روزی روزگاری، هنوز مردم ما دست به موبایل نشده بودند و این همراه دردسرآفرین، تا این اندازه ما را به خودش مشغول نکرده بود. گروههای فامیلی و دوستان هم به جای اینکه در گروههای مجازی تشکیل شود، حقیقی بود. اگر میخندیدیم، باهم بودیم و اگر غم داشتیم، کنار هم بودیم.
در آن روزها و شبهای خوب و خاطرهانگیز، اگر کسی به مهمانی میرفت، نه تنها اسمش «مزاحمت» نبود که باعث سرفرازی میزبان میشد. مهمانی، صرفاً یک وعده شام و ناهار در سال یا دید و بازدید اجباری عید هم نبود و به خانه هم میرفتند تا از حال هم باخبر شوند و گرههای قوم و خویش را باز کنند.
در آن روزگاران، محفلی هم وجود داشت که شبها بعد از صرف شام و اغلب در سرسرای خانهها برپا میشد که ضمن گفتوگوی چهره به چهره، با فعالیتهای مفرح و هنری همراه بود. سنتی کاملاً ایرانی که ما را یاد بزرگترها و در کنار آن، گرمای کرسی و تنقلات خاص آن روزها میاندازد و ابیات شاهنامه و قصهها و مثلها را برایمان تداعی میکند؛ سنتی به نام شبنشینی!
گفتوگویی با مسعود عالمی نیسی، عضو هیئت علمی و مدیرگروه تعاون و رفاه اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی داریم. او با اشاره به چرایی برگزاری سنت شبنشینی در جامعه قدیم، از برخی ساختارها سخن گفت که میتواند در این شرایط زندگی ماشینی ما را به فضای گذشته ببرد؛ از ایجاد بانکداری اجتماعی تا داشتن خانههایی دو طبقه در دل پایتخت و بروزرسانی بازیهای قدیمی. مشروح این گفتوگو در ادامه میآید.
شبنشینی در گذشته کاملا ساده برگزار میشد و تجملاتی نداشت. خلاصه آن سنت در اقوام مختلف، دیدار چهره به چهره بود، اما الان وارد عصر جدید شدهایم و فضای مجازی، ماهواره، تلویزیون، تلفن همراه و غیره باعث شده این سنت رنگ ببازد و این شبنشینیها به دورهمیهای سالانه و دیدو بازدیدهای عید خلاصه شود. از نظر شما مهمترین دلیل این مسأله چیست؟
فقط این نیست و کل آیینهایی که افراد را داخل خانواده به هم ارتباط میدهند، خیلی کمرنگ شده است یا خیلی حالت مناسکی و صوری پیدا کرده است. دلیلش هم این است که ارتباط میان افراد در گذشته دلیل یا بهانهای داشته است. در گذشته اقتصاد خانواده، کشاورزی بوده که این خودش بهانهای بوده تا افراد را حتی تا نسلهای دوم و سوم به هم پیوند بدهد. در حالی که الان هر کدام از افراد خانواده اقتصاد خودشان را دارند. حتی برادر با برادر ارتباط اقتصادی چندانی ندارد و هر کدام شغل خودشان را با سازمان و یا یک شرکت جدا دارند. در نتیجه آن فعالیت اقتصادی که باعث اشتراک وقت میشد، دیگر الان در کار نیست.
غیر از بحثهای اقتصادی در گذشته دور، اگر کسی قرضی یا وامی میخواست از خانوادهاش میگرفت. ولی الان افراد میروند از بانک وام میگیرند. اگر قبلاً حمایت خانواده بود که فرد را سر پا نگه میداشت، الان بیمه این نقش را بازی میکند. اگر شما این تحلیل را قدم به قدم جلوتر ببرید، حتی نیاز آموزشی و تربیتی که قبلاً توسط خانواده عمدتاً انجام میشد، الان توسط رسانه و مدرسه تأمین میشود؛ یعنی قدم به قدم خانواده و روابط درون آن به سازمانها یا شرکتهای بیرونی واگذار میشوند.
این در حالی است که افراد از ۲۴ ساعت خودشان زمان خیلی اندک یا بهانه خیلی کمی برای روابط درون خانواده دارند که این در کشورهای غربی حتی با اشاعه فحشا و بیرون رفتن تقاضاهای جنسی به خارج از خانواده حتی به مرحله نیاز جنسی هم رسیده است. یعنی حتی نیاز اقتصادی، نیاز جنسی، نیاز آموزشی و نیاز تربیتی افراد در درون خانواده تأمین نمیشود و افراد این موارد را بیرون از خانواده جستوجو میکنند.
با این وجود «شبنشینی» مظهری از این روابط است؛ یعنی نشانهای از وجود این روابط است. وقتی این روابط کم میشود، حتی نیاز به فرزندپروری را تحت شعاع قرار میدهد. الان به گونهای تبلیغ میشود که مثلاً حتی برای بانوان، شغل مهمتر از مادری کردن است. بنابراین اولویت و آرزوهای بانوان را تغییر میدهند و این موجب میشود که مهمترین کارکرد خانواده که فرزندپروری است هم کم شود. دقت کنید دیگر از خانواده چه میماند؟ یعنی وقتی شما همه اینها را از خانواده میگیرید، عملاً خانه به یک خوابگاه برای پدر و مادر تبدیل میشود. پدر و مادری که دیگر نقشی در تربیت فرزندشان ندارند یا کمتر دارند. وقت فرزند به رسانه، مدرسه، تلویزیون و غیره میگذرد و وقت پدر و مادر هم به شغل، موبایل و چیزهای دیگر. در نتیجه آن پیوندها روز به روز کم و کمتر میشود.
در این شرایط چگونه میتوانیم سنت شبنشینی را احیا کنیم؟ و آیا اساساً نیاز به احیای چنین سنتی داریم؟
الگوهایی در دنیا به وجود آمده است که پدر یا مادر کاملاً در فرآیند آموزش فرزندانشان دخیل میشوند.
اگر بخواهیم به صورت اساسی پیوندهای داخل خانواده را احیا کنیم، باید سیاستگذاریهایی در سطح کلان انجام شود. مثلاً آن سیاستها موجب تقویت پیوندها به شکل زیرساختی شود. به عنوان نمونه دولت باید اقتصاد خانوادهمحور را تشویق کند. این در حالی است که الان شرکتهای خانوادهمحور را مذموم میدانیم. باید دولت این شرکتها را تشویق کند، به آنها تخفیف مالیاتی بدهد تا برادر، خواهر، عمه و خاله با هم یک شرکت تشکیل دهند. اگر به لحاظ تخصصی آنها شایسته باشند، چه اشکالی دارد؟
یک راه دیگر، بانکداری اجتماعی است. انواعی از بانک در دنیا به وجود آمده است که دیگر خود بانک وام نمیدهد، بلکه این افراد هستند که به یکدیگر وام میدهند؛ یعنی بنده به برادرم وام میدهم، به شرطی که بانک تأیید کند. این کار باعث تقویت پیوندهای بین افراد خانواده میشود. یا در آموزش خانوادهمحور، الان متاسفانه خانواده نقشی در آموزش و تربیت ندارد. در حالی که باز الگوهایی در دنیا به وجود آمده است که پدر یا مادر کاملاً در فرآیند آموزش فرزندانشان دخیل میشوند و در نتیجه به این شکل بین فرزند و والدین ارتباط تقویت میشود.
همچنین الگوهایی از حمایت سالمندان در این زمینه وجود دارد. اما میبینیم که الان نسل بزرگتر و پیرتر را به خانه سالمندان میفرستند. در حالی که گونههایی از حمایت خانه سالمندان وجود دارد که میتوانیم آنها را در سیاستهای کلانمان تقویت کنیم؛ بدون اینکه بخواهیم فرزندان از زندگی خودشان و از شغل خودشان بزنند و هزینه پرستار بدهند، بتوانند از پدر و مادر خودشان نگهداری کنند؛ در عین حالی که به زندگی خودشان برسند. در مجموع اگر این الگوها توسط حاکمیت و دولت تقویت و تشویق شود، میتوانیم در سطح خانوادهها شاهد تقویت این پیوندها و از جمله این مناسک و رسوم شبنشینی و نظایر آن باشیم.
در شبنشینیها انواع و اقسام سرگرمیها را مثلاً قصهگویی، بازیهای شاد و کودکانه بزرگترها با بچهها و… داشتیم. اما الان شکل و گونه اینها عوض شده است. حال فرض کنید سنت شب نشینی احیا شده، چگونه میتوانیم فرزندانمان را از این فضای مجازی و بازیهای موبایلی به سمت این سرگرمیها سوق دهیم؟
اینکه میبینید موبایل در دست همه است، چون دارد نیازهایمان را تأمین میکند. این نیاز میتواند، سرگرمی یا ارتباط باشد که ما به ارتباط نزدیک و واقعی دیگر علاقهای نداشته باشیم. حال اگر ما بهانههای ارتباط با همدیگر را به شیوههایی که عرض کردم تقویت کنیم، آن وقت حتی ممکن است خود موبایل را در خدمت همین روابط خانوادگی بگیریم؛ یعنی اینها تکنولوژی است و میشود در خدمت اهداف مختلف باشد. نباید اصرار داشته باشیم بازیهای قدیمی حتماً عیناً احیا شود. مهم این است که افراد با همدیگر پیوند و ارتباط عاطفی داشته باشند و این میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد و در مراسمی که خواهیم داشت، شکل جدیدی به خودش بگیرد.
ساختار خانهها در گذشته با توجه به اینکه حیاط داشت و مساحت خانهها بزرگتر بود، در برپایی شبنشینیها مؤثر بوده است. با توجه به اینکه امروز اکثر مردم در آپارتمان زندگی میکنند و خانهها کوچک شده، دلیلی بر ترک سنتهای خانوادگی گذشته نیست؟
بله! این حتی یکی از علل زیرساختی کوچک شدن خانوادهها هم هست. ما الان قادر نیستیم فرزند بیشتری بیاوریم! چه برسد به اینکه خانواده گسترده را در یک جا قرار بدهیم. مثلاً در یک آپارتمان قرار دهیم. کوچک شدن خانهها عامل جدی و اساسی برای کوچک شدن خانوادهها است. در حالی که کشور ما سرزمین گستردهای است و زمین برای داشتن خانه کم نداریم. حتی میتوانیم در شهرهای بزرگ خانههای ویلایی برای مردم داشته باشیم. منتها طراحی شهری غلط باعث شده که ما آپارتماننشینی را ترجیح بدهیم.
میانگین تعداد طبقات در تهران به تعداد خانهها یعنی تعداد واحد آپارتمانها دو طبقه است. پس با همین جمعیت و با همین مساحتی که تهران دارد، هر خانوار میتوانست در یک خانه دو طبقه زندگی کند. این عددی که گفتم عدد دقیق و محاسبهشدهای است. ولی طراحی غلط شهری ما در تهران که متأسفانه به سایر شهرها هم سرایت کرده است، در واقع بلندمرتبهنشینی را اتخاذ کرده که به شدت سیاست غلطی است و باعث شده خانوادهها ترجیح دهند فرزندانشان را کمتر کنند و پدر و مادرشان با آنها زندگی نکنند و این الگو را پذیرفتهایم.