به گزارش عطنا به نقل از مهر، هر زمان که از آئینهای ایران سخن به میان می آید، ناخودآگاه ذهن انسان هایی که با فرهنگ ایران آشنایی دارند به سراغ نوروز می رود. نوروز یکی از ماندگارترین آئین هایی است که از ایران باستان به جای مانده است. فارغ از زمان برگزاری این آئین که در ابتدای شکوفایی طبیعت یعنی با آغاز فصل بهار اتفاق می افتد، آئین نوروز با خود پیام های مهمی در حوزه فرهنگی و اجتماعی می تواند داشته باشد. به مناسبت فرارسیدن فصل بهار و شروع آئین نوروز گفتگویی درباره نوروز و دیگر آئین های جامعه ایرانی با دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران داشته ایم که در ادامه آمده است؛
وقتی که تاریخ فرهنگی ایران را بررسی می کنیم می بینیم ایران کشوری است که خیلی اهل آیین و مراسم است. شاید در تعبیر اینکه فرهنگ چیست بتوان گفت که کانون فرهنگ در ایران آیین و مراسم است و نه علم و نهاد و ... . وقتی که فرهنگ مان را مورد تامل و بازخوانی قرار می دهیم، چیزی به جز مجموعهای از آیینها نمیبینیم. آئینهایی مانند؛ حکومت داری، دینداری، جنگ آوری، عشق ورزی، دشمن ستیزی، خانه تکانی، نشست و برخاست و... در همه رفتارمان وجود دارد. به فرض مثال می گوییم که ببین چه جوری مینشیند، چه جوری حرف میزند، چه جوری می گفت؟
ما بیش از آنکه بگوییم چه می گوید، می گوییم چگونه می گوید و چه جوری میگفت. میگوییم چه جوری پذیرایی کرد. به اینها توجه کنید. یا اینکه می گوید آن آدم کیست؟ چگونه لباس می پوشد؟ چگونه راه می رود؟ اما یک فرد غربی نگاه نمی کند که شما چگونه راه می روید. اما اینجا صدای کفش ها شنیده می شود. در آنجا شنیده نمی شود. اینجا صدای صداها شنیده می شود، اما آنجا شنیده نمی شود. این همان چیزی است که ما در شناخت جامعه ایرانی بر روی آن کم کار کردهایم. شاید علتش این است که مردم شناسی در ایران علم ضعیفی است یا به تعبیری اصلا فرهنگ شناسی ضعیف است. برخی ها فرهنگ شناسی در ایران را به یک نوع معرفت که می بایست در جهت عقلانی کردن جامعه تلاش بکند، تلقی کرده اند. در صورتیکه در حوزه فرهنگ به یک نوع بده بستان آیینی، مراسمی باید توجه کرد.
اگر کانون جامعه ایرانی، آئین است، پس می توانیم آئین ها را به آئین های خوشی و ناخوشی تقسیم کنیم. اما آیین های شاد چی هستند؟ آیا مردمان ایران مردمان شادی بوده اند یا نه؟ خیلی ها گفته اند که شما مردمان غمگینی بوده اید. نه! اینطور نیست. چرا که تمام کتاب های سعدی؛ گلستان و بوستان را اگر نگاه کنید، مولوی را نگاه کنید، سنایی را ببنید، طرب و شادی بیش از غم در این فرهنگ و ادبیات وجود دارد.
عید به تمام عیار بیان آیینی از یک تمدن و فرهنگ است که در آن شادی است. می دانید مولفه های درونی آیین چیست؟ یک شکل بیرونی، ظاهری دارد، اما محتوی آن پیوستگی و انسجام اجتماعی و الفت است. جامعه ای که در ساحت رسمی خود دچار یک بد فرهنگی یا بد اخلاقی شده و امکان تعامل و گفتگویش را از دست داده است و در طول سال اینقدر سرعت زندگی بالا رفته و به تعبیری مردم به قدری مشغول و گرفتار شده اند که باید چند شغل داشته باشند، این جامعه در عید خود را بازسازی می کند. توجه کنید که در این ۱۳یا ۱۴ روز عید به اندازه ۶ ماه آدم ها از اینکه همدیگر را دیده اند، سرشار از انرژی می شوند. میزان مسافرت در این ایام بالا می رود. ۲۵۰ میلیون سفر و جابه جا شدن، در واقع یک انقلاب اجتماعی است که اتفاق می افتد. در ایران سالی دو انقلاب اجتماعی رخ می دهد؛ یکی عید و دیگری محرم. در اتفاقاتی مانند انتخابات نیز جامعه خودش را نشان می دهد.
در این آیین ها جامعه منقلب می شود. همه بیرون می ریزند، از قواعد رسمی خارج می شوند و کنش اجتماعی و تعامل اجتماعی انجام می دهند. بعد همدیگر را جستجو و پیدا می کنند. در عید عنصر خانواده محور است. محرم آئینی محله ای است، اما در عید خانواده کانون اصلی است و یک بازسازی خانوادگی اتفاق می افتد. یک بازسازی نسلی اتفاق می افتد. نسل جدید با آیین ها آشنا می شود و می فهمد که کسی را دارد. نسل میانی مورد قدردانی قرار می گیرد و نسل پیر، مورد تجلیل قرار می گیرد. خانواده ها به سراغ پیران و پدران می روند، میانسال احساس می کند که تعیین کننده است، چرا که این کانون را اوست که اداره می کند. به نظرم این برگشت به یک ساحت آئینی و یک بازی آئینی کردن و بعد غلبه امر شادی و بازگشت به خانواده و کنش مبتنی بر خانواده و یک نوع بازبینی نظام اجتماعی و فرهنگی است.
در نوروز فرصتی استثنایی برای مردم اتفاق می افتد که خودشان را مورد بازشناسی قرار بدهند که چه کسی هستند؟ چه کرده اند و چه باید بکنند؟ کمتر جایی از دنیا همچنین فرصتی را دارند. به فرض مثال در آمریکا یک فرصت که پیش می آید، آدم ها فرار می کنند دور می شوند و به کشورهای دیگر یا جاهای دورتر می روند ولی اینجا با هم جمع می شوند.
بله! اگر هم برنمی گردند اما وصل می شوند. این یک سرمایه بزرگ در اختیار فرهنگ و مدیران این کشور است. در این ایام آدم ها فرصت دارند که همه اطلاعاتشان را رد و بدل بکنند و به نوعی فرصتی برای ریزش و پالایش و خالی کردن فشار و عقده و سیاست و ... است. جامعه خودش را در این مدت خالی می کند و دوباره به حیات اجتماعی و فرهنگی برمی گردد. در این ایام یک فضایی گفتگویی شکل می گیرد.
بله، مادر که نیست اما به پدرم سر می زنم.
ما به طور سنتی همه در خانه پدری جمع می شویم و دو سه روز همه هستند و دور هم می چرخند. ما زمانی که جوانتر بودیم به خانه پدر خانمم می رفتیم و بعد برمی گشتیم و الان که فقط پدر هست و این کانون وجود دارد همه بلااستثنا آنجا جمع می شوند به جز کسانی که خارج از کشور یا شهرستان هستند.
خانواده هسته ای خودش را وا می گذارد برای خانواده بزرگتر و شبه گسترده. افراد دور پدر بزرگ و پدر و مادر جمع می شوند و به نوعی شبه گسترده می شود. اصلا خانواده های کوچک، مقاومتشان را برای اینکه خودشان را جدا و مجزا کنند از دست می دهند. اگر هم یک روز مقاومت کنند روز دوم منفجر می شوند و به سرعت گرد آن خانواده و کانونی که وجود دارد، جمع می شوند. بعضی از خانواده این امکان را خداوند به آنها داده است که یک فرد بزرگتر در آنها هست که دور آن جمع شوند و اگر نباشد خود آن افراد اگر فرزند داشته باشند، کانون می شوند و دور آن جمع می شوند و پیوستگی های فرهنگی و اجتماعی شکل می گیرد.
باید آسان بگیریم و سرمایه های پیرامونمان را بشناسیم. اگر عموی بزرگی داریم، برادر بزرگی داریم یا پدر بزرگی داریم اینها را باید کانون بگیریم و به سراغ اینها بیشتر برویم. به یاد پدر و مادرها باشیم. دید را بدون بازدید نگذاریم. هیچ دیدی را ما نباید بدون بازدید بگذاریم. اگر این اتفاق بیفتد، آن موقع آن ساحت آئینی سرجای خودش باقی خواهد ماند. وقتی شما هر دیدی را بدون بازدید نگذارید، موجب می شود که آن پیوستگی ها باقی بماند. احترام به این آئین وظیفه اخلاقی و دینی ما ایرانی هاست و باید به این آئین احترام گذاشت.