محمدمهدی فرقانی معتقد است رسانههای مجازی حریم آزادی بیان و مطبوعات را توسعه خواهند داد. به این دلیل که رسانههای سنتی اگر بخواهند مانند گذشته محدودیتهای شدیدی را اعمال کنند، عملا مخاطب خودشان را از دست میدهند و ازدستدادن مخاطب یعنی نابودی یک رسانه؛ برای اینکه یک رسانه فقط با مخاطبش معنا پیدا میکند و ارزش و اعتبار دارد؛ بنابراین حتما حریمهای آزادی بیان و آزادی اطلاعات در رسانههای سنتی و رسمی رخ میدهد و تا همینالان هم این اتفاق افتاده و توسعه پیدا کرده است و در آینده هم بیشتر توسعه خواهد یافت و آن مقاومتی هم که اشاره کردید به نظرم امری طبیعی بود؛ چراکه ما اصلا در مدیریت یک اصل مقاومت در برابر تغییر داریم؛ بنابراین حتی از آدمها گرفته تا ابزارها، در برابر تغییر مقاومت میکنند.
به گزارش عطنا، امید توشه، روزنامهنگار در روزنامه شرق نوشت؛ رسانههای غیررسمی و شبکههای اجتماعی که باعث شدند تا «شهروندخبرنگاران» زاده شوند، به رقیبی جدی برای رسانههای سنتی بدل شدند؛ در این شرایط برخی معتقدند این اتفاق را باید به فال نیک گرفت، چراکه باعث خروج انحصار رسانهای از دست عدهای معدود شده است؛ از سوی دیگر بسیاری معتقدند این رسانهها تعهدی به اصول حرفهای ندارند و پخش دروغ و شایعه، به جای خبر، باعث مشکلات جدی خواهد شد. برای بحث پیرامون این مباحث سراغ دکتر محمدمهدی فرقانی، روزنامهنگار، مدرس و رئيس دانشکده علوم ارتباطات و روزنامه دانشگاه علامه طباطبائی، رفتیم و این موضوع را با او در میان گذاشتیم. آنچه در پی آمده، حاصل همین گفتوگو است.
اشاره:به نظر میرسد هر اندازه که مقبوليت و مخاطب رسانههاي رسمي کاهش مییابد، رسانههاي جايگزين و غیررسمی با استقبال بیشتر مردم مواجه میشوند. سؤالی که اکنون بسیاری از نظریهپردازان رسانه در حال پاسخگویی و تبیین آن هستند، چشمانداز آینده و وضعیتی است که رسانههای رسمي، مثل راديو و تلويزيون و مطبوعات، با آن روبهرو خواهند شد. سؤالهایی درباره نقش رسانههای رسمی در آینده و اینکه سرنوشتشان چه خواهد شد، محو میشوند و يا نقششان تغییر خواهد کرد؟
در گذشته، به عنوان مثال در دوران مبارزات انقلاب، رسانههای غیررسمی یا کوچکی مانند نوارهای کاست یا اعلامیه وجود داشت که به عنوان رسانههای غیررسمی بسیار تأثیرگذار بودند. اما درحالحاضر با رشد شبکههای اجتماعی، این رسانههای تازه میتوانند رسانههای بزرگ را تحتتأثیر قرار دهند و آنها را به دنبال خودشان بکشند؟
به نظر من با پیشرفت تکنولوژی و فراگیرشدن آن و بهخصوص فراگیرشدن تلفن همراه هوشمند بهعنوان مهمترین ابزار دریافت اطلاعات، عملا دیگر چیزی به نام رسانه کوچک نداریم. چندین سال پیش که مصرف اینترنت تازه همگانی شده بود، یعنی پیش از اینکه این اپلیکیشنهای موبایل و موبایل هوشمند ابداع شود، اوکتاویو پاز گفته بود که امروز هر اتاق مرکز جهان است. او این را در مورد اینترنت و لپتاپ و یک مودم گفته بود. یعنی شما باید آن موقع تلفن - مودم و لپتاپ و کانکشن اینترنت میداشتی و تازه آنوقت مرکز جهان میشدی. میخواهم بگویم ما اگر آن تعبیر اوکتاویو پاز را برای کاربرد اینترنت در نظر بگیریم و بپذیریم، امروز هر اتاق که سهل است، هر فرد و انسان، دیگر مرکز جهان شده است.
به این معنا که میتواند پیامش را در حد بینهایت تکثیر و هر پیامی را دریافت کند؛ هرچند ممکن است در برخی از کشورها این ارسال و دریافت پیام بدون تبعات نباشد ولی این توانایی بالقوه به وجود آمده که شما با یک تلفنهمراه هوشمند بالقوه تبدیل به مولتیمدیا (چندرسانهای) شوید و متن پیام، تصویر، صوت و همهچیز را بتوانید باهم ردوبدل کنید و آنقدر این فضا جاذبه دارد که میخواهم بگویم حتی دولتها و دولتهای کشورهای درحالتوسعه را هم تا حدی در برخورد با این پدیده دستبهعصا کرده است. چرا؟ برای اینکه بههرحال خود آنها هم از این امکانات و ظرفیتها منتفع میشوند و اگر بخواهند این امکانات را كلا ببندند، عملا یک ابزار کارآمد مهم را از خودشان دریغ کردهاند. حال اگر دولت کمی توسعهخواهتر و آیندهنگرتر باشد، میداند که جلوی اینجور تکنولوژیها را نمیشود گرفت. امروز شما با موبایلت میتوانی به ماهواره وصل بشوی و حالا قانون نمیداند دیش و فلان و اینها هر کاری میخواهد بکند.
که در کشورمان هم بهشدت از آن استقبال شد؟
بله، کاملا. در بررسیهای میدانی انجامشده در خود ایران و بهخصوص تهران، مشخص شده تابهحال در طول تاریخ هیچ نوآوریای بهسرعت و وسعت تلفنهمراه هوشمند در جامعه ایران جذب و پذیرفته نشده است. بنده با یکی از دانشجویانم مقالهای نوشتیم که در فصلنامه دانشکده خودمان، تحتعنوان «اهلیسازی تکنولوژی» به چاپ رسید؛ یعنی این اصلا یک نظریه است که جوامع امروز تکنولوژی را اهلی، بومی و برای خود میکنند؛ ضمن اینکه کاربردهایش را بهعنوان ظرف میگیرند، مظروف خودشان را در آن میریزند و کار خود را با آن میکنند؛ این یعنی اهلیسازی تکنولوژی. این اتفاق در ایران افتاده است و طبق برخی از آمارها فکر میکنم بالای ٤٠ میلیون تلفنهمراه هوشمند دست مردم است؛ این یعنی حداقل از هر دو نفر، یک نفر تلفنهمراه هوشمند دارد؛ یعنی در هر خانواده بیش از یک عدد. شاید خیلی از همنسلهای من، از ظرفیتهای تلفنهای مدرن هوشمند امروزی استفاده نکنند، ولی حداقل میشود گفت که جوانها از این ظرفیتها و امکانات عملا برای تولید پیام در هر لحظه و هرکجا استفاده میکنند و همینطور برای ارسال، دریافت، تحلیل و تفسیر و کامنتگذاریاش.
میخواهم بگویم که یک مجموعه کارآییها را داریم و درواقع میبینیم که کاربران از این شبکهها استفاده میکنند و به همین دلیل بهشدت امروز عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ تحتتأثیر این تکنولوژی قرار دارد و دیگر الزاما این دولتمردان نیستند که برای این عرصهها بهصورت متمرکز و یکبار برای همیشه تعیین تکلیف کنند، بلکه در تصمیمات، سیاستها و برنامهها چونوچرا میشود و مورد نقد و اعتراض قرار میگیرد. این یعنی قدرتمند شدن شهروندان. این همان چیزی است که همه از ابتدا تا الان دنبالش بودند؛ اینکه شهروندان اینقدر قدرتمند شوند که در برابر سیاستها، رفتارها و عملکردها عنصری منفعل نباشند.
آینده رسانههای سنتی در این فضا چه خواهد شد و چه وضعی پیدا خواهد کرد؟ به نظر میرسد رسانههای مکتوب دچار مشکل شدهاند؛ آیا میشود انتظار داشت که در آینده این موج از رسانههای صوتی و تصویری سنتی را هم تحتتأثیر قرار بدهد؟
قطعا هر پدیده جدید تمدنی، بر تکنولوژیهای نسل قبل خودش بهشدت تأثیر میگذارد و شکل و ساختار آنها را عوض میکند و کاربرد و سیاستگذاری را در آن زمینهها تغییر میدهد و اینترنت و بهخصوص تلفنهمراه هوشمند هم همینطور است و طبیعتا تا الان بوده و از این به بعد هم خواهد بود. ما حتی شاهد توقف انتشار نسخه کاغذی تعداد زیادی از روزنامهها در عرصه بینالمللی و بهطور جدی شاهد کاهش تیراژ روزنامهها هستیم. به شکلی که این تیراژها بیشتر نمادین است تا اینکه بخواهد عملا به دلیل وسعت حوزه انتشار تأثیرگذاری هم داشته باشد. بنابراین معتقدم باید این حضور نمادین را برای همیشه تاریخ حفظ کرد؛ چرا؟ برای اینکه اینیک پدیده تمدنی مهم و کارآمد در طول قرنها بوده است، یک فرهنگ، تاریخ و میراثی فرهنگی است.
به نظر من هیچکس نباید تبلیغ کند یا خواستار این باشد که مثلا مطبوعات کاغذی بهطورکلی از صحنه تاریخ محو شوند. این درواقع یک پدیده تمدنی را نابودکردن است و خوشایند نیست؛ چراکه هنوز هم سروکارداشتن با قلم و کاغذ و نوشتن حس خاص خودش را دارد.
من هنوز هم باوجود اینکه بیش از ٢٠ سال است که از تحریریه روزنامه فاصله گرفتهام، گاهی دلم برای تحریریه، تلفنکردن و خبرگرفتن، نوشتن و تنظیمکردن و کلنجاررفتن و بالا و پایینکردن و تصمیمگرفتن برای چاپ و عدم چاپش، واقعا تنگ میشود.
به همین دلیل میخواهم بگویم که حتی نسل جدید هم با وجود اینکه عادت به مطالعه را از دست داده است و علیرغم اینکه ذهن دیجیتال پیداکرده که الان با متون مکتوب نمیتواند رابطه خوبی برقرار کند و حتی نمیتواند خوب بفهمد و شاید بعضی وقتها بهخوبی متون دیجیتال نتواند بفهمد، اما این پدیده کارکردهای تاریخی خودش را دارد و کماکان هم تأثیر نمادین خودش را خواهد داشت؛ به همین دلیل باید حفظش کرد، اما رسانههای سنتی برای ادامه حیات و بقا نیازمند بازنگری در کارکردهای خودشان هم هستند.
ممکن است ما بهعنوان کسانی که در حوزه رسانه کار میکنیم، دلمان بخواهد رسانههای مکتوب حفظ شوند؛ آیا الزامات شرایط اقتصادی هم در آینده این اجازه را خواهد داد؟ رسانههای سنتی چهکاری باید بکنند که بتوانند حیات و بقا داشته باشند؟
من شخصا معتقدم در آینده وظیفه دولت است که بهعنوان یک اقدام فرهنگی، نسل رسانههای سنتی را حفظ کند و اجازه ندهد نابود شود؛ حتی اگر دیگر بخش خصوصی برایش جاذبهای ندارد یا به دلایل اقتصادی و بخش خصوصی ناگزیر از تعطیل و کنارکشیدن باشد؛ همانطور که دولت در زمینه حفظ میراث فرهنگی، تاریخی، بازسازی ابنیه قدیمی و... سرمایهگذاری میکند، در زمینه حفظ رسانههای سنتی هم، حتی به عنوان حضور نمادین، باید سرمایهگذاری کند، زیرا این میراث بشری است و باید حفظ بشود. اما در زمینه کارکردشان، همین الان هم شما اتفاقاتی را در این رسانهها میبینید که ناگزیر شدهاند به آن تن بدهند و آن بهنوعی پیوستن و استفاده از امکانات ظرفیتهای فضای مجازی است.
آیا تن دادهاند؟
خب شما وقتی در تلویزیون به مخاطبانتان میگویید از طریق تلگرام به ما پیام بدهید یا پیامهایی را از شبکه اجتماعی میگیرید و بهعنوان خبر نقل میکنید، حتی بدون اینکه در کمّوکیف آن تحقیق کنید و نسبت به صحت آن اطمینان داشته باشید، تنها به این دلیل که عقب نمانید، یعنی به یک نوع همگرایی رسیدهاید. معتقدم این همگرایی منافعی برای همه داشته است، هم برای رسانههای سنتی و هم رسانههای مدرن و شبکههای اجتماعی. شما نگاه کنید، در شبکههای اجتماعی چقدر، با وامگیری از محتوای مطبوعات، تلویزیون و خبرگزاریها، بازتولید محتوا دارد شکل میگیرد؛ یعنی اگر اینها را از شبکههای اجتماعی بگیرید محتوایی ندارند. البته اگر رسانههای سنتی را از شبکه اجتماعی و فضای مجازی بگیرید، تولید محتوا در آن تا حد زیادی مختل میشود؛ یعنی دوطرفه است. حتما منافعی را برای طرفین دارد، چراکه هم میتوانند اخباری را که منتقلشده نقل و نقد کنند و هم متقابلا آن رسانهها از اخبار و اطلاعاتی که در فضای مجازی دارد منتشر میشود، میتوانند استفاده، نقل یا تکذیب و نقد کنند. میخواهم بگویم که به همین دلیل میشود به این رابطه همگرایی رسانهها گفت و در واقع میخواهم بگویم برای هر دو طرف منافع متقابل دارد؛ ولی طبیعی است که به لحاظ برد و تأثیرگذاری و پوشش، جز رادیو و تلویزیون و خبرگزاریها که از امواج صوتی و تصویری استفاده میکنند، نسخه کاغذی مطبوعات توان رقابت را با این فضا ندارد و برای همین مطبوعات نسخه اینترنتی منتشر میکنند.
پیشنهاد شما به رسانهها این است که به این سمت حرکت کنند؟
به این سمت حرکت کنند و اینکه باید یک مقدار در شیوههای سنتی تولید پیامشان بازنگری داشته باشند؛ به نظر میآید که ژانری به نام خبر برای مطبوعات دیگر به آن معنا کاربردی ندارد، برای اینکه هرلحظه هر خبری منتشر کنند کهنه است و فقط آنها باید دنبال تولید اخبار اختصاصی خودشان بروند؛ یعنی مصاحبههای اختصاصی بگیرند و رویدادهایی را که اتفاق افتاده است دنبال و پیگیری کنند، عمق بدهند و تشویق و تحلیل کنند. بیشتر از آنکه در شبکههای مجازی تولید اطلاعات میکنند این مطبوعات و رسانههای سنتی تولید آگاهی، دانش و بینش کنند. به این معنا که اطلاعات را باید تبدیل به شناخت کرد و برای این کار باید روی یک رویداد، پدیده و موضوع تحقیق، تأمل و جستوجو کرد، به عمق رفت و ریشهها و علل و عوامل را بازکاوی کرد و آن چیزی را که سطحپسند است و سلایق و علایق مخاطب را از این طریق ارتقا داد.
درواقع در شکل گرافیک روزنامهها هم باید تغییراتی ايجاد شود؟
قطعا همینطور است؛ یعنی باید اینها را با پسندها و علایق نسل جوان تا حدی هماهنگ کرد؛ ضمن اینکه هویت اصلیشان را نباید از دست بدهند و بالاخره بنمایه ساختاریشان باید سر جایش بماند، اما در شکل ارائه و پردازش، حتما باید از تکنولوژیهای جدید استفاده کنند و تغییر سلیقه و ذائقه مخاطب جوان را در نظر بگیرند و متناسب با آن به ساختارشان شکل بدهند.
اگر مشخصا بخواهیم درباره رسانههای چاپی صحبت کنیم، فکر میکنید وضعیت روزنامههای ما شبیه آن چیزی میشود که در انگلستان اتفاق خواهد افتاد، یعنی یکسری از نشریات از دور خارج خواهند شد یا نه، به خاطر اقتصاد رانتی مطبوعات ما طبعا این پروسه ادامه پیدا میکند؟
اقتصاد رانتی روزنامههای ما خواهی نخواهی یکجاهایی ما را از سقوط به دره نجات خواهد داد، ولی تا ابد که نمیشود مقاومت کرد. ضمنا همانطور که گفتم، برای حفظ یک میراث تمدنی در همه جای جهان باید، نسخه کاغذی مطبوعات بهعنوان یک میراث تمدنی، حفظ و از آن حمایت شود و دستکم باید حضور حداقلی داشته باشند.
روزنامهنگاران و خبرنگاران در این فضای جدید باید چهکار کنند؟
شاید روزنامهنگاری مانند خیلی از مشاغلی که درگذشته دچار مشکل شدند، در آینده با مخاطرات مختلفی روبهرو شود. همه جای دنیا دارند روزنامهنگار حرفهای تربیت میکنند، منتها آموزش نسل جدید برای این است که بتوانند در فضای جدید روزنامهنگاری کنند و با این شرایط آشنا شوند. در درجه بعدی، وقتی روزنامهنگار آموزش میدهیم این نیست که فقط تکنیک تنظیم خبر یا نگارش گزارش مصاحبه و مقاله و امثال اینها را یاد بدهیم، ما ضمن اینکه این تکنیکها را آموزش میدهیم، مباحث مسئولیتشناسی، تعهد اجتماعی، اخلاق حرفهای، تعهد در قبال بشریت، شناخت اولویتهای توسعهای کشور و بحثهای مختلفی را نیز به آنها آموزش میدهیم تا به روزنامهنگار، بینش و آگاهی دهد و بتواند در جریان کار حرفهایاش واقعا منافع انسانی را مدنظر داشته باشد و از آن پاسداری کند.
اما بهعنوان یک شغل درآمدزا هم میتواند تغییر ماهیت بدهد؛ چراکه قرار نیست همه رسانههای سنتی و کلاسیک در برابر شبکههای اجتماعی و موبایلی میدان را خالی کنند. علتش این است که این شبکهها شکل، شیوه، ساختار و حتی محتوای اطلاعاتی که تولید میکنند خیلی ابتدایی و غیرحرفهای است و همیشه مردم به رسانههای مرجع نیاز خواهند داشتند تا بتوانند آنچه را از طریق این شبکهها به دست آورند، محک بزنند و دقت و صحتشان را ارزیابی کنند. ما به رسانههایی نیاز داریم که بتوانند روی رخدادهای مهم پوششهای وسیع ملی و جهانی ایجاد کنند؛ رسانههایی که بتوانند خیلی از رخدادها را پخش مستقیم و تحلیل و تفسیر کنند. بنابراین شکل و ماهیت برخی از رسانهها به اقتضای پیشرفت تکنولوژی تغییر کند؛ اما به این معنا نیست که ما دیگر چیزی به اسم رسانه به معنای نهادیاش نداشته باشیم. ما همچنان نهاد رسانه را خواهیم داشت، منتها با شکل و شمایل نوسازیشده که این رسانهها طبعا به روزنامهنگار هم احتیاج خواهند داشت.
با وجود محسناتی که در شبکههای اجتماعی وجود دارد، یکی از ایرادهای آن پخش شایعه و غیرقابل اتکابودن اخباری است که از سوي افراد بهاصطلاح «شهروندخبرنگار» منتشر میشود. درواقع راهی برای تشخیص اخبار درست از شایعه در این فضاها وجود ندارد و مخاطب با حجم عظیمی از اخبار غیرواقعی روبهرو میشود.
این نکته خیلی مهمی است؛ اتفاقا من میخواهم بگویم یکی از دلایل ماندگاری یا عوامل ماندگاری رسانهها باید این باشد؛ آنجا که مخاطب میخواهد خبر یا اطلاعات دقیق، مطمئن و قابلاطمینانی به دست آورد، مرجعش رسانههای سنتی، نظیر روزنامهها، رادیو و تلویزیون باشد. ما در شبکههای مجازی درعینحال که تولید وسیع اطلاعات را داریم، تولید و انتشار وسیع شایعه، دروغ، تهمت، توهین، هتکحرمت و از این قبیل را هم داریم.
دلیلش هم این است که نظارت متمرکزی بر آنها اعمال نمیشود. البته این هم از محاسن فضای مجازی است و هم از معایب. حسنش این است که سانسور و کنترل و نظارتی در کار نیست و اطلاعات میتوانند بازتر و آزادانهتر منتشر شوند و عیبش اینکه چون اخلاق حرفهای بر آن حاکم نیست، از اصول روزنامهنگاری پیروی نمیکنند. صحت، دقت، امانتداری و شرافت حرفهای، احترام به حریم خصوصی، عدم توهین، تهمت و افترا و هتکحرمت و امثال اینها که جزء اصول شناختهشده روزنامهنگاری حرفهای است، بهعنوان اصول روزنامهنگاری در فضای مجازی شناخته نمیشود. شهروندی که پایبند و معتقد به این اصول باشد خیلی هم قابلاعتماد است اما در ایران کسی خودش را ملزم به پایبندی نمیداند، مگر اینکه از نظر اخلاقی اینقدر شرافتمند باشد که خودش را ملزم بداند پیام نادرست منتشر نکند و به کسی توهین نکند، تهمت نزند، وارد حریم خصوصی کسی نشود و برایش پروندهسازی نکند؛ امثال اینها خیلی خوب است. اما در روزنامهنگاری حرفهای پاسخگویی هست؛ چیزی که در فضای مجازی وجود ندارد.
مسئولیت اجتماعی روزنامهنگار معیار عملکرد اوست. از صحت و دقت و اطلاعاتی که او منتشر میکند اطمینان دارید. پایبندی به مسائل و منافع عمومی و امنیت ملی، جزء اصول حرفهای در روزنامهنگاری سنتی است اما این عناصر را در فضای مجازی چندان حاضر و ناظر نمیبینید و کسی خودش را ملزم به رعایت اینها نمیداند. گفتم برخی اینها را بهعنوان نقطه قوت این فضا میشناسند که از جهتی هست؛ درعینحال شما وقتیکه هیچ پاسخگویی نداشته باشی و هیچ نظارت و مدیریتی در کار نباشد، ممکن است هیچ الزامی هم برای خودت احساس نکنی تا از صحت آنچه منتشر میکنی و اینکه برای منافع ملی مفید یا مضر است اطمینان پیدا کنی و برایت مهم باشد که این اصول را رعایت کنی.
زمانی که شبکههای اجتماعی مطرح شدند، ما شاهد گاردی از سوی رسانههای رسمی بودیم. بهخصوص آنهایی که به رقیب رادیو و تلویزیون ما، به عنوان رسانههای بدون رقیب، تبدیل شدند؛ آیا سیر اتفاقات آینده را میشود به این شکل پیشبینی کرد که هر اندازه شهروندخبرنگاران و فضاهای مجازی قدرت بگیرند، رسانههای رسمی، برخلاف گذشته سعی در پنهانسازی اطلاعات نداشته باشند و بازتر عمل کنند؟
بله، شکی نیست که این رسانههای مجازی حریم آزادی بیان و مطبوعات را توسعه خواهند داد. به این دلیل که رسانههای سنتی اگر بخواهند مانند گذشته محدودیتهای شدیدی را اعمال کنند، عملا مخاطب خودشان را از دست میدهند و ازدستدادن مخاطب یعنی نابودی یک رسانه؛ برای اینکه یک رسانه فقط با مخاطبش معنا پیدا میکند و ارزش و اعتبار دارد؛ بنابراین حتما حریمهای آزادی بیان و آزادی اطلاعات در رسانههای سنتی و رسمی رخ میدهد و تا همینالان هم این اتفاق افتاده و توسعه پیدا کرده است و در آینده هم بیشتر توسعه خواهد یافت و آن مقاومتی هم که اشاره کردید به نظرم امری طبیعی بود؛ چراکه ما اصلا در مدیریت یک اصل مقاومت در برابر تغییر داریم؛ بنابراین حتی از آدمها گرفته تا ابزارها، در برابر تغییر مقاومت میکنند.
هنگامی که اوایل انقلاب ویدئو آمد و بهصورت قاچاق وارد خانهها شد، میدانیم که بزرگترین مخالفش تلویزیون بود؛ آن هم به خاطر اینکه احساس میکرد بازارش کساد میشود. اما دیدیم که ویدئو هم کهنه شد و نسلهای جدید با تکنولوژیهای بسیار پیشرفتهتر وارد بازار شد و کسی نتوانست جلویش را بگیرد و نمیتواند هم چنین کند؛ برای اینکه تکنولوژی کمابیش بولدوزر خودش را هم با خودش میآورد و جاده و راه خود را باز میکند. به نظرم ما باید بهجای مقاومت و انکار و نفی پدیدهای، تلاش داشته باشیم خودمان را بازسازی و روزآمد کنیم و به نیازهای واقعی این مردم و جامعه پاسخگو باشیم تا آنها احساس کنند که میتوانند گمشده و مطلوب خودشان را در این دسته از رسانهها پیدا کنند.
مردم بین سطور ناگفته رسانهها را هم پیوسته میخوانند تا نانوشتههای آنها را حدس بزنند. این چیزی است که خیلی از رسانهها از آن غافل هستند و فکر میکنند وظیفه و مسئولیتشان این است که پیامی را تولید کنند و مخاطب هم دربست آن را خواهد پذیرفت. در مورد استدلال برای اینکه مخاطب میپذیرد یا نه، گاهی اوقات ممکن است به تعداد شنوندگان و بینندگان یک برنامه و خوانندگان یک روزنامه اشاره داشته باشند؛ درحالیکه همیشه اینطور نیست کسی که خودش را در معرض این پیام قرار میدهد، ممكن است با آن موافق هم باشد یا آن را بپذیرد و باور کند.
اتفاقا خیلی وقتها ما خودمان را در معرض پیامهایی قرار میدهیم تا آگاهانه آن را نقد کنیم؛ یعنی بتوانیم برای خودمان، رفتار و مواضعمان آگاهانه استدلال داشته باشیم و درنتیجه خود را در معرض آن رسانه قرار دهیم تا بتوانیم آن را خوب نفی کنیم و دست رد به سینهاش بزنیم و این به معنای پذیرش پیام نیست؛ اگر بود حالا اوضاع زمانه در همه کشورها متفاوت بود. از آمریکا و انتخابات ریاستجمهوریاش گرفته تا هر کشور جهانسومی، این اصل دربارهشان صدق میکند که مخاطب زیاد داشتن، به معنای پذیرش پیام آن رسانه از سوی آنان نیست.