۰۵ تير ۱۳۹۵ ۱۶:۲۹
کد خبر: ۴۲۳۴۴

 zakiani 2


غلامرضا ذکیانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در گروه فلسفه، استادی است که نص قرآن را به‌عنوان منبع تدریس فلسفه، کلام و منطق قرار داده، حدود ۱۵ سال پیش شروع به نگارش اثری با همین محوریت کرد که آن را می‌توان حاصل سال‌های تدریس وی و دارای رویکردی نوین و تازه نسبت به کلام وحی دانست. آنچه در ادامه می‌آید، ماحصل گفت‌وگوی مفصل با وی در مورد کتابی است که در دست تألیف دارد.


 

لطفاً بفرمایید دغدغه اصلی‌تان از نگارش کتابی که در دست تألیف دارید چه بوده است؟


در ابتدا یک دغدغه عمومی بود که تقریباً تمامی افرادی که با دین و مباحث معرفتی دینی ارتباط دارند چنین دغدغه‌ای را دارند، آن هم این است که قرآن کریم میان معارف ما غایب است؛ یعنی شما می‌توانید مسلمان به دنیا بیایید، اذان به گوشتان خوانده شود، رشد کنید و در کشور اسلامی مدرسه بروید، دیپلم بگیرید، دانشگاه بروید یا نروید، ازدواج کنید، صاحب فرزند شوید و ...، در کل یک عمر زندگی کنید و یک بار و فقط یک بار هم نیاز نداشته باشید که به‌صورت جدی به قرآن مراجعه کنید. هم‌اکنون زندگی به‌گونه‌ای برای ما تعریف شده که در این زندگی نیازی به قرآن نداریم.


این تبعیض هر آدم آگاهی که لازم نیست دلسوخته هم باشد را آزار می‌دهد، که یعنی چه؟ قرآن منبع و معجزه دین است و همه دین به آن برمی‌گردد، حتی پیامبر(ص) فرمود روایاتی دروغین را به من منتسب می‌سازند، روایات ساختگی را به قرآن عرضه کنید و بدانید که آیا از من هست یا نیست؟ از طرفی این همه راجع به قرآن، سندیت و اعتبار آن و اینکه استحکام همه چیز ما در دین به قرآن است سفارش شده است، در حد اعلا درباره قرآن سفارش شده و از این طرف در حد اعلا از آن غافل هستیم و در زندگی ما غایب است.


این دغدغه عمومی بود و همه افرادی که به نوعی با معرفت و معرفت دینی در ارتباط هستند این دغدغه عمومی را دارند، من هم نزدیک ۱۵ سال پیش با همین دغدغه شروع کردم و وارد شدم. وقتی وارد شدم چون ذهن پر از سؤالی داشتم و با ذهن مسئله‌دار وارد موضوع شدم، چیزی بیش از انتظار و غیر از انتظارم عائدم شد. متوجه شدم که قرآن چه معارف شگرفی در مباحث انسان‌شناسی، خداشناسی، پیغمبرشناسی، معادشناسی، تاریخ‌شناسی و ... دارد. قرآن معارف بی‌بدیلی دارد. هم‌اکنون در قرن ۱۵ هجری و ۱۵ قرن بعد از نزول قرآن، با این همه علم و پیشرفت و تکنولوژی که وجود دارد و تا حدودی هم ما مطلع هستیم، خوانده‌ایم و از آن‌ها آگاه شده‌ایم، قاعدتاً این کتاب باید کهنه می‌شد و دیگر نباید مطلب جدیدی می‌داشت، و یا حداقل این کتاب دیگر سند دست اول نبود، در حالی که هم‌اینک در همه زمینه‌هایی که نام بردم وقتی به قرآن کریم مراجعه می‌کنم که البته آن مراجعه هم شرایطی دارد، حقیقتاً معارف و مسائلی پیدا می‌کنم که جای دیگر نظیر ندارد. «نظیر ندارد» را از روی تعارف، تعصب و ارادت عرض نمی‌کنم.


با این دید وارد قرآن شده‌ام که ببینم واقعاً چه چیزی دارد؟ چون با این دید وارد شدم دیدم چیزهایی دارد که حقیقتاً می‌توانم بگویم معجزه است و منتسب به یک فرد عادی و عامی، حتی تحصیل‌کرده و دانشمند و بلکه گروه دانشمندان هم نیست. ما محصولاتی که برای یک فرد دانشمند یا گروه دانشمندان بوده است را در طول تاریخ داشته‌ایم و طولی نکشیده و قرنی نگذشته که غبار کهنگی بر روی آن‌ها نشسته، یا دیگر کسی به آن‌ها مراجعه نمی‌کند و یا جزو اسناد دست دوم و سوم شده‌اند.


اما بعد از گذشت ۱۵ قرآن کریم به‌گونه‌ای است که اگر خودم چیزهای به اصطلاح بی‌بدیل که واقعاً جانشین ندارد، این طرف و آن طرف گشته‌ام و پیدا نکرده‌ام را اگر پیدا می‌کردم می‌گفتم این هم کتابی است که به پیامبر ما رسیده است، ولی اینک خودم اعجاز قرآن را با تمام وجودم کشف کرده‌ام. فهمیدم که قرآن معجزه است، برای من الان همان احساسی دست می‌دهد که در زمان بعثت برای اعرابی که از جانب پیامبر(ص) قرآن را می‌شنیدند دست می‌داد، می‌دیدند که عجب! چیزهایی است که اینجا مشابه آن وجود ندارد و ما هم نمی‌توانیم مشابه آن را بیاوریم، جاهای دیگر هم نیست، پس ایمان می‌آوردند، آن احساس به انسان دست بدهد خیلی متفاوت است با اینکه بگوییم ما یک کتاب مقدسی هم داریم که روی طاقچه، در سفره عقد و سفره هفت سین هم هست، برای مرده‌ها هم می‌خوانند، خیلی هم مقدس است، آنقدر مقدس، مقدس، مقدس و مقدس و بالا و بالا که اصلاً دستمان به آن نرسد و هیچ‌وقت به فرزندان، دانش‌آموزان و دانشجویان‌مان نگوییم که همانقدر که به کتاب‌های فلان استاد و فلان آیت‌الله مراجعه می‌کنید به این کتاب هم مراجعه کنید، بلکه بیشتر، برای اینکه آن‌ها همه فرع بر قرآن و طفیل آن هستند و قرآن به همه آن‌ها اعتبار بخشیده است، البته این نگاه تربیتی به قرآن است که ما را از نگاه تفسیری و تخصصی و نگاه عالمانه‌ای که احتیاج به شرایط و پیش‌‌شرط‌هایی دارد بی‌نیاز نمی‌کند.


به شرایط مراجعه به قرآن اشاره کردید؟ آیا هر کسی می‌تواند مراجعه خود را داشته باشد؟


دو دسته‌بندی وجود دارد؛ روش تخصصی و تفسیری که شرایط خاص خودش را می‌طلبد؛ نیاز به اطلاعات در زمینه‌های زبان عربی، تاریخ، حدیث، شأن نزول و تاریخ خود قرآن، تفسیر و بسیاری چیزهای دیگر است و فقها و مفسران ما با این پشتیبانی و انبوهی از علوم که به سراغ قرآن رفته‌اند در نهایت هم می‌گویند فلان مورد شاید درست باشد یا نباشد؛ تفاسیر المیزان، طبرسی، تبیان و ... از این دست هستند.


اما دیدگاه دیگر، دیدگاه تربیتی است. دیدگاه تربیتی یا با نگاه تربیتی به سراغ قرآن رفتن یک نگاه طیفی است، یعنی به میزانی که با اطلاعات و آگاهی‌های قبلی به سراغ قرآن بروی، قرآن به همان میزان برای شما حرف برای گفتن دارد و به تعبیر دقیق‌تر به میزانی که با ذهن مسئله‌دار به‌سوی قرآن بروی به همان میزان مطلب دریافت می‎کنی. در فلسفه علم بین پرسش و مسئله تفاوت می‌گذاریم، اگر بخواهم مختصر و در حد همین گفت‌وگو بگویم این است که وقتی در مورد پولشویی می‌شنوم، می‌پرسم پولشویی چیست؟ بعد یک نفر آن را برایم تعریف می‌کند یا می‌شنوم کشمیر و می‌پرسم کشمیر چیست؟، پاسخ می‌دهند کشمیر کشوری در فلان جا و با این شرایط و مشخصات جمعیتی، تاریخی و ... است، این سؤالات از جهل من برخاسته، چون نمی‌دانم کشمیر و پولشویی چیست، پس به این سؤالاتی که از جهل من برخاسته‌اند و کسی به آن‌ها پاسخ می‌دهد، سؤال یا پرسش می‌گوییم و پاسخی هم که به آن‌ها داده می‌شود در مقام آموزش هستند، یعنی یک نفر به من یاد می‌دهد که پولشویی چیست و کشمیر کجاست، اما یک بار هم هست که من سال‌ها درباره پولشویی مطالعه کرده‌ام، سال‌ها درباره آن از دیگران شنیده‌ام، در همایش‌ها شرکت کرده‌ام و پرسیدم و اینقدر خوانده‌ام که الان سؤال دارم، اما سؤالم از جهل نیست، یعنی طوری نیست که بخواهم معنای پولشویی و کشمیر را بدانم، بلکه اتفاقاً می‌خواهم بپرسم که به‌عنوان مثال پولشویی چه نسبتی با تورم دارد؟، چه نسبتی با رکود دارد؟، اگر نقدینگی زیاد شود پولشویی بیشتر می‌شود و یا بالعکس؟ یعنی این سؤال‌ها به بسیاری از اطلاعات درباره پولشویی، نقدینگی، رکود، تورم و ... مسبوق است و از جهل نیست؛ بلکه از علم است و من چون آگاهی‌های زیادی دارم و ذهنم معطوف به آن نکته و مشکل در اجتماع شده است، پرسشم از نوع مسئله است، وقتی مسئله پیدا می‌کنم در آن صورت از لحظه اولی که مسئله در ذهنم شکل می‌گیرد هر جا که نگاه کنم، به کوه، دشت و بیابان، ادبیات، شعر، تاریخ، فلسفه، اخبار و تبلیغات و فرهنگ و سیاست و ...، همه جا دنبال پاسخ مسئله خودم هستم و دیگر سراغ هر چیزی نمی‌روم، هر کتابی را نمی‌خوانم، هر یادداشتی را برنمی‌دارم، از هر استادی پرسش‌هایم را نمی‌پرسم چون پرسشم کاملاً جهت‌دار است، سراغ آنجایی می‌روم که می‌تواند به من جواب بدهد.


با این مقدمه‌ای که گفته شد، سراغ نکته‌ای می‌روم که پرسیدید. یکی از روش‌های مراجعه به قرآن آن است که با ذهن مسئله‌دار به سراغ قرآن برویم، ذهن مسئله‌دار، ذهن خالی و تهی نیست، ذهن تهی وقتی به سراغ قرآن می‌رود تفاوتی بین قرآن، نهج‌البلاغه، انجیل و تفسیر المیزان نمی‌بیند، شاید از جهاتی آن‌ها را هم برتر بداند که مثلاً زبانشان به زبان من نزدیک‌تر است، زمانشان به زمان من نزدیک‌تر است، از یک جهاتی شاید آن‌ها را به خود نزدیک‌تر از قرآن به خود ببیند، اما ذهنی که پر است، آنقدر خوانده و آگاهی و اطلاعات دارد که با ذهن آگاه مسئله‌های جامعه را می‌بیند و حالا می‌خواهد ببیند خداوند بزرگ و عالم که نسخه نهایی را برای بشریت فرستاده آیا برای فلان مسئله هم راه حلی فرستاده است؟ و آیا به این نکته‌ها توجه کرده است؟ وقتی با این دید به سراغ قرآن می‌روی، به تعبیر حضرت امیر(ع)، قرآن را استنطاق می‌کنید، یعنی قرآن را بازخوانی می‌کنید و از آن مطلب می‌خواهید، در آن صورت قرآن شروع به حرف زدن می‌کند. آن وقت با خود می‌گویید بارها این قرآن را خواند‌ه‌ام، حداقل ماه رمضان یک بار خوانده‌ام، ایام دیگر هم خوانده‌ام هیچ وقت این حرف را به من نگفته بود، ولی الان این حرف را به من می‌زند، علت دارد و علت آن این است که شما با ذهن مسئله‌دار به سراغ قرآن می‌روی، قرآن را نمی‌خوانی که ثواب ببری، ضمن اینکه ثواب را هم کسب می‌کنی، قرآن را نمی‌خوانی که فقط استخاره بگیری، ضمن اینکه استخاره هم می‌توانی بگیری، یا نمی‌خوانی برای اینکه برای فرد دیگری رحمت بفرستی که آن هم جای خود را دارد. اما این بار برای مسئله علمی خودت و مسئله واقعی جامعه خودت در قرن بیستم، دویستم و دو هزارم و دریافت جواب آن از آخرین نسخه الهی به سراغ قرآن می‌روی، اتفاقاً اینجاست که هم جوابی دریافت می‌کنی که اصلاً مشابه ندارد، و در ثانی می‌فهمی اینکه گفتند قرآن معجزه پیامبر(ص) بوده صحیح است و هیچ‌کدام از معجزات دیگر پیامبر(ص) در طول ۲۳ سال، مثلاً شق‌القمر، یا اینکه در نهج‌البلاغه حضرت امیر(ع) می‌فرماید: یک عده به پیامبر(ص) گفتند اگر تو پیغمبری بگو آن درخت جلو بیاید و پیامبر دستور داد و آن درخت جلو آمد و یا سنگریزه‌ها در کف دست پیامبر(ص) شروع به صحبت کردن می‌کنند، هیچ کدام به‌عنوان معجزه پیامبر خاتم مطرح نیست بلکه تنها قرآن به عنوان معجزه آن حضرت مطرح است. اما شنیدن کی بود مانند دیدن، قرن‌هاست که این مطالب را می‌شنویم یا نهایت در کتاب‌ها می‌خوانیم که آن هم به منزله شنیدن است؛ اما اینکه یک بار با یکی از مهم‌ترین مسائل زندگی خودت به قرآن مراجعه کنی و از قرآن جواب بگیری در آن صورت به مرحله دیدن رسیده‌ای، یعنی مرحله‌ای که با تمام وجود حس می‌کنی و آن موقع می‌فهمی که ما چقدر از کتابی غافل هستیم که در برخی از خانه‌ها ۳۰ نسخه از انواع مختلف چاپ‌های نفیس و غیر نفیس با ترجمه‌های مختلف از آن وجود دارد؛ اما هیچ وقت برای پاسخ به مسئله به آن مراجعه نکرده‌ایم. این است که می‌گویم در روش طیفی و تربیتی به میزانی که مسئله‌دار باشید، به میزانی که اطلاعات و آگاهی داشته باشید و به قرآن مراجعه کنید به همان میزان قرآن حرف برای گفتن دارد.


کتابی که در دست تألیف دارید هم‌اکنون در چه مرحله‌ای است؟


از نظر من ۸۰ درصد آن تمام شده است، یک بخش‌هایی از آن است که وسواس به خرج می‌دهم، هم‌اکنون برای بار چهارم است که آن را بازنویسی می‌کنم، چون ویژگی‌اش هم همین است، برخی از این نوشته‌ها برای پنج سال پیش است و مجدد برای اینکه کتاب بهتر شود می‌خوانم می‌بینم اینک یک مسئله جدید پیش آمده و با سؤال جدیدی مواجه شدم یا پاسخی برای یک سؤال قدیمی پیدا کرده‌ام، یا یک تئوری جدیدی در فلان علم یا فلان حوزه تاریخی، فقهی یا فلسفی پیدا شده و لازم شده که مجدد مراجعه کنم، مراجعه می‌کنم و می‌بینم همان تازگی که ۱۰، ۱۲ سال پیش قرآن برایم داشت و مسائلی که آن موقع داشتم، اینک مسائلم جدی‌تر، قوی‌تر و عمیق‌تر شده و پاسخ‌های قرآن نیز به مسائل من جدی‌تر، قوی‌تر و عمیق‌تر شده است.


عنوان کتاب انتخاب شده است؟


بارها عنوان‌هایی مثل در سایه‌سار قرآن و معارف قرآنی و چند مورد از این اصطلاح‌ها به ذهنم آمده ولی هنوز به آخرین عنوانی که می‌خواهم روی کتاب بگذارم، نرسیده‌ام.


از نظر من مخاطب این کتاب، طیف مسلمانان و حتی غیر مسلمانان هستند، چون از دید اسلامی نگاه نمی‌کنم به دید بشری نگاه می‌کنم. وقتی پرتوهای علمی و دقیق که حقیقتاً جاهای دیگر نمی‌تواند پیدا کند اینجا پیدا می‌شود را ارائه می‌دهم دیگر تفاوتی نمی‌کند که مخاطب مسلمان یا غیر مسلمان، بزرگ یا کوچک، دانشجو یا غیر دانشجو باشد، برای همه از نظر من قابل خواندن و استفاده است، البته برای طیف جوان ما که شبهات زیادتری در ذهنشان است و با مسائل جدیدتری نسبت به متن قرآن مواجه شده‌اند شاید استفاده بیشتری داشته باشد.


ایکنا: روش نگارشتان در این اثر چگونه بوده است؟


مثالی می‌گویم، شاید مثال ساده‌ای باشد اما وقتی وارد قرآن می‌شوید تازه می‌فهمید که قرآن چه نگاهی دارد؟ قرآن مملو از آیه و مثال است. وقتی وارد قرآن شدم و بخشی از نکات را در قرآن دیدم، دیدم چقدر قرآن موضوع مورد نظر من را برجسته کرده است. سال ۸۳ روی بحث بداء کار می‌کردم. بحث بداء جزء آن مسائلی است که خیلی ظریف و حساس است، چون مربوط به علم و اراده الهی می‌شود که آیا خدا علم و اراده قابل تغییر هم دارد یا نه؟ حتی فردی که با این مسئله هم آشنا نباشد به محض شنیدن این سؤال ذهنش حساس می‌شود که خدا ممکن است اراده قابل تغییر هم داشته باشد؟ در قرآن آمده که خداوند هم علم و هم اراده قابل تغییر دارد، البته به این سادگی نیست، اگر با ذهن خالی قرآن را بخوانید، قرآن این را به شما نمی‌گوید، با ذهن مسئله‌دار بخوانید می‌بیند که قرآن این مسئله را به شما می‌گوید.


بداء جزو مسائل بسیار حساس کلامی است، آنقدر حساس است که به‌طور مثال در قرن هفتم و هشتم هجری متکلمان بزرگی مثل خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب معروف نقد المحصل می‌گوید که در مورد بداء یک روایت داریم و اصلاً نمی‌گوید که آیه داریم، می‌گوید که آن روایت هم خبر واحد است و به خبر واحد هم اعتنا نمی‌شود. ببینید یکی از بزرگترین متکلمان شیعی اثنی عشری آن هم در قرن هفتم در مورد این مسئله چنین موضعی می‌گیرد. روایت داریم اسماعیل فرزند امام صادق(ع) از دنیا می‌رود، قرار بود اسماعیل امام شود ولی چون قبل از امام صادق(ع) از دنیا می‌رود امامت از اسماعیل به امام موسی کاظم(ع) منتقل می‌شود. آیا این موضوع مربوط به علم و اراده خداوند است؟ و آیا اراده و علم خداوند عوض شد؟ خواجه نصیر می‌گوید در کل این یک روایت است آن هم خبر واحد است خیلی قابل اعتنا نیست. قرن هفتم است و بیش از هفتصد سال از نزول قرآن گذشته است و خواجه نصیر است، آدم کوچکی نیست، اگر آدم کوچکی و درجه دوم و سوم بود می‌گفتیم متوجه نشده، اما وقتی خواجه نصیرالدین طوسی که افتخار شیعه است در قرن هفتم این حرف را می‌زند معلوم می‌شود که اینجا یک خبری است.


تاریخ را که بخوانید می‌بینید اصلاً بداء یکی از آموزه‌هایی است که اهل تسنن و متکلمان اهل سنت به شدت به خاطر اعتقاد شیعیان به این آموزه، شیعه را مورد حمله، نقد و تهاجم قرار داده‌اند، خیلی شدید، مثلاً فخر رازی در کتاب محصل خود به نقل از ابن جریر می‌گوید که شیعیان دو اهرم و دو ابزار دستشان دارند که هیچ‌گونه نمی‌توانی به آن نفوذ کنی یکی از آن‌ها تقیه و دیگری بداء است. یعنی تا این مقدار شیعه را به خاطر اعتقاد به بداء تحقیر و تمسخر می‌کند که اگر شیعه بگوید قرار است فلان اتفاق بیفتد و بعد نیفتد، به آن‌ها بگویید شما که گفته بودی این اتفاق قرار بود بیفتد چرا نیفتاد؟ می‌گویند بداء حاصل شد، به شیعه بگویی چرا فلان امامت این حرف را گفت و امام دیگرت آن حرف را گفت، شیعه می‌گوید امام تقیه کرد. بداء و تقیه را جزء اشکالات تشیع مطرح کرده‌اند و برای همین هم هست که خواجه نصیر چنین موضعی می‌گیرد.


بعد سراغ ملاصدرا می‌آیم، می‌بینم که ملاصدرا بیست صفحه چاپ سنگی در مورد بداء حرف زده یا علامه مجلسی دوم، در بحارالانوار جلد ۴ نزدیک ۴۰ صفحه و بیشتر از ۷۰ روایت فقط درباره بداء آورده است. بعد سراغ قرآن می‌روم و می‌بینم که در قرآن هم بحث بداء به جد و حداقل الان دو جا را می‌توانم اشاره کنم که مطرح شده است. یکی از آ‌ن‌ها در بحث تغییر قبله است که آیات اول جزء دوم قرآن کریم است.


می‌دانید پیامبر(ص) در مکه هم که بود درست است قبله بیت‌المقدس بود اما طوری می‌ایستاد که کعبه بین او و بیت‌المقدس قرار بگیرد یعنی هم به بیت‌المقدس و هم به کعبه نماز می‌خواند، اما وقتی به مدینه آمد پشتش به سمت کعبه می‌شد و به سمت بیت‌المقدس نماز می‌خواند، مخصوصاً در مدینه یهودیان بخاطر اینکه مرکز یهودیت قبله مسلمانان است مباهات می‌فروختند و می‌گفتند که پیغمبر شما طفیلی پیغمبر ماست و هکذا. حدود یک سال طول کشید تا پیامبر(ص) در آن مسجدی که به ذوقبلتین معروف است، یک نماز چهار رکعتی خواند که دو درکعت آن به سمت بیت‌المقدس بود و در دو رکعت دیگر، جبرئیل او را به سمت کعبه برگرداند؛ اولاً اینکه این صحنه خیلی صحنه جالبی است و نمی‌دانم چرا کارگردانان ما این صحنه را به فیلم نمی‌کشند ولی به نظرم خیلی شکوهمند است که یک نماز دو رکعتی، پیامبر(ص) امام جماعت باشد، ببینید چه می‌شود، تصور کنید دو رکعتش را به سمت بیت‌المقدس بخواند و دو رکعتش را ۴۰، ۵۰ درجه به سمت کعبه چرخیده است. از اینجا به بعد شروع می‌شود که این چه کاری است، شما چرا این کار را کردید؟، اراده خداوند که عوض نمی‌شود، علمش که عوض نمی‌شود، در علم الهی قبله بیت‌المقدس است؛ بنا بر این همه نمازها از سال دوم هجری به بعد باطل است، یا بیت‌المقدس از اول هم قبله نبوده پس این ۱۵، ۱۶ سالی که در مکه و دو سالی که در مدینه به سمت بیت‌المقدس نماز خواندید، نمازهایتان باطل است، این یکی از موارد بداء در قرآن کریم است.


مواردی هم درباره حضرت یونس(ع) است که به خاطر طولانی شدن اشاره نمی‌کنم یا در فرصت دیگری و یا ان‌شاءالله در خود کتاب دوستان و خوانندگان گرامی شما ببیند. پس در قرآن بداء آمده است، بعد می‌بینید که بداء با این حساسیت فقط توسط یک عده قلیلی گفته شده، آن عده قلیل چه کسانی هستند؟ اولاً خود پیامبر(ص)، بعد حضرت علی(ع)، ما از ایشان روایت داریم، بعد در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت‌های متعددی داریم که «ما عبد الله بشیء مثل البداء»، «ما عظم الله بمثل البداء»، اصلاً چیزی به اندازه اعتقاد به بداء تعظیم و عبادت نشده است.


وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم در طول تاریخ حداقل در صدر اسلام، قرآنی که خودم فهمیدم معجزه و برای خداست، حالا ببینم نکات حساسی که قرآن روی آن دست گذاشته است را در صدر اسلام چه کسانی فهمیدند، وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم عده‌ای هستند که بعدها به اهل بیت(ع) معروف شدند. من برای حقانیت اهل بیت(ع) و اینکه آن‌ها  مبین و معلم قرآن هستند اصلاً دلایل پیشینی نمی‌آورم دلایل پسینی می‌آورم. وقتی تاریخ را نگاه می‌کنم می‌بینم که قرآن هم‌اکنون خودش برایم اعجازش را اثبات می‌کند و برخی از سؤالاتی که دارم را خود قرآن جواب داده که احدی جواب نداده است، نه تنها دیگران جواب ندادند بلکه شیعیان را بخاطر آموزه‌ای مثل بداء که نمونه‌اش را از فخر رازی برایتان گفتم، نکوهش کردند. وقتی می‌بینم در این عالم نه تنها کسی اعتقاد به بداء ندارد بلکه نکوهش هم می‌شود؛ بنا بر این نمی‌توان گفت قرآن بداء را از دیگران گرفته است چون قبل از قرآن آموزه بداء نداریم بعد از قرآن هم بیش از ۹۰ درصد دانشمندان و علما مخالف این آموزه هستند، بعد می‌بینیم که عده‌ای هستند که روی آموزه بداء تأکید می‌کنند، معلوم می‌شود که آن‌ها نسبتی با قرآن دارند، اصلاً نمی‌گویم اهل بیت (ع) و امامان، می‌گویم یک عده هستند، جعفر بن صادق، محمد بن علی و علی ابن ابی طالب، چگونه است که آن‌ها با وجود این جو عمومی علیه آموزه بداء روی این آموزه دست گذاشته‌اند، دقیقاً همان چیزی که قرآن دست گذاشته است؛ یعنی قرآن چیزی گفته که بیش از ۹۰ درصد مردم و دانشمندان اصلاً نفهمیدند، یک عده قلیلی نه تنها آن را فهمیدند بلکه روی آن دست گذاشتند. آیا حق دارم بگویم که معلوم می‌شود این عده ارتباطی با قرآن کریم دارند که دیگران ندارند؟، الان در قرن پانزدهم وقتی می‌بینم که آموزه‌ای فقط در قرآن آمده، نه سابقه دارد نه لاحقه، یعنی نه قبل از قرآن چنین چیزی در تاریخ و آموزه‌های بشریت داریم نه بعد از آن داریم، اما می‌بینم در کنار قرآن عده‌ای دقیقاً روی نکات حساسی که قرآن دست گذاشته، دست گذاشته‌اند، می‌فهمم آن‌ها نسبتی با قرآن دارند که دیگران ندارند، اینها بعدها به اهل بیت(ع) معروف شدند. تمام دلایلی که در کتاب‌ها گفتیم و شنیدیم همه یک طرف، از این دلیلی که خودم پیدا کردم و یک عده‌ای بعدها اهل بیت(ع) شدند، با خیال راحت می‌گویم که الان تشیع خودم را از قرآن گرفته‌ام، تشیع خودم را مدیون قرآن هستم، این هم یکی از آن نکاتی است که با این شیوه پیدا می‌شود.


فکر نکنید که قرآن فقط بین شیعیان غایب است در بین اهل سنت از ما هم غایب‌تر است، نکته‌اش این است که اهل سنت قرآن را کنار گذاشته‌اند و سنت پیامبر(ص) و صحابه ایشان را توجه دارند، شیعیان هم قرآن را کنار گذاشته‌اند و به سنت اهل بیت(ع) توجه دارند، متأسفانه‌، یک نگرش خیلی بدی پیدا شده و گاهی وقت‌ها متهم می‌شویم که ما با قرآن مخالف هستیم که خاطره‌ای در این زمینه دارم.


سال ۷۰ برای حج واجب کعبه مشرف شدم، معمولاً نمازهای ظهر و عصر را کنار هتل می‌خواندیم، سعی می‌کردم حتماً نماز جماعت بخوانم و با اهل سنت هم نماز می‌خواندم، طبق فتوای امامم ما می‌توانیم به آن‌ها اقتدا کنیم. رکعت دوم که رسیدم طبیعی بود که اقتدا کردم و وقتی امام جماعت تشهد می‌خواند من نیم‌خیز می‌نشستم، همین طور رکعت سوم و چهارم، رکعت چهارم وقتی امام جماعت تشهد و سلام می‌گوید، در فقه شیعه دو حالت داریم هم می‌توانیم نیم‌خیز بایستیم تا امام جماعت سلام را بدهد و بعد بلند شویم و هم می‌توانیم از همان ابتدا بلند شویم، من هم چون عجله داشتم بلند شدم، بعد که نمازم را خواندم و نشستم، جوانی کنار من نشسته بود، خیلی پسر نورانی و خوبی هم بود با آن دشداشه سفید عربی، به من گفت چرا این کار را کردی گفتم چه کار کردم؟ گفت چرا صبر نکردی سلام تمام شود؟ گفتم در فقه ما هر دو حالت مجاز است من به این عمل کردم، گفت فقه شما چیست؟ گفتم ما شیعه هستیم. شاید باور نکنید این جوان نورانی خیلی مقیدی که آمده در گرمای عربستان نماز جماعت می‌خواند یک متر آن طرف پرید، که این فرد نجس کیست که اینجا آمده، شیعه آمده کنار من؟!، مگر اینها نماز هم می‌خوانند؟!، شروع به بحث کردن با من کرد و چون سواد چندانی نداشت خیلی سریع فهمید که نمی‌تواند جواب سؤالات من را بدهد. گفتم الان مگر چه شده؟ فقه ما که چهارده قرن سابقه دارد، فقه وهابی که ۱۵۰ سال بیشتر سابقه ندارد، اصلاً نمی‌دانست وهابیت چیست؟ خلاصه مجبور شد من را بعد از نماز نزد امام جماعت ببرد، من هم از خدا خواسته و نزد امام جماعت رفتیم، او هم آدم خیلی نورانی و بسیار خوش صوت و انصافاً آدم منصفی هم بود، گفت تو چرا صبر نکردی سلام ما تمام شود؟ گفتم در فقه ما اینگونه است، گفت فقه شما چیست؟ گفتم فقه ما شیعه است، اصلاً رنگش پرید که یک شیعه آمده در مسجد ما و به ما اقتدا کرده است؟ گفت مگر شما نماز هم می‌خوانید؟ دید که من جواب این‌ها را دارم و همه هم آنجا جمع شده‌اند به من گفت من اهل بحث نیستم با شما روافض هم کاری ندارم فقط بگذارید برای اطلاع دوستان بگویم که شما سه اعتقاد دارید که بخاطر همین سه اعتقاد ما شما را قبول نداریم و نجس می‌دانیم؛ یکی اینکه شما اصلاً قرآن را قبول ندارید، دوم اینکه علی را بالاتر از پیغمبر(ص) می‌دانید و سوم اینکه بت‌پرست هستید، من هم چون قبلاً اینها را قبلاً خوانده بودم می‌دانستم که به آن‌ها چه گفته‌اند و آ‌ن‌ها درباره ما چه اعتقاداتی دارند، از خدا خواسته شروع کردم و به او گفتم اولاً اینکه می‌گویید قرآن را قبول ندارید به چه دلیلی می‌گویید؟ گفت این قرآن، بنشین بخوان، من هم قرآن را باز کردم و یک صفحه را با ترتیل و بهتر از خودشان خواندم، گفت شما قرآن هم می‌خوانید؟ گفتم بله، اما آن نکته‌ای که گفتید علی را بالاتر از پیغمبر(ص) می‌دانید، لابد در مورد آن قصه افسانه‌ای که انگلیسی‌ها ساخته‌اند می‌گویید و فکر می‌کنید ما آخر نماز که سه بار دستمان را بلند می‌کنیم، گفت بله، همان ماجرا، گفتم آن ماجرا ساختگی است، به شما گفتند که شیعیان سه بار آخر نماز دستشان را بالا و پایین می‌برند و می‌گویند خان الامین، خان الامین، خان الامین، یعنی خیانت کرد جبرئیل امین، حال کجا خیانت کرد؟ روز اولی که خداوند به او وحی را داده بود که به غار حرا ببرد و به علی بدهد، اتفاقاً آن موقع حضرت علی هم نزد پیامبر بود، منتهی وسط راه دیده بود که علی ۱۰ سالش است پیامبر(ص) ۴۰ سالش است و در راه خودش دو دو تا چهار تا کرد و به خدا خیانت کرد، و وسط راه بجای اینکه وحی را به علی بدهد به محمد امین داده بود که پیامبر شد، برای همین شیعیان آخر نمازهایشان همیشه می‌گویند خان الامین، گفتم مگر این نیست؟ گفت بله، گفتم مطلقاً این نیست، این غلط است و این دروغی است که ساخته‌اند و شما هم باورتان شده و یک بار نرفته‌اید کتاب‌های ما را بخوانید، ما آخر نمازهایمان می‌گوییم الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، گفتم اما آن سومی که می‌گویید ما بت‌پرست هستیم لابد برای سجده بر مهر می‌گویید، گفت بله، گفتم اولاً ببینید من اینجا که اقتدا کردم مهر نداشتم چون فتوا داریم وقتی به شما اقتدا می‌کنیم لازم نیست مهر بگذاریم اما این مهر فلسفه‌اش این است که ما از خاک هستیم و به خاک بازمی‌گردیم، مضافاً اینکه خود شما هم چهار فرقه فقهی دارید که شافعی‌ها خیلی به ما نزدیک هستند، و اختلاف حنبلی‌ها و شافعی‌ها خیلی بیشتر از اختلاف شافعی‌ها با شیعیان است، آن‌ها هم ممکن است بعضی‌هایشان قبول کنند که مهر بگذارند یا وضو را مثل شیعه بگیریند یا خیلی از احکام فقهی ما را شافعی‌ها قبول دارند، و همچنین حنفی‌ها، خب اینها اختلاف فقهی است، مگر اختلاف فقهی باعث کفر می‌شود؟ و باعث می‌شود به فردی بگوییم بت‌پرست؟ وقتی دید در آن جمعی که می‌خواست جو را کامل علیه شیعیان جوسازی و تبلیغات کند برعکس شد و به من گفت بیایید با هم بیشتر صحبت کنیم و رفتیم، آنجا کتابفروشی داشت که آنجا هم ماجراهایی دارد که بماند.




شیعه یعنی قرآن


اما اولین ایرادی که گرفت این بود که شما شیعیان قرآن را قبول ندارید و حق داشت می‌دانید چرا؟ چون ما اصلاً اهل قرآن نیستیم، ما به قرآن مراجعه نمی‌کنیم، ما با قرآن ارتباطی نداریم، خیلی همت کنیم کتاب‌های دانشمندان دینی خودمان را می‌خوانیم با قرآن ارتباطی نداریم و فکر می‌کنیم شیعه یعنی این، در حالی که اتفاقاً شیعه یعنی قرآن، شیعه از دل قرآن بیرون می‌آید، قرآن کتاب خداست که خود کتاب خدا گفته است: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»، (آیه ۷ سوره حشر)، هر چه پیغمبر گفته بگیرید و هر چه نهی کرده رها کنید، پس پیغمبر به اعتبار قرآن، معتبر و پیغمبر می‌شود، ما به سراغ پیغمبر می‌رویم، اگر پیغمبر گفت «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» بنا بر این طبق آیه قرآن است که آن سفارش پیامبر(ص) معتبر است، اعتبار اهل بیت(ع) به اعتبار قرآن است، اینها دلایل پیشینی است من که دلایل پسینی ذکر کردم، آن همه به کنار، چیزهایی در قرآن پیدا کردم که دیدم عده‌ای در طول تاریخ به نام اهل بیت(ع) زمانی که همه منکر بودند، فقط آن‌ها فهمیدند و تأکید کردند، پس حق دارم بگویم که آن‌ها نسبتی با قرآن دارند که دیگران ندارند، این است که گفتم مطلب در این زمینه خیلی است، شاید یک صدم از آن چیزی که در کتاب آمده است را هنوز به شما نگفته‌ام.


کتاب کی منتشر می‌شود؟


این ماه مبارک را تماماً برای همین کار اختصاص داده‌ام، ان‌شاءالله اگر تا آخر ماه مبارک تمام بشود و بتوانم آن را دست ناشر بدهم، سه چهار ماه طول می‌کشد و امیدوارم اول پاییز منتشر شود.



منبع: خبرگزاری قرآن

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار