هادی خانیکی گفت: واقعیت این است که کشف و پرورش استعدادها وظیفه اصلی آموزش و پرورش ما است و البته این کاری نیست که صرفاً به معلم، دانشآموز یا خانواده محدود شود بلکه مجموع اینها باید به گونهای باشند که برآیندشان بتواند «آموزش و پرورش خلاق» را سامان دهند.
به گزارش عطنا، دکتر هادی خانیکی، روزنامه نگار و استاد دانشگاه علامه طباطبائی، به مناسبت بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی، یادداشتی در روزنامه ایران منتشر کرده است. متن یادداشت وی در ادامه بدین شرح است:
«زنگ مدرسه» زنگ زندگی است؛ در جامعه ما این زنگ، با اول ماه مهر پیوند خورده است. اگر چه اول مهر، نخستین روز پاییز طبیعت است اما «بهار دانش» را نوید میدهد. در آمیزه و ترکیبی که بین «طبیعت»، «جامعه»، «زندگی» و «تن دادن به آموزش» وجود دارد، پرسشی نهفته است و آن اینکه؛ چطور میتوان الزامها و ساز و کارهای «آموزش» را با «زندگی» پیوند داد؟ در سالهای اخیر، در ایران تلاشهایی در جهت پیوند آموزش با زندگی صورت گرفته است که از آن جمله میتوان به مدارس زندگی، مدارس گفتوگو، مدارس طبیعت و... اشاره کرد. به تعبیری؛ آموزشهایی که فاصله بین مدرسه و جامعه، مدرسه و خانه را کم میکنند تا به نحوی از زمختی و عبوس بودن آموزش، درس و مدرسه بکاهند. اما اغلب آنچه دیده میشود این است که با تعطیلی مدرسه، بچهها با آنچنان اشتیاقی از مدرسه خارج میشوند و با چنان شادی فزایندهای به استقبال تعطیلات میروند که گویی از یک مکان اجباری همچون سربازخانه و بازداشتگاه رها شدهاند و فراغت پیدا کردهاند. چنین عکسالعملی از دانشآموزان میتواند برای تحلیلگران اجتماعی و آموزشی ما گویای این واقعیت باشد که بین «آموزشهای رسمی» و «میل به زندگی» در جامعه ما هنوز فاصله وجود دارد. این در حالی است که کار نهاد مدرسه و تعلیم و تربیت باید کاستن و نزدیک کردن شکاف «آموزش» و «زندگی» باشد تا دانشآموزان و معلمان با اشتیاق وارد مدرسه شوند و با سختی از آن دل بکنند و نه برعکس. بیشک معلمی که با بیانگیزگی دانشآموزان مواجه میشود و شاهد لحظهشماری دانشآموزان برای تعطیلی درس و مدرسه است در او نیز بیانگیزگی ریشه میدواند.
شاید بتوان گفت این جدیترین مسئلهای است که ما باید به بهانه اول مهر در بررسی وضعیت آموزش و پرورش و شناخت انتقادی، به آن بپردازیم. چه کنیم که مدرسه بتواند ارزش افزودهای برای جامعه ایرانی داشته باشد؟ چه کنیم که استعداد و هوش بالای کودکان و نوجوانان ما در مدرسه فعلیت پیدا کند نه اینکه رو به زوال گذارد؟ و در نهایت چه کنیم که مدرسه به مفهوم واقعی آن، محل رشد خلاقیتها باشد نه محلی برای توقف یا افول توانمندیهای انسانی؟
مارک تواین، نویسنده مشهور امریکایی، در نقد آموزشهای رسمی جمله معروفی دارد که میگوید «اجازه ندادم هیچگاه مدرسه مانع آموختنم شود!» این گفته او به شرایطی اشاره دارد که طی آن، آموزشهای خشک و رسمی با تکیه بر محفوظات میتواند مانعی برای آموختن دانشآموزان باشد. واضح است که آموزشهای خلاق نباید به درس و آموزشهای رسمی محدود شود و انتظار میرود که مدرسه در کنار آموزشهای رسمی بتواند قدرت ارتباط دانشآموزان را با جهان پیرامون و جامعه جدید بالا برد و «تفکر انتقادی» را در آنها پرورش دهد و آنها را به شهروندانی مسئول و آشنا به حقوق اساسی خود بدل کند. به این معنا میتوان گفت که اگر مدرسه و نهاد آموزش و پرورش ما از نگرشها و روشهای کهنه و فرسوده فاصله بگیرد و بتواند در همه زمینهها، با جلب مشارکت فعال دانشآموزان، تعلیم و تربیت را سامان دهد، میتواند آموزش را به زندگی نزدیک کند و متقابلاً به میزانی که نتواند آن نقطه عزیمت را در آموزش پیدا کند و بر آموزشهای یکسویه، تکگویانه، آمرانه و به تعبیر فریره، نظریهپرداز برجسته آموزش و پرورش در امریکای لاتین، «آموزش سکوت و فرمانبرداری» را به جای «آموزش نقاد» بنشاند، مدرسه را از محیط زندگی و جامعه زنده جدا میکند. داستان ناسازگاری نوابغ با مدرسه و حتی فرار و مهاجرت مغزها از همین نوع آموزشهای خشک و ناسازگار با سرشت فرد و محیط آغاز میشود.
ارجاع میدهم به نکتهای که پروفسور مریم میرزاخانی، ریاضیدان جوان و برجسته ایرانی، از دوران آموزش و تحصیل خود در ایران نقل میکند. او که به مدرسه استعداد درخشان میرفت، در سال اول تحصیلی با معلمی مواجه میشود که او را از درس و تحصیل بشدت سرخورده میکند تا اینکه بعدها توسط معلم دیگری استعدادش در حوزه ریاضی شناخته و شکوفا میشود و این معلم راه موفقیت را پیش روی او میگشاید. نظام آموزش و پرورش اگر خلاقیت را در دانشآموزان به ثمر بنشاند آنها هم با میل و انگیزه بیشتری دل به درس و مدرسه خواهند داد و این مهم از راه نزدیک شدن هرچه بیشتر ساز و کار «آموزش» با «زندگی» میسر میشود.
واقعیت این است که کشف و پرورش استعدادها وظیفه اصلی آموزش و پرورش ما است و البته این کاری نیست که صرفاً به معلم، دانشآموز یا خانواده محدود شود بلکه مجموع اینها باید به گونهای باشند که برآیندشان بتواند «آموزش و پرورش خلاق» را سامان دهند. آموزش و پرورش خلاق هم، به زبان اقتصادی، یعنی، آوردن ارزش افزوده در کنار سرمایه انسانی و افزودن مدرسه به چیزی که داشتههای قبل از مدرسه است.