اشاره: انتخابات در ایران با سابقهای بیش از یک صد سال دچار فراز و فرودهای بسیاری بوده است. دو انقلاب بزرگ و چند دوره رفرم، تنها بخشی از محمل این فراز و فرود بوده است. پس از انقلاب اسلامی، ایران، دوران جدیدی را در تاریخ نوین خود آغاز میکند، دورانی که از آن تحت عنوان گذار به "مردمسالاری دینی" یاد میشود. در جریان این گذار، سازوکار انتخابات، همواره از سوی همة جریانهای سیاسی امری ممدوح تلقی شده و همه دستکم در ظاهر خویش را ملزم به رعایت اصول و ملزومات این سازوکار دانستهاند. در همین راستا، در اواخر سال 1394 و اوایل سال 1395 شاهد برگزاری انتخابات مجلس دهم بودیم، پیچیدگیها و ظرافتهای این موضوع و التفات به تاریخ دموکراسی در ایران ما را بر آن داشت تا با یکی از جامعهشناسان سیاسی، دکتر محمدباقر خرمشاد، عضو هئیت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفتوگو کنیم.
* آقای دکتر محور بحث ما درباره دموکراسی و انتخابات در ایران و به طور مشخص، انتخابات مجلس دهم است. اجازه بفرمایید با این پرسش آغاز کنم که دموکراسی در ایران به شکل رسمی و مشخص، فردای انقلاب یا نهضت مشروطه آغاز شده است، به نظر شما در طول این یکصد و ده سال، فرایند دموکراتیزاسیون چه فراز و فرودهایی را طی کرده است؟
برای اینکه به پرسش شما پاسخ دهم باید گفت که میتوان دموکراسی در ایران را به دو مقطع پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن تقسیم نمود. علت این تفکیک این است که پیش از انقلاب اسلامی، نظام سیاسی ایران نظامی پادشاهی بوده است بخصوص از از صفویه تا اواخر دورة قاجار، ما در انتهای این دوره تلاش کردیم در مسیر دموکراسی، در مفهوم مشارکت عمومی و نظارت در امر سیاست ورود کنیم، این مهم با مشروط کردن قدرت پادشاه از طریق مکانیسم پارلمان شروع شد، اما این روند به دلیل مقاومت پادشاههان قاجار دچار سستی و هرج و مرج شد و نهایتا منجر به کودتای 1299 رضاخان انجامید.
تصور نمیکنم بتوان رژیم رضاخان و محمدرضاشاه را یک رژیم دموکراتیک دانست، در هیچ کجای دنیا نیز چنین برداشتی از حکومت آنان ندارند. در واقع مشروطة ایران با دو کودتای 1299 و 1332 اندک دستآوردهای خودش را نیز از دست میدهد. در انقلاب اسلامی ایران است که با انتخاب نوع نظام جمهوری به جای پادشاهی، فضا برای توسعه دموکراسی در ایران مساعدتر میشود. دوری از استبداد پس از انقلاب اسلامی حتی باعث میشود بسیاری از مناصب مهم، "شورایی" پیشبینی و مدیریت شوند که این روش به علت ناکارآمدی حتی منجر به "جمهوری دوم" (اصلاح قانون اساسی) نیز میگردد. بنابراین با توجه همة کم و کاستیها دموکراسی پس از انقلاب میتوان گفت دموکراسی در ایران در مجموع رو به جلو و رو به توسعه بوده است. شاید بتوان انتخابات اخیر را نمونهای برای توسعه دموکراسی در وجوه کیفی آن قلمداد نمود.
* به کم و کاستیها وفراز وفرودهای دموکراسی پس از انقلاب اشاره کردید، آیا به نظر شما میتوان عامل مشترکی را در ضعف احتمالی دموکراسی پس از انقلاب معرفی کرد؟
من معتقدم نمیشود پدیدههای سیاسی را به شکل مجرد بررسی نمود، در ایران پس از انقلاب اسلامی، به طور دائم و فزاینده، مشارکت سیاسی یک مطالبه عمومی چه در میان نخبگان و چه در میان عموم مردم بوده است. بنابراین، پدیدهها تابعی از زمان و مکان نیز هستند. لذا شرایطی مثل جنگ میتواند موجب انقباض و رشد اقتصادی باعث انبساط سیاسی شود. به طور کلی، به نظر بنده، پویایی دموکراسی در ایران رشد صعودی داشته است ولی میتوان اکنون با نگاهی پسارویدادی اظهار نمود که ای کاش برخی اتفاقات رخ نمیداد و اجازه داده میشد برخی از رویدادها روال طبیعی خود را طی کنند.
* اجازه دهید به شکل مشخصتری به انتخابات مجلس دهم بپردازیم. به نظر شما انتخابات در تهران نسبت به ادوار گذشته دارای چه وجوه تشابه و تمایزی بوده است؟
اجازه بدهید به شکل کنار هم گذاشتن گزارهها انتخابات در تهران را مورد بررسی قرار دهیم. اولین نکتهای این است که نتایج انتخابات به ما ثابت میکند که اولاً دو جریان عمدة سیاسی در کشور وجود دارد. به عبارتی جامعه به سوی تثبیت دو جبههای شدن سیاست حرکت میکند. ثانیاً این که نشان میدهد که در مقام نظر هر کدام از این دو جریان به غلط به نتیجه رسیده بودند که جناح مقابل تاریخ مصرفاش به اتمام رسیده است.
این بینش، هزینه های زیادی را به کشور تحمیل کرد، برای ناظران، معلمین و دانشجویانی مثل بنده این امر مسلم بود که هر کدام از این جریانها بخشی از جامعة ایران هستند و نمیتوان آنها را حذف نمود. بلکه باید در چارچوبی دموکراتیک، مردم دست به انتخاب بزنند. اصولا از طریق همین مکانیسم آقای خاتمی، آقای احمدینژاد و آقای روحانی به ریاستحمهوری رسیدند.
* پس به نظر شما این دوجبههای شدن سیاست، تداومبخش دموکراسی در ایران است؟
بله البته، این یک واقعیت است. با یک جناح که دموکراسی شکل نمیگیرد، به نظرم به همین دلیل است که احزاب بزرگ در ایران شکل نمیگیرند، احزاب کوچکی به وجود میآیند که یک جبهه تشکیل میدهند. پس نکته اول این است که این دو جبههای شدن سیاست در ایران یک واقعیت گریز ناپذیر است. نکتة دوم این است که جریان اصلاحطلب پس از قهری که با عالم سیاست پیدا کرده بود با سیاست آشتی کرد و نشان داد میتواند تأثیر گذار باشد و البته این را هم باید برای همیشه لحاظ نماید که ممکن است همچون جناح مقابل دچار فراز و فرود گردد.
* به نظر شما جریان اصلاحطلب از بازی قدرت و فرایندهای سیاسی قهر کرد یا کنار گذاشته شد؟
به نظرم قهر کرد، یعنی روشی که در سال88 انتخاب کرد، در هرجای دیگر و هر جریان دیگر این روش را انتخاب میکرد به همین سرنوشت دچار میشد. در واقع در انتخابات اخیر بخشی از بزرگان اصلاحطلب روش جدیدی را در وارد شدن به صحنة سیاسی کشور انتخاب کردند، نتیجة تلویحی آن این که گذشتة جریان خود را مورد نقادی قراد دادند و این در سیاست نکته بسیار مثبتی است. به عبارتی سیاست یک مسیر اتوبانی نیست که که با سرعت زیاد و مطمئن به جلو حرکت کنید بلکه مسیر سنگلاخ و پرپیچ و خمی است که ظرافتها و انعطافهای خاص خودش را میطلبد. بنابراین در مجموع دومین نکته بازگشت نیروهای اصلاحطلب به بازی سیاست بود. نکتة سوم جوانگرایی جریان اصلاحات بود که از یک سو موجب نیروسازی برای اصلاحات میشود، و از دیگر سو آیندة اصلاحات را تضمین خواهد کرد.
اصلاحات پذیرفت که به تعبیر فرانسویها از "فیلهایش" (سنگین وزنها) فاصله بگیرد و به جوانترها میدان دهد البته این امر میتواند کیفیت عمل اصلاحات را تحت تأثیر قرار دهد که ما الان وارد آن بحث نمیشویم. نکتة چهارم این است با توجه نتیجه انتخابات قطعاً اصلاحطلبان با اتکا به این نیروهای جدید و "معتدل" کرسیها بیشتری را نسبت به مجلس نهم در دست خواهند گرفت.
نکتة پنجم در این انتخابات این است که جریان "مستقل" با حدود 70 کرسی به عنوان یک نیروی جدید مطرح میشود. در هرجای دنیا اصولاً زمانی که دو قطب اصلی بازی قدرت نتوانند کارایی لازم را داشته باشند و نتیجتاً با عدم اقبال عمومی مواجه شوند، ما شاهد بروز و ظهور جریان "وسط" یا مستقل هستیم. به دیگر بیان کثرت کرسیهای مستقلها حکایت از ضعف در دو جریان اصلی دارد. نکتة ششم این است که مردم به خصوص در شهرهای بزرگ لیستی رای دادند. برای مثال در تهران به صورت آشکار شاهد این مهم بودیم. به عبارتی وقتی کنشگران لیستی رای میدهند (فارغ از اینکه به کدام لیست رأی میدهند) بدین معناست که پدیدة حزب را تا حدود زیادی پذیرفتهاند و در حقیقت ذهنیت سیاسی کنشگران به سمت مشارکت هدفمند و نهادینه شده سوق پیدا نموده است؛ به سمت رای دادن حزبی، جریانی، جناحی و جبههای.
* همانطور که میدانید در همة دنیا دموکراسی به یک شکل بروز و ظهور پیدا نکرده است، با این توصیف، و عطف توجه به آن نکتهای که در مورد جمع شدن احزاب کوچک حول یک جریان سیاسی در ایران اشاره کردید، به نظر شما این نوع فرایند دو جبههای شدن سیاست میتواند یک نمونة بومی و غایی از فرایند دموکراتیزاسیون باشد یا اساساً این تحولات لحظة ی گذاری به دموکراسی ایدهآل است؟
در حقیقت به نکتة بسیار مهمی اشاره نمودید، بر اساس مطالعاتم در تمام دوران دانشجویی، معلمی و تدریس در حوزة سیاست، این گزارة شما را به شدت تأیید میکنم. ما یک مجموع تحقیقاتی را از حدود بیستسال قبل انجام دادهایم و متوجه شدیم که نباید به سوی تشکیل حزب بزرگ در ایران رفت. به عبارتی باید متناسب با بوم ایران مدل دموکراسی را طراحی نمود. مطالعات به ما نشان داده است که هر زمان فضای باز سیاسی ایجاد شده حزب بزرگ شکل نگرفته است و شاهد احزاب متعدد اما کوچک بودهایم. بنابراین نمیتوان با زور و اجبار حزب بزرگ ایجاد کرد، چه اینکه ظاهرا طبع بوم ایران با احزاب کوچکتر همخوانی بیشتری دارد.
برای مثال در دورة آقای خاتمی که خیلی به احزاب توجه شد و به آنها کمک داده شد، در وزارت کشور تعداد بسیار زیادی حزب کوچک اعلام وجود کردند و ما شاهد به وجود آمدن حزب بزرگ نبودیم. مثال دیگر اینکه از سال 1285 تا کنون هیچوقت در پارلمان شاهد کمتر از سه فراکسیون نبودهایم. این حکایت از این دارد که ایرانیان دوقطبی نیستند و همیشه دستکم جریان میانهای نیز وجود داشته است. بنابراین در مقام ارائه مدل باید گفت دموکراسی در ایران با احزاب کوچک متعدد و حداقل سه جریان برای مفصلبندی آنان قابل تحقق است. در این راستا باید نظام انتخاباتی را با نظام حزبی گره زد، تا به احزاب هم قدرت داده شود و هم از آنها مسئولیت خواسته شود. یعنی دستکم نیمی از انتخابات، لیستی شود و نیمی دیگر فردی یا تک کرسی.
*آیا شما قائل به وجود به طبقه متوسط در ایران هستید؟ اگر پاسخ مثبت است این طبقه چه نقشی در انتخابات مجلس دهم داشت؟
بله قائل به وجود این طبقه هستم، در جریان اصولگرا طبقة متوسط سنتی و بخش مذهبی طبقة متوسط جدید نقش اصلی را بازی میکند و در جریان اصلاحطلب، طبقة متوسط جدید و سکولار (در معنای عرفی و نه غیر دینی) میانهدار است. بنابراین طبقة متوسط در عرصه سیاست ایران در هر دو جریان تأثیرگذار است. اما گرایش طبقة متوسط جدید به سوی جریان اصلاحطلب بیشتر بوده است ولی لزوماً این به معنای همسو بودن تمام طبقة متوسط جدید با جریان اصلاحطلب نیست.
* اگرچه در بخشی از گفتارتان اشاره نمودید به نظر شما میتوان الگوی مشخصی از رفتار انتخاباتی ایرانیان ارائه نمود؟
بله، به تدریج منطق حاکم در همة انتخابات، در انتخابات ایران هم حاکم شده است. بر اساس این منطق، در حقیقت توجه کنشگران یا رایدهندهگان هر بیشتر به جلو میرویم بیشتر به متوجه کارایی کاندیداها میگردد. به عبارتی رفتار انتخاباتی کنشگران بیشتر با محاسبه و دقت در اثرگذاریِ فرد منتخب بر زندگیِ روزمرة خودشان صورت میگیرد.
*به عنوان پرسش آخر، بسیاری معتقدند که شبکههای اجتماعی در مشارکت بیشتر مردم تأثیرگذار بودند، به نظر شما این فضای جدید به نفع جریان خاصی عمل کرد؟ همچنین به باور شما شبکههای مجازی دارای چه پیامدهای منفی و مثبتی هستند؟
ترجیح میدهم از بخش دوم پرسشتان آغاز کنم، در حال حاضر زندگی مجازی بخش مهمی از زندگی روزمرة انسانِ جدید است. بنابراین وقتی زندگیِ عینی انسان در فرایندهای سیاسی تأثیر گذار است آن بخش از زندگی فرد هم که به صورت مجازی وجود دارد نیز در زندگی سیاسی و اجتماعی انسان مؤثر است. در نتیجه در فضای سیاسی گروهای سیاسیای که بهتر این فضای جدید را بشناسند و از آن استفاده کنند از توفیقات بیشتری بهرمند میشوند.
در مقام پاسخ به بخش اول پرسش نیز باید گفت که در انتخابات اخیر جریان اصلاحطلب با استفاده از فضای مجازی در معرفی لیست انتخاباتی خود توانست از این فضا بهرة بیشتری را ببرد. این جریان با تحریک فضای عمومی از طریق شبکههای مجازی بخاطر برخی مسائل همچون نحوة بررسیِ صلاحیتها و فعال شدن بیشتر در آن بخش از جامعه که در ادوار انتخابات گذشته شرکت نمیکردند، توانست یک فضای دو قطبی را شکل بدهد و از آن استفاده کند. همچنین فضای مجازی دارای این خاصیت است که قابلیت انحصاری کردن ندارد و جریان رقیب هم همیشه میتواند از آن استفاده کند، به همین جهت هم موجب رقابت بیشتر میگردد. البته ذکر این نکنه نیز ضروری است که بسط این موضوع شاید نیازمند یک جلسه و گفتوگوی دیگر باشد و خیلی نتوان آن را به اختصار طرح نمود.
مصاحبه: سجاد امید پور