهبی هستند و بشدت به همه نوع تئوری توطئه پایبندند و در این میان هرگز به تناقضات اعتراف نمیکنند. همه چیز آنها را متقاعد میسازد که در مسیر درست هستند. آنها معتقدند که هماکنون یک فرایند آخرالزمانی در جریان است که در نهایت به مواجهه ارتش مسلمانان و کفار - صلیبیون و رومی ها - در جهان خواهد انجامید. آنها معتقدند که همه چیز در این جهان دارد ما را به این مسیر هدایت میکند.
علاقه آنها به رسانههای اجتماعی و اخبار باعث میشود که پیوسته در جریان پیامدهای حملات تروریستی خود باشند. بعد از حمله به پاریس، میتوانم حدس بزنم که آنها شعار «ما پیروز شدیم» را سر دادهاند. هر نشانهای از افراطی گرایی، تفرقه، ترس، نژادپرستی و غریبه هراسی آنها را دلگرمتر خواهد کرد. آنها جذب هر زشتی و بدقوارگی در رسانههای اجتماعی میشوند. در جهان بینی آنها یک باور اصلی وجود دارد و آن اینکه در جوامع مختلف مسلمانان جایی ندارند و پذیرفته نیستند و هر روز شاخک آنتنهای خود را تیز میکنند تا شواهدی برای اثبات این باور خود پیدا کنند. تصاویری از مردم آلمان که به مهاجران خوشآمد میگفتند، بطور قطع باعث ناامیدی و به دردسر افتادن آنها شد. مدارا و وحدت، چیزهایی نیستند که آنها علاقه به دیدنش داشته باشند.
اما چطور باید واکنش نشان داد، من میگویم که باید مسئولانه پاسخ داد. این به معنای این نیست که فقط به بمباران بیشتر آنها روی آوریم. بمباران خود نشانهای از خشم افراطی است. ما میخواهیم داعش را از بین ببریم، اما آیا به 500 هزار ساکنان غیر نظامیای که در رقه زندگی میکنند، فکر کردهایم؟ آیا به امنیت آنها فکر کردهایم؟ آیا به این فکر کردهایم که در صورت بدتر شدن اوضاع زندگیشان ممکن است هر یک از آنها به یک افراطی تبدیل شوند؟
اولویت نخست باید محافظت از این افراد باشد، نه بمباران بیشتر سوریه. ما نیازی به مناطق پرواز ممنوع نداریم. مردم سوریه هماکنون بیشتر از هر زمان دیگری امنیت میخواهند. اگر این امنیت برای آنها فراهم نشود ممکن است به داعش بپیوندند یا به افراطیگری روی آورند. بعد از انتخاب جاستین ترودو، کانادا از جنگ هوایی کنارهگیری کرد. من عاجزانه از فرانسه تقاضا دارم که این کشور هم این کار را انجام دهد. واقعیت این است که ما گیرافتادهایم: داعش ما را گیرانداخته است. آنها با کلاشینکوف وارد پاریس شدند و ادعا کردند که میخواهند ما از بمباران دست برداریم، اما همهشان میدانستند که این کارشان باعث خواهد شد بمبارانها بیشتر از قبل شود.
اموازی در حمله هوایی ائتلافی کشته و مرگ او در پارلمان فرانسه جشن گرفته شد. من برای او عزاداری نمیکنم. اما گمان میکنم که داعشیهایی مثل اموازی همواره از بلوف دوپهلو استفاده میکنند. به این معنی که آنها دقیقاً همان کاری را که میخواهند انجام شود در قالبی فریبکارانه به ما القا میکنند.
بعد از قتل روزنامه نگار امریکایی، جیمز فلوی، جان جهادی چاقوی خود را به سمت دوربین نشانه گرفت و سپس به سمت قربانی دیگر چرخاند و گفت: «اوباما، باید از دخالت در خاورمیانه دستبرداری وگرنه او را خواهم کشت». او بخوبی میدانست که سرنوشت قربانی بعدی او چه خواهد بود. او همچنین واکنش امریکاییها را بخوبی میدانست. او میدانست که بعد از دیدن این ویدئو، امریکاییها به بمباران بیشتر مقر داعش خواهند پرداخت. ولی همه ما تصور کردیم که او واقعاً میخواهد بمبارانها متوقف شود. و این همان چیزی است که داعش میخواهد: بمباران بیشتر. آیا ما باید چیزی که میخواهد را به او بدهیم؟ من با اطمینان این را میگویم که آنچه داعش میخواهد بمباران بیشتر از سوی نیروهای ائتلافی است و آنچه از آن هراس دارد، وحدت و یکپارچگی است.
منبع: Guardian