متیو برنارد*
بحران ویروس کرونا ما را مجبور کرده که به رفتارهایمان به گونه ای جدید بنگریم، به نحوی که تا قبل از این به آن عادت نداشتهایم. از ما خواسته شده که در راستای منفعت جمعی عمل کنیم نه برای سود یا علاقهی شخصی. اجرای این خواسته برای حتی آن دسته از افراد که بهترین نیات را همیشه در قلب دارند هم سخت است.
این موضوع برای دولتها مشکل ایجاد میکند. در عمل، از ما میخواهند که از توصیه هایشان پیروی کنیم و همچنین فقط چیزهایی را خریداری کنیم که نیاز داریم. آنها میتوانند با استفاده از پلیس این رفتارها را بر ما اعمال کنند، اما بعضی، به طور مثال دولت انگلستان، ترجیح داده است كه به احساس وظیفه و اخلاق ما متوسل شود که به نفع كل جامعه عمل كنیم. آنها به جای "شما باید" از عبارت "ما باید از شما بخواهیم" استفاده میکنند. آنها برای انجام آنچه که درست است، به روحیه عمومی و جمعی متوسل میشوند. نکته مهم این است که، ما(به عنوان افراد جامعه) باید از دستورالعمل ها از سر وظیفه شخصی، تا از سر دستور گرفتن از دولت، عمل کنیم. بر اساس این واقعیت که، من مجبور به جیرهبندی ذخیرهی قهوهام شدهام باید گفت که این روش موفقیتهای ضد و نقیضی داشته است.
فردریک نیچه استدلال میکند که توسل به احساس وظیفه و اخلاق، سیستم اعمال قدرت و نظمی است که کوچکتر از نیروی پلیس هم نیست. او در کتابش، تبارشناسی اخلاق، استدلال میکند تفکر اخلاقی در وهلهی اول، برخواسته از تلاش برای انسانی بهتر و شادتر بودن نیست بلکه وسیله ای برای طبقۀ بالاست که با آن بین خودشان و طبقهی فرودست فرق بگذارند – وبا آن داشتن امتیازاتی که فرودستان ندارند را توجیه میکنند.
او به این مسئله اشاره میکند، که در اکثر زبانها، کلمات مربوط به خوب و شر از کلمات (تمیز) و (ناتمیز) گرفته شدهاند.در نظر این طبقهی بالادستان، نشانه و اثبات اصالت خانوادگی و اخلاقی طبقهشان پاکیزگی آنها است و انحطاط و سقوط طبقهی پایین توسط کثیفی آنها اثبات میشود. این ایده امروزه همچنان درست به نظر میرسد، چرا که به ما گفته شده، این وظیفهی اخلاقی ماست که پاکیزه باشیم و اینکه آنان که قوانین مربوط به شستشوی دستها و فاصلهگذاری اجتماعی را دنبال نمیکنند نه تنها خطرناک بلکه خودخواه نیز هستند.
عملکرد منطقی
این نوع توسل از دستهای است که در تاریخ فلسفه بار اول در قرن ۱۸ام میلادی توسط امانوئل کانت معرفی شده است. کانت علاقهای به این ندارد که آیا کارهایی که ما انجام میدهیم برای عواقب خوب آن یا از سر شخصیت خوب است، بلکه کاری را انجام میدهیم که منطقی است تنها به خاطر منطقگرایی- که معقول باشیم.
کانت در شروع کتابش بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (۱۷۸۵)، تلاش میکند تا ما را با این استدلال که، همهی ما باید از دستورالعمل اخلاقی به نام ٬امر مطلق٬ پیروی کنیم، به منطقی بودن تشویق کند (مترجم: در متون فارسی the categorical imperative ترجمه شده به امر مطلق). او به ما میگوید نباید کاری را که ٬٬اگر همه انجام دهند غیرمنطقی است٬٬، را انجام دهیم. رفتار به نحوی که دیگران را مجبور به عمل غیرمنطقی کند، به نفسه، غیر منطقی است. و بی حرمتی به وقار و شأن انسانی است.
یک مثال مرتبط، خرید از سر وحشت (panic buying) است. خرید بیشتر از آنچه در سوپر مارکت نیاز دارم ،در آزمون منطقگرایی شکست میخورد، زیرا امر (خرید کردن بیش از نیاز) برای همه امکان پذیر نیست ، فقط برای بخش کوچکی از جمعیت ممکن است. با این حال، اگر همهی ما فقط آنچه را که نیاز داریم خریداری کنیم ، همه می توانند آنچه را که لازم دارند تهیه کنند.
مشکل در اینجا، همانطور که خود کانت در کتاب بعدی اظهار داشت، این است که، زمانی که مسئلهی حفظ خود است (ٍself-preservation)، ما تمایل ذاتی داریم که بخواهیم استثنائاتی را برای خودمان قائل شویم. من می دانم که خرید بیشتر از آنچه نیاز دارم، دلیل آن است که من برای خرید نان در تکاپوام. با این حال، وقتی که من نهایتاً برای اولین بار پس از یک هفته نان بر روی قفسه میبینم، احتمالاً بیشتر از آنچه نیاز دارم خریداری می کنم، زیرا نگرانم که چند وقت دیگر باز هم نمیتوانم نان پیدا کنم؛ من واقعاً تمایلی ندارم که نیازهای خودم و خانواده ام را در اولویتی پایینتر از نیاز جامعه قرار دهم.
دلیل اصلی این عدم تمایل به قرار دادن جامعه بالاتر از خود این است که کانت - و برخی دولتها - از جمعیتی که به فردگرایی (Individualism) متعهد شده اند میخواهند تا به نفع جمع عمل کنند.
در مورد نخست وزیر انگلستان، بوریس جانسون، دلیل این که به جای تصویب دستورالعملهای اکید و شدید، دستورات مبهمی از سوی دولت صادر شد، خودبزرگبینی و اطمینان بیش از حد به توانایی دولت نبود(مترجم: نشریات انگلستان منجمله گاردین بوریس جانسون را در مقابله با کرونا متهم به اطمینان بیش از حد به دولت خود کردهاند و تصمیمات او را ناشی از خودبزرگبینی او دیدهاند.)، بلکه به دلیل اعتماد سادهلوحانه به آزادی فردی است- و بی اعتمادی عمیق به قدرت دولت. خلاصه اینکه، این تصمیمات نتیجهی پایبندی او به آرمانهای بازار آزاد، استقلال و یک دولت کوچک است. این مسئله به محض این که میفهمیم که خرید از سر وحشت نتیجهی فضیلتهای کارآفرینی و خطرپذیری برای کسب منفعت است ، واضحتر میشود(مترجم: منظور الگوهایی است که بازار آزاد و استقلال فردی غرب بر آن بنا شده): زیرکی، انعطاف پذیری در مقابل شرایط، چابکی و حفظ خود.
فقط یک جامعهی حقیقتاً جمعگرا (collectivist society) قادر به قرنطینه در مقیاس گسترده خواهد بود (مترجم: جوامعی که منفعتهای جمعی را دروناً به منافع شخصی ارجح میدانند واقعاً نادرند چرا که اکثر جوامع کمونیستی به وسیلهی قدرت و اجبار این امر را به تفکر جامعه تحمیل کردهاند اما مثال دنیای امروزهی جمعگرایی را میتوان در ژاپن دید). آنهایی که فردگرایی را تحسین می کنند و ما را تشویق میکنند استثنائی برای خودمان قائل شویم، برای ایزوله کردن و قرنطینه در تقلا خواهند بود، حتی در مواجه با بحرانهایی مانند بیماری همهگیر ویروس کرونا. بنابراین، جای تعجب نیست که بسیاری از دولتها اکنون با استفاده از قدرت و پلیس، مجبورند به تعطیلیهای کاملاً اجباری متوسل شوند. جایی که کانت سعی داشت از قدرت خدا استفاده کند تا ما را ترغیب به عمل بر اساس اخلاق کند، چیزی که با فلسفه سکولار او مغایرت دارد، رهبران مدرن اکنون مجبور به استفاده از قدرت دولت هستند- و البته نه برای آخرین بار قبل از پایان این بحران.