ماندانا تیشهیار، عضو هیئت علمی موسسه آموزش عالی اکو، دانشگاه علامه طباطبائی گزارشی از مباحث مطرح شده در نشست اندیشمندان ایران و روسیه برای دیپلماسی ایرانی ارائه کرده است.
به گزارش عطنا به نقل از دیپلماسی ایرانی در سالهای اخیر، مفاهیم تازهای به عرصه سیاست خارجی کشورها راه یافته اند. «دیپلماسی اندیشمندان» از آن دست مفاهیم است که بر گفتوگو و دوستی میان روشنفکران، تحلیلگران و صاحبنظران میان کشورها با یکدیگر و تاثیرگذاری ایشان بر ایدهها و سیاستهای تصمیم گیران دولتی، تاکید دارد. در میان انبوه رفت و آمدهای دیپلماتیک میان تهران و مسکو در سالهای اخیر، آمد و شدهای علمی و گفتوگوهای میان اندیشمندان دو کشور نیز کم کم گسترش یافته است. در روزهای پایانی فروردین ۱۳۹۶ یکی از این نشستهای علمی دوجانبه در هوای نه چندان بهاری مسکو برگزار شد و در آن شماری از اندیشمندان دو کشور، با دو نگاه ایرانی و روسی به بررسی اوضاع و احوال جهان پرداختند. در این نوشته تلاش کرده ام تا با دسته بندی موضوعاتی که درباره آنها گفتوگو شد، تصویری از دیدگاههای این اندیشمندان درباره جهان امروز را نمایش دهم.
گفتوگوی اندیشمندان روس با همتایان خودشان، محدود به ایرانیان نیست، چند روز پیش از این نشست، روسها و چینیها بر روی همان صندلیها نشسته و درباره اوضاع و احوال جهان به گفتوگو پرداخته بودند. چینیها اگرچه دیگر چندان کمونیست به نظر نمی رسند، اما ایدههای مائو را هنوز فراموش نکرده اند؛ به ویژه آن جمله معروفش که گفته بود امپریالیسم آمریکا همیشه همین بوده! و حالا روسها دل نگران از سیاستهای رییس جمهور تازه به قدرت رسیده آمریکا، خیلی زود از خیال خوش گسترش روابط آمریکا و روسیه در دوران ترامپ بیرون آمده اند و دوباره همان دشمنیها و رقابتهای پیشین را پیش روی خود میبینند. نشستن روبروی تلویزیون و گوش دادن به سخنرانیهای ترامپ، این روزها سرگرمی اصلی تحلیلگران روس شده است. و با این همه، هنوز نتوانسته اند سر از رهیافت نوین آمریکا در حوزه سیاست خارجی این کشور در بیاورند. آنان هنوز به دنبال یافتن منطق رفتارهای ترامپ هستند و البته درک پیچیدگیهای رفتاری مردی که سالها در بخش خرید و فروش املاک کار کرده، بسیار دشوار است! جهان از یک بحران به سوی بحرانی دیگر میرود و روسها از هم اکنون روزها را برای پایان یافتن ریاست جمهوری ترامپ میشمرند. آنها هنوز منتظرند تا ببینند که بالاخره رییس تازه کاخ سفید، سکان کشتی سیاست خارجی را به کدام سو میچرخاند.
از دید روس ها، سخنان تند سیاستمداران آمریکایی علیه این کشور در هفتههای گذشته، خیلی بیشتر از حملات آنها به ایران بوده و برای همین بر این نکته تاکید دارند که نیاز به همکاری میان ایران و روسیه، بیش از همیشه است. اگرچه آنها بر این نکته اشاره دارند که ایران میتواند تاثیر زیادی بر سیاست خارجی آمریکا در کشورهایی مانند عراق و سوریه داشته باشد و این یک فرصت برای کاهش بحران در سطح منطقه است، با این همه دیدگاههای میان اندیشمندان روس یکسان نیست و میتوان در تحلیل هایشان آشکارا دید که گاه ایران را رقیب خود در معادلات منطقهای میدانند. آنها حتی نگرانی شان از شکل گیری همکاریهای نزدیک میان ایران و غرب در آینده را نیز پنهان نمی کنند.
برخلاف روس ها، به نظر میرسد که ایرانیها تحلیل نظری منسجم تری نسبت به رویکرد نوین سیاست خارجی آمریکا دارند. از دیدگاه آنان، با کنار گذاشته شدن دیدگاههای لیبرالی اوباما در زمینه همکاری آمریکا با همه طرف ها، امروزه از یک سو میتوان بازگشت به سیاست قدیمی همکاری با دولتهای اقتدارگرا در خاورمیانه از سوی واشنگتن را دید و از سوی دیگر، شاهد نظامی شدن سیاست خارجی آمریکا بود. کنار رفتن دیپلماتها و روی کار آمدن ژنرالها و استفاده از ابزار بمباران به عنوان بخشی از سیاست خارجی آمریکا، گویای آغاز عصر تازهای در روابط خارجی این کشور است. با این همه، ایرانیان چندان مانند روسها دغدغه ندارند. آنها بر این باورند که روابط بین الملل دیگر صحنه یکه تازی یک قدرت بزرگ نیست؛ بازیگران بسیاری در این عرصه نقش آفرینی میکنند و نادیده گرفتن نقش و جایگاه آنان توسط قدرتهای بزرگ ناممکن شده است. از همین روست که نه تنها نظامی گری نمی تواند راه حل خوبی برای بحرانهای موجود باشد؛ بلکه قدرتهای بزرگ باید خیال حل مشکلات جهان از راه زد وبندهای دوجانبه را نیز از سر به در کنند.
در سالهای اخیر ترکیه گردشهای ناگهانی زیادی را در تصمیمات سیاست خارجی خود پی گرفته است. نمونه تازه آن را میتوان در پشتیبانی ترکها از حمله نظامی آمریکا به سوریه دید. این در حالی بود که در هفتههای اخیر، آنان به همراه همتایان ایرانی و روس خود به آستانه رفته و درباره راه حلی غیرنظامی برای حل بحران همسایه جنوبی خود به گفتوگو نشسته بودند. از همین روست که ایرانیها و روسها هر دو معتقدند رفتارهای متناقض ترکیه موجب افزایش بی اعتمادی در همکاریهای منطقهای و یافتن راه حل برای بحران سوریه میشود.
با این همه، بر این باورند که همه پرسی ترکیه که آشکارا نشان از دوقطبی شدن جامعه این کشور دارد، میتواند ترکها را به در پیش گرفتن مواضع معتدل تری در آینده وادار کند. در این زمینه هم البته روسها از ایرانیها بدبین تر هستند. از دید آنان، ترامپ و اردوغان هر دو جزو آن دسته از سیاستمدارانی به شمار میآیند که به هیچ ارزشی باور ندارند و تنها به دنبال رسیدن به نتایج مورد نظر خود هستند.
تروریستها این سالها بلای جان بسیاری از کشورها شده اند. آنان از بازیگرانی ملی، به سطح منطقه ارتقا یافته اند و اینک سر آن دارند که قلمرویی فرامنطقهای برای خود دست و پا کنند. پیوند دادن غرب آسیا به آسیای مرکزی و افزایش عرصه جولان برای رفت و آمد میان سرزمینهای این دو منطقه، هدف اصلی دهشت افکنان به شمار میرود. امروزه پرسش اصلی آن است که اگر سفره اینان از سوریه برچیده شود، این همه نیرو به کجا خواهند رفت؟ بازگشت این مردان کارآزموده با آن دیدگاههای تندروانه به خانه و کاشانه شان چه اندازه میتواند به گسترش ناامنی در این دو منطقه از جهان بیانجامد؟ از دید اندیشمندان ایرانی، الگوی رویارویی با تندروی از راه پشتیبانی از دیدگاههای سکولار، دیگر نمی تواند پاسخی در خور برای این وضعیت باشد. از این رو، میتوان در پی آن بود که با گسترش ایدههای اسلام میانه رو و اعتدال گرا و نیز گسترش فرهنگ خردورزی و صلح دوستی در جوامع مدنی در آسیای مرکزی و غرب آسیا، عرصه را بر گسترش اندیشههای تندروانه تنگ تر کرد. گفتوگو و مداراجویی، از افغانستان تا سوریه، کلید کاهش تنش در این جوامع به شمار میرود.
«ما آنقدر سوریه را دوست داریم که دلمان میخواهد چند سوریه داشته باشیم!»
روسها اما بیش از آنکه بر لزوم برچیدن بساط گروههای تندرو تاکید کنند، با نگاهی رئالیستی از هم اکنون به دنبال تقسیم قدرت در سوریه پسابحران هستند. آنان در منطقهای که آن را همچون دیگی جوشان میدانند، از هم اکنون سر آن دارند که راه خود را از ایران جدا کنند. از دید اندیشمندان روس، برپایی یک دولت سکولار در سوریه، مطلوب ترین گزینه به شمار میآید در حالی که از دیدگاه آنان، ایران به دنبال پشتیبانی از یک دولت علوی تبار برای حفظ قدرت خود در هلال شیعی است. روسها البته نتوانستند پاسخ درستی به این پرسش بدهند که آیا دولت بشار اسد که برآمده از حزب بعث در این کشور است، یک دولت سکولار به شمار نمی آید؟ و آیا در میان گروههای سیاسی گوناگون در سوریه، میتوان گروهی قوی تر و سکولارتر از حزب بعث که متشکل از گروههای مذهبی گوناگون این کشور هست، یافت؟ و البته در پیش بینی آینده سوریه، روسها نه تنها بر این باورند که این بحران سالها به طول خواهد انجامید، بلکه پایان آن را همراه با تجزیه این کشور میبینند. از دید ایشان، کشور سوریه، آنگونه که تا پیش از ۲۰۱۱ بر روی نقشه جهان بود، به تاریخ پیوسته است.
این در حالی بود که از دید ایرانی ها، دوره اندیشیدن به کنار گذاشتن اسد به پایان رسیده و دامنه ناآرامیها چنان گسترده شده که تغییر رژیم در این کشور، تنها به شعله ور تر شدن آتش بحران خواهد انجامید. هدف بازیگران نیز در این کشور بسیار متفاوت از یکدیگر شده است. در حالی که آمریکا به دنبال تشکیل یک منطقه نفوذ است، روسیه به تقویت حضور خود در مدیترانه میاندیشد، اروپا به دنبال افزایش امنیت در درون مرزهای خود است، اسراییل خواهان تداوم کم و بیش بحران و کاهش حضور ایران بوده، اردن سیاست بی طرفی منفی را پیشه کرده، مصر از اسد در برابر اخوان پشتیبانی میکند، عربستان تمرکزش را از سوریه به سوی یمن برده، ترکیه به دنبال هژمونی منطقه ای، کنترل کردها و تغییر موازنه قوا به سود خود است، و ایران همراه با پشتیبانی از اسد، به دنبال یافتن راه حلی سیاسی برای حل هرچه زودتر بحران است. از دید ایرانیان، حتی حمله نظامی به سوریه از سوی آمریکا، میتواند نشانهای برای تمایل این ابرقدرت برای حضور پررنگ تر خود در زمینه حل و فصل هرچه سریعتر این بحران باشد. هرچند که روسها بر این باور بودند که این حمله، بیش از هر چیز، هشداری به روسیه و چین در قبال مواضع جهانی شان در برابر آمریکا به شمار میآید.
این بخش از گفتوگو، با یک شوخی به سبک روسی به پایان رسید: «ما آنقدر سوریه را دوست داریم که دلمان میخواهد چند سوریه داشته باشیم!»
در هفتههای پیش رو، رییس جمهور روسیه راهی پکن میشود تا در همایش بزرگ راه ابریشم شرکت کند. روسها که برای بیش از ۲۰۰ سال کوشیدند تا اروپایی به شمار آیند، اینک چند سالی است که در تلاشند تا جایگاه کشورشان را بر روی نقشه ژئوپلیتیک جهان تغییر داده و از حاشیه اروپا، به مرکز اوراسیا بروند. بازتعریف هویت روسی در چهارچوب رویکرد اوراسیایی، امروزه از مهمترین گفتمانهای هویتی در میان روشنفکران روس به شمار میرود. اما دغدغهها در اوراسیا نیز کم نیستند. اینجا میتواند منطقه بحرانی آینده باشد. اندیشههای تندروانه از آسیای مرکزی تا قفقاز همه جا به چشم میخورند. از این روست که همسایگی مشترک میان روسیه، ایران و چین با این منطقه میتواند زمینه ساز همکاریهای اوراسیایی برای پیگیری سه هدف اصلی باشد: امنیت، توسعه و نهادسازی. در زمینه امنیت، از دید روس ها، احترام به حاکمیت دولتهای منطقه از اهمیت ویژهای برای رهبران این جمهوریها برخوردار است و البته هرگونه تغییر رژیم سیاسی در این کشورها، میتواند قدرت را به دست تندروهای مذهبی بیاندازد. در حوزه توسعه، پیشنهاد روسها آن است که به جای الگوهای قدیمی راه اندازی مناطق آزاد بازارگانی، باید به دنبال سرمایه گذاریهای مشترک در این منطقه بود و در زمینه نهادسازی، تشکیل سازمانهای منطقه ای، از اولویت ویژهای برای ایشان برخوردار است.
روسها اما بیش از آنکه بر لزوم برچیدن بساط گروههای تندرو تاکید کنند، با نگاهی رئالیستی از هم اکنون به دنبال تقسیم قدرت در سوریه پسابحران هستند. آنان در منطقهای که آن را همچون دیگی جوشان میدانند، از هم اکنون سر آن دارند که راه خود را از ایران جدا کنند. از دید اندیشمندان روس، برپایی یک دولت سکولار در سوریه، مطلوب ترین گزینه به شمار میآید در حالی که از دیدگاه آنان، ایران به دنبال پشتیبانی از یک دولت علوی تبار برای حفظ قدرت خود در هلال شیعی است.
ایرانیها نیز منطق ژئوپلیتیک خود را در این زمینه دارند. از دید آنان، پروژه راه ابریشم نوین چین، بیش از آنکه تامین کننده منافع اقتصادی این کشور باشد، راهی برای گسترش نفوذ آرام چین در گسترهای بزرگ از جهان، از شرق آسیا تا شمال آفریقاست. نباید فراموش کرد که ۶۰ کشوری که چین برای پیشبرد پروژه جاده ابریشم در آنها برنامه ریزی کرده، برپایه الگوهای ژئوپلیتیک کلاسیک، یا در قلب زمین (هارتلند) جای دارند و یا در هلال پیرامونی (ریملند) نشسته اند و کلیدی ترین نقاط جهان از منظر جغرافیای سیاسی به شمار میروند. پیشنهاد ایران، همکاری با چین و همزمان با آن، همکاری ایران و روسیه با دیگر کشورهای منطقه برای تعریف سناریوهای تازهای از راهبردهای ژئوپلیتیک برای جلوگیری از برهم خوردن موازنه قوا در سالهای آینده است. در واقع، ایرانیان بر این نکته تاکید دارند که رقابت میان ایران و روسیه در زمینههای ترابری و ساخت راههای پیوند آسیا و اروپا، به سود هیچ یک از این دو کشور نخواهد بود و بهتر آن است که برنامههای مشترکی مانند راهگذر شمال ـ جنوب و دعوت از کشورهای گوناگون برای پیوستن به این پروژه را به طور مشترک دنبال کنند. آنان همچنین با اشاره به روابط اقتصادی نه چندان گسترده میان دو کشور، گفتند که باید تلاش کرد تا همکاریهای اقتصادی دوجانبه و منطقهای میان ایران و روسیه، کمتر از حوزه نوسانات سیاسی آسیب ببیند. در واقع، تاکید بر لزوم گسترش رویکرد «منطقه گرایی» در ساختار سیاست خارجی دو کشور، الگویی بود که ایرانیان آن را برای پیشبرد منافع هر دو کشور مناسب میدانستند.
روسها نیز بر گفتوگوی چین ـ ایران ـ روسیه درباره مسایل مربوط به منطقه مشترک میان این سه کشور تاکید داشتند. اما آنان درباره افزایش فعالیتهای چین چندان بدبین نبودند و آن را برخلاف منافع روسیه نمی دانستند. این شاید از آن رو بود که از دید ایشان، چینیها تنها به دنبال به دست آوردن بازارها و افزایش ثروت خود هستند. در این میان، اگرچه روسها نیز به گسترش راهگذر شمال ـ جنوب، از هر دو سوی دریای کاسپین، بسیار روی خوش نشان میدادند، اما این نکته را نیز پنهان نمی کردند که نگران آن هستند که گسترش زیرساختهای ترابری در این حوزه، بیش از آنکه به نفع روسیه باشد، راهی برای افزایش همکاریهای اقتصادی میان کشورهای این منطقه با اروپا به شمار آید.
گفتوگوهای میان اندیشمندان ایرانی و روس درباره مهمترین مسایل سامانه جهانی، برای هر دو سوی این گفتوگو از آن رو جذاب بود که میتوانست جدای از ملاحظات سیاسی، زمینهای برای فهم بهتر اندیشههای یکدیگر را فراهم کرده و دریچهای تازه به جهان ذهنی این نخبگان فکری بگشاید. ایرانیها و روس ها، در کنار فراز و نشیبهای سیاسی در روابط دو کشور در سدههای گذشته، همواره از سنتهای روشنفکری در جوامع یکدیگر تاثیر پذیرفته و رویکردهایی نه چندان دور از هم در پیش گرفته اند. اینک فرصتی پیش آمده تا جهان تازه را نیز در کنار یکدیگر، از دو پنجره متفاوت، به تماشا بنشینند و به این بیاندیشند که چگونه طرحی نو برای رستگاری بشر، آنگونه که در ادبیات کهن هر دو سرزمین همواره جلوه گر بوده، دراندازند.