وحید آگاه*
«پرو» ساخته بهزاد نعلبندی به تهیه کنندگی مهدی کوهیان، فیلمی است بر پرده خیال سینماها در گروه هنر و تجربه که در این اوضاع کرونایی، لباس تحولات جامعه امروز را بر تن بیننده می کند و او را با لباسی نو یا بهتر بگویم، تصوری نو از لباس در جامعه رها می کند. فیلم یک آزمایشگاه رصد اخلاق است و البته بدون شعار و با احترام به ذائقه مخاطب. اینکه در نهایت چه لباسی بر تن کنیم با ماست که بعد از این فیلم، کمی نگاه مان تغییر می کند یا خیر. فیلم مدام در کشاکش حقوق و اخلاق است: پسر فیلم پرو با تمی مذهبی در راه رزق حلال، دوراهی هایی دارد که در نهایت، اخلاق را بر حقوق ترجیح می دهد: جایی که بین ضوابط قانونی حمل بار با موتور و گشودن گره زنی در جایگاه مادرش، حقوق را می شکند و بار یک وانت را با موتورش می برد و همین یعنی مصائبی زیاد. جالب آنکه ردی از پشیمانی در رخش نمی بینیم. خصوصا که اصرار زن برای بردن بار با قسم دادنش همراه بود. خادم مسجدی که وفق دانسته های مذهبی اش باید مانع ورود مانکن زنی بی حجاب شود، اما توامان مانع نماز مسلمانی هم نباید بشود؛ بنابراین با مصلحت سنجی، چادری به سر عروسک می کند تا هم حرمت مکان مذهبی رعایت شود و هم، نماز مسلمان قضا نشود.
پسری که درنهایت مردد است با توصیه واسطه ای، نوبت وامش را جلو بیندازد و هرچند پایان فیلم باز است؛ اما بعید می دانم به تبعیض راضی شود و قید جلوانداختن وام را می زند و در نهایت راضی به تضییع حق الناس نمی شود.
همین فرد اما، با نقض مقررات مشکلی ندارد. کلاه ایمنی موتور ندارد و پلیس را هم دور می زند که جریمه و توقیف نشود. اما برای مشتری پنج طبقه را با پله می رود تا بسته را بگیرد ولی غر نمی زند. شربتی که می خورد و تکه کاغذی را که می گیرد، می خواهد حساب کند. در رساندن امانت به مقصد، هر سختی ای را تحمل می کند: از پیاده روی با بار، از تحمل تکه های مردم چون عروسکی را بغل کرده و با خود می برد و از سوختن یک روز کاری اش برای ید امانی. او پیگیر نمازش است تا قضا نشود. حق مردم را هم تا نهایت مراعات می کند، اما قانون را شل می کند. حق الناس و حق الله را واجب می داند، ولی قانون را... . وجه دیگر فیلم، نظم جدید جامعه شهری ماست. اینکه درخصوص:
اذن نکاح پدر برای دختر؛
رضایت به ازدواج با انتخاب مادر و بارها خواستگاری رفتن؛
عبور از ظواهر و زیبایی در انتخاب همسر؛
اهمیت داشتن حرف والدین برای فرزندان؛
نظم جدیدی برقرار شده که باید فکری برایش کرد. جامعه منتظر ما نمی ماند.
نهایت فیلم، نهادینه کردن و درونی کردن اخلاق است. اینکه تا چیزی برایت درونی نشود، به مقصد نمی رسد. قبول که نداشته باشی جای چادر، مانتو می آید و بی آرایش می شود آرایش غلیظ. اما برای خودت حل کنی، دختری که از مادرش لقمه نمی گیرد چون زشت است که در دانشگاه آن را بخورد، کنار خیابان لباسش را می شوید و می پوشد برای میهمانی. اینکه حقوق کارساز نیست و همچنان توبه سازوکاری بهتر است، چون خالص است بین بنده و خدا.
در هر چهار مرحله طراحی، یافتن خیاط، دوخت و دوز و نهایتا «پرو»؛ لباس باید به تن مان بخورد و این لباس، اخلاق است؛ وگرنه نمی آید به ما و می شود عاریه ای. می شود حقوق که به سادگی می رود زیر پا. هیچ قانونی نمی تواند مجبورت کند که آخر فیلم، وام را با پارتی بازی بگیری یا نگیری، اعتقاد خودت است که فرمان می دهد. جایی که حقوق غایب است و ندای درونت پادشاه.
راستی دختر خوب؛ لقمه مادر، قلمبه عشق است. این لقمه ای که داری رد می کنی، دیگر گیرت نمی آید. کمی که بزرگ تر شوی، این لقمه بی قیمت می شود برایت. آن فقط مادر است که سرویس طلایش را ناراضی، اما به تو می دهد. تنها دارایی اش را. کار خانه که در این جامعه بدون دادخواست، پرداخت نمی شود! او که می آید تا دم در و با عشق نگاهت می کند و لقمه می گیرد برایت، فقط مادر است. نه پدر، نه برادر و خواهر و نه همسر و نه فرزند. گیرم که مادرت، تجلی نظم قدیم است. در نظم جدید آن عشق نیست دختر. آدم ها در ازدواج، دو دو تا چهارتا می کنند که دختر حاجی است و فلان و بهمان، در ابراز علاقه صادق نیستند و... . خلاصه اینکه لقمه مادر را که دم در به تو می دهد، رد نکن. هیچ وقت.
*حقوقدان و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی