ماحصل گفتوگویی که سایت رویداد۲۴ با وی انجام داده است را در ادامه میخوانید:
در واقع رسانهها یکی از ابزارهای مهم در فرآیند ارتباطات سیاسی به شمار میروند و به عنوان یک نهاد اجتماعی میتوانند هم نقش تولید کننده، انتقال دهنده و تسهیل کننده اطلاعات در فرآیند ارتباطات سیاسی بین طبقه حاکم و طبقه شهروند داشته باشند. براساس تحقیقات انجام شده رسانهها میتوانند به مثابه میانجی گرهای تاثیرگذار در فرآیند ارتباطات سیاسی که از جمله آنها مشارکت سیاسی است، عمل کنند؛ از این جهت که برنامهها و عملکردهای نهاد سیاسی را در قالب گزارش، نقد، تفسیر، یادداشت و غیره در اختیار مخاطب که همان شهروندان باشند قرار دهند و از طرف دیگر بازخورد شهرندان را منتقل کنند. در کارکردشناسی رسانهها یکی از کارکردهایی که دنیس مک کوئیل روی آن تاکید میکند بسیج سیاسی توده هاست؛ جایی که رسانه در نظام مردم سالار به مثابه افکار عمومی فعالیت میکند و به نوعی محیط و برنامههای سیاسی، فعالیتها و اقدامات حزبی را تحت نظارت دقیق خود میگیرد. در چنین شرایطی رسانهها میتوانند عاملی برای ترغیب شهروندان برای حضور در عرصههای سیاسی که مهمترین شکل حضور آن مشارکت سیاسی است باشند. بر اساس تعاریف علمی مشارکت سیاسی فرآیندی است که طی آن قدرت سیاسی میان افراد و گروههایی که خواهان آن هستند تقسیم میشود و آن افراد از حق اظهار نظر، انتقاد، انتخاب، رای دادن، اعتراض، برگزاری میتینگها و نشستها برخوردار میشوند. باید گفت بسته به نوع جامعه سطوح مختلفی از مشارکت سیاسی وجود دارد و این موضوع به کیفیت نظام سیاسی، کمیت و کیفیت حضور شهروندان، میزان آگاهی سیاسی و شناخت شهروندان و کیفیت جمعیت شهروندان وابسته است. ما براساس الگوهای رایج در ارتباطات سیاسی، مشارکت سیاسی را میتوانیم فرآیندی بین عدم درگیری در محیط سیاست تا نامزد و کاندیدا شدن در پست سیاسی تعریف کنیم. فعالیت حزبی، عضویت در سازمانها، فعالیت در جایگاههای مبلغان سیاسی، رایزنان سیاسی و مشارکتکنندگان سیاسی.
آنچه که مسلم است رسانه فقط نقش کاتالیزور و تسهیل کننده را دارد. اصل فرآیند مشارکت سیاسی با حضور احزاب سیاسی به منصه ظهور میرسد و حقیقت این است که رسانه نمیتواند در قالب حزب فعالیت کند چراکه تعاریف و کارکردهای مختلف دارد. وقتی از یک حزب سیاسی صحبت میکنیم باید یادآوری کنیم که حزب سیاسی یک هدف والا دارد و آن کسب قدرت سیاسی است. حزب سیاسی را مجموعهای از انسانها تعریف میکنیم که به شکل سازمان یافته کار سیاسی میکنند، دارای دیدگاه سیاسی مشترکی هستند و برای دستیابی به قدرت سیاسی از راهکار مسالمت آمیز دست به رقابت و مبارزه سیاسی میزنند و وارد کمپینهای سیاسی میشوند. رسانه در بهترین حالت و براساس تعریفی که ارائه شد میتواند نقش تسهیل کننده و انتقال دهنده داشته باشد. حقیقت این است که رسانه نمیتواند جای حزب فعالیت کند چراکه هدف آن کسب قدرت سیاسی نیست. آنچه ما در ایران دچار سوءتفاهم نسبت به آن شدهایم و تصور میکنیم رسانه ملی از این رو وارد عرصه انتخابات میشود که کسب قدرت کند، تصور درستی نیست. در بهترین حالت رسانه میتواند قدرت را تشریح و تبیین کند، نسبت به شرایط سیاسی آگاهی دهد، سطح شناخت سیاسی را بالا ببرد، در عرصه رقابتهای سیاسی پویایی به وجود آورد، دیدگاههای متنوع، برنامهها، اقدامات، شعارها و یا به قول مایکل راش وعدههای انتخاباتی که نماد مشارکت سیاسی هستند، را مطرح میکند. بالا بردن سطح شناخت آگاهی، زمینهای برای طرح دیدگاهها، انتقادها و سپس رفتن به سمت این است که شهروندان را به درجهای از شناخت برسانیم تا انتخاب و یا کنشگری سیاسی آنها و درمجموع حضور آنها در عرصههای سیاسی کیفیتر شود. هرچند تریبونها و رزونامههای حزبی وجود دارند تا نماینده حزب خودشان را به قدرت برسانند.
اتفاقی که در ایران افتاده به ویژه در جایگاه حضور رسانه ملی و با نبود احزاب شناسنامه دار، فعال، کیفی و در عرصهای که ما شاهد شبه جریانها و ایجاد حزبهای خلق الساعه هستیم که فقط نزدیک انتخابات به وجود میآیند، ویژگیهای حزبی شامل رهبری، فراگیری و گستردگی، برنامهها، شعبات و از همه مهمتر پشتیبانی مردمی را نیز ندارند. در چنین شرایطی رسانه هم میخواهد نقش خود را ایفا کند و هم نقش حزب که ما در جامعه درگیر چنین مسالهای شدهایم.
باید گفت ضریب نفوذ رسانه ملی در ایران به نسبت مطبوعات بالاست اما این به آن معنا نیست که مردم تحت تاثیر آن قرار میگیرند. تلویزیون در عرصه مشارکت سیاسی در بهترین حالت در مناطق حاشیهای، در جامعه هدف مخاطبانی که سطح سواد پایین است، دسترسی به رسانههای جایگزین کمتر است و مردم در طبقه اقتصادی و اجتماعی پایین تری قرار میگیرند میتواند تاثیرگذار باشد. در کلانشهری مثل تهران این اتفاق نمیافتد. به ویژه به مدد تکنولوژیهای ارتباطی و به ویژه در این دوره از انتخابات با تغییری که در دسترسی مردم به رسانههای جایگزین، شبکههای اجتماعی و ابزارهای پیام رسان افتاده است به نظر میرسد این گفتمان رسانهای و دستوری از بالا به پایین تغییر کرده است. رسانههای جایگزین، شبکههای اجتماعی و کمپینهای انتخاباتی باعث شدهاند که اصطلاحا یک مدل ارتباطات افقی شکل بگیرد، گفتمان رسانهای جدید مبتنی بر فناوریهای جدید ایجاد شود که میتواند در برخی مواقع آنتی تز گفتمان رسمی حکومتی و سیاسی باشد که تلویزیون آن را ارائه میدهد. این اتفاق از سالهای قبل در سایر کشورها افتاده است. برای مثال تحقیقاتی که در آمریکا و در انتخابات سال۲۰۰۸ انجام شده است نشان میدهد شبکه اجتماعی فیس بوک توانست تا ۱۳ درصد در نتیجه انتخابات موثر باشد، این بدان معناست که ضریب نفوذ این شبکه در ایجاد نگرههای سیاسی برای باراک اوباما ۱۳ درصد بوده است. این اتفاق میتواند در ایران هم به مدد شبکههای اجتماعی جدید رخ دهد اما به این معنا نیست که رسانه تلویزیون قدرت خود را از دست داده است، اتفاقا گفتمان یک سویه دارد و توانسته مخاطبانی را نیز جذب کند. به عقیده من این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی دورهای است که از سهم تلویزیون و از تاثیرگذاری آن کاسته شود و مطبوعات هم تاثیرات خود را بسته به نفوذ، تیراژ و مخاطبانی که دارند؛ هرچند این رقم بسیار پایین است و مطابق با آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نزدیک ۱میلیون و ۲۰۰ هزار تیراژ روزنامه در کل کشور است اما درهر صورت به مدد همین تکنولوژیها، دیده شدن روزنامهها در شبکههای اجتماعی و درگاه اینترنت میتواند این اطلاع رسانیها تقویت شود. به ویژه باید متنوع شدن مطبوعات نزدیک به انتخابات را هم راهکاری برای تاثیرگذاری در مشارکت مردم و افزایش آن عنوان کرد. تصور من این است که هر چقدر جلوتر میرویم میزان دسترسی مردم به منابع جایگزین بیشتر میشود و این از سهم رسانههای جریان اصلی مانند تلویزیون کم میکند و باعث میشود مدل ارتباطات افقی شکل بگیرد، هم چنین باتوجه به ماهیت تکثیرشوندگی سریع پیامها از طریق شبکههای اجتماعی در قالبهای مختلف این میزان دسترسیها و بهرهمندیها گسترش پیدا میکند.
مقوله مشارکت سیاسی زنان فرآیندی است که باید برای آن کار جدی و در بازه زمانی طولانی انجام داد.
پایه و اساس شکل گیری آن احزاب هستند، همچنین انجمنها و سندیکاهای حرفهای میتوانند مفید باشند. البته ورود رسانهها به این بحث، تغییر قوانین و تغییر حوزههای سیاست گذاری شاید در مواردی لازم باشد؛ به این معنا که زمانی میتوان عطف توجه در جامعه زنان برای ترغیب ایجاد کرد تا بدانند که دیده میشوند، به کار گرفته میشوند و در کف الگوی مشارکت سیاسی قرار نمیگیرند تا فقط در انتخابات رای دهند. بنابراین در چنین زمینهای چند عامل باید با یکدیگر کار کنند، نخست نظام و محیط سیاسی، وجود احزاب که ضرورت این موضوع را درک کنند، هم چنین ارادهای در نظام سیاسی نیز شکل بگیرد. البته در این سالها وضعیت خیلی بهتر از گذشته شده است و سهم زنانی که در بدنه نظام سیاسی کشور حضور دارند، بیشتر شده است. هرچند باید اتفاقاتی بیفتد، برنامه ریزیهایی صورت گیرد و جامعه زنان به عنوان یک کنشگر فعال وارد عرصه شود و کار خود را انجام دهد. این موضوعی نیست که یک شبه و با یک جریان سازی بتوان آن را ایجاد، مدیریت و ماندگار کرد. شاید بتوانیم میزان مشارکت را در انتخاباتی افزایش دهیم اما این مشارکت پایا نیست و باید برای آن برنامه ریزی داشته باشیم. از طرف دیگر در بحث مشارکت سیاسی زنان عامل جنیست به عنوان عامل وضعیتی میتواند موثر باشد، به این معنا که مطابق آنچه در تحقیقات آمده است زنان در شرایط برابر ترجیح میدهند به یک خانم رای دهند تا یک آقا و این به دلیل همان مسائل جنسیتی و همان عرقی است که دارند. اما بحث دیگر میتواند پیشینه حضور زنان به عنوان مدیر باشد که اینها چقدر موفق بودهاند و هستند. اگر این شرایط فراهم باشد رسانه میتواند تاثیرگذار باشد و حقیقت این است که رسانه نمیتواند یک امید کاذب ایجاد کند.