خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، نشستی را با عنوان «ایران و نظم جهانی» با حضور چهار نفر از استادان روابط بینالملل دانشگاه های تهران برگزار کرد.
به گزارش عطنا و به نقل از فرهیختگان آنلاین، در این نشست دکتر قاسم افتخاری عضو هیئتعلمی گروه روابط بینالملل دانشگاه تهران، دکتر مسعود موسوی شفائی عضو هیئت علمی گروه روابط بینالملل دانشگاه تربیت مدرس، دکتر حسین دهشیار، عضو هیئتعلمی گروه روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی و فواد ایزدی، عضو هیئتعلمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران به بیان دیدگاههای خود پیرامون وضعیت ایران و نظم جهانی پرداختند.
دکتر قاسم افتخاری در سخنانی گفت: ساختار یک کشور کلا سکولار است و جز سکولاریسم هیچچیز نیست. البته بنده نباید در این باره توضیح بدهم زیرا در فرهنگ ما سکولاریسم فهمیده نمیشود. سکولاریسم در اصل «سیاسی» است و تنها بخشی از آن «فرهنگی» به حساب میآید. اگر بخواهیم بگوییم سکولاریسم و غیرسکولاریسم چیست، کار راحتی است. اگر شما بگویید یا باور داشته باشید «همه رویدادهای اجتماعی پیامد کارکرد خود انسانهاست»، معنایش سکولاریسم است و اگر بگویید نیروهای قدسی، فوقطبیعی یا ماورایطبیعی در رویدادهای اجتماعی دخالت دارد، غیرسکولار میشود. در زبان «هابز» یا «مایکل اوکشات» توضیح تغییراتی که در جامعه روی میدهد، سکولار است. در این نگاه تمام رویدادهای سیاسی، پیامد فعالیت خود انسانها در زمینه سیاسی هستند. به همین دلیل انسانها باید مسئول عمل خود باشند، زیرا به هرحال پیامد عمل نادرست انسان در جامعه تنها به خود او باز نمیگردد و به کل جامعه سرایت مییابد.
او ادامه داد: کنت والتز مفهوم «شرکت تعاونی» را -که به صورت ملی فعالیت میکند- به عرصه روابط بینالملل آورد، بنابراین همان شرکت تعاونی که با سهام در داخل کشورها وجود داشت، حالا در عرصه بینالمللی آمده. البته اعضای آن عوض شده و در اینجا کشورها اعضای شرکت را تشکیل میدهند و دارایی آنها دنیاست. بنابراین همین ترتیباتی که در داخل انجام شده بود، به روابط بینالملل کشیده میشود و برای اداره امور شرکت که یک شرکت جهانی است به ساختاری متشکل از هنجارها، قواعد تشکیلات و... نیاز است. به این ترتیب جامعه جهانی عضو شرکتی میشود که درواقع دامنه این شرکت فعالیت در تمام جهان است. بازیگران این شرکت، دولتها، شرکتها و نهادهای بینالمللی هستند. بااین حساب، تعداد اعضای شرکت بسیار گسترده شده و همان ترتیبات با همان کیفیت که در شرکت تعاونی وطنی و ملی وجود داشت، به سطح جهان انتقال پیدا کرده است. برای کنت والتز این سوال مهم مطرح بود که بازیگران بینالمللی از فرهنگها و نژادها و مذاهب گوناگون عضو این شرکت بزرگ جهانی هستند پس چرا با وجود این عملکرد بازیگران در عرصه بینالمللی به مسائل داخلیشان مرتبط نیست؟ شما چین، ژاپن، فرانسه و آمریکا را در نظر بگیرید که نژاد و فرهنگهای گوناگونی دارند ولی میبینید عملکردشان خیلی شبیه هم است.
او بیان کرد: والتز نتیجه میگیرد که این تشابه نمیتواند از آن اختلافات و تفاوتها ریشه گرفته باشد. تشابه میان رفتار کشورها در عرصه بینالمللی را نمیتوان به مذهب یا نژاد نسبت داد. برای همین این تشابهات باید از جای دیگری نشأت بگیرد. این تشابه ناشی از ساختار بینالملل است که رفتارها را شبیه هم میکند. در توسعه این شرکت تعاونی بینالمللی، سکولاریسم میتواند بهنوعی تکرار شود، بنابراین تمام ترتیباتی که در نظام بینالملل و دنیا و تمام ترتیباتی که برای زندگی انسانها در کره زمین در نظر گرفته شده، بهطور کل سکولار است.
مسعود موسوی شفائی در ادامه این نشست در سخنانی گفت: مطلبی که من آماده کردم، نامش را «مفروضات پرمخاطره در روابط خارجی ایران» گذاشتهام. چرا نظم بینالملل تا این اندازه مهم است؟ نظم بینالملل در عین حال که خیلی ساده بهنظر میرسد ولی موضوع پیچیدهای است. آن چیزی که در ارتباط با نظم بینالملل در نظر میگیریم در وهله اول توزیع قدرت، سازهها، مکانیسمها و قواعدی است که تعاملات قدرت را در این چارچوب بین بازیگران جهانی تنظیم میکند. آن چیزی که ما عملا به نام سیاست بینالملل و تحولات آن میشناسیم، در قالبی بهعنوان نظم بینالملل در حال رخ دادن است. مساله از کجا شروع میشود؟ اگر دقت کرده باشید، در سه دهه اخیر ما ترجیعبندی را در تحلیل مسائل بینالمللی با این عبارت «بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد» داریم. آنقدر این عبارت بهصورت عام مورد استفاده قرار گرفته که تداعیگر این مساله است که اگر یک نظمی از بین برود، بهخودیخود نظم دیگری بعد از آن به وجود میآید. واقعیت این است که در سه دهه اخیر، ما شاهد چنین چیزی نبودهایم. نمیتوانیم بگوییم که بینظمی وجود داشته است ولی عملا نمیتوانیم بگوییم که یک نظم مستقر شبیه آن چیزی که زمان جنگ سرد داشتیم، وجود داشته است.
وی تصریح کرد: اگر میبینیم بعضی از امور براساس روند و رویه و نظم در حال پیش رفتن است، بهخاطر این است که در بعضی مناطق دنیا، هنوز بقایای منطقهای نظم جنگ سرد در حال عملکردن است. در بعضی موارد دیگر نظم بینالملل لیبرال تکقطبی آمریکایی در حال عملکردن است. در بعضی موارد موازنه قوای سنتی که بهصورت سنتی در روابط بینالملل بوده، در حال کنش است. در بعضی موارد درهمتنیدگی و وابستگی متقابل اقتصاد جهانی در حال هدایت امور جهان است. به همین دلیل در این سه دهه بهنوعی هم نظم مستقر داشتهایم و هم نداشتیم. بهعبارت دیگر، برهمکنش همگرایی، واگرایی، تنش و همکاری را در این سه دهه شاهدش هستیم. شاید این سوال مطرح شود که ما همیشه در سیاست همکاری و مناقشه را با هم داریم؟ بله، ولی در عین حال در سیاست بینالملل مفاهیممان نسبی است؛ یعنی نسبت به آن چیزی که در گذشته وجود داشته است این تعارضآمیز بودن همگرایی و واگرایی، اینکه در قسمتی از دنیا سیستم اقتصادیشان در حال یکیشدن است و در بخشی دیگر از جهان جنگهای منطقهای و قومی در حال انجام است، ویژگی این دوران است.
او در ادامه افزود: باز یک توافقی وجود دارد که این دوران گذار است. رشتههای مختلف هم با ادبیات متفاوت سعی کردند این دوران انتقالی را توضیح دهند. متخصصان ژئوپلیتیک میگویند این فضای پیشآمده حاصل برهمکنش فضای مکانی و فضای جریانی است. فضای مکانی آن چیزی است که ما تصویر موزاییکی از دولتهای وستفالیایی داریم و براساس قدرت سخت عمل میکنند و فضای جریانی آن جریانهای جهانی که در حال درست کردن فضا برای خود هستند و تابع سرزمین نیستند. اگر ما فرض بگیریم دوره انتقالی را داشتهایم، بحث و استدلال اصلی بنده این است که بهنظر میرسد این دوره به بلاتکلیفی در نظم بینالملل در حال تمامشدن است. از انقلابهای عربی به اینسو ما در نوع بحرانهای بینالمللی-بهخصوص در منطقه خودمان که بهصورت مینیاتوری یک صحنه جهانی را برای ما ترسیم میکند- حس میشود که در عین اینکه درگیری و بحران هم وجود دارد ولی نظم بینالملل در حال بیرون آمدن از حالت بلاتکلیفی است. تعبیر من این است که آن خوشخیالی و خوشباوری که در دنیا وجود داشت که مثلا فرض کنیم از یکطرف برخی باور داشتند جامعه جهانی در حال شکلگیری است و از یکطرف عدهای امکان هژمون تکقطب را محتمل میدانستند، هر دوی این خوشباوریها و خوشخیالیها در حال از بین رفتن است. خوب است که ما در مباحث روابط خارجیمان به این مساله اصلی بپردازیم و این تحول را بررسی کنیم.
موسوی شفائی تاکید کرد: این نظم در حال شکلگیری و استقرار، خیلی شبیه نظم قرن نوزدهمی قدرتهای بزرگ است. یک نظم واقعگرایانه ناب که در این نظم دیگر اینکه براساس نهادها و سازمانها و رژیمهای بینالمللی و دیپلماسی چندجانبه فعالیت کنیم، تنزل پیدا میکند. برعکس بلوکبندیهای قدرت بین قدرتهای بزرگ در داخل هر منطقه و بعد روابط دوجانبه بین بازیگران قدرتهای بزرگ در حال رشد است. البته با یک تفاوت؛ تفاوتش با نظم قرن نوزدهمی شاید این باشد که نظم واقعگرایانه موازنهای که در حال شکلگیری است، خیلی غیرایدئولوژیک و غیرآرمانگرایانه است؛ تعریف مخلوطشدهای از منافع ملی دارد و بعد اتفاق دیگری که در آن وجود دارد این است که یک مدل وابستگی متقابل و درهمتنیدگی بین قدرتهای بزرگ وجود دارد. این برای ما خیلی معنادار خواهد بود. این مساله به این معناست که به همان نسبت که احتمال بروز جنگهای بزرگ و تمامعیار بین قدرتهای بزرگ کاهش پیدا میکند، احتمال بروز درگیری در مناطق حائل بین اینها و مناطقی که به آن زنجیره جهانی ارزش اقتصادی وصل نیستند یا در مناطق اتحاد و ائتلاف قرار نمیگیرند، افزایش پیدا میکند. این مساله نظمی را نشان میدهد که احتمال دارد توافقهای خیلی سیال و شکنندهای داشته باشد و بعد براساس موازنه عمل کند. دوباره ممکن است سوال کنید مگر تا به حال براساس موازنه در نظام بینالملل عمل نشده است؟ چرا شده است ولی بهصورت نسبی میگوییم شاید کارکرد سازمانها و نهادهای بینالمللی و رژیمهای بینالمللی یک مقدار کمرنگتر شود.
او ادامه داد: اگر مصداقهای این مسئله را در پنج تا 6 سال اخیر ببینیم، متوجه میشویم اتفاقات صورتگرفته در این دوره به اینکه فلان رئیسجمهور در فلان کشور یکدفعه خودش تصمیمی بگیرد و اتفاقی ناگهانی بیفتد، برنمیگردد. این روندی است که تشدید خواهد شد. برمیگردیم بهعنوان اصلی که چرا مفروضات روابط خارجی ما در این شرایط مخاطرهآمیز است. نمیخواهم سطح سیاستگذاری در کشورمان را تحقیر کنم و آن را تنزل بدهم بلکه میخواهم بگویم تحولی در حال اتفاق افتادن است و خوب است که به آن توجه یا حداقل نقد شود. فکر میکنم امنیت ملی ما روی سه مفروض اساسی هماهنگ شده است که این سه مفهوم اساسی، یا اشتباه است یا در شرایط فعلی کار نمیکند. چرا؟ چون این سه مفهوم براساس دورانگذار در نظم بینالملل طراحی شده است. با فرض اینکه دورانگذار در نظم بینالملل، خلأها و فرصتهایی را در مناطق، برای گسترش ایجاد میکند، این مساله بسیار گولزننده و اغواکننده است. اگر دقت کنیم در حوزههایی که ما نفوذمان را گسترش دادهایم و حل و فصل کردن آنها ممکن است مشکل به نظر برسد، حالا وارد آن نمیشوم که ما تدافعی این کار را انجام دادیم یا تهاجمی. مفروضات روابط خارجی ما براساس این فرصتهای سرابگونه و خلأهای قدرت منطقهای در دورانگذار، طراحی شده است، در صورتی که به نظر میرسد که این خلأها دیگر عمل نمیکند چون نظم جدید در حال مستقر شدن است. این مفروضات چیست؟ مفروض شماره یک که به نظر بنده از همه خطرناکتر است، این است که نظام بینالملل، غرب یا آمریکا، با ایران وارد جنگ نخواهد شد. این مفروض خطرناکی و به نظر بنده اشتباه است. مفروض دوم این است که ذات نظام بینالملل با ماهیت جمهوری اسلامی ایران تعارض وجودی دارد.
وی اظهار کرد: بنده البته نمیخواهم الان صحبتهای دکتر افتخاری را نقد کنم چون صحبت من در حال حاضر، ناظر بر موضوع دیگری است. این هم محل تردید است. مفروض سومی که بنیان امنیت ملی ما قرار گرفته است، این است که در این فضایگذار بینالملل، کشور میتواند فارغ از اتحادها و ائتلافها، نوعی از استقلال را در روابط بینالملل داشته باشد. برای مثال چینیها تعریفشان از استقلال این است که ما به چه اندازه بر روندهای پرقدرت جهانی میتوانیم تاثیر بگذاریم. اگر بتوانیم در روندی فلان مقدار تاثیر بگذاریم به همان میزان استقلال خواهیم داشت. برگردیم به آن مفروضاتی که درباره آنها صحبت کردیم. مفروض اول که چرا جنگ اتفاق نمیافتد؟ چرا این مفروض میتواند خطرناک باشد، اولا اگر قابل پیشبینی بود کسانی که میخواستند جنگ را شروع کنند شروعش نمیکردند پس در جنگ درجهای از غافلگیری وجود دارد. در این نظام بینالمللی جدیدی که در حال استقرار است و نوعی از نظام موازنه قوای خیلی ناب واقعگرایانه است، به همان نسبت که احتمال جنگ در بین قدرتهای بزرگ کاهش پیدا میکند، احتمال بروز جنگ در مناطق حائل بین اینها، مثل کشور ما و کشورهای پیرامونی ما گسترش پیدا میکند. این احتمال چه زمانی بیشتر میشود؟ وقتی که در منطقه حائل، کشوری مثل کشور ما نه عضو ائتلافها و اتحادهای بینالمللی باشد و نه بخشی از آن زنجیره جهانی ارزش اقتصادی یا شبکه وابستگی متقابل اقتصادی باشد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: من در مورد بنیانهای فلسفی آن بحث نمیکنم، فقط در مورد کارکرد آن بحث نمیکنم. ممکن است در فلسفه وجودی داخل دولت چنین تعارضی وجود داشته باشد. در بیرون آن چیزی که به صورت تعارض بروز میکند این است که آیا شما بخشی از ائتلافها و اتحادهای بینالمللی هستید؟ آیا شما بخشی از شبکه جهانی و اقتصادی هستید؟ همان چیزی که در دنیا میگویند که ما انتظارمان این است که جمهوری اسلامی ایران به یک دولت عادی تبدیل بشود، به یک نوعی این مساله را نشان میدهد. چرا میگویم این بحث با بحث آقای دکتر افتخاری تعارض ندارد؟ از آنجایی که ممکن است این بحث پیش بیایید که این امکان وجود دارد که جمهوری اسلامی ایران به یک دولت عادی تبدیل شود، آن وقت میشود آن بحث فلسفی که آقای دکتر مطرح کردند. من وارد این قسمت نمیشوم. این در واقع میشود قسمت مفروض دوم ما که عرض کردم. مفروض سومی این است که ما میتوانیم بدون ورود به ائتلافها و اتحادها به بقای خودمان ادامه بدهیم. فقط کافی است نگاهی به کشورهای اطراف خودمان بیندازیم تا بدانیم که این مساله چقدر شدنی و امکانپذیر است.
وی تاکید کرد: ممکن است که ما وارد این اتحادها و ائتلافها نشویم و بتوانیم استقلال عمل خود را حفظ کنیم. شما الان در برنامههای سیاسی و اقتصادی ما آن ترجیعبندی که تکرار میشود عمدتا تاکید بر استقلال عمل و اتکا به داخل است. در واقع من هم با آن لحاظ احساسی قرابت دارم؛ یعنی حس نمیکنم که کسی باشد که به لحاظ عاطفی این تمایل را نداشته باشد. اما به لحاظ عملیاتی در واقع فکر میکنم تاکید بر این شرایط ما را عملا به یک منطقه حائل تبدیل میکند. به یک کشوری که استقلال دارد، حائل بین قدرتهای بزرگ است و فاقد توان اثرگذاری بر روندهای بینالمللی است و همچنین از راههای پیشرفت نیز دور افتاده است. منتها یک عنوان پرطمطراق دارد و آن هم منطقه ژئوپلیتیک، حساس و مهمی که در آن قرار داریم؛ یعنی ما میتوانیم تا 200 سال دیگر این عنوان را پشت سر خود بکشیم. ما در این منطقه مهم قرار داریم ولی ممکن است این موقعیت عملا حاصل، فایده و دستاوردی را در بلندمدت برای کشور نداشته باشد. فکر میکنم این سه مفروضی که امنیت ملی کشور روی آن قرار گرفته است، از آنجایی که این مفروضات در حالگذار است ترس این مفروضات باید بازبینی بشود؛ یعنی مفروضات کاملا معکوسی با اینها باید جایگزین شود. البته این ترس یک ایده است. میتواند نقد شود و میتواند مورد بحث قرار گیرد.
در ادامه این نشست، حسین دهشیار، عضو هیئتعلمی گروه روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبائی هم در سخنانی گفت: کشور ما در شرایط بسیار آسیبپذیری قرار دارد. چرا؟ به دلیل اینکه ما روی سه گسلی به هم مرتبط قرار داریم. این سه گسل چه هستند؟ «گسل سیستمی»، «گسل منطقهای» و «گسل داخلی». این سه گسل نیمهفعالند و احتمال اینکه فعال شوند، زیاد است. اگر فعال شوند، هر سه با یکدیگر فعال میشوند. گسلها را یکییکی توضیح میدهم. منظورم از گسل سیستمی این است که نظام بینالملل الزاماتی دارد؛ این الزامات برای کشورها محدودیت در نظر گرفته است. من نمیگویم نظام بینالملل میخواهد رفتار و تفکر کشورها را یکسان کند. نه! میخواهد رفتار و تفکرشان محدود شود، یعنی اگر رفتارهای بازیگران با الزامات نظام همسو نباشد، برای آن کشور محدودیت ایجاد کنند. بازیگران عضو نظام بینالملل دارای جایگاه و پرستیژ هستند.
وی اظهار کرد: این نظام بینالملل از زمانی که پرتغال شروع به فتح جهان کرد، شکل گرفت. تا اواخر قرن 19 این نظام بینالملل اروپایی بود اما از آغاز قرن 20، آمریکا هم به این نظام اروپایی اضافه شد. از قرن 21 چین هم به آن اضافه شده است. اینها قدرتهای جهانی هستند، یعنی این کشورها به جهت جایگاهشان بر معادلات بینالمللی و جهت دادن به حوادث تاثیرگذاری بیشتر و تعیینکنندگی فزونتری دارند. عملا ما پنج کشور داریم که قدرت جهانی و عضو شورای امنیت هستند [آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلیس و چین]. چرا این پنج کشور هستند و برزیل و هند نیستند؟ زیرا این کشورها هم اراده و هم ظرفیت قدرت جهانی بودن را دارند. باید به این توجه کنیم که این پنج کشور با هم دشمن نیستند و هدفشان حذف یکدیگر نیست. این کشورها یا با هم متحدند یا درنهایت مثل چین و آمریکا با هم رقیبند ولی دنبال حذف هم نیستند. حال به این سوال باید پاسخ دهیم که رابطه ما با این پنج کشور چگونه است؟ ما با مطرحترین این کشورها [آمریکا]، دشمنیم. در عین حال با هیچکدام از چهار کشور دیگر متحد استراتژیک نیستیم و دوستیهایمان با این کشورها مقطعی است.
او ادامه داد: کشورها بر اساس منافع دائمی و طولانیمدت یا ارزشهای همسو یا وابستگیهای هنجاری متحد استراتژیک یکدیگر میشوند. ما با هیچیک از چهار کشور متحد استراتژیک نیستیم حتی با یکی هم دشمنیم. از کجا میفهمیم با آمریکا دشمنیم و با دیگران دوست نیستیم؟ اول اینکه تمام این کشورها در شورای امنیت، به قطعنامههای علیه ما رای دادهاند. این چهار کشور غیر از آمریکا ممکن است دشمن ما نباشند ولی بود و نبود ما نگرانشان نمیکند و دغدغهای ندارند. دوم اینکه وقتی آمریکا برخلاف قوانین بینالمللی از برجام خارج شد، هیچیک از این کشورها جلویش نایستادند و آن را عملا نقد نکردند که تحریمها را نقض میکنیم تا ببینیم آمریکا چه میکند. پس ما هیچ متحد و دوستی در این پنج کشور نداریم. اگر کسی هم با ما سلامعلیک میکند به خاطر بهره بردن از فرصتهایی است که داریم. برای اینکه درک کنیم تا چه حد فاقد دوست هستیم، به سوریه نگاه کنید. این کشور 200 هزار کیلومتر مربع وسعت؛ 20 میلیون جمعیت و 25 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارد. ایران نزدیک دو میلیون کیلومتر مربع وسعت، 80 میلیون نفر جمعیت و 500 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارد. روسیه به خاطر کشوری به نام سوریه با این ویژگیها، تمام تلاش آمریکا و غرب را برای تصویب قطعنامه علیه اسد ناکام گذاشت و جلویش را گرفت. علاوهبر این، روسیه عملا علیه دوستان و متحدان آمریکا در سوریه دخالت نظامی کرده و اسد را حفظ کرد. این نشان میدهد ما در رابطه با این پنج کشور کجا ایستادهایم.
دهشیار افزود: ما روی این گسل پر التهاب هستیم که دیر یا زود به ما لطمه خواهد زد. یکچیز باید یادمان باشد؛ وقتی سیستم ما را به هر دلیلی نمیپذیرد، این سیستم در جایگاهی است که برخی بازیگرانش میتوانند هر وقت بخواهند به ما صدمات جبرانناپذیری بزنند. ایران اگر بخواهد میتواند رژیم صهیونیستی و عربستان را از روی زمین محو کند. ایران میتواند به منافع آمریکا در جهان لطمه بزند اما تحت هیچ شرایطی نمیتواند زیرساختهای آمریکا را بزند. قدرت یک کشور در چیست؟ در پلها، کارخانهها، دانشمندان و... . ما نمیتوانیم اینها را بزنیم! برعکسش ولی چه میشود؟ انسان نباید آگاهانه خودش را در شرایطی قرار دهد که دیگران فکر کنند ناآگاه است.
وی اظهار کرد: به گسل منطقهای برسیم. پس از سقوط عثمانی در 1918، کشورهای عربی دور هم جمع شدند. پس از جنگ جهانی دوم، در سال 1948 با تشکیل رژیم صهیونیستی، بحران اعراب و رژیم صهیونیستی آغاز شد. بحران جنگ سرد میان کشورهای پانعرب و کشورهای محافظهکار هم وجود داشت. در یک طرف جبهه پان عربی رهبرانی همچون جمال عبدالناصر، قذافی، البکر و بعد آقای اسد بودند و در جبهه دیگر عربستان سعودی و چند کشور دیگر. با فروپاشی شوروی جبهه اعراب و رژیم صهیونیستی از بین رفت و پس از سال 1973 کشورهای عرب از جنگ دور و همه حاضر شدند رژیم صهیونیستی را اگر به مرزهای 1967 برگردد، به رسمیت بشناسند. حالا اما جای این جنگ، جبههای باز شده که اکثر عربها یک سو هستند و در سوی دیگر ایران قرار دارد؛ یعنی جنگ سرد عربی، جنگ گرم ایران و عربها شده است. هدف اینها دشمنی با ایران است. این جبهه عربی علیه ایران با رژیم صهیونیستی همراه شده است. ایران تک و تنها مانده است. گسل سیستم را که گفتم.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: سومین گسل، گسل داخلی است. هر دولت چند وظیفه دارد؛ یکی ایجاد ثروت در جامعه برای مردم یا تسهیل و کمک به ایجاد ثروت برای مردم است. دوم دفاع از امنیت کشور و سوم ساماندهی مناسبات اجتماعی در جامعه بر اساس ارزشهای حکومت است، یعنی مردم همانطور که در خانه لباس میپوشند در بیرون هم بپوشند و همانطور که در خانه حرف میزنند، در خیابان هم صحبت کنند. آنان باید مثل حکومت باشند. ما در اینجا هم نتوانستیم موفق باشیم. زیرا در طول سالها برای ساخت کارخانه و... سرمایهگذاری نکردهایم، بنابراین هر روز فقیرتر میشویم. چینیها از سال 1979 تا الان همه پولشان را در داخل کشور سرمایهگذاری کردهاند. 500 میلیارد دلار جنس به آمریکاییها فروخته و در کشور سرمایهگذاری کردهاند. از سال 1979 تاکنون چین با 1.5 میلیارد جمعیت، سومین قدرت نظامی دنیاست ولی یکبار هم تلاش نکرده جلوی آمریکا بایستد و مانع او شود. نه اینکه نتواند؛ میگوید اگر اقتصادم را بزرگ کنم، آمریکا به دستبوسی خواهد آمد. چینیها ثروت را در داخل سرمایهگذاری کردهاند تا پیامد خارجی داشته باشد. ترامپ نگران همین است و میخواهد جلویش را بگیرد تا تولید ناخالص داخلی چین از 14 تریلیون تولید به 21 تریلیون نرسد و جای آمریکا را نگیرد. ساماندهی ارزشها هم مهم است. ما در جامعهای زندگی میکنیم که 10 درصد آن بیشترین ثروت را دارند.
در ادامه، فواد ایزدی، عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در سخنانی خاطرنشان کرد: هم در این جلسه و هم خارج از آن بر سر اینکه نظم جهانی در حال تغییر است، اجماع است. آمریکاییها در متونی که تولید میکنند، نوشتهاند دنیا چندقطبی میشود. یکی از 17 نهاد اطلاعاتی آمریکا، «شورای ملی اطلاعات آمریکا» وظیفهاش پژوهش در رابطه با روندهاست. چند وقت پیش متن « global treands2030» (روندهای جهانی2030) را منتشر کرد. در متن آمده بود که دنیا چندقطبی میشود و قدرت به سمت ائتلافها و شبکهها میرود. پس این اجماع وجود دارد که دنیا در حال عوض شدن است، چون عنوان جلسه «ایران و نظم جهانی» است قاعدتا سوال این است که با توجه به تغییر دنیا، ما چه کنیم؟ من کشورهای دنیا را به چهار گروه تقسیم میکنم. اگر بخواهیم بهدرستی بهعنوان جلسه بپردازیم، باید ببینیم ایران چه تیپ کشوری است. یکسری کشورها هستند که برخلاف ایران منابع نفت و گاز و منابع طبیعی خاصی ندارند. این گروه اول کشورهایی نیستند که خیلی نسبت به آنها دغدغه وجود داشته باشد و در خبرها هم اسمی از آنها باشد.
او تاکید کرد: گروه دومی داریم که هم منابع و هم وسعت خوب و هم قدرت دفاع از جایگاهشان دارند، یعنی در دنیا کسی به فکر تعرض به این کشورها نیست. آنان معمولا بمب اتم دارند چون اگر بمب نداشته باشند، حداقل آمریکاییها فکر میکنند میتوانند آن کشور را تهدید کنند؛ روسیه و چین در این گروه هستند. گروه سوم، مثل گروه دوم منابع، جمعیت و توانمندی دارد و همین عامل باعث شده اهمیت پیدا کنند اما این کشورها همسو و هم پیمان برخی قدرتهای بزرگترند. مثلا برخی کشورهای اروپایی که از جنگ جهانی دوم همراه آمریکا شدند و حتی در مباحثی که اختلاف دارند، با آمریکا درگیر نمیشوند. مثل پرونده برجام که خیلی از کشورهای اروپایی میگفتند از کار آمریکا خوشمان نیامد ولی کار خاصی نکردند. گروه چهارمی هم داریم که منابع خوبی دارند ولی همسو با کشورهای بزرگتر نیستند.
وی افزود: ما در این گروه چهارم قرار داریم. ما قبل از انقلاب گروه سوم و ذیل سیستمی بودیم که آمریکاییها تعریف کرده بودند. آنها از ما سرویس میگرفتند؛ کنتور فروش نفت دستشان بود و هر چقدر دوست داشتند به ما پول میدادند. ما هم سرویس میگرفتیم و ذیل سیستم طراحی شده توسط آمریکا زندگی میکردیم. 40 سال پیش مردم تصمیم گرفتند حکومت شاه حکومت خوبی نیست و یک درصدی از این مردم که اتفاقا کف خیابان هم بودند انقلاب کردند. چرا انقلاب شد؟ چون ایدهای در ایران شکل گرفت که آمریکا به درد ما نخورده و شوروی هم خیلی به درد ما نمیخورد، پس نه شرقی و نه غربی. این شعار اتفاقا همراه و همسو شد با چیزی که اسلام میگفت. اینها همپوشانی پیدا کردند. تعریفی که دکتر افتخاری درباره سکولاریسم دادند برای من جالب بود. اینکه انسانها مسئول اعمال خویش هستند ترجمه آیه 38 سوره مدثر هست. ظاهرا خداوند هم سکولار بوده است.
ایزدی بیان کرد: حالا باید ببینیم با این وضعیت که قیمت گوشت بالا رفته و... چه کار میخواهیم بکنیم؟ فرمول یک تفکر در کشور، این بود که لیستی از مشکلاتمان با اروپا و آمریکا تهیه کنیم و کمکم این مشکلات را حل کنیم. اروپاییها و آمریکاییها گفتند شما میخواهید بمب بسازید و این یک مشکل است؛ بحث موشک مشکل دیگر است؛ حضور منطقهای مشکل سوم و حقوق بشر مشکل چهارم است. تفکری در کشور وجود داشت که با توجه به مشکلات کشور و تورم و بیکاری و... ما برویم و اینها را حل کنیم. قدم اول هم ذیل برجام برداشته شد. ایران مو به مو تعهداتش را اجرا کرد. اما به گفته مسئولان مذاکره کننده، آمریکا از هفته اول شروع به نقض برجام کرد. آمریکاییهایی که با ایران مذاکره کردند دعوایشان با ترامپ این نیست که چرا این کارها را میکند؟ دعوایشان این است که چرا به این زودی میکنی؟ میگویند زمانی که قرار بود محدودیتهای ایران برداشته شود، ما هم این کار را میکردیم. ترامپ میگوید که ما میخواهیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و نمیخواهیم تا 2025 صبر کنیم. شاید روی این ایده که از گروه 4 به گروه 3 برویم و مشکلاتمان را حل کنیم خوب باشد اما این ایده جواب نداد و الان حالتی داریم که هر چقدر میگوییم بیایید با ما مذاکره کنید، آنها نمیآیند.
این استاد دانشگاه اظهار کرد: در سفر اخیر آقای ظریف به آمریکا، ایشان یک پیشنهاد خیلی سادهای داشت. زمانی که کشورها میخواهند مذاکره کنند، از چیزهای کوچک مثل تبادل زندانی صحبت میکنند. ظریف پیشنهاد تبادل زندانیان را داد ولی طرف مقابل گفت نمیخواهیم و نپذیرفت. 12 پیششرطی هم که برای ما گذاشتند به نوعی نوشته شده که نتوانیم اجرا کنیم. وقتی دو کشور میخواهند به توافق برسند از 12 شرط یکی را طوری میگذارند که بشود اجرا کرد و بعد وارد مذاکره شوند. بله! من هم دیدم که ترامپ میگوید مذاکره کنیم. منتها در زبان انگلیسی «مذاکره» به معنای «Negotiations» است. آمریکاییها معمولا از این کلمه استفاده نمیکنند و از کلمه «Talk» استفاده میکنند که به معنای حرف زدن است. بین حرف زدن و مذاکره تفاوت است. ذیل مذاکره بدهبستان اتفاق میافتد. آمریکا برای دادن هیچامتیازی به ما آمادگی ندارد. تصور آنها این است که ایران در حال ضعیف شدن است و مشکلات اقتصادی زیادی دارد و میشود سرنگونش کرد. آنها یک طراحی برد- برد دارند. منتها این برد- برد اینطور است که میگویند ما فشار حداکثری میآوریم یا جمهوری اسلامی سرنگون میشود یا ضعیف میشود. ضعیف که شد مجبور است امتیاز بدهد. یک عده که تعدادشان کمتر است یک برد سومی هم اعمال میکردند و این برد این بود که ممکن است ایران سرنگون نشود و امتیاز هم ندهد و شروع کند به آتشبازی در منطقه. این هم اتفاقا برد است چون به ما مجوز میدهد جنوب ایران را که در 30 سال گذشته میلیاردها دلار در آن هزینه شده، شخم بزنیم. روی این بحث اجماع نشده ولی عدهای مثل بولتون از قدیم علاقهمند به این بودند.
وی یادآور شد: اسم طرحی را که قبل از 18 اردیبهشت در کشور وجود داشت «صبر راهبردی» گذاشته بودند. در آمریکا این را اینطور فهمیدند که ما منتظر میشویم ترامپ از کاخ سفید خارج شود. منتها در عمل کشور دید اوضاع در حال خراب شدن است و فروش رسمی نفت به صفر رسیده است. فروش غیررسمی به صفر نرسیده ولی آن غیررسمی را هم میخواهند به صفر برسانند. نفتکشی که در مدیترانه توقیف کردند همان غیررسمیاش بوده است. به سوریه هم نمیرفته و برای جای دیگر بوده است. این اولین نفتکش هم نبوده و قبلا از این کارها کرده بودند.
او گفت: الان ما متوجه شدیم این گزینه که به آمریکاییها امتیاز بدهیم و موارد ناراحتیشان را تیک بزنیم و حل کنیم، جواب نمیدهد و وضعیت را بدتر میکند. قبل از برجام ما روزی یک میلیون بشکه نفت میفروختیم و الان رسما صفراست. ما کالایی را که روی میز گذاشتیم و برجام را گرفتیم، هم نداریم، یعنی معاملهای اتفاق افتاد ولی داشته ما الان نیست و از دست رفته است. در چنین شرایطی دوستانی که خودشان خیلی پیگیر برجام بودند، متوجه شدند که نمیشود ادامه داد. نتیجه این وضعیت بیانیه 18اردیبهشت شورای عالی امنیت ملی بود که گفت ما ابزارهایی مثل برگشتن به حالت طبیعی داریم. ما در «NPT» اجازه غنیسازی داریم و میتوانیم تولید انرژی هستهای داشته باشیم. پس داریم به این سمت میرویم. چرا؟ چون آدمهای مومنی هستیم؟ خیر، چون چارهای نداریم.
ایزدی تاکید کرد: کشور میتواند برود با کشور مقابل مذاکره کند ولی طرف مقابل به این میز لگد زد و الان هم حاضر نیست پای میز بیاید و مذاکره کند. حاضر نیست بدهبستان داشته باشد. من نمیگویم 50،50 بدهبستان باشد. آنها 90 به 10 هم حاضر نیستند. پس چه کار باید کرد؟ شما یک گزینه به اسم برجام داشتید که حاصل اجماع نخبگان سیاست خارجی کشور بود. طرفدارهای برجام فقط اصلاحطلب نبودند و از اصولگراها هم بودند. پیام تبریک فرمانده سپاه تبلیغات نبود و فرمانده وقت واقعا طرفدار برجام بود. دفاعی که علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی از برجام کرد، روحانی نکرد. منتها این نشد و الان هم چارهای جز مقاومت نسبت به فشار نداریم، یعنی به جای «فشار حداکثری» سیاست کشور «مقاومت حداکثری» شده است. فرض کنید آمریکاییها در مسأله موشکی هم بخواهند با شما توافق کنند. حوزه موشکی، اورانیوم نیست که بروند دستمال بکشند. او باید موشکها را ببیند. آمریکا شما را ذیل پیمان MTCR (رژیم کنترل فناوری موشکی) میبرد که موشکهایی با برد بیشتر از 300 کیلومتر و سرجنگی بیش از 500 کیلوگرم نداشته باشید. این کار را با قذافی هم کردند. او با موشکهایش میتوانست اروپا را بزند ولی ذیل این توافق رفت و موشکهایش حداکثر 300 کیلومتری شد. با این موشکها اگر اروپا را هدف میگرفت، موشک وسط اقیانوس فرود میآمد و خندهدار میشد. قذافی از این کارهای خنده دار کرد و غرب هم او را سرنگون کرد. سوال این است که آیا قذافی الگوی خوبی برای سیاست خارجی ایران است؟ صدام هم همین مشکل را داشت و فکر میکرد اگر اجازه بدهد بازرسان سازمان ملل در عراق هر کاری بکنند آمریکا با توجه به روابط قبلی، دست از سرش برمیدارند. این اشتباه بود. عرفات هم همین اشتباه را کرد.
او ادامه داد: چند ماه پیش برای کنفرانسی به اردن رفتم. در آنجا یک چهره مسیحی که سالهاست مذاکرهکننده ارشد فلسطینیهاست، به من گفت که «300 ساعت با آمریکا مذاکره کردم. در کشور شما بحث مذاکره با آمریکا مطرح است، یک وقت با آمریکا مذاکره نکنید که اشتباه است و ضرر میکنید.» چرا ما در این نظم جهانی این حالت را پیدا کردیم؟ چون چاره دیگری نداریم. ما کشور گروه چهارمی هستیم و هر چقدر سعی کردیم نگذاشتند به گروه 3 برویم. از این طرف خیلی کشور بیچارهای هم نیستیم. من پیشنهاد میکنم کتاب رابرت کتلر را بخوانید. او در کتابش از بازگشت به جهان مارکوپولو گفته است؛ یعنی دنیا به همان سمتی میرود که قدرتهای دوره مارکوپولو قدرتهای اصلی شوند. دکتر دهشیار بحث چین را مطرح کردند. از ابتدای تاریخ تا 1850 میلادی چین قدرت اول اقتصادی دنیا بوده است. 200 سالی سیستم دنیا به هم ریخت و غربیها قدرت اقتصادی شدند. الان چین دارد به حالت طبیعی خودش برمیگردد و تا 10 سال دیگر قدرت برتر اقتصادی دنیاست. من پیشنهاد میکنم که کتاب آقای ظریف را مطالعه کنید. حدود صفحه 155 یک بحثی مطرح شده هم از آن و هم از صحبتهای آقای دهشیار این طور برداشت کردم که ما از الگوی چینی استفاده میکنیم. صادرات چین در 1979 در یکسال مساوی است با صادرات یک روز امروز. زمانی چین و آمریکا با هم به توافق رسیدند که چین بمب اتم داشت. آمریکاییها چین را تهدید نمیکردند. چین و رژیم صهیونیستی مشکلی با هم ندارند ولی رژیم صهیونیستی و لابیاش هر وقت ببینند رابطه ایران و آمریکا در حال بهبود است، چوب لای چرخ میگذارند. علاوهبر این زمانی چین و آمریکا توافق کردند که سیاسیون و اقتصادیون آمریکا موافق توافق بودند. سیاسیون میگفتند چین را از بلوک شرق خارج کنیم. اقتصادیون هم میگفتند چین یک میلیارد جمعیت دارد و بازار بزرگی است و کارگر ارزان دارد. آقایان کشورها با هم متفاوتند. برای همین کشورها را چهار گروه کردیم. ما گروه چهارم هستیم و نمیتوانیم از الگوی چینی که گروه دوم است استفاده کنیم. دلیلش هم جمهوری اسلامی نیست.
دهشیار در ادامه اضافه کرد: در ایران ساختار قدرت سیاسی و روشنفکران وابسته به آن آگاهانه تصمیم گرفتند با آمریکاییها مذاکره کنند. آنها آگاهانه چیزی [برجام] را امضا کردند که میدانستندهیچ وقت سرانجامی که آنها در نظر دارند، پیدا نخواهد کرد. اگر فردی تا حدودی درباره انتخابات آمریکا اطلاعات داشته باشد؛ کمی قانون اساسی آمریکا را خوانده باشد و تاحدی بداند ساختار سیاسی در آمریکا چگونه تصمیم میگیرد، متوجه خواهد شد چیزی را که رئیسجمهور آمریکا امضا میکند، بهعنوان یک توافقنامه در داخل آمریکا وجاهت قانونی ندارد. به این معنا که کشور آمریکا ملزم به اجرای و اطاعت از آن نیست. فردی که رئیسجمهور آمریکاست میتواند توافقنامهای را امضا کند و سپس هر وقت خواست زیر آن بزند. اما اگر آن چیزی را که رئیسجمهور امضا میکند، به کنگره برود و دوسوم اعضای سنا به آن رای بدهند، تبدیل به یک الزام قانونی برای دولت خواهد شد. افرادی که دکتری دارند، آمریکا درس خواندهاند، مشاور دارند، حقوقهای کلان میگیرند میدانستند آنچه را که اوباما و کری امضا کنند، روی هواست. اگر کری یا اوباما امشب با همسرشان دعوا کنند، فردا میتوانند بگویند من توافق با ایران را قبول ندارم. دیدید که ترامپ هنگامی که آمد خیلی راحت از برجام خارج شد.
وی ادامه داد: بنابراین ما آگاهانه چیزی را امضا کردیم که میدانستیم به درد نمیخورد. در قبال این امضا هم چیزی را دادیم که برای آن بیش از 100 میلیارد دلار در کشور هزینه کرده بودیم. همه آن دستاوردها را به خاطر چنین امضایی به آمریکاییها دادیم. این افراد آگاهانه آمریکا را در موقعیتی قرار دادند که به راحتی قادر باشد ایران را بپیچاند. در برابر این پیچاندن و بدقولی هیچ کاری نمیشود انجام داد. شما نه به خاطر این پیچاندن و بدقولی میتوانید به آمریکا حمله کنید و نه راه دیگری جلوی خود دارید. به یاد داشته باشید اگر آمریکا بدقولی کرد شما نمیتوانید به آمریکا بهخاطر آن بدعهدی حمله کنید ولی در همین حال تمام چیزی را که داشتهاید در توافق از دست دادهاید. این توافق باعث شد میلیاردها دلاری را که برای دستیابی فناوری هستهای هزینه کرده بودیم، به آمریکاییها بدهیم، اما سرانجام آنان از این توافق رفتند. شما توقع نداشته باشید کسی که رفته است بار دیگر بازگردد، زیرا دیده است که این دوستان عجب افرادی هستند. با خودش میگوید چرا با چنین وضعیتی، بیشتر آنها را نچاپیم. در چنین وضعیتی روابط ایران و آمریکا در آینده چطور میشود؟
فواد ایزدی در ادامه این نشست خاظرنشان کرد: اگر کسی صحبتهای 10 روز پیش ویلیام برنز را دیده باشد، میتواند جواب سوال آینده روابط ایران و آمریکا را پیدا کند. وی قائممقام کری در وزارت خارجه بود و سابقهای حدودا 40 ساله در وزارت خارجه آمریکا دارد. بخشی از این سابقه در زمینه ایران بوده است. او در مراحل اولیه مذاکرات با ایران در عمان حضور داشت و رئیس تیم مذاکرات برجام بود. برنز در سخنان 10 روز پیش خود بحث امپراتوری ایران را مطرح میکند و میگوید درنهایت هر حکومتی در ایران وجود داشته باشد برای آمریکا معضل است. اینگونه نیست که شما حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید و فکر کنید مشکل حل میشود. برنز حرفش این بود که هر حکومتی در ایران بر سر کار بیاید، هدفش تبدیل شدن به بازیگر اصلی خاورمیانه است. برنز نسبت به سیاست ترامپ در قبال ایران نقد دارد، زیرا رئیسجمهور آمریکا میخواهد جمهوری اسلامی را سرنگون کند. برنز میگوید حالا شما موفق شدید جمهوری اسلامی را سرنگون کنید با حکومتهای بعدی ایران چه کار خواهید کرد؟ برنز نسبت به دیگر مسئولان آمریکایی بهترین شخص در برخورد با ایران است. او با ایران مذاکره کرده و به توافق رسیده است و طرف دموکراتها قرار دارد. فرض کنید اگر ترامپ در انتخابات 2020 رای نیاورد و دموکراتها روی کار بیایند در بهترین حالت فردی مثل برنز مسئول ایران میشود. او نیز با تمام این اوصاف معتقد است درنهایت این جمهوری اسلامی نیست که باید سرنگون شود بلکه این کشور ایران است که باید تجزیه شود. آقای ظریف مدتی قبل حرف درستی زد و اعلام کرد آمریکاییها از دولت روحانی عبور کردهاند. آمریکاییها همین آقای ظریف را [که طرفدار مذاکره با آمریکا بود] نیز میخواهند تحریم کنند. آمریکاییها از جمهوری اسلامی عبور کردهاند. مشکل آمریکاییها ایران است.
وی تاکید کرد: ایران کشور بزرگی است یا بهتر است بگویم زیادی بزرگ است. محمد بن زاید، ولیعهد امارات چندی قبل در آمریکا به این مساله اشاره کرد و گفت ایران کشوری است که زیادی بزرگ است. دقت کنید که در حال حاضر جمهوری اسلامی است که با وجود تمام مشکلات، ایران را نگه داشته است. اگر جمهوری اسلامی نباشد در مرحله بعد آمریکا به دنبال تجزیه ایران است. آیا ایران تاکنون تجزیه شده است؟ بله، از حدود 5/4 میلیون کیلومتر در 200 سال پیش به زیر دو میلیون کیلومتر در حال حاضر رسیده است. با این حال هنوز گفته میشود ایران بیش از اندازه بزرگ است. آمریکاییها به همین دلیل برای تجزیه ایران برنامهریزی کردهاند. اگر خوزستان را تجزیه کنند ایران مانند افغانستان میشود. هنگامی که از تسلیم شدن در برابر آمریکا صحبت میکنیم، باید بدانیم آنها دنبال این نیستند که شما به یک کشور معمولی تبدیل شوید. این مساله را بنده قبلا نیز بارها گفتهام که فکر نکنید بعد از برجام مشکلات کشور حل خواهد شد. بعد از توافق عدهای به خیابانها رفتند و رقصیدند. ذهنیت این افراد این بود که فکر میکردند با توافق دیگر مساله تحریمها حل میشود و اقتصاد رونق میگیرد. این نکات را بنده آن زمان نیز میگفتم.
او افزود: این نکتهای را که دکتر دهشیار به آن اشاره کردند بنده نیز بارها گوشزد کردهام که دولت بعدی آمریکا الزامی به اجرای برجام ندارد منتها این افرادی که در کار بودند به چنین صحبتهایی گوش نمیکردند. این وضعیت قابل پیشبینی بود. الان نیز برجام اروپایی جواب نمیدهد. قرار نیست ما همیشه آزمون و خطا کنیم. شما کتاب میخوانید و برخی از مسائل را میفهمید و میتوانید پیشبینی کنید، نیاز نیست همه مسائل را تجریه و آزمون کنید. در آمریکا دو مجله مهم در حوزه سیاست خارجی وجود دارد؛ یکی فارین افرز و دیگری فارینپالیسی. فارینپالیسی چندی پیش یک متن طولانی 12 هزار کلمهای که حالتی پژوهشی داشت منتشر کرد. این متن قصد داشت این سوال را پاسخ بدهد که آیا بین ایران و آمریکا جنگ رخ میدهد یا خیر؟ جواب این بود، خیر. این مطلب دلیل عدم وقوع جنگ بین ایران و آمریکا را نفوذ منطقهای ایران اعلام کرده بود. آمریکاییها در اطراف ایران نزدیک به 150 سایت دارند و نیروهای زیادی را در آنها مستقر کردهاند. نفوذ منطقهای ایران این سایتها را تحت نفوذ و اشراف قرار داده است. ایران در صورت مورد حمله قرار گرفتن از سوی آمریکا، میتواند به این سایتها حمله کند. به همین دلیل هزینه حمله به ایران بالاست. مقامات آمریکایی هزینه فایده میکنند و میبینند هزینه یک اقدام بالاست، بنابراین آن کار را انجام نمیدهند.
وی اظهار کرد: اگر شما بروید ذیل mtcr (کنترل رژیم) و نفوذ منطقهای خودتان را کم کنید نتیجهاش این میشود که هزینه حمله به ایران برای طرف مقابل کم میشود. این نکته را همه میدانند که آمریکاییها در حمله ملاحظه اخلاقی ندارند. اگر آمریکا حس کند حمله به نفعش است، حتما این کار را انجام خواهد داد، مانند کاری که در عراق و افغانستان انجام داد. برای همین از کسانی که از مکتب و چنین مسائلی میگویند، میخواهم حداقل تا زمانی که دوره آقای ترامپ تمام شود زیاد این مساله مکتب را تکرار نکنند، زیرا پسفردا اگر جنگی شد همین مکتبیها میروند و میجنگند. ایران بهعنوان یک کشور نیازمند افراد و جوانانی است که بروند و از این کشور دفاع کنند.