سینه تاریخ، پر است از خاطرات مربوط به جنایتهای توجیهپذیر. خدا، عدالت، انسانیت، آزادی و حقوق بشر؛ همه دستاویزهای توجیهکننده جنایتهای بزرگ در تاریخ بشریت شدهاند.
به گزارش عطنا، محمدجواد کاشی، استاد فلسفه سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی، در یادداشتی تلگرامی به موضوع حمله تروریستی به اهواز پرداخت که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
سینه تاریخ، پر است از خاطرات مربوط به جنایتهای توجیهپذیر. خدا، عدالت، انسانیت، آزادی و حقوق بشر؛ همه دستاویزهای توجیهکننده جنایتهای بزرگ در تاریخ بشریت شدهاند.
اما جنایتهایی هم هستند که فرصت و شانس هیچ توجیهی پیدا نمیکنند. عریان و بیپناه میمانند. جنایت اهواز از آن دست جنایتها در صحنه سیاست بود. جنایتی که عریان میماند، هم یک تهدید بزرگ است، هم یک فرصت بزرگ. مهم این است که کدامیک را اختیار کنیم.
آنچه در اهواز اتفاق افتاد، یک جنایت آشکار بود. تنها کشورهای عربی که حامی تروریستها بودند حمایت علنی یا ضمنی کردند. هیچکس به خود جرئت نداد از عاملان تروریست حمایت کند.
در مقابل چنین جنایتی، البته نظامیان و مقامات اطلاعاتی و امنیتی کشور باید اظهارنظر کنند. زبان تهدید بگشایند. بگویند انتقام میگیرند، سیلی میزنند و عاملان را به سزای اعمالشان میرسانند.
اما اگر این تنها صدایی است که از درون صحنه جنایت برخاسته، بدانید و بدانیم عاملان جنایت به اهداف خود رسیدهاند.
جنایتی که قادر نیست خود را موجه کند، هر واکنشی علیه خود را موجه میکند. یکباره فضای یک شهر را تبدیل میکند به هزاران و هزاران چشم جستجوگر و شکاک. همهچیز با نگاه تردید و بدگمانی نگریسته میشود.
در مقابل جنایتی که موجه نیست، فقط کسانی ایمنی دارند که پیشتر وفاداری خود را اثبات کرده باشند. والا هرکس یک متهم است؛ مگر آنکه خلافش ثابت شود.
کسانی که پیشتر منتقد بودهاند، اعتراضی کردهاند، پیشینه سیاسی دارند، خیلی باید مواظب خود باشند.
جنایتهای عریان، فضا را شدیداً دوگانه میکنند. فاعلان و سرکوبگران جنایت، همه فضا را به خود اختصاص میدهند. زبان اعتراض و انتقاد از میان میرود. سکوت سکونت میکند.
آنگاه فقر، بیکاری، بیگانگی اجتماعی و سیاسی و هزاران صورت از ناکامی و در حاشیه ماندگی، بسترهای مستعدی میشود برای تولید لشگری که یا به اینسو یا به آنسو ملحق میشوند.
جنایت عریان، محیط خود را پر میکند از مینهای انفجاری مستعد حادثههای نابهنگام.
اما جنایتی که قادر نیست لباس یک نام مقدس برای خود اختیار کند یک امکان نیز هست. وقتی جنایت لباس ایدئولوژی به تن میکند و دستاویزش خدا، مردم، آزادی یا هر نام دیگری است، قهرمان و ضدقهرمان خود را میسازد و امکانی میشود برای تداوم یک رابطه توأم با خشونت و خون.
اما جنایت وقتی از پوشیدن لباس موجه کننده عاجز است، مثل یک حادثه عبرتآموز، میتواند همگان را ترغیب کند به الگوی دیگری از ارتباط و زندگی مشترک.
اگر رابطه انسانی میتواند اینهمه خونین و جنایتکارانه و کثیف باشد، چرا قدر یکدیگر را و زندگی صلحآمیز با یکدیگر را ندانیم؟ چرا حرفهای یکدیگر را نمیشنویم؟ چرا از آنچه در دلهای ما میگذرد، غافلیم؟
بهجای گشودن میدان ستیز، با تهدید و سخن انتقامجویانه صرف، میتوان میدان را چنان از حس دوستی و وفاداری و امید پر کرد که جنایت و جنایتکار در قلمرو محدودی محبوس شود. فرصتی برای زایش پیدا نکند.
جنایتی که کلمات و واژگان مقدس به آن پناهی نمیدهند، میتواند بهمثابه زخم خطرناکی همه ما را متوجه هستی جمعیمان کند.
تنها در چنین شرایطی ممکن است همگان شمرده شوند و بهحساب آورده شوند. آرمانهای سیاسی آزادی و عدالت، تنها بهشرط این به حساب آوردن ملی است که تأمین میشود.
کاش این جنایت، بهمثابه زنگ خطری پایان ببخشد به بیماری مزمن ندیدن یکدیگر.
همراه با انتشار سخنان و اظهارات نظامیان، خوب است روشنفکران و اهل نظر و فکر خوزستان توسط رسانههای ملی کشور و توسط رسانههای دیگر فراخوان شوند.
در میزگردها و گفتگوهای مطبوعاتی، نظر آنان و بسترهایی که ممکن است به خشونت کمک کنند؛ وارسی شود.
ما مرکزنشینان، موضوع قضاوت آنان واقع شویم، خود را و عملکردهای سیاسی کشور را از چشمانداز آنها تماشا کنیم.
صدای تهدید و اقدامات امنیتی حتماً لازم است؛ اما اجازه بدهید آن صداها و اقدامات، در میان انبوه گفتگوها و تصاویر و فیلمهایی که مسائل خوزستان را بر همگان برملا میکند، گم شود.
جنایتی که نتوانسته لباسی از حقانیت به تن کند، ما را با همه تفاوتها و تعارضها متوجه یکدیگر میکند.
فرصت خوبی فراهم میکند برای آنکه یکدیگر به رسمیت بشناسیم، زخمهای یکدیگر را ببینیم، مراقب یکدیگر باشیم و اجازه ندهیم، تروریسم تخمهای خود را در شکافهای اجتماعی و فرهنگی بپاشد.