درباره وضع نگرانكننده تحقيقات و مقالات دانشجويي اين روزها حرف و حديث كم نيست، بازار پايان نامهنويسي داغ است و اسفبار آنكه گاه روي در و ديوار يك دانشكده با تبليغات پايان نامهنويسي و تحقيق نويسي مواجه ميشويم، گويا دانشجويان نه حال و حوصله تحقيق دارند و نه اساسا اصول آن را ميدانند با آن آشنايي ندارند. طنز تلخ ماجرا آنجاست كه تقريبا در همه رشتههاي دانشگاهي در ايران در سطوح كارشناسي و كارشناسي ارشد درسي با عنوان «روش تحقيق» يا با اين موضوع برنامهريزي شده و همه دانشجويان ناگزيرند در دو يا چند واحد آن را بگذرانند، بازار كتابهاي روش تحقيق، تاليف و ترجمه نيز پر رونق است و آثار فراواني با اين نام يا موضوع در كتابفروشيها موجود است. اما چرا كميت دانشجويان ما با وجود اين همه كتاب و برنامهريزي درسي لنگ است؟
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه اعتماد، مقصود فراستخواه از معدود استادان دانشگاهي ايران است كه خود دانشگاه و دانشجويان يكي از دغدغههاي اصلياش است و در اين زمينه آثار و كتابهايي نيز نگاشته است. او به تازگي نيز كتاب روش تحقيق آميخته (به هم پيوستن نظريه با عمل) نوشته شارلن نگي هسه بايبر را به همراه زينب تركمان ترجمه كرده كه به همت موسسه پژوهش آموزش عالي و انتشارات آگاه منتشر شده است. به همين مناسبت با ايشان گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد:
* نفس انتشار كتابي با عنوان و موضوع روش تحقيق در وهله نخست پرسش برانگيز است، از اين حيث كه آثار زيادي (ترجمه و تاليف) با اين عنوان يا موضوع در فارسي موجود است و اكنون انتشار اثري تازه با اين عنوان و موضوع، آن هم از سوي پژوهشگر و مدرسي كه سالهاست در اين حوزه تدريس و تحقيق ميكند، اين سوال را به وجود ميآورد كه چرا دكتر فراستخواه اين كتاب را براي ترجمه انتخاب كرده است و مگر اين كتاب چه ويژگيهاي متمايزي از آثار پيشين دارد؟
حداقل سه تمايز در كتاب ديدم. يكي داشتن پايه فلسفي براي مباحث فني روش شناختي است، دومي ارزش كاربردي آن است و ديگري مشرب انتقادي كتاب كه به او ارزش اخلاقي و اجتماعي و انساني ميدهد. تمايز نخست برجسته در كتاب اين است كه «روششناسي» (Methodology) را به «روش مركزي» (methods-centric) فرونمي كاهد. متاسفانه برخي همكارانم را ميبينم كه در كلاس روش تحقيق، با حال وهواي بازاري (كه متاسفانه بدجوري دانشگاههاي ما را كرخت كرده است) درس ميدهند. اينان در بهترين حالت، بهفرض موفق شوند، تازه خواهند توانست دانشجويان ارشد و دكتري را در حد «تكنيسين روش» و يك «فن ورز » !به بار بياورند. مهارت از نظر من هم خوب و لازم است به شرط اينكه با دانش عميق و روح اكتشاف و خلاقيت و درك پيچيدگي و با تفكر انتقادي و تحمل ابهام همراه باشد. وگرنه مثل اينكه به هريك از دانشجويان هر بار چند عدد ميوه بدهي تا سد جوع بكنند به جاي اينكه براي شان از زيستبوم بگويي، دانش كشت و زرع و باغباني و پرورش گل وگياه و ميوه بياموزي. از ظرفيتهاي نهفته زمين وآسمان بگويي، نبض بذر و خاك دستشان بيايد، با منطق بادها و زبان آب و هوا آشنا شوند. من به قدر استطاعت اندكم در كلاسهاي روش تحقيقم ميكوشم رويكرد فلسفي و تفكري و روششناسي را با مهارتهاي فني دركاربرد انواع روشها همراه كنم و براي همين هم هست كه اين كتاب را در ترمهاي قبل به دانشجويان درس روش تحقيقم (البته فقط به عنوان يكي از منابع) معرفي ميكردم ولي متاسفانه ميديدم برخي فرصت خواندن منابع انگليسي نميكنند. سر كلاس كه سوالي از بچهها ميپرسيدم متوجه ميشدم كتاب را نخواندهاند و شرمم بود رو بكنم. در نتيجه به يكي از بهترين دانشجويانم (خانم زينب تركمان) كه از خارج و ادامه تحصيل برگشته بود و در پي كاري ميگشت عرض كردم اگر مايلي بيا با هم اين كتاب را ترجمه كنيم و كرديم. هرچند شخصا وقت من كلي گرفته شد ولي به هرحال تصميمي بود وعهدي كه با خود بسته بودم قبل از ماه مهر تمام كنم و به لطف حق در پايش ايستادم. اين كتاب كوششي است براي ربط وثيق ميان نظريه و تحقيق.
تمايز دوم، مثالهاي ملموس و مطالعات موردي بسيار مفيدي است كه نويسنده در بخشهاي مختلف مباحث خود آورده است. اين البته علاوه بر مرور تاريخچه تحقيقات آميخته و عقب بردن آن تا اوايل قرن بيستم و مكتب شيكاگو و قوم نگاريهاي شهري در امريكا و ذكر كارهاي محققان است ونيز افزون بر اين است كه مولف جاي جاي كتاب معمولا هرچه گفته است سعي كرده است مثالهايي از تحقيقات «واقعا انجام شده» با نام ونشان براي وضوح بخشيدن به مطلب خود بياورد. در اين كتاب كمتر ميبينيم نويسنده چشم ببندد و مفاهيم و تئوريها را در خلأ بگويد بلكه از تحقيقات موجود مثال ميآورد. اما فراسوي اين، در آخر فصول متعدد، مطالعاتي موردي به تفصيل معرفي كرده است تا به تفهيم مباحث آن فصل كمك كند. فكر ميكنم شش مطالعه موردي را در فصل چهارم به عنوان مثالهايي از رويكرد تفسيرگرا به پژوهش روشهاي آميخته ميبينيم. مثلا فهم تجربه نوجوان بودن، خشونت عليه زنان، سوءاستفاده جنسي از كودكان، تحولات نسلي در تجربههاي شغلي و بقيه. همينطور در فصل پنج و بررسي روشهاي تحقيق زنانه نگر نيز محقق (كه دست برقضا خود نيز خانم است)، مطالعات موردي متعددي را شرح ميدهد؛ همچون هويت نژادي و جنسيتي دختران دانشجوي آفريقايي-امريكايي، افسردگي پس از زايمان و مشاغل زنان. نيز در فصل ششم كه به رويكردهاي پسا مدرن در طرح تحقيق آميخته اختصاص دارد مثالهاي جالبي ميبينيم از اين نوع تحقيقات مثل «تحليل گفتمان افكار عمومي ونخبگان در روسيه» تا «خلق هويتهاي اجتماعي در اينترنت» و نهايتا اينكه «چگونه يك بيماري مثل سندروم توده سمي به صورت اجتماعي ساخته ميشود». اينها مطالعات موردي متنوعي هستند كه دست خواننده را ميگيرد وپا به پاي محققان جدي در اروپا يا امريكا و آفريقا و آسيا و جاهاي ديگر نشان ميدهد آنها چگونه يك روش تحقيق آميخته را به كار بستند. چون علم يك عمل جهاني است و همه جا قواعد ومسائل مشابه دارد.
تمايز سوم و مهمتر كتاب، مشرب انتقادي و پسا استعماري در آن است. دانش وتكنيك متاسفانه ممكن است در قبضه ساختارهاي قدرت وثروت و منزلت، يعني در چنگ شهروندان درجه اول وخوديها و ايدئولوژيهاي مردانه يا فرق و مذاهب و نژادهاي خاص، طبقات بالا و مسلط جامعه يا فرهنگهاي مسلط جهان بيفتد. در يك چنين وضعيتي، روششناسي انتقادي ميتواند اين قدرت وخلاقيت و جسارت ودليري را به محققان و متتبعان بدهد تا مسائل اجتماعي و تربيتي وفرهنگي واقتصادي وسياسي را بهطور سيستماتيك ومعتبر و با وجاهتهاي لازم علمي از منظر گروههاي قومي و حاشيهاي و طرد شده و شهروندان درجه دوم و ملتهاي كنار نهاده شده و فرهنگهاي غايب جهان نيز پي جويي و متون، نمادها و تصاوير مسلط را شالودهزدايي بكنند.
علاوه بر اين سه تمايز، در كتاب خصيصههاي ديگري نيز هست مثلا رويكرد ميان رشتهاي و همزبانيهايي است كه نويسنده به قدر استطاعت كوشيده است ميان فلسفه، علوم اجتماعي، فرهنگ، روانشناسي، پزشكي، مديريت، علوم كامپيوتر، تغذيه، علوم سلامت، علوم طبيعي و رفتاري و ديگر علوم به راه اندازد. همچنين بيان كتاب تاحدي خيالانگيز است، به جاي اينكه پيش پا افتاده باشد. ابتكار خوب ديگر اين است كه در پايان هرفصل، خانم هسه مفاهيم اصلي را تعريف ميكند، سوالاتي براي بحث ميآورد و وبسايتها و پايگاههاي دادهاي را معرفي ميكند، بالاتر از اينها برخي نكات ظريف در اخلاقيات روش تحقيق دارد مثلا اينكه آيا محقق را ميسزد كه از اطلاعات شخصي پرسشنامههاي بخش كمي، در بخش كيفي استفاده بكند چه بسا پاسخگويان فقط با اين حساب كه اطلاعاتشان ناشناخته است آنها را علامت زدهاند و حاضر نبودند در مصاحبههاي شناخته شده، آن اطلاعات را بدهند يا اينكه آيا محقق اخلاقا مجاز است كه از اطلاعات شخصي افراد كه در حوزه عمومي مثلا فيس بوك موجود است در تحقيق خود بدون اجازه گرفتن از آنها بهره بگيرد و ديگر خصايص كه براي رعايت اختصار ميگذرم.
* عنوان كتاب هم روش تحقيق آميخته (mixed) است. منظور از آميخته چيست؟ آيا آميختگي نظر و عمل مد نظر است يا آميختگي روشهاي تحقيق كيفي و كمي؟ در اين زمينه توضيح بفرماييد.
اين دو معنايي كه فرموديد در كتاب دو موضوع جداي از همند. يكي پيوند ميان نظر و عمل است كه نويسنده در «زير عنوان» كتاب آورده و مدعي است هم مباحث جدي نظري وهم مثالهاي عملي دارد. تا حدي نيز در اين دعوي خود صادق و نسبتا موفق است. اما مراد اصلي از آميخته معناي دومي است كه فرموديد يعني آميختن روش كمي وكيفي. روش تحقيق تركيبي يا آميخته غير از كاربرد روشهاي مختلف براي سوالات مختلف به صورت كشكولي است بلكه وقتي است كه طرحي يكپارچه وموجه داشته باشيد تا مطابق آن به صورت قاعده مند و با تركيبي درست ومناسب از روشهاي كمي و كيفي به سروقت سوال يا سوالات خاصي برويد. در حقيقت اين يعني فراتر رفتن از شيوههاي سنتي خلق دانش، يعني قدرت خلاقهاي كه محققان دست به طراحي راهبردهاي پژوهشي قويتري براي پي جويي مسائل بشري ميزنند. دلايل زيادي هست كه لازم ميشود روش تحقيق آميخته به كار ببريم. اينها در كتاب توضيح داده شده است مثلا يكي سه سويهسازي است. يعني يك سوال را با تركيبي از روشها بررسي بكني و از همگرايي نتايج بتواني دست به «اعتباريابي متقاطع» يافتههاي تحقيق بزني. دومي متممسازي است كه مثلا با كيفي نتايجي ميگيري و با كمي به آن وضوح وكمال ميبخشي. سومي توسعه وتعميق است. مثلا نتايج كمي پرسشنامه را با روشي كيفي ژرفا ميدهيم. يكي از نمونههاي متعدد كه در كتاب آمده، اين است كه در پيمايش از پرستاران متوجه رفتار كليشهاي نسبت به جمعيت سالمندان ميشويم، به همين خاطر پژوهشي كيفي مثلا گراندد تئوري به كار ميگيريم تا ببينيم عمق قضيه چيست اتفاقا ميتوانيم چارچوب نمونه كيفي را هم از ميان نمونه كمي قبلا تهيه شده خود انتخاب كنيم تا قدرت توضيحي موثقتري به كار كيفي بدهيم. چهارمي پرسش افكني و ابتكارات تحقيقي است به اين صورت كه اصلا شما از قبل، طرح آميخته در نظرت نبود مثلا پيمايش وسيعي كردهاي ولي به نتايجي يا ابهاماتي رسيدهاي كه لازم ميبيني در گوشه كوچكي از جامعه، با روش كيفي مثلا مطالعه موردي يا پديدارشناسي بررسي بيشتر بكني. پنجمي برعكس، گسترش است يعني در يك محدوده كوچك كار كيفي عميقي انجام دادهاي واكنون ميخواهي با مدل اكتشافي به دست آمده بروي به سوي جامعه بزرگ و دست به پيمايش بزني. نمونههاي متعددش را در اين كتاب ميبينيم مثلا پژوهشگري، به روش كيفي، ابعاد موضوعي را ميفهمد و چارچوبي درست ميكند و فرضيههايي به دست ميآورد و بعد با آن پرسشنامه ميسازد و در سطح كل كشور ميآزمايد. طرح تحقيق آميخته ميتواند همزمان يا متوالي باشد. در همزمان نتايج دو مسير مقارن هم پيش ميرود و با هم يكپارچهسازي ميشوند مثلا در پرسشنامه پيمايش كه عمدتا سوالهاي كمي دارد، سوالهايي كيفي هم ميگنجانيد و همزمان با آزمونهاي آماري روي بخش كمي، پاسخهاي كيفي را نيز تحليل محتوا و تحليل تم ميكنيد يا با تعدادي از پاسخگويان به سوالهاي كيفي مصاحبه عميق نيز انجام ميدهيد و سپس يافتههاي نهايي خود را از تلفيق دو بخش كمي (ناظر به سطح كلان) وكيفي (متمركز به سطح خرد) فراهم ميآوريد.
اما در تحقيق آميخته متوالي، يكي از دو بخش تحقيق بر اساس نتايج بخش ديگر، سامان داده ميشود. اين خود ممكن است توضيحي يا تبييني باشد. در توضيحي ابتدا با روش كيفي نظريهاي (يا فرضياتي) خلق ميشود و پرسشنامهاي بر اين اساس ساخته ميشود و سپس در بخش كمي، اين فرضيات آزموده ميشوند. تا اينجا آنچه عرض كردم تحقيق آميخته متوالي توضيحي بود اما در تحقيق آميخته متوالي تبييني، ابتدا تحقيق كمي ميكنيد و بر اساس نتايج آن، يك تحقيق كيفي نيز انجام ميدهيد. مثلا نمونه نماياي آماري شما در كمي به علاوه يافتهها و نتايج پژوهش كمي تان به شما كمك ميكند چارچوب نمونه هدفمند بخش كيفي را از آن فراهم بياوريد و در بخش كيفي از آن استفاده بكنيد اين كار به نتايج عميق بخش كيفي شما، اعتبار و تاحدي قابليت تعميم ميدهد. در حقيقت هرچند خود تحقيق كيفي بيشتر خواهان تعميق است و درصدد تعميم نيست ولي تحقيق كيفي در طرح آميخته، به تعميم هم كمك ميكند و اين از مزاياي روش آميخته است.
* ميدانيد كه تقريبا در همه رشتههاي كارشناسي و همه رشتههاي كارشناسي ارشد، درس روش تحقيق تدريس ميشود. با اين همه كميت ما در زمينه تحقيق سخت ميلنگد و با وجود اين همه انرژياي كه در اين زمينه صرف ميشود، باز دانشجويان در روش تحقيق مشكل دارند و سر درگم هستند. علت يا علل، از نظر شما چيست؟
به گمانم يك علت همين است كه به دانشجويان صرفا فهرستي از روشهاي تحقيق و مراحل كار آن را ميگوييم نه اينكه در دل آنها غوغاي پرسشگري و نقد واكتشاف با ذكر مثالهاي ملموس برپا كنيم. به جاي آنكه به تفكرشان درباره جهان اجتماعي دامن بزينم دست شان يك مشت آچار و متد و تكنيك ميدهيم. در حالي كه درونمايه تحقيق، تفكر است نه تكنيك. تكنيك لازم است به شرط اينكه سرشار از تفكر باشد. دانشجو كنجكاو بشود كه افراد چگونه به دنياي اجتماعيشان معنا ميدهند و جهان اجتماعي چطور از تعاملات افراد وگروهها ساخته ميشود. در اين صورت لبريز از شوق ميشود و خود ميداند كه چگونه تجربهها و روايتهاي مردم را تحليل تم بكند. وقتي دانشجو دريابد كه جامعه و مناسبات و فرهنگ ما تحت تاثيرگفتمانهاي قدرت و ثروت و منزلت شكل ميگيرد، برانگيخته ميشود كه برود به سر وقت گفتمانها و آنها را تحليل بكند. تفكر انتقادي است كه به دانشجو ميگويد سراغ چه مسائلي برود و اصلا چگونه مشكلات را به مسائل پژوهشي تبديل كند و چه نوع پرسشهاي اصيلي بيفكند و چطور دست به ابتكارات روشي بزند و به دادهها معنا ببخشد و تفسير و تحليلهاي افق گشا داشته باشد.
* سوال بنياديتري كه شايد بهتر بود در اول بحث مطرح ميشد، اين است كه اساسا روش تحقيق يعني چه و چراي روش اهميت دارد؟ زيرا در بسياري موارد ديدهايم به اين درس به عنوان يك درس فرماليته و صوري نگريسته ميشود كه براي خالي نبودن عريضه به دانشجويان ارايه ميشود؟
روش تحقيق، سلوك منظم فكري و كوشش قاعدهمند معرفتي وعلمي است براي تبيين يا توضيح مسائل مگوي اين جهان، براي فهم و پي جويي مصايب انساني با هدف تقليل مرارتهاي بشري. مشكل ما اين است كه نميتوانيم به دانشجويانمان يادآوري كنيم نگريستن به تحقيق را از اين جهت كه راه رهايي است و نه صرفا ابزار نان آوري. روششناسي پژوهش با اين ديد كه علم را طرحي براي رهايي گروههاي اجتماعي و براي عدالت اجتماعي و تغيير اجتماعي ببيني. علم جزوي از طرح توسعه ملي ما و بخشي از پروژه آزادي و عدالت و پيشرفت و تعالي و شكوفايي اين مردم است. اين طرز نگاه به روش تحقيق است كه به او جوهرهاي فراتر از معناي ابزاري و بازاري ميدهد. پژوهش كردن صرفا يك عمل فني نيست بلكه فحوايي اخلاقي دارد. چون ميخواهي مسائل اجتماعي و انساني را بررسي بكني اما نه صرفا در چارچوب گفتمان مسلط يا از منظر عادي و طبق رسم زمانه و به اقتضاي جريانهاي رسمي دانش. بلكه از روزنهاي متفاوت و از نگاه غايبان صحنه و محذوفان اجتماعي نيز ميخواهي ببيني و در عين حال همچنان متعهدي كه به روش و به اصول علمي و به اعتباريابي و روايي استدلالها و درستي شواهد و به «صدق»، وفادار بماني. در رويكرد كيفي به تحقيق سعي ميكنيم مسائل و پرسشهاي تحقيق ما نه فقط از سوي ذينفعان نيرومند اقتصادي و سياسي و سازماني و منزلتي بلكه با مشاركت طيفهاي مختلف ذي نفعان اجتماعي و صداهاي نحيف و ناشنيده مانده نيز شكل بگيرد. چيزي كه «هسه» از او به عنوان «دانش منكوب شده گروههاي حاشيهاي و تحت ستم» تعبير كرده است. اين كار، كوششي اخلاقي است.
* تحقيقات دانشجويي در دانشگاههاي ما به سطح كپي كاري (اگر نگوييم سرقت ادبي و plagiarism) و چسباندن مطالب پراكنده و بيربط از اين طرف و آن طرف با چسب و سريشم بدل شدهاند. به نظر شما سهم سردرگمي روش شناختي در اين زمينه تا كجاست؟به خصوص كه بسياري از دانشجوياني كه با وجود موارد مذكور، به راستي سعي ميكنند تحقيقي ارايه دهند، ناخودآگاه و به دليل ناآشنايي با تحقيق راستين، دست به گردآوري مطالب كتابخانهاي يا ميداني ميزنند و مطالبي تكراري و پراكنده را گرد هم ميآورند كه ربط منطقي شان به هم مشخص نيست. يكي ديگر از آسيبهاي روش شناختي تحقيقات ما، بهرهگيري از نظريههاي غربي است كه منتقدان همواره به ديده ترديد به آنها نگاه ميكنند، به نظر شما چرا در اكثر اين موارد مباحث روش شناختي (كه معمولا در فصلهاي نخستين تحقيق ارايه ميشود) با موضوع مورد بحث «لايتچسبك» و منفصل و گسسته ارايه ميشوند؟
به قول پروين؛ جرم راه رفتن نيست، ره هموار نيست. سيطره كميت بر آموزش عالي ما سبب شده كه بچهها چون راهي ديگر پيش روي خود نميبينند به دانشگاه سرازير ميشوند. ساختارهاي متمركز و ناكارآمد ما است كه دانشگاه را به گيشه بليت براي ورود به بازار كار، بدل كرده است؛ بازاري پر فيس و افاده كه حقيقتا بازار نيست چون در قبضه دولت است و سرسنگين است از سرگرداني متقاضيان كار در وانفساي بيكاري. فرزندان ما به ناگزير براي افزايش شانس كار دنبال اخذ مدركاند، ميآيند و واحدهايي را باري به هر جهت ميگذرانند، از جمله همين درس روش تحقيق! چارهاي هم ندارند به هر صورت شده پايان نامهاي بگذرانند و بيچاره استاد هم كه همين ساختارها برايش هزار جور مشكل ايجاد كرده، بناگزير در همه اين همراهي صوري ميكند، صوري درس ميدهد و صوري راهنمايي پايان نامه ميكند. كماند دوستاني كه حاضر ميشوند مقاومت بكنند و در كلاس يا پايان نامه براي بچهها تنش ايجاد كنند. گاهي واقعا سخت ميشود. اين است كه ميبينيد در اين تحقيقات صوري نيز، هرچه مد زمانه بود با آن پيش ميرويم. يك روز اگر رسم زمانه رگرسيون و تحليل مسير و تي تست بود با عدد و رقم بازي ميكنيم و روزي هم ممكن است مد زمان، روشهاي كيفي يا آميخته بشود ميرويم به جاي اعداد با كلمات و جملهها و مقولهها بازي ميكنيم! متاسفانه بخشي از اين مشكل به ايران هم اختصاص ندارد. نويسنده امريكايي كتاب نيز از فضاي عاميانهاي ميترسد كه اينبار روشهاي كيفي و آميخته مد شود بدون محتواي اكتشافي. هسه آن را «پيوستن به كارناوال تحقيق آميخته» تعبير ميكند. اما كم نيز نيستند محققان راستين كه در پس پشت اين ظواهر، گمنام، در كار علمي جدي هستند. گويا همواره رسم چنين بود كه شركتكنندگان در آيينها زيادند ولي تجربههاي عميق و نافذ ايمان، اندك است. مناسك ظاهري علم مثل پاياننامه و مقاله و پروژه تحقيق و رساله و مدرك و ارتقا و تظاهر به علم فراوان است اما تجربههاي اصيل نقد و اكتشاف و يافتم يافتمها اندك. تكاپوهاي معرفتي زير پوست قضايا همچنان جاري است.
* راهحلي كه شما و كتاب حاضر براي زدودن دستكم بخشي از مصايب كه به روششناسي مربوط ميشود، چيست؟
گذر از علم ابزاري به علم رهايي. در اين صورت مطمئنا تحقيق به ماجراهاي ذهني دانشجويان مان و خودمان و تنشهاي وجودي و اجتماعي و انساني مان تبديل ميشود و روش تحقيق از حالت مبتذل وظيفه اداري يا تكليف درسي بيرون ميآيد و به اگزيستانس و به درد فهميدن تحول مييابد و تقلاهاي معني داري در دل و جان بچههاي مان غوغا برپا ميكند. لازم هم نيست براي اين كار تظاهر به ادا و اطوار پست مدرن به معناي نيهيليستي منفي آن بكنيم. اتفاقا در اين كتاب دو روايت از پست مدرن به نقل از «روزنو» مقايسه شده است. روايت مفرط شكاكانه كه جهان و معرفت را تكه تكه و ازهم پاشيده و مبهم يا حتي تهي از معنا ميبيند و روايتي تاييدپذير كه به نسبتي از امكان اعتباريابي در معرفت و عمل انساني قايل است و در پي حقيقتي و معنايي است. به هر حال انسان است كه با علم و با عمل بايد شرايط زيست خود را قدري ارتقا ببخشد و روش تحقيق براي همين خاطر اهميت رهايي بخش پيدا ميكند. روش تحقيق يعني اميد معرفتي در طرح مسائل و پي جويي مسائل و دويدن در پي حقيقت. تحقيق يعني اميد اجتماعي براي بهبود بخشيدن به زندگي و به سرنوشت اين سياره.