«جنبش دانشجویی، فهم تاریخی و چشماندازهای آینده»، عنوان روایتی تاریخی و جامعهشناسانه بود که دکتر هادی خانیکی، مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی و رئیس انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، روز 16 آذر در سالن اجتماعات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه داد.
به گزارش عطنا، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در ابتدای سخنان خود یاد و نام دانشجویان شهیدی را که این روز به نام آنها مزیّن شده است و همه دانشجویانی که پس از 16 آذر 1332 در طول 63 سال حماسه آفریدهاند و با نقشآفرینی در دانشگاه و جامعه، حقیقت و هویت جنبش دانشجویی را معنا بخشیدهاند، گرامی داشت.
وی از مرحوم دکتر صادق آینهوند، به عنوان دانشجوی فعال دیروز و مدیر آرام و مرحوم دکتر امیرمعتمدی دانشجوی فعال دهۀ اخیر و فرزند شایسته دکتر بروجردی، معاون فرهنگی پژوهشگاه، یاد کرد.
خانیکی با بیان اینکه صحبت کردن علمی در روز دانشجو، که روزی سرشار از هیجان و احساس است، آن هم در میان دانشجویان پژوهشگر و دانشجویان دورههای تحصیلات تکمیلی دشوار است، گفت: برای سخنرانی در این روز بین دانشگاه تهران که نماد برگزاری شورانگیز این روز است و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که نماد تحقیق و جستجوگریهای پژوهشی است، باید یکی را انتخاب میکردم ولی چون اول به این پژوهشگاه قول داده بودم، به اینجا آمدم.
وی اضافه کرد: پارادوکس میان موضوع و مکان که سخن گفتن از یک موضوع احساساتبرانگیز را به قالب گفتوگویی علمی میکشاند و در موقعیت گذار از «بازخوانی شورانگیز 16 آذر» به «بازخوانی متکثر و متنوع» آن، درسهای جدیدی برای آموختن دارد.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی افزود: 16 آذری که نسلهای میانسال و کهنسال ما پشت سر گذاشتند، عمدتاً معنایی جز مبارزه نداشت اما 16 آذری که امروز در مکانهای مختلف آموزشی و دانشگاهی به آن پرداخته میشود، طیف رنگارنگی از انواع نکوداشتها را به خود اختصاص داده است.
خانیکی با اشاره به اینکه امروز، نکوداشت 16 آذر و روز دانشجو، طیفی از رویکردهای متفاوت رسمی و غیررسمی و سیاسی و غیرسیاسی را دربرگرفته است، گفت: امروز حتی پرداختن کارناوالی و طنزآمیز به این نماد تاریخی هم بخشی از رجوع به یک پدیده هویتی شده است، بخش مهم دیگر نیز همچنان به کار و امر سیاسی اختصاص دارد.
این استاد ارتباطات افزود: بازگشت به تاریخ، فهممان را به واقعیت مسئله نزدیک میکند از این رو بهتر است به اولین روایت ثبت شده از 16 آذر برگردیم. اولین روایت 16 آذر سال 1332 صورتجلسهای است که 15 تن از استادان دانشکده فنی دانشگاه تهران آن را امضا کردهاند. صورتجلسه تنها یک ساعت و نیم بعد از حادثه تهیه شده است و خوشبختانه در اسناد بایگانی دانشگاه تهران هم موجود است. این روایت را میخوانم و بعد نتیجهگیریهایی را بیان میکنم.
«صورت مجلس - جریان روز دوشنبه 16/9/1332 ساعت 10 صبح. در حدود 15 دقیقه از جلسه دوم صبح گذشته بود. 10:15 که اطلاع رسید، عدهای سرباز مسلح قصد ورود به کلاس دوم الکترومکانیک را داشتند و استاد کلاس درس آقای مهندس شمس ملکآرا خواهش نمودند، کسی حق ندارد وارد کلاس درس شود مگر با کسب اجازه قبلی از رئیس دانشکده. سربازان بدون توجه به این مطلب به جبر و عنف در کلاس را باز کرده و دو نفر از دانشجویان کلاس را مورد ضرب قرار دادند و از کلاس بیرون بردند. در برابر این عمل بیسابقه و باتوجه به این اصل که احترام کلاس درس و حفظ شئون فرهنگی و دانشگاهی بر همه واجب است و به این ترتیب شدیداً هتک احترام شده، برای احتراز از پیشامدهای ناگوارتری به ناچار زنگ تعطیل کلاسها نواخته شد و استادان به تدریج از کلاس درس بیرون آمده و در اتاق معاونت دانشکده جمع شدند. ناگهان صدای شلیک مسلسل دستی شنیده شد و وضع بحرانی عجیبی پیش آمد و بعد خبر رسید که چند نفر از دانشجویان هدف گلوله قرار گرفته و خون از آنها جاری است. شنیدن این خبر و تجسم وضعيت براى كليه استادان حاضر كه اين صورت جلسه را امضاء مىنمايند موجب نهايت تأسف و تأثر گرديد و در اين لحظه كه صورت جلسه امضاء ميشود، ساعت 11:34 صبح است و هنوز وضع خاصى در دانشكده حكمفرما است.
[امضاها] مهندس اصفياء، مهندس گوهريان، دكتر افشار، مهندس مشايخى، زاهدى، مهندس رخشانى، عصار، دكتر احمد يلدا، ژرژ، سيد احمديان، سنجابى، فتحاللَّه فتاحى، دكتر رحمتى، مهندس خليلى، دكتر عابدى.»
ملاحظه میشود، 15 تن از استادان دانشکده فنی که نسبت به کل استادان آن روز بخش مهمی هستند، در متن وقوع یک حادثه، آن هم در ماههای نخست حاکمیت دولت کودتا، واکنش نشان داده و این صورتجلسه را تهیه و امضا کردهاند. این نشاندهنده آن است که در دانشگاه هنوز سرزندگی و حیات وجود داشته است. اینکه نسبت بزرگی از استادان به یک مسئله دانشجویی واکنش نشان میدهند، مؤلفهای مهم است.
وی در این زمینه گفت: در نگاه تاریخی به دانشگاه، اگر ما از فعال و زنده بودن محیط دانشجویی، سخن به میان میآوریم و این روز را به نام دانشجو و با تشخّص دانشجویان برجسته میکنیم، باید به مقاطعی بیشتر توجه کنیم که در آنها استادان هم از یک حیات سیاسی و کنش شایسته سیاسی برخوردار بودند. وقتی در این 63 سال میخواهیم ببینیم بر دانشگاههای ما چه گذشته است باید قدری از این علامت سؤال برای سنجش حیات دانشجویی را در وجه استادی آن هم به عنوان عامل مؤثر دیگر در ساختار دانشگاه ببینیم.
خانیکی در ادامه به گزارش دوم برای مطالعه دانشجویان و استادان اشاره کرد و افزود: دومین گزارش مهم این روز، روایتی است که شهید مصطفی چمران به عنوان یک کنشگر فعال همان روز از درون حادثه نوشته و در آثار او هم آمده است.
وی سومین گزارش را هم روایت رسمی و واکنشی دانست که مدیریت وقت دانشگاه در این زمینه دارد. در جلد اول کتاب خاطرات مرحوم دکتر علیاکبر سیاسی، تحت عنوان «گزارش یک زندگی»، وی گزارش احضار خود را به دولت کودتا و گفتوگوهای رد و بدل شده میان نخستوزیر وقت، سرلشکر زاهدی، وزیر جنگ و خود را میآورد.
وقتی که هیئت دولت انتقاد میکند از رئیس دانشگاه تهران که چرا با دانشجویان خاطی برخورد نکرده و وزیر جنگ کابینه، سپهبد هدایت با شدت به دانشگاه حمله میکند و چنین نتیجه میگیرد که اگر عضوی از اعضای بدن، فاسد شود باید آن را قطع کرد تا بدن سالم بماند، دانشگاه هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت، باید از بین برود و منحل شود، رئیس دانشگاه تهران واکنش نشان میدهد.
در جلسه چنین گذشت: «سخنان تند و قاطعانه وزیر جنگ که تمام شد، سکوت کامل، تالار را فرا گرفت. من به خود فشار میآوردم تا آرام و ملایم باشم. سپس به آرامی گفتم: نظر تیمسار وزیر جنگ قابل تأمل است. اولاً تشبیه دانشگاه با عضو فاسد قیاس معالفارق است. عضو بدن را که قطع میکنند از خود مقاومت نشان نمیدهد و پس از قطع، جسمی میشود بیجان و جامد و بیاثر؛ در صورتی که دانشگاه از هزاران استاد و دانشجو و کارمند زنده و پویا تشکیل شده، اگر مورد حمله قرار گیرد، به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع میکند و به فرض این که موقتاً خاموش شود، آتشی خواهد شد، زیر خاکستر که سرانجام شعلهور خواهد گردید. گذشته از این، معلوم نیست که در دانشگاه فسادی وجود داشته باشد. البته دیدها مختلف است و هرکس از زاویه مخصوص احساسات و افکار خود به ارزیابی امور میپردازد. پس اول باید معلوم داشت که آیا واقعاً با فسادی روبهرو هستیم یا این که در این مورد دچار توهم شدهایم. بعد هم با فرض این که فساد واقعی در کار باشد باید با متانت و پختگی به رفع آن همت گماشت، نه این که بندهی احساسات شده و با شتابزدگی، دم از قطع و انقطاع زد. کشور ما برای گرداندن چرخهای عادی فعالیتهای خود و به طریق اولاً برای ترقی و پیشروی نیازمند نیروی انسانی و اصحاب فن و متخصص است. این متخصصان را تاکنون و در درجه اول دانشگاه تهران تربیت کرده است و از این پس هم باید به میزان و مقیاس بیشتری تربیت کند. در این صورت آیا میتوان این دستگاه را منحل یا تعطیل کرد؟» این برخورد قاطع رئیس وقت دانشگاه، هیئت دولت و حتی نخستوزیر کودتا را به نوعی به قبول این واقعیت و عذرخواهی تلویحی در هیئت دولت وادار میکند.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی خاطرنشان کرد: ملاحظه میشود اگر دانشگاه حّتی در شرایط بسته، عناصر حیاتبخشی دارد، وجود آنها محدود به دانشجو نیست بلکه در کنار دانشجویان، استادانِ کنشگری هم وجود دارد. دوم اینکه مدیریت دانشگاه هم نسبت به استقلال دانشگاه حساسیت دارد. این موارد عناصر اولیهای ساختند که به نوبه خود روندی را بنا نهاد که بعد از 63 سال و در گذار ایام، بهرغم همه تفاوتها، زنده مانده است.
خانیکی به دوران دانشجویی خود اشاره کرد و گفت: عمر دانشجویی من 33 سال ادامه پیدا کرده است و بعد از آن هم در دانشگاه بوده و هستم. یعنی از سال 1348 که وارد دانشگاه شدم تا سال 81 که از دوره دکتری فارغالتحصیل شدم، در این دوران طولانی بهرغم اینکه هیچگاه از وضعیت درسی بدی هم برخوردار نبودهام، به دلیل فعالیتهای سیاسی، بازداشتها و زندگی مخفی قبل از انقلاب، به من نوعی تعلق خاطر به دانشگاه و جریانهای دانشجویی داده است. سیوسه سالمان بودن در سایۀ نام دانشجویی یعنی 3 سال بعد از عمر بازنشستگی هم در دانشجویی ماندن! هر کسی پس از 30 سال فعالیت از آن کار بازنشسته میشود ولی من 33 سال دانشجو بودم و بعد هم در کسوت معلم در دانشگاه ماندم. به همین دلیل میتوانم شاهد و روایتگر سطوح زیادی از تغییرات در درون دانشگاه باشم.
وی درباره این موضوع، تصریح کرد: به جِد معتقد به این هستم که نه میشود با «نگاه پَسینی» به «دوران پیشین» نگاه کرد و با نگاه امروز، وقایع دانشگاه و دانشجوی دیروز را بازخوانی کرد و نه میتوان براساس معیارهای گذشته به نقد دانشجو و فضای دانشجویی و دانشگاهی امروز پرداخت.
برای همین، در این جمع ارزنده که میخواهد با شور و شعور به پدیدهای تاریخی و زنده بپردازد، چارچوبی را مناسب میدانم که با تأمل اصحاب نظر میتواند، مبنایی برای مباحثی از این دست باشد. ذیل عنوان کلی که برای صحبت امروز من در نظر گرفته شده است یعنی «جنبش دانشجویی؛ فهم تاریخی و چشماندازهای آینده» میتوان، مسئلهی از همگسیختگی خوانشهای تاریخی را در پرتو روزمرگی امر سیاسی در ایران، مطرح کرد. چرا روزمرگی امر سیاسی و به عبارت دیگر سیاستزدگی، خوانشهای تاریخی ما را دچار مشکل میکند؟
همانطور که گفتم، ما با پدیدهای روبرو هستیم که در طول 63 سال بازیگران آن به صورت متناوب تغییر کردهاند اما یک مسئله در آن میان ثابت مانده است، اینکه از «تشخّص دانشجویی» یا «هویّتمندی دانشجویی» نمیتوان غافل ماند، باید آن را به رسمیت شناخت و از آن دفاع کرد. «کنش» و «هویّت» دو پارۀ جدانشدنی حیات دانشجوییاند، که در هر شرایطی به رغم همه تفاوتها، قابل مشاهده هستند.
این استاد ارتباطات افزود: روز 16آذر بازیگرانی داشته است که حتی اگر بخواهیم از آنان فقط در حوزه سیاست حرف بزنیم، باز هم امروز و دیروزشان از جنس هم نیست. درواقع به تناسب گفتارهای رسمی که به این روز چگونه پرداختهاند، پادگفتمانهایی در برابر این موضوع شکل گرفته است، که مسئله روز دانشجو و ابراز هویت دانشجویی را متفاوت کرده است.
وی اظهار داشت: وقتی که آن رویداد در روز شانزدهم آذر 32 رخ داد، طبیعتاً در کانون گفتمان مسلط رسمی، پدیدهای به اسم مبارزه با استبداد و استعمار جایی نداشت. به همین اعتبار گفتمان رسمی میخواست هویت ضداستعماری و ضداستبدادی جنبش و جریان دانشجویی را نادیده بگیرد. تصویری که تا سالها در ادبیات رسمی عرضه میشود، جز این نیست که آن سه تن دانشجویان معمولی بودهاند که بر سَبیل اتفاق به دلیل تحریکی که دانشجویان نسبت به پلیس انجام دادند، در معرض گلوله قرار گرفتند. اما در طول این سالیان در پادگفتمانهای غیررسمی و با دخالت عناصر بسیاری از مبارزه تصویری که در «سه آذر اهورایی» دکتر شریعتی به زیبایی ترسیم شده است، میبینیم تصویر دانشجوی معیار، تصویری انقلابی، سیاسی، ضدآمریکایی و ضداستبدادی است.
خانیکی گفت: بعدها در چرخشهای گفتمانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص از زمانی که 16 آذر رسماً به عنوان روز دانشجویی پذیرفته شد، میبینیم که تصویر رسمی و غیررسمی از دانشجو و غیردانشجو دچار گسیختگی و چندپارگی میشود.
وی افزود: دانشجویی که امروز بر هویتش تأکید میشود، اگر به رسانهها و شبکههای اجتماعی در این ایام مراجعه کنیم، میبینیم که تصویری واحد ندارد، نه در حوزه سیاست نه فراتر از آن. شاید تنها وجه اشتراک آنها با هم یا با گذشته این باشد که دانشجو تحکّم نمیپذیرد، مداخله در زندگی فردی و اجتماعی خود را برنمیتابد، ولی این که این مداخله چیست و از جانب چه مرجعی است، امری است که دچار تفاوت و یا حتی تناقض شده است. به عبارت دیگر امروز وقتی که از هویت دانشجویی سخن گفته میشود بیشتر خصلت ضد انقیاد و ضد ادارهشوندگی آن برجسته میشود.
خانیکی با طرح این سوال که این خوانش تاریخی بر اساس خاطرهها و نمادهای گذشته، با کدام الگو در جامعه امروز ما پیش میرود؟ گفت: به شکل علمی و مطلوب آن نمیخواهم اشاره کنم، درمیان ما دوستانی مثل دکتر فاضلی هستند که حوزه کارشان تاریخ فرهنگی و تاریخ اجتماعی است و میتوانند به خوبی به این مسئله بپردازند که «خوانش تاریخ براساس خاطره» و یا «خوانش تاریخ براساس آرزو» چگونه ممکن است و به چه آثاری میرسد. من کمی به این پدیده در حوزه سیاست میپردازم. معمولاً افراد بر مبنای خلقوخوی خود، قضاوتی نسبت به خود دارند و چشماندازی که برای آینده خود ترسیم میکنند و براساس آن، گذشته خود را هم به انواع گوناگون میخوانند و در باب آن قضاوت میکنند. به عبارت دیگر با نگاه امروز، به گذشته خود میروند. جوامع نیز از این خصوصیت مستثنی نیستند.
کم نیستند گفتمانهای سیاسی و سیاستورزانی که نسبت به گذشته خود انتقاد دارند ولی طوری به گذشته مراجعه میکنند که گویی با همین تفکر در گذشته میزیستهاند، یعنی خیلی به مفهوم تغییر و یا مهاجرت از عصری به عصر دیگر توجه نمیکنند و دوست دارند گذشتهای را براساس امروز بازسازی کنند. چنانکه کم نیستند، گفتمانهای سیاسی و سیاستورزانی که با انجماد در تاریخ میخواهند که امروز را با کلیشهها و معیارهای دیروز اندازه بگیرند و نقد کنند.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی گفت: نخستین الگویی که در فهم تاریخی مرسوم است و شاید در نسل ما، کهنسالترها یا میانسالترها به آن الگو بیشتر متوسل میشوند این است که چطور تاریخ را بر اساس مفاهمه و مشترکات بخوانیم. چطور منازعات سیاسی را کاهش دهیم و یا به کمک خوانش تاریخی مفاهمهآمیز، و رجوع به خاطرههای مشترک، اختلاف نظرهای امروزی را کمتر کنیم؟
وی تصریح کرد: این همان نقطهای است که میکوشیم به واقعیت تاریخی گذشته برگردیم. هر یک از ما ممکن است امروز در موقعیت سیاسی متفاوتی قرار داشته باشیم، بعضی از ما ممکن است اصلاحطلب، اصولگرا و یا محافظهکار باشیم اما برای اینکه حرف مشترکی با هم پیدا کنیم، آیا راهی غیر از این وجود دارد که به خاطراتمان رجوع کنیم. عکسهایمان را در کنار هم از آلبومها دربیاوریم و یا از پروندههای مشترکمان در دادگاههای نظامی شاه حرف بزنیم و به این اعتبار خواسته باشیم به هم نزدیک شویم؟ این الگویی است که تا حدی کارآمدی دارد اما بیشتر از آن حد هم نمیتوان به آن مراجعه کرد. چون آنجایی که امر اختلافنظر و کنش متفاوت در زندگی روزمره سیاسی دارای واقعیت سنگینی است، الگوی مفاهمه همهجا کارساز نیست.
خانیکی الگوی دوم را الگوی منازعه در خوانشهای تاریخی نامید. الگویی که سعی میکند تفاوتها را نه تنها در امروز، بلکه در دیروز هم برجسته کند. اینجاست که میبینیم تصویر 16 آذر 32 که امروز توسط جریانهای سیاسی متفاوت ارائه میشوند با واقعیتهای تاریخی آن متفاوت هستند. اینجاست که میبینیم عکسها روتوش میشوند، حرفها تغییر میکنند و یا گزینش میشوند و بار تازهای به آنها اضافه میشود.
خانیکی افزود: ممکن است بگوییم در هر جامعهای این مسئله رخ میدهد، الگوی خوانش تاریخی یا بر اساس مفاهمه است و یا بر اساس ستیز. مگر در غرب وقتی از نسبت میان یونان و رم قدیم با دموکراسی جدید صحبت میکنند، از تفاوتها حرف نمیزنند؟ مگر همه اینها را مثل هم میگیرند؟ مگر ما وقتی که امروز در جامعهمان از اشتراک لفظها حرف میزنیم، تفاوتهای معنا، را از یاد میبریم؟ مگر امروز که از «گفتوگو» حرف میزنیم، همان گفتوگویی را میگوییم که در شعر حافظ هم آمده و آن را که «آیین درویشی» ندانسته است؟
اینها همه درست است، تحول مفهومی، امری دیدنی و پذیرفتنی است، اما خوانش منازعهآمیز تاریخ سر از قلب مفاهیم و محتواها در میآورد، گذشته را آنگونه میخواند که با فهم دیگری ناسازگار باشد.
وی یادآور شد: تفاوتهای این دو نوع خوانش تاریخی، یک واقعیت است. اما مسئلهای که فکر میکنم امروز میتوان با نگاه آسیبشناسانه به آن نظر کرد این است که ما با تمرکز بر منفعت روزمره سیاسی به خوانش تاریخی رو آوردهایم. تمرکز بر منفعت روزمره سیاسی و به عبارت دیگر، افتادن سایه سیاست روز بر فرهنگ و تاریخ، باعث شده است تا ما با این نوع مواجهه تاریخی، روبرو شویم. یعنی تنها خوانش منازعهآمیز ما در حد خواندن متوقف نشده بلکه به حد ثبت و ضبط وقایع تاریخی هم رسیده است. پس باید ببنیم که در برابر این، چه باید کرد؟
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی گفت: به نظر میآید همان طور که واقعیت امروز جامعه ما، واقعیتی متکثر شده است و متصلّب نیست باید هم در حوزه قدرت سیاسی، انعطاف نشان داد و هم در حوزه کنش اجتماعی، به تکثر تن داد. باید پذیرفت که چون نه دانشگاه ما دانشگاه دیروز و نه جامعه ما جامعه دیروز است، در نتیجه دانشجوی ما هم دانشجوی دیروز نیست. ما حتی با دغدغههای آرمانگرایانه و با حساسیت نسبت به مسئولیتها و نقشآفرینی اجتماعی، باید زیست و سبک زندگی متفاوت دانشجویان و نتیجتاً سیاستورزی متفاوت جامعه دانشجویی نسبت به گذشته، را ببینیم و بپذیریم.
وی افزود: به وضوح میتوان دید که امروز هم حّد و هم سبک مشارکت سیاسی دانشگاههای ما نسبت به دیروز کمتر شده است. در این جا نمیخواهم ارزشگذاری که بگویم سیاسی بودن خوب است یا سیاسی نبودن. سخن من بر سر قبول تفاوت است و نتیجه بگیریم که نباید خواست نسل گذشته را بر واقعیت امروز تحمیل کرد.
خانیکی تصریح کرد: سیاستورزان ما، چه در عرصه سیاست رسمی یعنی حاکمیت و چه در عرصه سیاستورزی مدنی یعنی جامعه، احزاب و تشکلهای سیاسی نباید کمبودها و ضعف خود را با تحمیل سیاست بر دانشگاهها جبران کنند. نباید نداشتههای خود را فقط از دانشجویان خواست.
حزب، نهادهای مدنی، دولت و حاکمیت باید کار خود را بکنند و دانشگاه و جریان دانشجویی هم کار خود را. معنای این ضرورت، ناپیوستگی میان این فضاها نیست، بلکه معنای آن، استقلال خودانگیختگی و کنشگری فعالانۀ نهاد دانشگاه است. دانشگاه و حوزه دانشجویی جبران کننده هیچ یک از غیبتها یا ضعفهای نهادهای دیگر چه سیاسی و چه اجتماعی نیستند. پس در یک امر میتوان مشترک بود و آن این است که نظارهگری و خلوتگزینی برای دانشگاه و جریانهای دانشجویی آسیب و آفتی بزرگ است. آنهایی که با سیاسی کردن به اجبار و سیاستزدایی به اجبار مخالف هستند با این مخالفتِ درست، باید در پی دور کردن دانشگاه و جریانهای دانشجویی از انفعال، بیتفاوتی، بیمسئولیتی و دنبالهروی باشند.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی اظهار کرد: به زور سیاسی کردن محیطهای دانشگاهی مانند به زور غیرسیاسی کردن محیطهای دانشجویی و دانشگاهی، هر دو منجر به بحرانهای نهادی و ساختاری و نتیجتاً بحرانهای رفتاری میشود.
وی خاطرنشان کرد: این پدیدهای خاص امروز نیست و در گذشته هم وجود داشته است. با نگاهی تاریخی به این موضوع، بد نیست به روایتی از مرحوم دکتر مجید تهرانیان که میراثدار «پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران» است - مؤسّسهای که امروز به نام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شناخته میشود- اشاره کنم. در سرمقالهای که تهرانیان پاییز 1357 یعنی تنها چند ماه مانده به پیروزی انقلاب در «نامه پژوهشکده» که فصلنامهای علمی و پژوهشی است، او ابعاد بحران دانشگاه را واکاوری میکند.
خانیکی با بیان اینکه مجید تهرانیان در آن روز، ایجاد بحران در دانشگاه را مسئلهای چند وجهی میداند که منجر به اختلال کارکردی آن و عناصر درونی آن یعنی دانشجو، استاد و مدیریت آن شده است. در بخشی از متن سرمقاله آمده است:
«گسترش شتاب زده آموزش عالی در دهه اخیر، سنتهای گذشته را بیش از پیش سست کرده و هضم عناصر جدید را مشکل و بلکه امکان ناپذیر ساخته است. کمبود استادان و مدیران ورزیده یکی از مشکلات این امر و سلب اختیار از استادان و مدیران باصلاحیت علمی، دلیل دیگری بر تشدید این بحران است. سستی ارتباط و هماهنگی میان نظام اشتغال، که ناشی از تحولات اقتصادی کشور است و نیز نظام آموزشی که باید پاسخگوی نیازهای نیروی انسانی باشد، موجب شده است که تعداد بسیاری از دانش آموختگان، جذب بازار کار نشوند و به سوی مشاغل اداری دولتی روی آورند. از این رو کمبود نیروی انسانی متخصص به ویژه در زمینه فنی، همراه تورم در کادرهای ادرای دولتی پدیدار آمده است. بیکاری پنهان و کمکاری آشکار در تورم بخش خدمات که از بخشهای تولیدی کشاورزی و صنعت، پیشی گرفته است، منعکس شده است. تحمیل مصلحت سیاسی روز (این همان بحث کانونی است که من روی آن تأکید دارم) بر مصالح عالیتر دانشگاهها توسط دولتها، کار هرگونه چارهاندیشی و برنامهریزی را مختل و بلکه محال کرده است. انتصاب رؤسای دانشگاهها و دانشکدهها بر اساس روابط سیاسی و بدون توجه به صلاحیت علمی و اداری آنان، تغییرات پی در پی و غیرموجه، هتک حرمت از استاد و دانشجو به وسیله سلب استقلال از دانشگاهها، صحنه دانشگاه را دچار تشنج سیاسی کرده است.
بیجهت نیست که مدیریت سیاستزدهی دانشگاهها نیز غالباً دست به افراط و یا تفریط زده است. در یک دوره از زمان، سیاست تحمیل سکوت را در پیش گرفته است و در دورهای دیگر از زمان، سیاست تحویل مشارکت سیاسی را در پیش گرفته است. غافل از این که رشد سیاسی دانشجو، که یک ضرورت عاطفی و اجتماعی برای رشد کلی اوست، منوط به رعایت حریم آزادیهای درونی یک محیط علمی است، که جز از راه استقلال حلقه دانشگاهها میسر نیست. اتحاد میان مثلث دانشجوی تنبل، استاد بیسواد و مدیریت نالایق در مدارس و دانشگاهها، دارای منافع مشترک در تأمین سکوت است، ولی دانشجوی هوشیار، استاد آگاه و مدیریت دلسوز نیاز دارند همراه آموزشهای رسمی و کلاسیک، هر یک به عنوان یک شهروند در جامعه کوچک دانشگاه، نقش مؤثر و فعال خود را در بازسازی نظام دانشگاهی ایفا کنند. این امر مستلزم ایجاد شرایط آزادی لازم برای یک جریان آزمایش و خطا است که تنها از راه ایجاد نوعی حصار و مصونیت سیاسی و فرهنگی به دور دانشگاها میسر نیست.»
هادی خانیکی در ادامه سخنان خود گفت: شاید بتوان گفت حرف اصلی امروز هم همین است که نادیده گرفتن استقلال نهاد دانشگاه و بیتفاوتی نسبت به حقوق و هویت دانشجویی، سر از تحمیل سیاست درمیآورد. تحمیل سیاست به معنای مشارکت غیرطبیعی نهاد دانشگاه و دانشجویان در حوزه سیاست است که مثل تحمیل عدم مشارکت و غیرسیاسی کردن دانشگاه، این نهاد را دچار بحران ساختاری میکند و نتیجهی آن، انفعال، انزوا و نظارهگیری دانشجویان است که خود معلول و محصول انزوا و انفعال نهاد دانشگاه نیز هست.
وی افزود: چه موافق این باشیم که دانشگاه سیاسی دانشگاه مطلوب است و چه مخالف این باشیم که دانشگاه سیاسی، دانشگاه مطلوب است در این نقطه میتوانیم اشتراک نظر داشته باشیم که اگر دانشگاه گرفتار بحرانهای درونی، که نتیجه آن حاشیهنشینی، انزوا و انفعال باشد، چیزی که در حد یک فاجعه برای هر کشوری به طور عام و برای جامعه ما به طور خاص بروز میکند.
در چنین وضعیتی است که منفعت روزمره سیاسی باعث میشود که همان دوگانگیشدگی خوانش گذشته و میراث فرهنگی، تاریخی و انقلابی ما رخ دهد. وجهی از واقعیت جنبش دانشجویی، که جنبه آرمانخواهانه، ضد استبدادی و ضد استعماری آن است توسط گروهی نادیده گرفته شود و وجه دیگری از آن که جنبهی حقخواهی و کنشهای هویتی در دورههای دیگر است، توسط گروه دیگری نادیده گرفته شود.
وی خاطرنشان کرد: به نظر من فاجعه از همگسیختگی خاطرات تاریخی، نتیجهی روزمره شدن امر سیاسی است. همین جا ضمن مدد گرفتن از دوستان قید میکنم که حساسیت درستی را که امروز درباره اتلاف منابع طبیعی و اقتصادی مثل آب، نفت و محیط زیست داریم، بهتر است تعمیم دهیم و درباره اتلاف و تحریف منابع معنوی و تاریخی خود هم حساس باشیم.
خانیکی با بیان اینکه خاطرات و پیشینههای تاریخی ما میتواند دچار بدفهی و کج فهمی شوند، گفت: درمورد سرمایههای نمادین و تاریخی خود هم باید نگران باشیم. خو کردن به اینکه از خاطرهها صرفاً در عرصه منازعات روزمره سیاسی بهرهبرداری کنیم به این معناست که جهت ساماندهی به ساختارهای تکپایه سیاسی، منابع حیاتی هویت بخش و معنادهنده در عرصه فرهنگ و تاریخ را نابود کنیم.
وی افزود: تغییر این رویارویی متصلّب، به نحوی که به انعطافهای ساختاری منجر شود، چارهی کار است. تنها با چند پایه دیدن و کثرت در عرصه سیاسی است که دموکراسی تجلی میکند و با قوت پیدا کردن نهادها و جامعه مدنی است که میتوان خوانشهای رها از اقتضائات روزمره سیاسی را به خوانشهای دموکراتیک و گفتوگویی ملی و مشترک تبدیل کرد.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی تصریح کرد: در این فهم متکثر و دموکراتیک است که میتوان از گذشته و حال خود، درک گفتوگویی و حتّی انتقادی پیدا کرد، بین حقیقت و هویت جنبش دانشجویی، رابطه واقعی و ممکن یافت و تفاوتها و ادارکهایی نسلی در حیات دانشجویی را هم در مضمون و هم در شکل به رسمیت شناخت.
وی تأکید کرد: بپذیریم دانشجوی امروز با دانشجوی دیروز و نیز سیاستورزی امروز با سیاستورزی دیروز متفاوت است. قوت و ضعف آن، خوبی و بدی آن، دلپسندی و ناپسندی آن، بیش از آنکه معلول و محصول روانشناسی صرف دانشجویان باشد، معلول و محصول جامعهشناسی قدرت، جامعهشناسی نهاد دانشگاه و جامعهشناسی کنش سیاسی است. نقدِ امروزِ زندگیِ دانشجویی و وضعیت دانشجویان، که چرا نظارهگر، بیتفاوت و در کناره نشستهاند، جدا از نقد نهاد دانشگاه (که به سمت نوعی فرمالیسم، نگاه صرفا اداری و مناسبات متکی بر منفعت فردی رفته است،) و جدا از نقد جامعه (که نظام ترجیحات ارزشی آن به سوی فردگراییِ معطوف به منافع مادّی رو کرده است) و جدا از نقد، رویکردهای امنیتی و سیاسی رسمی (که به گونههای مختلف و در نهاد دانشگاه مداخله میکند،) نقدی ناقص و غیرمنصفانه است.
خانیکی در تحلیل این مسأله اظهار کرد: اگر دانشجوی امروز در وجه مطلوب و آرمانخواهانهای که نسل ما از آن سخن میگوید، مانند دانشجوی دیروز نیست، به خاطر آن است که دانشگاه امروز هم دانشگاه دیروز نیست و جامعهی امروز هم جامعهی دیروز نیست. دانشگاه آینهای از امروز ما است، اگر دانشگاه بیمار است، نشانه بیماریهایی است که در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ما وجود دارد.
وی با تأکید بر جدی بودن این بیماری و آسیبها، افزود: نباید صرفاً لبه اصلی بررسی و نقد را به دانشجو و زندگی دانشجویی محدود کرد. برآوردهای ساده از روند تحولات دانشجویی در جامعه نشان میدهد، این روند به سوی پذیرش تنوع، تکثر و پذیرش تغییرات نظام ترجیحات ارزشی رفته است. این موضوع برای ما هم فرصتها و هم تهدیدهایی به همراه دارد. بیماری و سلامت را در متن این تغییرات، ببنیم.
خانیکی تشریح کرد: فرصتهای امروز این است که در زندگی دانشجویی امروز، امکان رویاروییها و برخوردهای دموکراتیک بیشتر و ابعاد آن همه جانبهتر شده است و تهدیدها این است که نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی، نسبت ناپیوستهتری حداقل در سطح، به چشم میخورد و فرسایش منابع مادی و معنوی کشور و نیز کاهش سرمایه اجتماعی حساسیتهای کمتری را برمیانگیزد.
وی با ابراز امیدواری از گسترش و تسهیل عرصههای گفتوگویی، تلفیق میان «نظریه و کنش» و «تعقل و احساسات» را مفید دانست و گفت: امیدوار هستم بتوانیم زمینههای گفتوگویی را وسیعتر کنیم. عرصههای گفتوگویی که شورانگیزی در محیط دانشگاهی را رد نمیکند و در عین حال آن را کافی نیز نمیداند و بین تأمل آرام و انتقادی به درون خود به سمت رویکردهای دموکراتیک و اصلاحطلبانه نسبت به برون نیز پیش میرود. در عین حال که از پیشینه انقلابی، اسلامی و ملی خود دفاع میکند، به آن پیشینه اکتفا نمیکند و در حال افزودن به آن با معرفت، کنش و زمان جدیدی نیز هست. امیدوار هستم به سمت گفتوگوهایی حرکت کنیم که قدرت دیدن انتقادی دیروز و امروز را دارد و در اندیشه فردا نیز هست. هم درد دارد و هم درک.
پس از پایان سخنرانی نوبت به پرسش و پاسخ دانشجویان رسید، یکی از حاضران پرسید: «بعد از بحران سال 88 فضای دانشگاههای ما دچار این مشکل شد که نمیتوانست راه خود را بین سیاستزدگی و دوری از سیاست انتخاب کند». ارزیابی شما از فضای دانشگاهها بعد از سال 88 چیست و به نظر شما دانشجویان باید چه راهبردی را در این زمینه اتخاذ کنند؟
خانیکی در پاسخ گفت: عموماً من این نگرانی را دارم که صحبت کردن از تجربهها و زیستههای شخصی این نقد را در میان جوانان به وجود آورده که چرا باز توصیه به اینکه چه کار باید بکنیم و چه کار نباید بکنیم؟ خودمان میدانیم چه کار باید بکنیم و چکار نباید کنیم. به این دلیل من تنها از مشاهدهها و تجربهها میگویم که یک طرف قضیه است، طرف دیگر روایت درونی فاعلان و ذینفعان امروز است.
به نظر من بعد از سال 88 فضاهایی که در باز شدن نسبی محیط دانشگاه در دوران اصلاحات، به سمت تبدیل شدن به نوعی تنوع میرفت، در سطوح رسمی دچار اختلال شد. به عبارت دیگر منظومهای از فعالیتهای دانشجویی که بخشی از آن سیاسی است و بخشی دیگر فرهنگی، هنری، صنفی، اجتماعی و علمی است به دلیل محدودیتها، بروز و ظهور آزادانۀ خود را از دست داد و گرفتار محدودیت شده، لذا باید به صورت آشکار و پنهان فعالیت سیاسی و حتی فرهنگی، صنفی و اجتماعی را از هم جدا دید. جریانی که بارزترین شکل خود را از دوران اصلاحات در قالبهای متفاوت میدید، پس از این محدودیت دوباره در دولت یازدهم تا حّدی سر برآورد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی تصریح کرد: رو آوردن مجدد به انجمنهای علمی، کانونهای فرهنگی و نهادهای صنفی میتواند چندان جدا از آن فعالیتهای سیاسی نباشد. به این دلیل که سیاستورزی زبان آن در دورههای مختلف، متفاوت میشود. کافی است همین مضمون را در ادبیات و هنر دنبال کنید که در دهههای 50 ، 60 و 70 هر کدام چه معنایی داشت.
وی افزود: در عین حال به دلیل اینکه هزینههای فعالیتهای سیاسی- انتقادی امروز بالا رفته است، بروز و ظهور فعالیت مستقیم سیاسی، چه در تشکلهای دانشجویی و چه فراتر از آن متأثر از این امر شده است. تغییر نظام ترجیحات ارزشی و هنجاری دانشجویان و شهروندان که منافع آنی و دستیافتنی را غالباً بر تصمیمگیریهای منجر به خیر اجتماعی و منافع درازمدت ترجیح میدهند، هم بر وضع شرایط متفاوت سیاستورزی تأثیر گذاشته است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم امروز میبینیم هر دانشجو و یا هر شهروندی محاسبه میکند که به نسبت کنشگری سیاسی و هزینههایی که میپردازد، آیا نفعی هم وجود دارد یا نه. چراکه انجام کار سیاسی مستقیم، پرهزینه شده است بر این اساس فعالیت مستقیم سیاسی بیشتر به فعالیتهایی صنفی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، و علمی نقل مکان کرده است هر چند اگر عمیقتر نگاه کنیم آنها را هم چندان فعالیتهای غیر سیاسی نمیبینیم.
وی تأکید کرد: نوع و زبان سیاستورزی هم در حوزه سیاست مستقیم متفاوت شده است. شاید الزامات دموکراسی و نیز واقعیت اصلاحات که در صورت حضور فعالتر و مؤثر در انتخابات خود را نشان داده است، تا حد زیادی در بخشهای مستقیماً سیاسی دانشگاه هم پذیرفته شده است. تحمل، تعّقل و اعتدال دانشجویان سیاسی نسبت به گذشته بیشتر شده است. اما مسئله این است که ما هنوز در سطوح رسمی این تغییرات را به درستی به رسمیت نشناختهایم و نگاهها به دانشگاه، دانشجو و تشکلهای دانشجویی و دانشگاهی، گاه نگاههایی، بدبینانه و بسته است.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی گفت: فرآِیند فعالیت قانونی هر نهاد دانشجویی در دانشگاه با دشواریهای زیادی مواجه است که انتظار میرود اگر به حقوق اساسی دانشجویی و دانشگاهی با زبان جدیدی نگاه شود، مقررات نسبت به آن اصلاح و نیز سیستمهای رسمی چابکی بیشتری داشته باشد میتوان گفت این انرژی نهفته وضعیت مناسبتری را برای ابراز قانونی و حقوقی پیدا میکند.
وی در ادامه با بیان نگاه انتقادی خود به این موضوع پرداخت و افزود: به هر حال اگر ریشه این مسئله را به تعبیر دکتر کاظمی در «پذیرش ترک خوردن نهاد دانشگاه» ببینیم، باید بگوییم این دانشگاه دیگر دانشگاه قدیم نیست که محدود به چند شهر بزرگ کشور باشد. آن روز دانشگاهها برج عاجهایی بودند و دانشجویان و استادان در آن عناصر نخبه و متمایز جامعه. وقتی امروزه دانشگاه ظرفیت 5 میلیونی را به خود اختصاص داده است و 90 هزار عضو هیئت علمی در آن هستند میتوان گفت: دیوارهای بلندی میان دانشگاه و جامعه وجود ندارد و از همان ویژگیهای عمومی جامعه خوب یا بد برخوردار است.
خانیکی در اینباره گفت: هر فرآیند و اقدام غیرسیاسی در دانشگاه، آثار سیاسی دارد. مگر میشود تجاری شدن یا سیطره کمیّت و فرمالیسم اداری فضای دانشجویی را هم دربر نگیرد؟ برای نمونه آیا غلبه پدیده رزومهنویسی در دانشگاه فقط محدود به اعضای هیئت علمی میشود؟ تقویت رزومه که امروز مسئله اصلی اعضای هئیت علمی دانشگاهها برای ارتقا درجات خود شده، به سادگی به مسئله جدید دانشجویان تحصیلات تکمیلی و حتّی سطوح پایینتر تبدیل شده است. رقابتی که بر سر افزودن تعداد مقالات، آثار و کنفرانسها است، عمدتاً رقابتی کمی و غیرعلمی شده است، چنانکه به دامن زدن فساد، تقلب، تجاری شدن علم و خرید و فروش علم منجر شده و بر تغییر فضای سیاسی در میان دانشجویان هم اثر گذاشته است.
وی در جواب این پرسش که در چنین فضایی انسانهای آرمانطلب و وارستۀ گذشته، جایی دارند یا خیر، گفت: سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و نمادین فقط اسطورهها نیستند که در گذشته مفید بودند. میتوان با فهم گفتوگویی و عقلانی آنان را به سرمایههای قابل استفاده در امروز تبدیل کرد، نه به داشتههای موزهای. به عقیده من در یک تعریف کلی میتوان گفت بحران ساختاری نهاد دانشگاه است که بر گرایش و کنش سیاسی و فرهنگی دانشجویان و قضاوت آنان نسبت به گذشته تأثیر گذاشته است. این یک واقعیت است که امروز کنش سیاسی بیشتر در میان دانشجویان به چشم میخورد در حالی اکثریت آنان منفعل و نظارهگرند.
این استاد دانشگاه در پاسخ به دیگر پرسش یکی از حاضران در جلسه مبنی بر اینکه با توجه به تجربههای توسعه، این وضع آموزش در دانشگاه کجای توسعه و «آموختن برای زیستن» قرار دارد توضیح داد: گفتم، سیاستورزی تغییر کرده است اما تکمله سخن من این است که نباید از سیاست در دانشگاه فرار کرد. وقتی که سیاست را در دانشگاه پدیده مضری بدانیم به جای آن چیزی قرار میدهیم که نه آن کارکرد اصلی خود یعنی سیاست را دارد و نه وضعی بهتر از آن عرضه میکند. فرار از سیاستورزی به معنای درست آن در دانشگاه، روی آوردن به دایرۀ بستۀ خود و منافع محدود خود و دنیای بیتفاوتی است.
وی بر ضرورت گفتوگوی بین سیاست و حوزههای دیگر از جمله حوزۀ آکادمیک تأکید کرد و گفت: من به لحاظ تجربه، چنانکه بارها گفتهام، مشکلات جامعه را معمولاً در سه سطح خلاصه میکنم. در درجه اول مهمترین مشکل فرهنگی را ضعف و ناتوانی و نیز نداشتن مهارت در گفتوگو میدانم، که در درجه دوم وقتی به عرصه اجتماعی میرسد به ضعف نهادهای مدنی و جامعه مدنی منجر میشود و در درجه سوم وقتی به عرصه سیاست میرسد، ضعف تحزب و رقابتهای سیاسی را به وجود میآورد.
خانیکی در ادامه سخنان خود گفت: این پرسش دربارۀ نسبت آموزش و سیاست از همین جا نشئت میگیرد که تن به گفتوگو بین سیاست و جامعه و یا سیاست و دانشگاه نمیدهیم. به همین دلیل است که سیاستورزی را نوعی سیاست میدانیم که به آموختن زندگی توجه ندارد، چنانکه «ورود به آموختن برای زندگی» را در بیرون امر سیاسی تعریف میکنیم.
وی تأکید کرد: سیاستورزان ما معمولاً وقتی امور غیرسیاسی را میپذیرند که به اجبار تبدیل شده است. وقتی به محیطزیست و آب فکر میکنند، که بیآبی را به وضوح در پیش چشم میبیند. در حالی که اگر به موقع فکر کنند که وقتی جامعهای بیآب و خشک شود، جامعهای خشونتزده هم میشود؛ این گسست رخ نمیدهد. اگر خشونت مسئله روشنفکران ما باشد، که هست، بایستی به آب نیز فکر کنند. چرا که وقتی فساد را در دانشگاه میبینیم که به خرید و فروش پایاننامه، مقاله و کتاب در میدان انقلاب رسیده است؟
به نظر من اگر این کاستیها را باهم ببینیم، به نقد غیرسیاسی شدن دانشگاه، و همچنین نقد سیاستگریزی دانشجو و استاد میرسیم. این طرز تلقی که «هر که غیرسیاسی است پس خیلی دانشمند است» و رویه دیگر نیز برداشتی است که «هر که دانشمند است، سیاستگریز است»، در صورتی که کنشگری سیاسی و کنشگری علمی، میتوانند رابطهای زنده و فعال با همدیگر داشته باشند. تن دادن به گزارههای نادرست دانشگاهی از سیاست، دانشجو را وادار به این میکند که برای گرفتار نشدن به سرنوشت پیشینیان، دست به خیر و شر امور نزند.