مدرس جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی در جستارهایی در باب امر اجتماعی گفت: تاریخ انتقادی همانا فهم لحظه اکنون و مواجهه مشخص با گفتمانهایی است که لحظۀ اکنون را فهم ناپذیر میکنند و از دل این فهم ناپذیری اقتصاد سیاسی پژوهش را به نفع خویش مصادره میکنند.
به گزارش عطنا، دومین مجمع عمومی اتحادیه انجمنهای علمی علوم اجتماعی سراسر کشور با موضوع علوم اجتماعی و جامعه روز چهارشنبه، 20 اردیبهشت در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد. موضوع پنل سوم این نشست جستارهایی در باب امر اجتماعی بود که به بررسی «لحظه اکنون» پرداخت.
آرش حیدری، جامعهشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبائی در این نشست گفت: با مفهومی به نام فتیشیسم (بتوارگی) لحظه حال شروع می کنم. ویژگی فتیش یا بتواره در مضامین روانکاوانه تعلق خاطر وسواسی نسبت به یک چیز است به شکلی که مدام دور آن چیز حرکت میکند بیآنکه جسارت مواجه مستقیم را با آن داشته باشد. به عبارت دیگر فتیشیست بیشتر از تخیل کردن در مورد آن چیز لذت میبرد تا مواجه شدن با آن. بنابراین همواره در مواجهه مستقیم با موضوع میلش ناکام میماند.
فتیش یا بتواره یعنی چیزی که تاریخِ خودش را از یاد برده است و بدل به امری رازآلود و عجیب شده است. تخیل در مورد آن لذتبخش است و از دیگر سو مواجهه با آن هولناک. به نظر میرسد در فضای رایج علوم انسانی در ایران و به ویژه جامعهشناسی ما با نوعی از فتیشیسم مواجهیم.
وی افزود: درگیر در پاردوکس غریبی شدهایم که از یک سو مدیران و سیاستمداران و... مدام در حال متهم کردن علوم انسانی و جامعهشناسیاند به اینکه کاربردی نیست، راهکار نمیدهد، نقدش سازنده نیست و... و از دیگر سو، همین فضا که علوم انسانی را به مهندسی اجتماعی و جامعهشناسی بالینی مکاهش دادهایم مانعی جدی در فهم وضعیت شده است. نکتۀ جالب اینجا است که دانشجویان علوم انسانی از همان روزهای اولی که وارد دانشگاه میشوند غایت علوم انسانی را راهکار دادن فهم میکنند و وضعیت موجود را وضعیتی آشفته میدانند که باید درمان شود. سؤال اساسی اینجا است که چرا لحظۀ اکنون را فقط به صورت آسیبشناختی میفهمیم و مواجهه با لحظۀ اکنون همان مواجهه پزشک است با بیمار؟ آیا فروکاست لحظۀ اکنون به عرصۀ آشوب، آنومی، بیماری زدگی و... و فروکاست فیگور جامعهشناس به پزشک اجتماعی و مهندس از اساس امکان فهم لظحۀ اکنون را میدهد که به راهکار هم برسد؟!
با یک الگو و ذهنیت خاص در فضای دانشگاهی و نظام دانش خودمان مواجهیم که نمیتواند با لحظه حال مواجه شود و لحظه حال همواره برای او یک لحظهای پاتولوژیک و آسیب شناختی است که باید درمان شود.
حیدری به تفکر رایج دانشگاهی در مورد سنت-مدرنیته و توسعه-درحال توسعه، فرهنگسازی، آگاهی بخشی، نقدسازنده اشاره کرد و گفت: همه این تعابیر که نظم دانش اجتماعی در ایران را پر کردهاند (و از اساس مفاهیمی بیمعنا هستند) همان صورتبندیای است که لحظۀ اکنون را فهم ناپذیر میکند. با این ادبیات رایج در نظام دانش اجتماعی لحظل حال فقط و فقط یک بن بست است، یک بیماری است، باید سربه راه شود. در این سنت فکری از اساس تاریخ معنایی ندارد، هرچه هست شرایط بیتاریخ اکنون است که انگار سالها دوام داشته و سالهای بعد هم دوام خواهد داشت.
حیدری اضافه کرد: این مجموعه که بر فضای اندیشه ما حاکم شده است اقتصاد روانی و عینی فضای پژوهش را در دانشگاهها میچرخاند بیآنکه بپرسیم این ذهنیت در چه نقطهای و چگونه تولید شده است که این سوژهها را به بار میآورد.
مفاهیمی مانند «جامعه کلنگی» یا «جامعهای که هویتهای ریشهدار عمیقی در اعماق تاریخ دارد»، «بازگشت به خویشتن»، «انحطاط و امتناع» نیز سکۀ رایج بازار روشنفکری است. همۀ این مفاهیم در نهایت از درک لحظۀ اکنون در تاریخمندیش عاجزند. قاعده نه در اکنون که در گذشته یا آینده است.
حیدری با تأکید بر اینکه هیچگاه فهم لحظه اکنون در تاریخمندی خودش مسئله نبوده است، گفت: پس به همین دلیل لحظه اکنون، لحظه آشوب است و بر همین اساس فهمناپذیر است و چون فهمناپذیر است، تنها درمانپذیر است و چون درمانپذیر است مجموعه بزرگی از کارگزاران پژوهشی را به بار میآورد که در واقع اقتصاد رانتی پژوهش در ایران را سامان میدهند و مجموعه بزرگ پایاننامه و پروژه را حول تئوریزه کردن لحظه اکنون شکل میدهند.
استاد دانشگاه علامه طباطبائی درباره شکل گرفتن لحظه اکنون گفت: آغازین لحظات تاریخ ایران مدرن لحظاتی است که ذیل چشم خیره استعمار پروبلماتیک میشود، یعنی به عبارت دیگر ما هنوز در همان لحظات آغازین ایران مدرن فکر میکنیم بعد از نیمه دوم عصر ناصرالدین شاه است که ایران به عنوان یک جغرافیای فرهنگی، ژئوپولوتیک، اقتصادی و سیاسی تبدیل به مسئلهای برای اندیشیدن میشود.
وی افزود: تبدیل ایران ذیل نگاه شرق شناسانه به مسئله، وضعیت موجود ایران را در یک آشوبی فهم میکند که امکان فهم درون ماندگار و زیست مشخص ایرانیان را فراهم نمیآورد. به همین معنا یک یوتوپیا و دیستوپیا در این مواجه استعماری شکلبندی میشود.
به گفته حیدری یوتوپیایی که شکل میگیرد همانا توسعه و پیشرفت است و دیستوپیا وضعیت موجود است که ذیل دال استبداد کلیت پیدا میکند. مفهوم استبداد و مشتقاتش یک دوگانه کاذب دیگر به بار میآورد که گویی شما در یک سو با یک ساز و کار حکومتی مستبد طرف هستید و از سوی دیگر جامعه سرکوب شدهای که مدام در مواجه با این حکومت تقلا میکند و شکست میخورد.
وی با بیان اینکه این موضوع در ادبیات و سینما و.... خودش را بازتولید میکند گفت: این انبوهه، یک دوگانه کاذب را در مواجه با وضعیت خلق میکند که در این دوگانه وضع اکنون هم چنان وضعیتی آشفته و آنومیک و منطق درونی آن فهمناپذیر است.
حتی بنیادگرایی و اصالتمآبی هم که تلاش دارد با توهم «آنچه خود داشت» یا «بازگشت به خویشتن» بر مسئله غلبه کند درون همین وضعیت است که اکنون را تاریخ زدوده میفهمد. یعنی به جای اینکه تبار لحظه اکنون را در تاریخ خودش بگیرد به اعماق تاریخ میرود و تلاش میکند شکوه گذشته را به رخ بکشد و از طریق این تاریخ عهد عتیقی آینده ای را متصور شود و مانند رویکرد «احطاط» و «جامعه کلنگی» مدام شکست میخورد. از افق نگاه این بنیادگرایی باز هم وضع موجود یک وضع آنومیک، آشفته و فهمناپذیر است و راهحل آن بازگشت به لحظههای آغازین است.
وی افزود: لذا رویکردها و برونرفتهایی مثل بازگشت به خویشتن، مانتع و انحطاط و یا بومیسازی و مشتقاتش در همین نقطه که لحظۀ اکنون فهمناپذیر است، همدست میشوند. برای همین دو گانهای که خلق میشود یکی ملت است و یکی دولت و این دو به عنوان وضعیتی که باید ساماندهی بشود فهم میشود نه به عنوان وضعیتی در تاریخمندی خودش.
این پژوهشگر اجتماعی با بیان اینکه این دوگانهها در تمام عناصر و عرصههای فرهنگی زندگی ما خودش را بازتولید میکند اظهار کرد: این مسئله نظم دانش اجتماعی را به شکلی طرحریزی میکند که کارگزار دانش اجتماعی به تبدیل به یک مهندس اجتماعی میشود؛ و روشنفکر ارگانیک لزوما در این فضا امکان بروز و ظهور ندارد.
حیدری الگوی حاکم بر فهم تاریخِ اکنون یا تاریخ علم را را برگفته از تاریخ یادبودی عنوان کرد و گفت به جای تبارشناسیِ لحظۀ اکنون و یافتن بنیانهای شکل گیریِ یک معرفت خاص در تاریخمندیش، تاریخ را به یادبود فرومیکاهیم. به عبارت دیگر به جای فهم جایگاه مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در شکلبندیِ نظم دانش اجتماعی تنها به تقدیر و تشکر از پیشکسوتان و... اکتفا میکنیم و از اساس تاریخمندی را به محاق میبریم. میتوان به جرات ادعا کنم که کل مواجهه ما با تاریخ یا تاریخ یادبودی است که در پی پز دادن گذشتۀ خویش است یا تاریخ عهد عتیقی و باستانگریانه که تلاش دارد الگویی برای آینده را از گذشته دربیاورد. این هر دو تاریخ شکست خورده اند و تا تاریخی انتقادیِ لحظۀ اکنون نوشته نشود مواجهه مشخصی با وضعیت کنونی نمیتوانیم داشته باشیم
وی پوزیتیویسم ایرانی را ایرانیزه شدن یک سبک فکری در مواجه با وضعیت اجتماعی دانست و گفت: پوزیتیویسم ایرانی فشل، نظریه گریز، به شدت عدد و رقم و آمار زده و چیزی است شبیه پزشکی اجتماعی یا مهندسی اجتماعی. پوزیتیویسم ایرانی هم همدست سایر رویکردها در تعلیق لحظۀ حال است و تبارش به مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی میرسد. زمانی که با آرشیو تحقیقاتی که در آغازین لحظات شکلگیری دانش اجتماعی در ایران مواجه میشوید پدران وضعیت کنونی را میتوانید در آن تحقیقات مشاهده کنید.
وی هدف از تأسیس این نهاد علوم اجتماعی را حل مسئله خواند و گفت: این نهاد دقیقا در همان پارادایم استعماری که وجود دارد شروع میکند به تئوریزه کردن وضعیت و چگونه جا دادن زمانمندی خاص وضعیتها و پارههای مختلف جغرافیای ایران در درون منطق زمان توسعه، منطقی که بر الگوی رایج حکمرانی حاکم است. وقتی از استعمار سخن میگویم این استعمار چند وجهی است، یکی استعمار زیست جهان است به دست قدرت، دیگری استعمار به معنای رایجش. و باید توجه داشت که هر تفکر ضد استعماری لزوماً ضد استعمار نیست و چه بسا خودش بازتولید کنندۀ استعمار باشد.
این استاد دانشگاه علامه طباطبائی اضافه کرد: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به عنوان یک بازوی اجرایی به این لحظه متصل میشود. و در درون این اتصال الگوی خاصی از جامعهشناسی را تولید می کند که غایتش جامعه شناسی بالینی است.
حیدری با اشاره به اینکه لحظه حال را باید در تاریخمندی خودش فهم کرد، گفت: وضعیت کنونی علوم انسانی چه در سنتی که از بومیگرایی و مشتقات آن دفاع میکند و چه در سنتی که از پژوهشگرایی دفاع میکند، هر دو صورتبندی در یک لحظه آغازین موضوعیت دارد و آن هم پروبلماتیک شدن ایران ذیل یک نگاه شرق شناسانه است که تعین خودش را پیدا میکند و نظم موجود دانش آن تا به امروز امتداد پیدا میکند. همه این صورتبندیها لحظۀ حال را در تاریخمندیش در پرانتز میگذارند.
وی تصریح کرد: با این اوصاف لحظه اکنون فهمپذیر نخواهد شد مگر بازگرداندن این لحظه به ریشهها و بنیانهای تاریخی آن . و این ریشهها و بینانها به معنای گذشته به آن معنایی که از پشت سر ما را دنبال میکند و ما باید برگردیم او را ببینم نیست. مسئله تداوم الگوهای خاصی از ذهنیت و شکلبندی اجتماعی است در تئوریزه کردن وضعیت که همچنیان بر دم و دستگاه فکریِ ما حکمرانی میکند.
حیدری در ادامه افزود: این گذشته به شدت اکنونی است و تا وارد صورتبندیهای نظری نشود و تبار و مسائل و بحرانهای کنونی در لحظه اکنون در نسبت با خاستگاهای خودش مشخص نشود هرگونه وسوسهای برای مداخله در وضعیت بیمعنا خواهد بود و مدام شکست خواهد خورد.
وی نمود عینی این شکست را عدم موفقت پروژه حکومتمندی ایرانی عنوان کرد و گفت: این پروژه حکومتمندی چون در مواجه با جمعیت ها و وضعیتها همچنان به شکلی تاریخ زدوده و به شکلی پاتولوژیک در حال رصد کردن جمعیت است. یعنی بنیان گفتمانی مواجهه با وضعیت ایراد دارد. به همین معنا است که مدیران مدام علوم انسانی انتقادی را متهم میکنند که راهکار ندارند چون راهکار این علوم چرخش گفتمانی در مواجهه با وضعیت است نه بازتولید وضعیت. برای مثال علوم انسانی انتقادی که به شکلی تاریخمند به مسئله مینگرد راهکار دادن برای حل مسئلۀ کارتونخوابهای میدان شوش را بیمعنا میداند و مواجهه با کارتون خوابی به عنوان یک مسئلۀ تاریخی در حیات شهری و دگرگونیی ساخت اقتصاد سیاسی مسکن را مطرح میکند. بدیهی است این راهکار برای گفتمانی که بقای خود را در بقای اقتصاد سیاسی کنونی مسکن میبیند عملیاتی و به اصطلاح نقد سازنده نیست.
حیدری ادامه داد: توهم رایجی که در علوم اجتماعی دانشگاهی ما وجود دارد که معتقد است قدرتها و حکومتها از جامعهشناسان استفاده نمیکنند، این یک توهم محض است؛ مجموعه بزرگی از تحقیقهایی که در سازمان های دولتی و شبه دولتی و امثال آنها انجام میگیرد همچنان در این پارادایم تاریخ زدوده در حال تولید مجموعه بزرگی از مکانیسمهای انضباطی است که غایتش شکست خوردن است.
حیدری در خاتمه اظهار کرد: لذا مسئله بنیادین در نظام دانش و شکلبندی دانش علوم اجتماعی در مواجه با وضعیت است، وضعیت کنونی به شدت تاریخ زدوده است و اساساً تاریخمند نیست و تاریخ را به مثابه قصهای میفهمد که از گذشتگان و در برای عبرت کنونی است؛ تاریخ نه قصهای است از گذشتگان و نه عبرت، بلکه تنها به واسطه تاریخ است که شما میتوانید لحظه اکنون را رصدپذیر کنید. تاریخ انتقادی همانا فهم لحظه اکنون و مواجهه مشخص با گفتمانهایی است که لحظۀ اکنون را فهم ناپذیر میکنند و از دل این فهم ناپذیری اقتصاد سیاسی پژوهش را به نفع خویش مصادره میکنند.