حمیده عادلیان معتقد است: با توجه به ارتباط داشتن با گروههای مختلف مددکاری اجتماعی، میدانم اقدامات و تلاشهای متعددی بهصورت پراکنده در زمینه کرونا توسط مددکاران اجتماعی انجام گرفته است؛ اقدامات داوطلبانه، کارهای پژوهشی و... . اما چون این دست کارها به شکل جدا از هم در حال انجام است، نمیتواند در جامعه نمود بارزی داشته باشد و جایگاه مددکاری اجتماعی را بهطور درست نشان دهد. نتیجه آن را میتوان در بازخوردها و انعکاسها در جامعه دید؛ که در قبال زحمات پزشکان و پرستاران در دوره کرونا انعکاسهای زیادی صورت گرفته است، اما نسبت به تلاشهای مددکاران اجتماعی در بیمارستانها بازخوردی در جامعه رخ نداده است. در ادامه گفتوگو با دکتر حمیده عادلیان، مدیر گروه مددکاری اجتماعی دانشگاه علامهطباطبائی را می خوانید.
خانم دکتر! از اواخر سال 98 که بیماری کرونا در کشور شناسایی و همهگیر شد، تاکنون، آیا موقعیتهایی به وجود آمده که دانشگاه و بهطور اخص گروه و استادان گروه مددکاری اجتماعی اقداماتی را مرتبط با شرایط ایجاد شده، انجام داده باشند؟
در آغاز و در هفته اول و دوم اسفندماه، آنچه دانشگاه را بیش از همه به خود مشغول کرد این بود که کلاسها و آموزش را چطور مدیریت کند. پس از آن و در اواخر اسفندماه که امکان برگزاری جلسات شورای دانشکده در وبینار مهیا شد، عنوان شد که وزارت علوم به دانشگاهها اعلام کرده که اگر طرحهای پژوهشیای را در رابطه با شرایط حال حاضر و کووید-19 دارند، به وزارتخانه ارائه دهند. سپس گروههای آموزشی هر یک به نوشتن خلاصه پروپوزالهای خود پرداختند اما به دلیل اینکه ظاهراً محدودیت ارسال طرح به وزارتخانه وجود داشت، قرار بر این شد که از هر دانشکده، فقط یک طرح انتخاب شود. محور طرح تدوینشده توسط گروه مددکاری اجتماعی، طراحی و اجرای مداخلات روانی- اجتماعی برای خانوادههایی بود که به دلیل از دست دادن یکی از اعضای خود بر اثر کرونا دچار سوگ شده بودند. این طرح از دانشکده برای ارسال به وزارتخانه انتخاب نشد، بنابراین تصمیم بر آن شد که چون این طرح جنبه کاربردی خوبی برای شرایط حاضر دارد، به دیگر دستگاهها و سازمانهایی اجرایی ارائه شود و از آن طریق تأمین اعتبار و پیادهسازی شود. طی رایزنیها و ارتباطاتی که با وزارت بهداشت و درمان صورت گرفت، قرار بر آن شد تا طرح را برای آن وزارتخانه ارسال کنیم. اتفاقاً وزارت بهداشت با روی باز از این کار استقبال کرد و گفت که ما به چنین مداخلاتی نیازمندیم و از اینکه امکان ارتباط با دانشگاههای غیر علوم پزشکی -که همیشه در دسترس آنها نیستند- در حوزههای مورد نیازی مثل مددکاری اجتماعی مهیا شده است، خرسند بودند و به ما قول مساعدت داده و اعلام آمادگی کردند. بنابراین چون اجرای چنین مداخلهای، نیاز به فوریت داشت باید هرچه سریعتر دستبهکار میشدیم و پروپوزال مختصر قبلی را بهصورت طرح کامل شدهای در میآوردیم که این کار طی دو سه هفته انجام شد و طرح مذکور در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت از سوی معاونت پژوهشی دانشگاه به یکی از معاونتهای وزارت بهداشت برای بررسی و ارزیابی فرستاده شد.
در آن زمان، تعداد فوتیها حدود 4هزار نفر بود و مداخله طراحیشده برای 5هزار خانواده برنامهریزی شده بود. محدوده پوشش طرح، کل کشور بود. خدمات حمایت روانی-اجتماعی در بستر خطوط هاتلاین و سامانههای مجازی به اجرا درمیآمد و نیروهای اجرایی طرح تلفیقی از مددکاران اجتماعی خود دستگاه بهداشت و درمان و همچنین داوطلبان آموزشدیده در نظر گرفته شده بودند. هزینه کل طرح بالغ بر 1.5 میلیارد تومان برآورد شده بود که بخش عمدهای از آن معطوف به تأمین نیرو و تجهیزات بود.
معاونت پژوهشی وزارت بهداشت بعد از بررسی طرح، در اواخر اردیبهشت و اوایل خردادماه نتیجه را به ما ابلاغ کرد که مشتمل بر دو پیشنهاد برای تأمین هزینه طرح بود. یک: سازمان بهداشت جهانی (WHO) که بودجه خاصی را برای طرحهای مربوط به کووید-19 اختصاص داده است. دو: سامانهای پژوهشی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران. مهلت ارسال طرح برای سازمان بهداشت جهانی یک هفته بود و این فرصت برای ترجمه طرحی 50-40 صفحهای امکانپذیر نبود. سامانه دانشگاه علوم پزشکی ایران نیز پروپوزال را به زبان انگلیسی میخواست. پس از مشورت با تیم دستاندرکار طرح به این نتیجه رسیدیم که بهجای ترجمه پروپوزال و درخواست تأمین اعتبار از داخل کشور، از طریق مؤسسات تأمین اعتبار بینالمللی اقدام کنیم. در راستای بررسیهای صورت گرفته برای یافتن اعتبارات بینالمللی به دو جا برخورد کردیم؛ یک: موسسهای در آلمان که تأمین مالی میکند برای پروژههایی که درزمینه کووید-19 هست و دو: موسسهای در داخل که در زمینه طرحهای بینالمللی فعالیت دارد. این موسسه را دفتر همکاریهای بینالملل دانشگاه معرفی کرده است. در اینگونه پروژهها معمولاً به دو صورت میتوان عمل کرد؛ یا تیم طراح و مجری پروژه بهصورت مستقل از یک کشور باشند، یا بهصورت مشترک و با همکاری یک یا چند کشور دیگر این کار صورت گیرد. با توجه به وقتگیر بودن یافتن همکار بینالمللی، در مورد موسسه آلمانی-که مهلت ارسال پروپوزال کامل برای آن در ماه سپتامبر است- گزینه اجرای پروژه بهصورت مستقل مناسبتر به نظر میرسد. به هر روی این دو مسیر در حال پیگیری است تا ببینیم به کجا میانجامد. از دیگر اقداماتی که بعضی همکاران در گروه انجام دادهاند، مصاحبه با رسانهها بوده که در آنجا کوشیدهاند با تمرکز بر مددکاری اجتماعی و کاربرد آن در این شرایط، بحران کرونا را ببینند. مورد بعدی، ارتباط بعضی از اعضای گروه با «انجمن مددکاران اجتماعی ایران» بهمنظور انجام فعالیتهای متناسب با شرایط حاضر بود. تا آنجایی که اطلاع دارم، پس از برگزاری جلسه انجمن و مطرحشدن این ایده که از اساتید بهعنوان سوپروایزرها در فرآیند مشاورهها استفاده شود، دیگر پیگیری و تماسی از جانب انجمن مددکاران اجتماعی صورت نگرفته است. بنابراین علاقه و انگیزه برای همکاری با انجمن از سوی برخی از اعضای گروه اتفاق افتاده است، اما برای اینکه از سرانجام آن ایده و دیگر اقدامات انجمن بهطور کامل و دقیق مطلع شوید، بهتر است مستقیماً از خود انجمن جویا شده و با آنان هم مصاحبهای را ترتیب دهید. همچنین ارتباط و همکاری غیرمستقیمی با «انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران» داشتیم. آن انجمن هم از همان ابتدای شروع بیماری در راستای کمک به افراد در شرایط بحران کرونا اقدام به انجام فعالیتهایی نمود که پیشنهاد میکنم با آنها نیز مصاحبهای داشته باشید. همکاری ما (گروه مددکاری اجتماعی) با ایشان اینگونه بود که سعی کردیم فعالیتهای ایشان را درزمینه کرونا بین دانشجویان و گروههای آموزشی، معرفی کرده و ترویج دهیم. اقدام دیگر که بهطور نامحسوس پیگیری میشد، حمایت از دانشجویان خودمان بود. آنهایی که بهرهگیری از آموزش مجازی به دلیل عدم دسترسی به اینترنت، برایشان دشوار یا هزینهبر بود و توسط استادان شناسایی شده بودند از طرف معاونت دانشجویی دانشگاه حمایت میشدند. مورد دیگر که فعلاً در حد ایده است و قطعی نشده، ارائه خدمات روانی- اجتماعی (از راه دور) در قالب مشاوره و پیگیریهای مددکاری اجتماعی به دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی است. البته این کار را در حال حاضر معاونت دانشجویی در سطح کل دانشجویان بهنوعی دارد انجام میدهد. در واقع ایده اصلی، اجرای بخشی از کارورزیها در قالب حمایت و پشتیبانیِ از راه دور، از دانشجویان دانشکده است. این مشورتها میتواند درزمینه برخی تصمیمگیریها باشد (حذف درس و ترم، امکانها و راهحلهای پیش رو، پیگیری برای حمایتهای مالی دانشگاه) و یا از جنس حمایتهای عاطفی-روانی از دانشجویانی که با چالشهای روحی روانی (مثل افسردگی و...) مواجهاند یا در فضای خانواده خود تنشهایی دارند؛ این مسائل مشکلات به دلیل شرایط کرونا یا بیمار شدن عضو خانواده، بعضاً شدیدتر هم شدهاند. البته این ایده باید بررسی و ارزیابی شود تا ایرادات و محدودیتهای آن مشخص شود. یکی از اقدامات دیگر، اختصاص دادن شماره بعدی فصلنامه پژوهشنامه مددکاری اجتماعی در قالب ویژهنامه، به موضوع کووید-19 است. بهاینترتیب طی فراخوانی از دانشجویان و استادانی که در رابطه با بیماری کرونا و خصوصاً در حوزههای نزدیک به مددکاری اجتماعی کارهایی را انجام دادهاند، خواستهایم تا آن را بهصورت مقاله درآورده و به فصلنامه ارسال کنند. همینطور در این راستا سعی کردهایم تا دانشجویان تحصیلات تکمیلی را به این سمت سوق دهیم که به انجام کارهای پژوهشیِ کوچک پیرامون موضوع کرونا دست بزنند. برای مثال برخی از ایشان در زمینه مرور سیستماتیک مداخلات انجامشده در پاندمیک کرونا، پژوهشهایی را انجام میدهند؛ که البته به دلیل اینکه زمان نسبتاً کوتاهی از این بحران و شرایط گذشته، بهاندازه کافی اطلاعات مدون وجود ندارد. عدهای دیگر از دانشجویان درزمینه گروههای محروم و حاشیهای ورود کرده و به بررسی مشکلات و نیازهایی که بعضی مهاجران افغان در مدت کرونا تجربه کردهاند، پرداختهاند.
اگر بخواهیم در مورد موضوع بحرانها و حوادث غیرمترقبه بهطورکلی گفتوگو کنیم، رشتهای دانشگاهی و یک حرفه مثل مددکاری اجتماعی- با در نظر گرفتن تمام منابعش مانند استادان، دانشجوها، خودِ دانشگاه، ارتباطش با نهادهای بیرون دانشگاه و...- اصولاً چه امکانها و گزینههایی را پیشرو دارد تا در رابطه با موضوع بحرانها و نیز در حین وقوعشان روی آنها کار کند؟
برای پاسخ به این سؤال باید مجدداً به این موضوع اشاره کرد که ما در مددکاری اجتماعی متولی اصلی و قانونی در جامعه نداریم؛ اگر چنین نهادی وجود داشت، قاعدتاً تمام پتانسیلهای مددکاری اجتماعی و مددکاران اجتماعی میتوانست در بستر آن هدایت شود. منظورم از متولی، نظام مددکاری اجتماعی –یا دستکم- انجمنی است که همه دانشجویان و مددکاران اجتماعی را شامل شود و برنامهریزی در آن بهصورت برنامههای بلندمدت 5، 10 و 50 ساله برای مددکاری اجتماعی باشد. در صورتی که به نظر من کارها و فعالیتهای انجمنهای موجود ما (صنفی و علمی) به نظر بیشتر شبیهِ جلوی پای خود را نگاه کردن است، تا حرکت در چهارچوب سیاستهای بلندمدت. هرچند که در برخی موارد، کارهای نسبتاً مثبتی صورت گرفته است. با توجه به ارتباط داشتن با گروههای مختلف مددکاری اجتماعی، میدانم اقدامات و تلاشهای متعددی به صورت پراکنده در زمینه کرونا توسط مددکاران اجتماعی انجام گرفته است؛ اقدامات داوطلبانه، کارهای پژوهشی و... . اما چون این دست کارها به شکل جدا از هم در حال انجام است، نمیتواند در جامعه نمود بارزی داشته باشد و جایگاه مددکاری اجتماعی را بهطور درست نشان دهد. نتیجۀ آن را میتوان در بازخوردها و انعکاس جامعه دید؛ که در قبال زحمات پزشکان و پرستاران در دوره کرونا انعکاسهای زیادی صورت گرفته است، اما نسبت به تلاشهای مددکاران اجتماعی در بیمارستان بازخوردی در جامعه رخ نداده است.
البته منظور بنده از این سؤال، لحاظ کردن کل جامعه مددکاری اجتماعی نبود؛ بلکه بیشتر به آن دسته از فعالیتهایی نظر دارم که تحت اختیار دانشگاه علامه طباطبائی، دانشکده علوم اجتماعی و گروه مددکاری قرار دارد. نگاه من محدود به گسترهای است که احتمالاً سادهتر میتوانیم در آن تغییر ایجاد کنیم. بنابراین سؤال من به این شکل درمیآید که چگونه دانشگاه و بهطور خاص گروه میتوانند اقدامات و تمهیداتی را از قبل پیرامون موضوع بحرانهای طبیعی اندیشه و تدارک بببینند که در صورت بروز بحرانها، بتوان بهگونهای مؤثرتر وارد عمل شد؟
برای آن بخش از طرحها و پروتکلهای مداخله جامعهای که در بحرانها به کار میآیند، میتوان اطلاعات، تجربیات و فعالیتهای انجامشده در بحران کرونا را جمعآوری کرد تا بهعنوان مستندات و شواهد در بحرانهای دیگر از آنها استفاده کرد. در این راستا دانشگاه و گروه باید سمتوسوی بعضی پایاننامهها و پروژههای دانشجویان و استادان را به این حوزه سوق دهند. نمونۀ گروههای حاشیهای مهاجر که قبلتر به آن اشاره کردم، در این زمره قرار دارد. در سطح کلیِ این اقدامات، میتوان به طراحی مداخله یا اجرا و آزمودن اثربخشی آنها اشاره داشت. با انجام چنین تجربههایی و مستندسازی آنها، قاعدتاً برای بحرانهای آینده میتوانیم با دستِ پُر برنامهریزیهای مؤثرتری داشته باشیم. مورد دیگری که در روند تدوین طرح مداخلات روانی-اجتماعی با آن برخورد کردم، مقالهای بود که راجع به تجربه خدمات مددکاران اجتماعیِ چین در دوران کرونا نوشته شده بود. در آنجا با اشاره به تجربه زلزله سابق که در چین اتفاق افتاده و متعاقب آن خطوط هاتلاین و پشتیبانی راهاندازی شده بود، توضیح میدهد که چگونه در اپیدمی کرونا نیز، همان خطوط و بستر زیرساختی برای حمایتهای از راه دور، مجدداً به کارشان آمد. ما هم در توجیه طرحی که به وزارت بهداشت دادیم، این موضوع را متذکر شدیم که سامانههای پشتیبانیِ از راه دور، در هر بحرانی که کشور با آن مواجه شود، میتوانند کمککننده باشند. بنابراین چون خود دانشگاه اعتبار لازم را برای ورودِ مستقل به حوزه اجرایی ندارد، بخش مهمی از برنامههایی که ما میتوانیم داشته باشیم، مرتبط شدن با سازمانهای اجرایی مربوطه است.
با توجه به تجربهای که بهعنوان یک پروژه اجرایی در همکاری با وزارت بهداشت داشتید، چه موانع درونی (مربوط به نهاد آکادمی) و بیرونی (مربوط به دولت و جامعه) بر سر راه انجام اقدامات اجرایی وجود دارد؟
واقعیت آن است که در تجربه ارتباطی که با وزارت بهداشت داشتیم، در عمل رغبت چندانی از سوی ایشان دریافت نکردیم. درست است که در ابتدای امر خیلی از طرح استقبال کردند، اما به نظر میآمد که نمیخواهند بهطور اصولی و جامع، خدمات حمایتی را انجام دهند. شاید اینکه مددکارانِ بیمارستان در حال حاضر هم مشغول ارائه خدمات خود به خانوادههای دارای فرد بیمار یا فوتی هستند، تا حدودی باعث این رویکرد باشد. در واقع آنها به همان پروتکلهای اولیهای که داشتند اکتفا کرده بودند. ما در طرحی که به وزارتخانه دادیم، تعریف کرده بودیم که ابتدا نیازهای این خانوادهها شناسایی شود، بعد ببینیم که کدام مداخلات میتواند اثربخش باشد و سپس آنها را پیاده کنیم؛ همینطور پیگیریهای دائمی از شرایط خانواده سوگوار انجام دهیم. البته قاعدتاً وضعیت مددکاران اجتماعی بیمارستانهای ما بهگونهای است که به دلیل انباشتی از مشغلهها و کارها، فرصت نمیکنند چنین پیگیریهای مرحله به مرحلهای را صورت دهند. برداشت من این بود که یا اعتبار لازم را نداشتند و یا متوجه اهمیت مداخله اصولی و کارهای اساسی نبودند؛ لذا ترجیح دادند طرح را به مجموعههای بینالمللی تأمینکننده اعتبار ارجاع دهند. در صحبتهایی که با برخی افراد خارج از کشور داشتیم که ببینیم چه کاری میتوانیم در زمینه کرونا انجام دهیم، وقتی پای صحبت از سیستمهای دولتی در ایران باز میشد، آنها تمایلی به همکاری نشان نمیدانند و در واقع اعتماد نداشتند؛ مثلاً من برای همین طرح، با اصرار زیاد توانستم حمایت دو نفرشان را جلب کنم تا اسمشان را در پروپوزال طرح بیاورم. مسئلۀ دیگری که بد نیست همینجا آن را مطرح کنم – و شاید به خود ما دانشگاهیها هم برگردد- این است که در بحرانها و مثلاً همین بحران کرونا، متأسفانه دستگاههای اجرایی اصلاً سراغ ما- گروه مددکاری دانشگاه علامه طباطبائی- نیامدند. در مورد طرحی هم که به وزارت بهداشت ارائه دادیم، ما خودمان از طریق افرادی که در وزارت بهداشت میشناختیم، توانستیم با آنها ارتباط بگیریم و موضوع طرح مداخله روانی- اجتماعی را مطرح کنیم. جالب آنجاست که یکی از دانشجویان دکترای ما همان ابتدای شیوع بیماری در کشور-که شرایط بههمریخته بود و مسئولان نمیدانستند دقیقاً چگونه باید وضعیت را مدیریت کنند و در همان روزهایی که وزیر ایدۀ آزمایش در منازل را مطرح کرده بودند- به گوش مشاوران و معاونان وزیر رسانده بود که چرا به دانشگاههایی که دارند در این زمینه کار میکنند نامه نمیزنید؟ گروههایی مثل جامعهشناسی، مددکاری اجتماعی، روانشناسی و مشاوره تا از آنها بخواهید چه راهکارهایی دارند و چگونه میتوانند کمک کنند؟ حالا من نمیدانم آیا نامهای به دانشگاهها زده شد و آیا مسئلهای که وزارت علوم به ما اعلام کرد که طرحهای پیشنهادیتان را اعلام کنید، بر اثر همین دست پیگیریها بوده است؟ من بعید میدانم؛ چون وزارت علوم بیشتر منظورش طرحهای پژوهشی بود نه مداخلهای و اجرایی. مثلاً طرح پژوهشی انتخابشده از دانشکده ما، درباره این بود که چگونه میتوانیم حساسیت و مشارکت مردم را در سطح جامعه بهمنظور پیشگیری از شیوع کرونا افزایش دهیم. فکر میکنم اعتبار این طرحها هم از سوی خود وزارت علوم تأمین میشد. من مقصودم از دستگاههای اجرایی، فقط وزارت بهداشت نیست. سازمان بهزیستی هم همینطور؛ سؤال اینجاست که آیا این سازمان سراغ گروههای آموزشیای رفت که میتوانند به او کمک دهند و از آنها بپرسد در این شرایط حداقل نسبت به جامعه هدف خودش، باید به چه مسائلی توجه داشته باشد و نوع مداخلهاش باید چگونه باشد؟ فکر نمیکنم؛ چون تا آنجایی که من اطلاع دارم، حتی بخش مهمی از کارهای سازمان بهزیستی تا اردیبهشتماه تعطیل بود. در مقابل یعنی در بخش آکادمی نیز، شرایط برای برقراری ارتباط با بخش دولتی و اجرایی تسهیلشده نیست. ما دانشگاهیها آنقدر گرفتار مسائل سیستم آموزش خود هستیم که فرصتهای بسیار کمی را پیدا میکنیم تا بخواهیم خودمان قدمهای اول را برداشته و در حوزههای اجرایی ورود کنیم.
آیا منظورتان مسائل آموزش مجازی است که بر اثر کرونا به وجود آمده؟ یا بهطورکلی درگیری دانشگاه با مطالب نظری و امثال آن؟
اگر بخواهم کامل توضیح بدهم، در واقع باید مسائل و مشکلات سیستم آموزش عالیمان را باز کنم که شرایط کرونا هم عملاً آن را بیشتر کرده است. سهم پایین آکادمی از فعالیتهای اجرایی در بستر جامعه، علل مختلفی دارد. یکی از آن عوامل که به نظام دانشگاهی ما مربوط است، تعدد وظایف گوناگون اعضای هیئتعلمی است. استادانی که علاوه بر کسب معاش خود و آموزش به دانشجو، نسبت به انجام پروژه و پژوهشهای اثرگذار در سطح جامعه دغدغۀ جدی دارند، عملاً نمیتوانند زمان و توان کافی را به این امور اختصاص دهند. وضعیت اساتیدِ کشور ما در مقایسه با وضعیت همتایان خود در کشورهای با نظام آموزش عالی متفاوت، بیشتر جلوهگر میشود. مثلاً در برخی کشورها یک استاد در طول ترم، تنها یک یا دو درس دارد و یا پایاننامههایی که راهنمایی آنها را به عهده دارد، حدود 2 یا 3 مورد است. اما در ایران علاوه بر حجم زیاد واحد درسی و پایاننامه، کارهایی جانبی از سوی نظام آموزشی برای استاد تعیین و الزامی میشوند؛ همچنین استاد بهمنظور ارتقای رتبه علمیاش باید دائماً درصدد نگارش و چاپ تعدادی مقاله باشد. اینها را اضافه کنید به وظایفی که اساتید دارای سِمَت اداری هم هستند که همواره با آن درگیرند. نتیجه این همه کار چه خواهد بود؟ استاد ناگزیر است انرژی، تمرکز و وقت خود را بین این امور تقسیم کند. طبیعتاً آنچه مشاهده خواهیم کرد افت کمی و کیفی در حوزه آموزش و پژوهش و اجرای پروژه است. در زمینه پروژههای اجرایی آنچه مزید بر علت است، فرآیند ارائه و توجیه طرحِ پروژه برای دستگاههای اجرایی است که به دلیل رویههای بروکراتیک (مثل ضمیمه کردن مستندات طرح و رزومه، پاسخ به پرسشهایی مشخص و...) و تعاملاتی که غالباً بین آکادمی و دستگاه اجرایی بهصورت رفت و برگشتی صورت میگیرد، زمان زیادی را مصروف خود میکند. ارسال و ارائه (Submit) طرح برای مؤسسات بینالمللی نیز کموبیش نیاز به چنین صرف وقت و زمانی دارد.
با توجه به مسئولیتهای حرفهای و اخلاقی مددکاری اجتماعی که دانشجویان را نیز در برمیگیرد، نقش آنها را در شرایط بحرانی مثل الآن چه میدانید و به نظرتان چه فعالیتهایی را میتوانند انجام دهند؟ بهغیراز کارهایی که بهصورت غیررسمی و داوطلبانه توسط برخی از آنها انجام میشود، چگونه میتوان امکانی را به وجود آورد تا دانشجویان علاقهمند در قالب نهاد دانشگاه و بهصورت رسمیتر به فعالیتهای سازمانیافته بپردازند؟
نکتهای که هست و برای ما هم دغدغه ایجاد کرده، در مورد بیماری کرونا، دست دانشگاه در این زمینه بسته است. در شرایط فعلی قرنطینه و محدودیت دانشگاه در نشستها و برنامههای جمعی و گروهی سازماندهی و برنامهریزی دانشجویان برای فعالیتهای داوطلبانه و آنها را در معرض ریسک و خطر مستقیم قرار دادن، چندان اقدام منطقی نخواهد بود. مگر زمانی که شرایط بهگونهای شود که دانشگاه و کلاسها حضوری دایر شوند. در زمان فعلی که حتی جلسات دفاع بهصورت مجازی برگزار میشود، اگر قرار است اقدامی صورت بگیرد، آنهم قاعدتاً باید بهصورت مجازی باشد؛ مثل تشکیل کمپین در شبکههای مجازی و اطلاعرسانی در حوزه پیشگیری و... . پیشنهادم برای دانشجویانی که میخواهند در زمینه کرونا کاری انجام دهند، تمرکز روی مسائل پیشگیرانه و گروههای پرخطر (مثل نوجوانان و جوانان) است یا گزینه دیگر سامانههای وبینار دانشگاه است که این امکان را برای دانشجویانی که میخواهند گفتوگو کرده و فعالیتی را سامان دهند، مهیا میکند.
اگر مورد دیگری هست که از قلم جا مانده باشد و بخواهید به آن بپردازید، بفرمایید.
من فکر میکنم وضعیت مددکاری اجتماعیِ ما نسبت به 30-20 سال قبل، خیلی بهتر شده است. اگرچه هنوز با آن استانداردهایی که مدنظرمان است، فاصله زیادی داریم. ولی به این نیاز است که همدلی و همبستگی خاصی بینمان وجود داشته باشد؛ از علم و دانش بیشتری استفاده کنیم و انجمنهای جامعتری را برای همه مددکاران اجتماعی داشته باشیم. من فکر میکنم سرانجام این اتفاق خواهد افتاد و در 10 سال آینده، مددکاری اجتماعی را بهمراتب بهتر از اینکه هست، خواهیم دید.