تحلیل جرم شناسی موضوع و بررسی رویکرد سیاست جنایی در برخورد با مورد محمود طالبی و شخصیتهایی از این دست میتواند یکی از سوژههای جالب و تعمیم پذیر در بحثهای حقوق کیفری و جرم شناسی باشد. ظاهر قضیه این است که در سال 94 فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که نشان میداد شخص قوی هیکلی – محمود طالبی- با قمه به جان کسی افتاده که آن شخص همان روز با تفنگ به محمود طالبی حمله کرده بود ولی تیر در تفنگ گیر کرده و حالا شکارچی در دام شکار افتاده بود. این فیلم در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب زیادی پیدا میکند و در همه این گزارشها و فیلمها نیز از محمود بهعنوان «شاه مازندران» یاد میشود؛ لقبی که خود او در فیلم به خود میدهد.
به گزارش عطنا، روزنامه ایران، گزارشی درباره جاهلها و لاتها به قلم محمد معصومیان به چاپ رسانده است که متن آن به شرح زیر است:
شاه، لوطی یا شرور؟ شخصیت «محمود طالبی زرین کمر» معروف به «شاه مازندران» را از هر سمتی که نگاه کنی تعریف جدیدی پیدا میکند. او مانند همه اشرار اهل دعوا بود و به همین خاطر چند بار به زندان رفت. مثل لوطیهای کلاسیک آنطور که هممحلیهایش در بابل میگویند اهل دستگیری از ضعفا بود. با این همه او خودش را «شاه» نامیده بود و این لقب را دوست داشت. محمود طالبی به تازگی در زندان «متی کلا»ی بابل مرد و با اینکه چند هفتهای از مرگ او میگذرد هنوز میتوان در سطح شهر بابل بنرهای بزرگی در خیابانها دید که از طرف دوستان و همشهریهایش به خانواده او تسلیت گفتهاند. میشود پشت اتومبیلها آگهی فوت او را دید و حرف او که همه جا هست. چطور کسی که به شرارت معروف بود تا این اندازه میتواند لااقل میان همشهریهایش محبوب باشد؟ این علاقه مردم به او در پاسخ به چه نیازی است؟ چرا هنوز هم علاقه به لوطیگری در جامعه از رونق نیفتاده است؟
نام محمود طالبی سالهاست که در بابل بواسطه قهوهخانهاش یا به خاطر افسانههایی که از او میساختند، شنیده میشد. اما روزی نام او بیشتر از همیشه شنیده شد که در ویدئویی مشغول ضرب و شتم مرد دیگری بود. کسی که قرار بود او را با تفنگ هدف حمله قرار دهد و تفنگ در لحظه کشیدن ماشه از کار میافتد. محمود مرد را گروگان میگیرد و سر فرصت از دوستانش میخواهد که هنگام انتقام او فیلم بگیرند. او در این فیلم خود را شاه مازندران مینامد.
این ویدئو باعث شد محمود دوباره راهی زندان شود و در حال گذراندن حکم بود که 25 اردیبهشت خبر فوت به علت ایست قلبی در رسانهها منتشر شد. مردم اطراف بسرعت خود را به غسالخانه و مراسم تشییع او رساندند تا از شست و شوی جنازه و مراسم تشییع او فیلم بگیرند و منتشر کنند. صفحات اینستاگرام پر شد از ویدئوهای او با لایکهایی بیشمار. انگار هر کسی یک عکس یادگاری با او در گنجه داشت حالا بهترین فرصت بود تا آن را منتشر کند.
نخستین سؤالی که در این هیاهو مطرح میشود ساده و سرراست است؛ چرا مردم اینطور به مرگ او واکنش نشان دادند؟ یعقوب موسوی جامعه شناس از نقش لوطیان در تاریخ ایران میگوید و اینکه مردم ایران به لحاظ تاریخی به این قشر علاقه دارند و این واکنشها تنها مختص به یک شهرستان نیست و هنوز میشود ردپای خرده فرهنگ لمپنیسم و لوطیگری را در بسیاری از نقاط ایران دید: «در تاریخ هم عیاران و لوطیان دو چهره داشتند. چهرهای خونریز و خشن و چهرهای کمککننده و گاهی هم ناجی. در تاریخ ایران بی شمار از این چهرهها هستند که هم رفتارهای ناشایست و خلاف عرف نشان میدادند و هم به کمک مردم میرفتند.»
او از طیب و برادران هفت کچلان و شعبان بیمخ مثال میآورد که با اینکه زندگی خشنی داشتند گاهی هم به مردم کمک میکردند: «در واقع نمیشود این پدیده را سیاه یا سفید بررسی کرد. اگر شما سری به تاریخ نگاریهای گذشته هم بزنید میبینید که تعاریف متفاوتی از این قشر وجود دارد؛ از آداب و رسوم خاص آنها گرفته تا لباس و محل گردهم آمدنشان و تأثیراتی که در مقاطع مختلف تاریخ داشتهاند.»
آنطور که موسوی میگوید لوطیان را باید در بازخوانی وجدان جمعی مردم بررسی کرد. مردمی که به دنبال قهرمان و ناجی میگردند و حاضرند برای این قهرمان سازیها نقاط بد را به گوشهای بگذارند و تنها روی نقاط مثبت قهرمان ساختگی خود تأکید کنند.
در محله «بحر ارم» بابل میشود ردپای محمود طالبی را بیشتر دید. محله قدیمی او و جایی که بسیاری او را خوب به خاطر دارند و هنوز میشود توی کوچهها یا پشت ماشینها آگهی ترحیم او را دید. به سختی و با چند واسطه، چند نفر از دوستان او را پیدا میکنم و ساعت یک شب کنار یک سوپر مارکت اطراف محل با آنها قرار میگذارم تا از نمایی نزدیکتر و از زبان دوستانش او را ببینم و بشناسم. ساعت کمی از یک گذشته که سر قرار میرسم. چند جوان درشت هیکل کنار سوپر مارکت روی صندلی نشستهاند و حرف میزنند. نزدیک میروم و خودم را معرفی میکنم و آنها میپرسند: «میخواهی چه چیزی درباره او بنویسی؟»
انگار دوست ندارند چهره هم محلی سابق را آنطور که رسانهها تصویر کردهاند روایت کنند. همه میگویند با علی آقا حرف بزن او دوست قدیمی محمود بوده. علی مرد میانسالی است؛ خوش برخورد و محترم به نظر میرسد. او از روزهایی میگوید که محمود طالبی فقط دنبال کشتی گرفتن بود و بعدها پول زیادی برای خریدن گیتار داد: «میزد و میخوند.»
از علی میپرسم چه شد که محمود طالبی راه نوجوانی را نرفت به سمت دعوا کشیده شد؟ میگوید: «اولش از یک دعوای ناموسی شروع شد، بعد از آن یک دعوای دیگر و بعدش هم دوستاش یکسره او را کشیدند و بردند اینطرف و آن طرف برای دعوا. راستش را بخواهی وقتی هیکلت بزرگ شود و توی دعوا هم دل و جگر داشته باشی دیگر سخت بتوانی جلوی کسی که بهت فحش داده و کری خوانده کوتاه بیایی!»
هنوز میتوان در سطح شهر بابل بنرهای بزرگی در خیابانها دید که از طرف دوستان و همشهریهایش به خانواده او تسلیت گفتهاند. میشود پشت اتومبیلها آگهی فوت او را دید و حرف او که همه جا هست. چطور کسی که به شرارت معروف بود تا این اندازه میتواند لااقل میان همشهریهایش محبوب باشد؟ این علاقه مردم به او در پاسخ به چه نیازی است؟ چرا هنوز هم علاقه به لوطیگری در جامعه از رونق نیفتاده است؟
همینطور که علی حرف میزند، بقیه دوستان هم وسط حرفش میآیند و از خاطراتشان میگویند. یکی از سفرهداری او حرف میزند و دیگری از کمکهایی که به مردم و فقرا میکرد و همه متفق میگویند آدمی خجالتی بود و عاشق مادرش. پسر جوان و درشت اندامی میگوید: «ای کاش او را از این سیستم دعوا افتادن، بیرون میکشیدند و می بردند بادیگارد یک نفر میکردند. جدا از دعواهایی که البته فقط با آدمهایی مثل خودش راه میانداخت، پسر خوبی بود.»
کیومرث کلانتری دانشیار دانشگاه مازندران در رشته جرم شناسی از نگاه دیگری این پدیده را تحلیل میکند. کلانتری از نظریه برچسب زنی میگوید: «دو چیز میتواند جلوی جرم را بگیرد؛ یکی اعتقادات مذهبی و دیگری هویت و شخصیت فرد. وقتی به فردی برچسب شرارت زده میشود، آن شخص از اجتماع رانده شده و هویتش گرفته میشود و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. آن وقت اگر جرم انجام ندهد، عجیب است. جرمی که از انجامش لذت هم میبرد.»
از کلانتری میپرسم چطور فرد بزهکاری که برچسب خورده، دست به کارهای خوب هم میزند و مورد پسند مردم قرار میگرد؟ کلانتری میگوید: «این لوطیها یا پهلوانان که از گذشته در ایران بودهاند در واقع برای هویت از دست رفته خود تلاش میکنند و به همین دلیل دست به کارهای خیر میزنند. آنها با این طور کارها در محل و شهرشان برای خود هویت دست و پا میکنند.»
نمیشود از لاتها حرف زد و از تأثیرات آنها در تاریخ ایران نگفت بخصوص در تاریخ معاصر ایران. از شعبان بیمخ که در کودتای 28 مرداد به همکاری با شاه پرداخت تا دولت مصدق را سرنگون کند تا طیب حاج رضایی که حاضر نشد با شاه همکاری کند و بعدها توسط او اعدام شد. هنوز هم میشود تأثیر آنان را در مناسبات سیاسی دید و سال 94 بود که مردانی کلاه مخملی با سبیلهای از بنا گوش دررفته در همایش تبلیغاتی اصولگرایان رو به روی دوربینها قرار گرفتند و با فیگورها و ادا و اصولهایی که درآوردند، مدتها خوراک رسانهها و شبکههای مجازی شدند.
عیار، قلندر، لات، لوطی، جاهل، کلاه مخملی، باباشمل، داش و نامهای بسیار در تاریخ ایران برای این خرده فرهنگ وجود دارد. آنها هنوز هم با لباسی دیگر در جای جای ایران حضور دارند. اگرچه دیگر خبری از دستمال یزدی و گیوه تخت نازک و عرقچین و کفش پاشنه تخممرغی و کلاً شاپو نیست و آنها حالا شلوار جین میپوشند و پلی استیشن بازی میکنند و در صفحات شبکههای اجتماعی گرههای بازویشان را به نمایش میگذارند و در اینترنت کری میخوانند و... اما هنوز هستند؛ همه جا همین دور و بر.
یادداشت مصطفی ابراهیم تبار ملکشاه، جرم شناس
تحلیل جرم شناسی موضوع و بررسی رویکرد سیاست جنایی در برخورد با مورد محمود طالبی و شخصیتهایی از این دست میتواند یکی از سوژههای جالب و تعمیم پذیر در بحثهای حقوق کیفری و جرم شناسی باشد. ظاهر قضیه این است که در سال 94 فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که نشان میداد شخص قوی هیکلی – محمود طالبی- با قمه به جان کسی افتاده که آن شخص همان روز با تفنگ به محمود طالبی حمله کرده بود ولی تیر در تفنگ گیر کرده و حالا شکارچی در دام شکار افتاده بود. این فیلم در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب زیادی پیدا میکند و در همه این گزارشها و فیلمها نیز از محمود بهعنوان «شاه مازندران» یاد میشود؛ لقبی که خود او در فیلم به خود میدهد.
محمود طالبی به 13 سال حبس محکوم میشود و درنهایت اردیبهشت ماه سالجاری در زندان مرکزی بابل فوت میکند. بعد از فوت هم رسانهها بویژه صفحات حوادث روزنامهها این خبر را بازتاب میدهند؛ «شاه مازندران در زندان درگذشت.» تشییع جنازه وی نیز در نوع خود قابل تأمل است؛ تشییعی پرجمعیت با رویکردی همدلانه از مناطق مختلف و شهرهای همجوار که عکسهای آن در فضای مجازی لایکهای فراوانی میخورد.
این برخورد همدلانه با توجه به بعضی جنبههای مثبت فردی این فرد در زمان حیاتش و بعضی لوطیگریهای وی نشان میدهد این تیپ اجتماعی هنوز در ایران جایگاه خود را دارد و به همان نسبت نیز نیازمند تحلیل است. تحلیلی که یک پایه مهم آن تاریخ خواهد بود زیرا بدون بررسی ریشههای تاریخی آن نمیتوان بدرستی این پدیده را شناخت.
لات یا لوطی؟ اقبال عمومی همواره به سمت لوطیگری بوده که مترادف با عیاری و جوانمردی است. اکنون نیز اگرچه لوطیها به شکلی از سوی جامعه طرد شدهاند اما در ناخودآگاه اجتماعی حضور دارند. اقبال افکار عمومی به آثاری چون فیلم اخراجیها و سریال شب دهم نمود عینی این اقبال عمومی است.
لوطیان از جهت جامعه شناسی در گذشته و قبل از تأسیس امنیه و شهربانی بهعنوان ضامن امنیت محلات حضور عینی در سطح جامعه داشتهاند و قبل از تحولات مدرنسازی و تأسیس شهربانی، دادگستری و مراجع تأمین امنیت بهصورت غیررسمی توسط بازار و اقشار دیگری از جامعه پذیرفته شده بودند و تا جایی که برای قدرت رسمی خطری محسوب نمیشدند، حکومت نیز بهصورت غیررسمی آنها را میپذیرفت اما به محض اینکه نسبت به قدرت مرکزی خودسری میکردند، یاغی و شورشی محسوب شده و سرکوب میشدند. طیب حاج رضایی نمونه این یاغی انگاری توسط حکومت پهلوی است که حضور او را برنتافت درحالی که شعبان جعفری از سوی حکومت پذیرفته شد.
همزمان با روند نوسازی در ایران و بعد از سالهای 1320 با مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها لاتها هم سرنوشت جدیدی پیدا کردند و در بهترین حالت جاهل و در بدترین وضعیت اراذل و اوباش خوانده شدند و از لحاظ جایگاه اجتماعی در مرتبه لمپنها قرار گرفتند که از حیث گویش و بعضی رفتارها شبیه لوطیان قدیم بودند.
کار فرهنگی را نه با گفتار و نصیحت بلکه با برخوردهای روانشناسانه و جامعه شناسانه باید دنبال کرد و حتی به فرض ارتکاب جرم در بعضی موارد با توجه به تغییرات مدرن قانون جدید مجازات اسلامی مصوب 1392 میتوان از بعضی مجازاتهای جایگزین و الزام به کارهای عامالمنفعه و اجتماعی و مراجعه به روانشناس و مراکز رفتاردرمانی استفاده کرد؛ چه اینکه این افراد با بعضی توجهات ویژه اجتماعی بعضاً عکس العملهای خوبی از خود بروز میدهند.
در یک مراسم تبلیغات انتخاباتی دوره دهم مجلس شورای اسلامی، شاهد حضور افرادی با کت و شلوار و کلاه شاپو یا کلاهمخملی و دستمال یزدی و شیوه خاص پوشش و گویش لاتها بودیم که مورد توجه و انتقاد عمومی قرار گرفت. این نشانهها و نشانه هایی از این دست یعنی اینکه گذشته تاریخی در ذهن جامعه حضور دارد و جامعه در ذهن خود هم لات و لمپن را میشناسد و هم لوطی را و طبیعی است ترجیح عمومی بر این است که لات به سمت لوطی بودن حرکت کند و لوطی باشد تا لمپن.
رویکرد همدلانه بخشهایی از جامعه نسبت به سویههایی از شخصیت محمود طالبی نیز مثل ارادت او به اهل بیت و بعضی از رفتارهای شخصی وی مثل توجه به مدل خاص اصلاح صورت و نحوه دست زدن خاص او هنگام شنیدن موسیقیهای شاد و تقلید از این رفتارها در سطح بخشهایی از جامعه، در عین حال که میتواند خطرناک باشد و سبک زندگی بخشی از جامعه را تحت تأثیر قرار دهد، بیانگر همان تمایل قدیمی و تاریخی است که دوست دارد لات، لوطی باشد و لمپن نباشد.
در خصوص رویکرد سیاست جنایی نسبت به این پدیده نیز باید بگویم ما هیچ سیاست جنایی مدون و مشخصی در برخورد با این پدیدهها نداریم و برخوردها گاه شدید و گاه ارفاقآمیز است؛ درحالیکه حالت خطرناک این افراد و داشتن سلاح سرد و گاه گرم واجد اوصاف کیفری سنگینی است. درحالی که میتوان با کمی تأمل و برنامهریزی جرم شناسانه و شناسایی قبلی، رویکرد اصلاحی را به جای رویکرد ارعابی و سرکوبگر دنبال کرد.
یعنی شوراهای تأمین و پلیس پیشگیری و معاونتهای پیشگیری جرایم بحثهای نظری را جامه عمل بپوشانند و با شناسایی این افراد و کنترل قبلی، آنها را نه برده خود بلکه تحت نظر قرار دهند و هشدارهای لازم را با توجه به اطلاعات واصله از این افراد حضوراً به آنها ابلاغ کنند تا بدانند این افراد در جامعه رها نشدهاند و رفتارهای آنها تحت کنترل است. متأسفانه در این زمینه جای خالی نگاه آسیب شناسانه و اصلاحی بخوبی پیداست و تنها بعد از ارتکاب جرم است که به سراغ این افراد میروند و باز هم ضعفهای کارکردی نهاد زندان، نقش مثبتی را برای اصلاح و بازپروری ایفا نمیکند وگاه با مجرمی حرفهایتر مواجه میشویم.
کار فرهنگی را نه با گفتار و نصیحت بلکه با برخوردهای روانشناسانه و جامعه شناسانه باید دنبال کرد و حتی به فرض ارتکاب جرم در بعضی موارد با توجه به تغییرات مدرن قانون جدید مجازات اسلامی مصوب 1392 میتوان از بعضی مجازاتهای جایگزین و الزام به کارهای عامالمنفعه و اجتماعی و مراجعه به روانشناس و مراکز رفتاردرمانی استفاده کرد؛ چه اینکه این افراد با بعضی توجهات ویژه اجتماعی بعضاً عکس العملهای خوبی از خود بروز میدهند.