نشست «ادیان، جامعه و صلح» با مشارکت گروههای علمی–تخصصی صلح، دین، جامعهشناسی تاریخی و آسیبها و مسائل اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران در محل دانشکده علوم اجتماعی ایران برگزار شد.
به گزارش عطنا، میزگرد «ادیان، جامعه و صلح»، عصر یکشنبه، ۱۱ شهریورماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. استادان دانشگاه به بحث پیرامون رابطه دین و صلح در ایران و جهان پرداختند و مباحثی را درباره پیوند این دو مطرح کردند.
در این نشست، دکتر سیدمحمود نجاتی حسینی، مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران، دکتر شروین وکیلی، مدیر گروه جامعهشناسی تاریخی انجمن جامعهشناسی ایران، دکتر احمد بخارایی، جامعهشناس، خلیل میرزایی؛ جامعهشناس و حسن امیدوار، دبیر گروه جامعهشناسی صلح انجمن جامعهشناسی ایران حضور داشتند. (گزارش تصویری)
در ابتدای نشست، حسن امیدوار، دبیر گروه صلح انجمن جامعهشناسی ایران با بیان اینکه دین بهعنوان یکی از نهادهای مهم اجتماعی، همهی ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده است، گفت: مطالعه تاریخ و رخدادشناسی ادیان درزمینهٔ روندها و فرایند تحولات ادیان مهم به نظر میرسد، ازاینرو گروه صلح انجمن جامعهشناسی ایران علاقهمند به شناخت علمی رابطه تعاملی و دیالکتیکی بین پدیده ادیان و ساختارهای اجتماعی و تاریخی، سطوح ذهنی و عینی، فردی و جمعی و ساختی و کنشی صلحجویانه است.
امیدوار گفت: با توجه به آنکه سه حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست مهمترین نقش را در روند تحولات ادیان در دنیای جدید به عهده دارند، ازاینرو شناخت نسبت دین و فرهنگ، دین و سیاست و دین و تاریخ موردتوجه است.
وی با بیان اینکه نسبت دین و تاریخ یا به عبارت بهتر، تعصب دینی و بیان تاریخی آن موردنظر گروه صلح است گفت: با عطف به اینکه اصلیترین برنامه هر دینی تأسیس یک جامعه مبتنی بر عدالت است و با دلالت بر اینکه صلح جزء ضروری هر دین است، لذا ادیان قادر هستند ذهنهای صلحطلب را شکل دهند و از اجتماع ذهنهای صلحطلب نیز جوامع صلحطلب به وجود میآیند؛ اما این سؤال پیش میآید، ادیان که رسالت و داعیهی تکمیل کردن مکارم اخلاقی ادیان پیشین خود را داشته و هدف خود را بهروزی، همبستگی و سعادت انسان اعلام کردهاند چرا بهتدریج خود باعث درگیری، منازعه، جدایی و رنج انسانها در مقاطعی از تاریخ شدهاند؟
دبیر گروه صلح انجمن جامعهشناسی ایران نکته چالشبرانگیز را دیگر برداشتهای مختلف از دین، ایدئولوژی و تعبیر ایدئولوژیک از دین دانست و افزود: تعبیر ایدئولوژیک از دین چالشها و نقدهایی را مطرح نموده است که به نظر میرسد دارای پتانسیل تهدید صلح هست.
وی گوشهای از این نقدها را ارائه کرد: ایدئولوژی دشمنکوب و دشمنتراش است و نفرت فروش (سروش)، ریشههای اجتماعی و فرهنگی عدم مدارا، به این مضمون که دشمن، بهعنوان دشمن ابدی فرض شدن، حاصل ایدئولوژی و یا ناسیونالیسم افراطی است، در چرایی طولانی شدن مخاصمات، ایدئولوژی با خوشبینی نسبت به استراتژی خود و عدم توجه به پذیرش مذاکره، تشدید و طولانیتر شدن مخاصمات را به همراه خواهد داشت، ایدئولوژی خواستار یکنواختی اندیشه و نسبت به تکثر و تنوع آراء بیتحمل است، مدعی کمال، بیاعتنا ء به عقل، مرید پرور و بجای تحقیق، تقلید را میپسندد، شکلدهنده قالبهای ذهنی و محدودکننده تفکر و ارتباطهای بشری است. تعبیر ایدئولوژیک از دین به تقویت بنیادگرایی و افراطگرایی کمک میکند و افراطگرایی و خشونت، به از شکل افتادن و بدقواره شدن ادیان میانجامد.
صلح و جنگ یک پدیده فرهنگی است
در ادامه سیدمحمود نجاتیحسینی، مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران، موضوع سخنرانی خود را «اسلام اجتماعی و مسئله اخلاقی صلح» عنوان کرد و گفت: همانطور که خود عنوان نشان میدهد واقعیت تاریخی اجتماعی این است که دین هم در ایجاد صلح و هم جنگ تأثیرگذار بوده است؛ ما طبیعتاً وقتی از صلح صحبت میکنیم باید از نقیض صلح، جنگ هم صحبت کنیم؛ در اینجا هم به سهم خودم هم روی صلح وهم نقش دین در شکل دادن به این دو پدیده صحبت میکنم.
وی ادامه داد: به نظرم هم صلح و هم جنگ یک پدیده فرهنگی است و پشت جنگ یک سیاست فرهنگی وجود دارد؛ سیاست فرهنگی یعنی خطمشیهایی که در پی معنا ساختن و هویت ساختن، حتی ساختن یک اجتماع است به این معنا که هم پشت صلح و هم پشت جنگ سیاست فرهنگی وجود دارد.
وی افزود: برای اینکه یک جنگ و صلحی ایجاد شود ما نیازمند یک ایدئولوژی هستیم. این ایدئولوژی برای این دو پدیده یک توجیه است یعنی توجیهی که هم جنگ و هم صلح را ایجاد کند؛ اسم این توجیه را سیاست فرهنگی گذاشتم و ابزاری را هم که صلح و جنگ را ایجاد میکند ایدئولوژی میگوییم.
نجاتی با اشاره به اینکه تنها دین نیست که در ایجاد پدیده جنگ مدخلیت داشته باشد بیان کرد: علاوه بر دین سایر سیستمهای اجتماعی و سایر آثار تمدنی هم که داشتیم در خدمت جنگ بودند؛ برای نمونه نظریه خود سیاست است؛ یکی از شکلهای جنگ در طول تاریخ دموکراتیک کردن جوامع غیر دموکراتیک بود یعنی اکثر جوامع غربی یونان با استناد به نظریه سیاست و ضرورت نظریه دموکراتیک کردن جوامع غیر دموکراتیک برخاستند یعنی پشت پدیده جنگ یک ایدئولوژی نظریه سیاست خوابیده بوده؛ یعنی شما در اینجا نمیتوانید دین را دخالت دهید یک نظریه سیاسی است بنابراین جنگها از این نظر شکل گرفتند.
وی افزود: حتی در فلسفه سیاسی جنگ، جنگی بشردوستانه و جنگ برای تقویت شهروندی در جوامع با استناد به همین نظریه سیاسی شکل گرفت.
وی با اشاره به جنگهای دیگر که به دین ربط نداشتند بیان کرد: جنگهای دیگری که شکلگرفته و به دین ربطی نداشته متمدن کردن غیرمتمدنها بود؛ برخی از جنگهایی که غربیها از همان دوران باستان با جوامع غیر غربی داشتند؛ دستاویز حمله به اجتماع غیرمتمدنها به متمدنها برای این صورت گرفته که این جوامع غیرمتمدن، متمدن شوند یعنی وحشیها و بربرها متمدن شوند.
مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران ادامه داد: جنگهای یونان، جنگهای ایران و روم، جنگهای قرونوسطا، اسلام و جنگهایی که اسپانیاییهای مسیحی برای مسیحی کردن جوامع آمریکای لاتین انجام دادند همه با استناد به سیاست فرهنگی است که پشت آن یک فلسفه تاریخی است و جای پایی برای دین پیدا نمیکنید.
وی درباره سومین شکل جنگ متدین کردن غیر متدینها گفت: در این شکل تاریخی که آثار جنگ در آن هست درست یا نادرست پای دین به میان آمده؛ یک جنگ بسیار مهمی که رنگ و بوی دینی داشته و تاریخ نشان داده است و اگر منصفانه نگاه کنیم آثار منفی هم در پی داشته؛ جنگی بوده که برای دیندارکردن آدمهای غیردیندار صورت گرفته است؛ برای مثال در قرون وسطا آمریکای لاتین توسط اسپانیای مسیحی بهعنوان نماینده کلیسا برای متدین کردن کفار آمریکای لاتین و به بهانه متدین کردن غیر متدینها است؛ همینطور جنگ بین مسلمانان و مسیحیان در طول جنگهای صلیبی، یعنی مسیحیها خود را مؤمن میدانستند و مسلمانان را کافر و برعکس؛ به همین خاطر برای متدینکردن یکدیگر دست به جنگ زدند.
نجاتی حسینی در پاسخ به اینکه چرا غیرمتدینها باید متدینها را متدین کنند تصریح کرد: این موضوع برمیگردد به استناداتی که در ادیان قدیم میگفتند شما باید راه حق را باز کنید یا پیروزی مؤمنان بر کفار، این استنادات درواقع دستاویزی برای این امر بوده و همه اینها با توسل به یک مفهوم مقدس صورت گرفته است که آن این است که خود جنگ مقدس است و جهاد در راه خداوند است.
وی افزود: همانطور که غربیها از جنگ بهعنوان دفاع عادلانه و دفاع پیشدستانه نام میبرند تا از بار منفی جنگ بکاهند درعینحال که از یک واژۀ مقدس استفاده کنند؛ همینطور مفهوم جنگ در الهیات اسلام، مسیحیت و یهود هم استفاده نمیشده است و از آن بهعنوان جهاد در راه خدا نام میبردند.
مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران خاطرنشان کرد: حتی در دوران جدید، شکلگیری پدیده انسان کشی سازمانیافته که نهتنها ننگ دین بلکه ننگ بشریت است، وجود دارد؛ القاعده، داعش و طالبان هم با همین آموزه، جنگ را شکل میدادند و تفکر کشتار وحشیانه آنها، همه با استناد به همین جهاد مقدس صورت میگیرد.
وی در پایان گفت: پشت جنگ و صلح یک سیاست فرهنگی خوابیده است. سیاست فرهنگی خطمشی ایدئولوژیک است که هم شروع جنگ را توجیه میکند هم تداوم جنگ را توجیه میکند و حتی ممکن است اختتام جنگ را هم توجیه کند.
رابطه بین متن دینی و خشونتی که تولید میکند سرراست نیست
شروین وکیلی، مدیر گروه جامعهشناسی تاریخی انجمن جامعهشناسی ایران، در ادامه این میزگرد به سخنرانی پرداخت و گفت: میخواهم پیشنهاد یک مدل برای یک سری کلیدواژههایی که مشخصتر باشند، ارائه دهم؛ به نظرم زمانی که داریم درباره مسائل کلان جامعهشناختی صحبت میکنیم باید به آنها و پیوند بین این واژهها توجه کنیم؛ مفاهیم دین، صلح و صلح و جنگ است.
وی ادامه داد: من همهچیز را از یک چهارچوب سیستمی نگاه میکنم؛ حال وقتیکه این کلیدواژهها را در این چهارچوب به کار میگیریم به این نتیجه میرسیم که کلیدواژه باید میانرشتهای تعریف شود؛ یعنی یک مفهوم پویای رسیدگی پذیر تجربی است که میانرشتهای است و در لایههای متفاوتی بروز پیدا میکند؛ در این چهارچوب کلیدواژهای که مهم است مفهوم تمدن است.
وی با تأکید بر اینکه تمدن، کلانترین سطح سیستم اجتماعی است، بیان کرد: منظور از تمدن بهطور مشخص سیستمی اجتماعی است که از شبکهای از شهرها تشکیل شده است، هر جا چنین چیزی ببینید تمدن وجود دارد؛ بهعنوانمثال آفریقای زیر صحرا انواع و اقسام فرهنگهای درخشان را دارد اما تمدن ندارد یعنی آن سیستم کلانی که دربارهاش صحبت میکنیم را ایجاد نکرده است.
وکیلی درباره مقیاس تمدنها گفت: به لحاظ حجمی مقیاس تمدن در حد چند میلیون کیلومتر مکعب و چند ده میلیون نفر است؛ واحد اندازه تمدن در همین حدود است.
وی درباره تمدن بیان کرد: تمدن را میتوان خیلی رسیدگیپذیر با متغیرهای روشنی نشان داد؛ جمعیت در درون یک تمدن حرکت میکند؛ زبانها بر هم تأثیر میگذارند؛ ادیان بر هم تأثیر میگذارند؛ در دنیای تمدن، یک حوزه تمدن معمولاً سبک زندگی مشترکی را تولید میکند؛ یک حوزه تمدن گرایش به این دارد که دولت فراگیر درست کند و سازماندهی سیاسی ایجاد کند؛ مفهوم تمدن را اگر به این معنی در نظر بگیریم معنی روشن و دقیقی است و باید در بکار بردن نابجای کلمه تمدن دقت کرد مثلاً میگویند تمدن سومر، تمدن یونان اینها تمدن نیستند بلکه واحدهای فرهنگی هستند.
وکیلی افزود: زمانی که از ظهور یک تمدن صحبت میکنید برای مثال با نشر تمدن اروپایی به فراسوی جغرافیایی حرکت به سمت استرالیا و زلاندنو باید به شاخصهای دقیق، روشن و رسیدگی پذیر برسیم؛ بر این مبنا که گفتم ما ۶ تمدن بیشتر نداریم و مشکل به وجود میآید و پیچیدهترین لایه برای سازمانیافتگی اجتماعی است؛ همچنین مشکل و شکننده است.
وی در خصوص تمدنهایی که تابهحال ایجاد شدند گفت: تمدن ایران زمین و تمدن مصر در هزاره چهارم پیش از میلاد، تمدن چین و اروپایی در هزاره ۱۶۰۰ پیش از میلاد و در همان حدود دو تمدن دیگر به نام آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی در آمریکا به وجود میآید؛ سه تا از این تمدنها با تهاجم تمدن اروپایی منقرض شدند؛ تمدن اروپایی توسط دولت رم و تمدن آمریکاییها توسط پرتغال و اسپانیا.
وی بیان کرد: تعداد تمدن کم است اما دوامش زیاد است که هرکدام چند هزاره دوام داشتند؛ در این مدل سیستمی پدیدارهای جامعهشناختی و پدیدارهای انسانی سلسله مراتبی هستند یعنی در مقیاسهای متفاوت زمانی و مکانی پدیدارهایی میبینید که در سیستمهایی رفتار میکنند که اگر مقیاستان را تغییر دهید ممکن است یک سیستم دیگر در آنجا ببینید.
مدیر گروه جامعهشناسی تاریخی انجمن جامعهشناسی ایران درباره پدیدارهای انسانی گفت: پدیدار انسانی ۴ سطح سلسله مراتبی دارد، سطح زیستشناختی، روانشناختی، جامعهشناختی و فرهنگی، یعنی چهار سیستم خود بنیاد نهادی داریم که لایههای متفاوتی را به امر انسانی شکل دادند.
وی ادامه داد: وقتی داریم درباره دین حرف میزنیم درواقع درباره یک سیستمی در سطح فرهنگی صحبت میکنیم یعنی نهادهای دینی کلیسا یا مسجد یک نهاد اجتماعی است که کردار فردی دارد و امربهمعروف و نهی از منکر میکند این در سطح روانشناختی است؛ متنی که آنها به آن کردار ارجاع میدهند در لایه فرهنگ است و رسم ختنه کردن در سطح زیستشناختی است؛ بنابراین این لایهها باهم در ارتباط هستند و مهم است که انعکاس دین را کاملاً مشخص کنیم.
وکیلی افزود: بهطور مشخص وقتی درباره صلح یا خشونت حرف میزنیم در لایه جامعهشناختی است یعنی خشونت و صلح پدیدارهای جامعهشناختی هستند که در دل نهاد تعریف میشوند؛ جنگ و صلح نهادین است پس بنابراین قواعد آن نهادین است.
وی در خصوص دین اظهار کرد: دین هم مثل همه سیستمهای پیچیده دیگر تکامل پیدا میکند یعنی در گذر زمان انباشت پیچیدگی دارد؛ سیستم پیچیده میشود، شاخه شاخه میشود، لایه لایه میشود، مراکز سازماندهی درونی پیدا میکند و این مراکز تکثیر میشوند، ممکن است به هم متصل بمانند یا نمانند، واگرا میشوند بنابراین فرقه و ادیان جدید ممکن است تولید شود.
وی درباره رتبهبندی ادیان به لحاظ پیچیدگی بیان کرد: تولید دین یک امر جهانی است و همه جوامع در جهان دین تولید میکنند اما درجه پیچیدگی نظام اجتماعی فرق میکند؛ یک لایه مربوط به جوامع گردآوران شکارچی است؛ این لایه خیلی کهن و دیرپا است؛ زمانی که جوامع مستقر میشوند نهادی به نام معبد شکل میگیرد؛ نهاد معبد همزمان با نهاد سیاسی یعنی کاخ، اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد شکل میگیرد؛ لایه دیگر جوامع یکجانشین مستقری که اصطلاحاً دولتشهری هستند تا پادشاهی اولیه تشکیل دهند اوج پیچیدگیشان پادشاهی آشور است؛ جوامعی هستند که دینی که درست میکنند یک مرکزیت جغرافیایی دارد مثلاً دینشان به معبدی در یک شهر وصل است و چندخدایی وجود دارد.
وی با تأکید بر اینکه دین بهطور مستقیم با طبقه جنگآور و به خشونت مربوط است، گفت: دینی داریم که ساختار فلسفی دارد یعنی زرتشت که نظام اخلاقی وابسته به دین تعریف میکند نوع جدیدی از دین را به نام دین یکتاپرستی ایجاد میکند که شکل، ارتباط و پیچیدگیاش با دینهای قبل از خود متفاوت است؛ دینهایی که الآن در دنیا مطرح هستند یعنی دینهای جهانگیر بهجز دین تائو، هندو و کنفوسیوس تمام ادیان بزرگ دیگر جهان هم خاستگاه مشترک دارند و ازلحاظ تمدنی هم بهشدت در هم تنیدهاند؛ ساختارها و مفاهیمشان را به هم ارجاع میدهند و مجموع این ادیان موضوع بحث ما هستند.
وی در پایان تصریح کرد: این پیوند میان دین و خشونت یا صلح خیلی پیشاپیش معلوم نیست؛ رابطه بین متن دینی و خشونتی که تولید میکند سرراست نیست.
نوعی از دینداری در ایران باعث تشدید مسائل اجتماعی شده است
احمد بخارایی، جامعهشناس، سخنرانی خود را تحت عنوان «نقش دینداری در بروز و تشدید مسائل اجتماعی در ایران» آغاز کرد و و با اعتقاد به اینکه دینداری در ایران باعث تشدید مسائل اجتماعی شده است، گفت: نقش دینداری با دین و با دینداران در بروز و ایجاد یا تشدید متمایز است؛ تعریفی که من از آن دارم این است که دین امری مستقل از افراد، مستقل از تفسیر و یک امر بیرونی، بیرون از افراد اعم از دینداران و بیدینان است؛ اگر برایش یک حقیقت قائل شویم به همان هیولای اولای فلسفه تبدیل میشود؛ به شکل مصداقی به چنگ میآید. اگر هم حقیقت را قائل نباشیم اعتباری میشود؛ در هر دو صورت برای دین هر باوری که نسبت به آن است یک وجودی مستقل از افراد در نظر گرفتهام.
وی ادامه داد: مسئله دوم، دینداری است من یک دلیل برای کلمه دینداری دارم و از دینداری که اطلاق میکنم دفاع میکنم؛ دینداری آنجاست که دین آرامآرام میخواهد جنبه عینیت و نمود خارجی پیدا کند و بگوید من هستم و دینداری آغاز میشود بنابراین دینداری بهعنوان یک امر کلی یک جهتگیری است و این جهتگیری به سمت نمادهایی است که متعهد به دین هستند؛ این نمادهای اسلامی ممکن است جهتگیری به سمت حکومت اسلامی باشد یا بهتبع به دنبالش بعد از جهتگیری به سمت حکومت اسلامی، علاقه، دفاع کردن و مخالفت با حکومت غیر اسلامی هم مطرح میشود؛ بنابراین دینداری هم برای خودش دارای مفهوم و معنایی است؛ این دینداری وقتی پایش را به زمین میگذارد در قالب دینداران بروز میکند.
وی افزود: دینداران آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند که بعد از فاصلهای که اول دین بعد دینداری و بعد دینداران با یک واسطه دینداری به دین مرتبط میشوند دیگر اینجا تفاسیر، تفاسیر شخصی است و نگاهها پا به عرصه میگذارند.
بخارایی بیان کرد: تأکید من به تمایز مفهومی و معنایی این سه واژه از دید خودم میتواند مهم باشد برای اینکه دیدهام چیزی که بین همکاران ما چه در حوزههای جامعهشناسی چه مدافعان حکومت و چه نقادان صورت میگیرد این است که تمایز قائل نمیشوند و این سه واژه را جابهجا به کار میبرند و به نظرم تمایز بین دینداری و دینداران لحاظ نشده است.
این جامعهشناس گفت: شعری که بر سر سازمان ملل است میتواند یک شعر عالی باشد و تا ابد هم از اعتبار برخوردار است و این بحث دین است جایی که هنوز نمود بیرونی پیدا نکرده و نمیتوانیم بحث کنیم؛ یک کلیتی است غیرقابل بحث که فقط هست بهمحض اینکه بخواهید راجع به آن بحث شود وارد حوزه دینداری میشوید و وقتی میخواهیم جهتگیریها را تحلیل کنیم به رفتار دینداران نزدیک میشویم.
وی ادامه داد: چگونه میشود که دینداری و به دنبال آن دینداران در بروز یا تشدید مسائل اجتماعی در ایران بنا بر شواهدی که در چهار دهه اخیر شاهدش بودیم؛ نقش بارزی داشته باشد؛ دینداری و دینداران را نمیتوانیم از صحنه چه در سطح کلان و ساختاری و چه در سطح نهادها و سازمانها حذف کنیم.
بخارایی با اشاره به جمله ماکس وبر گفت: وبر میگوید برای استفاده از دین در دنیای جدید لازم نیست محتوای آن را تغییر دهیم بلکه با رشد فکری بشر در عرصههای دیگر زندگی لاجرم دین بهتر درک خواهد شد؛ توجه وبر در اینجا فاعل بیرونی است یعنی از بالا و بیرون که او بخواهد تغییر دهد و بنابراین در جایی که دین رشد میکند و بزرگ میشود محل رشد و بودنش در ذهن در حوزه خصوصی است؛ دین از یک علت نیست، برای دینداری یک دلیل است، علت یک امر بیرونی است، دلیل آوردن یک امر درونی است، یک ذهن است که دلیل میآورد ولی علت مستقل از فهم در بیرون وجود دارد؛ رابطه دین با دینداری رابطه دینداری با دینداران رابطهای استدلالی نیست.
وی افزود: اساس بحث ما مسائل اجتماعی است. در تعریف مسئله اجتماعی میگویند متغیرهای اثرگذار هستند؛ مسئله اجتماعی یک امری است که دارای دو عنصر عینی و ذهنی است؛ عنصر عینی آن واقعیت بیرونی است که وجود دارد. حالا یک معضل یا مشکل اجتماعی باشد؛ عنصر ذهنی یعنی نگاه جامعه اعم از مردم عادی، گروهها و نهادها همه نگاه به آن واقعیت بیرونی دارند که آیا باید آن واقعیت بیرونی بهعنوان یک مسئله اصلاح بشود یا نه؛ دوم اینکه آیا میتوانیم؟
وی ادامه داد: به اینجا رسیدیم که باید مسائل اصلاح شود ولی به «میتوانیم» نرسیدهایم و این بیتفاوتی اجتماعی را میرساند؛ خنثی میشویم، میبینیم و میگذریم؛ اگر «باید» و «میتوانیم» جمع شوند به وجود ذهنی میانجامد؛ متغیرهای اثرگذار در تعریف مسئله اجتماعی یک ساختار اجتماعی است شامل نهادها، پایگاهها و گروهها است که یکی از این نهادها مذهب است؛ دوم اینکه عناصر فرهنگی شامل باورها، ارزشها، هنجارها و نمادها است؛ سوم پندارهای جامعهشناختی است یعنی جایی که شما زندگی شخصی خودتان را چگونه میخواهید با جهان پیوند بزنید؛ چهارم سهبعدی سازی نظری است.
بخارایی در خصوص ذهن خلاق و فعال در تعریف مسئله اجتماعی گفت: این ذهن را شما شاهد هستید که یک متغیر تأثیرگذار است؛ این ذهن تابع فضای بیرونی است؛ این ایدئولوژی وقتی بعد احکامیاش یعنی دین بهطور خاص در کنار ابعاد دیگرش به حوزه عمومی رسوخ میکند؛ گسترده میشود و خودش را تحمیل میکند.
وی ادامه داد: در اینجا آن ایدئولوژیای که در ساختار سیاسی و در نظام سیاسی متبلور شده، بیشازپیش باعث میشود اذهانی که تحت این نظام قرار دارند خودشان را بازتعریف کنند؛ همچنین باعث میشود که این اذهان از یک باور دینی درست از اینکه مسائل اجتماعی را درک کنند و حساس شوند عقب بیفتند بنابراین دینداری و دینداران ازاینجهت مسائل اجتماعی را تشدید میکنند و حتی گاهی با سیاستهایی مسائل اجتماعی را ایجاد میکنند.
وی افزود: باور من این است که در چند دهه اخیر دینداری در ایران باعث شده است که مسائل اجتماعی تشدید شود و نیز برخی ایجاد شود و مسئله اجتماعی چیزی نیست که یک شب پدید آید و یک شب هم از بین برود؛ ریشهدار و آسیبرسان است و تا حدودی جامعه را در برمیگیرد و آلوده میکند.
اربابان ثروت و قدرت از هر مفهومی به نام خدا سود میبرند
در پایان، خلیل میرزایی، جامعهشناس سخنرانی خود را با این پرسش که آینده کشور ما فقط از طریق نقدهای عقلایی رقم خواهد خورد؛ اما سؤال این است که ادیان چه نقشی در جامعه دارند؟ آیا این نقشی که ادیان در جامعه ایفا میکنند منتج به صلح میشود یا منتج به درگیری یا نزاع؟ بنابراین آیا اساساً ادیان در تعامل با شرایط اجتماعی جامعههای پیچیده صلح محور هستند؟ آغاز کرد.
وی گفت: امروز در خود ایران حدود ۷۳ درصد از جمعیت ما شهرنشین هستند و ما خواسته یا ناخواسته وارد جامعه پیچیدهای شدهایم که اساساً قواعد مدرنیته بر آن حاکم است؛ بیشتر ادیان زمانی ظهور کردند و زمانی خودشان را تثبیت کردند که ما در دورههای اجتماعمحور و سنت زندگی میکردیم بنابراین برخیها با این استدلال بر این باورند که اگر ادیان نهادهای مثبتی داشتند مربوط به زمان و مکان ظهور و تثبیت خودشان بوده است و احتمالاً جامعههای مدرن شرایطی را به دست میآورند که با موجودیهای ادیان ممکن است قابل توجیه، تردید یا قابلرسیدگی نباشند و مسئله اساسی در همینجا مطرح میشود چون بسیاری از ادیان برای جامعهها در دوران مدرنیته با تکنولوژیهای پیشرفته ساخته نشدند.
وی افزود: بسیاری از دینمداران تلاش کردند با فرضیههای کمکی دین موردنظر خودشان را برای رسیدگی بر این شرایط مهیا یا تقویت کنند بنابراین در این راستا تا حدود زیادی اصالت اولیه دین را گرفتند و چیز جدیدی به خورد جامعهها دادند که شاید با شرایط مدرنیته همخوانی نداشته باشد؛ برای مثال فرض کنید بانکداری در جهان را در نظر بگیرید یک مفهوم مدرن برای جامعههای مدرن است بنابراین در مدرنیته تعریف میشود و معنی پیدا میکند اما وقتی دین میخواهد با مفهومهایی که در سنت تعریف میشود به یک مفهوم مدرنیته مثل بانکداری بپردازد خودبهخود کم میآورد.
میرزایی در ادامه بیان کرد: اینجاست که فرضهای گاه متضاد و متعارض به تنگ سنت زده میشود تا با مدرنیته همخوان شود و گاه اتفاقی مانند بانکداری ایران رخ میدهد اما وقتی ما به قواعد اسلام نگاه میکنیم میبینیم که ربا حرام است اما بانکداری مدرن بدون سود نمیتواند ادامه حیات دهد؛ آنقدر این فرضها به تنگ بانکداری اسلامی زده میشود تا اسلام ساختهشده به ربویترین دین در جهان تبدیل میشود.
وی خاطرنشان کرد: اصل دعوا زمانی حاصل میشود که ما سعی میکنیم از مفهومها در جای خودشان استفاده نکنیم یا به مفهومها بارهایی دهیم که شرایط و قابلیت تحمل آن را ندارند.
میرزائی درباره دو رویکرد جامعهشناسانه به دین گفت: در رویکرد اول، دین اساساً بنیانهای اینجهانی دارد و عدهای تلاش میکنند در راستای تثبیت و تداوم آن از بنیانهای آنجهانی استفاده کنند؛ دراینباره بعضی از جامعهشناسان معتقدند که انسانها وقتی نتوانستند یا نمیتوانند رخدادهای معینی را با مفهومهای عینی تبیین کنند روی به مفهومهایی میآورند که تبیین را از طریق آنها انجام دهند؛ بنابراین برخی از آنها معتقدند خدا مفهومی است که انسانها تبلیغش کردند و دین را برونفکنی کردند و مدام فرضیههایی را به خودش جلب کرده بعد بازگشته و انسانها همان را درونفکنی کردند؛ بدون اینکه متوجه شوند این همان ساخته خودشان است بنابراین آنچه میساختند اصالت واقعی خودش را از دست داده است.
وی افزود: انسانها مجدداً دین را درونفکنی میکنند و برخی از جامعهشناسان معتقدند که درنتیجه این درونفکنی انسانها برده و بنده آن چیزی میشوند که خودشان ساختند؛ بر این قالب غربیها معتقدند که نوعی ازخودبیگانگی صورت میگیرد.
وی درباره رویکرد دوم گفت: در قالب دوم در بسیاری موارد وقتیکه انسانهای بدوی نتوانستند بنیانهای طبیعی آسیبزا را تبیین کنند تلاش کردند که از موجودهای خارج از قوه درک و دستیابی خودشان استفاده کنند که گاهی از موجوداتی به نام خدا، بت یا از این چیزهای گوناگون نام برده شد؛ بنابراین بعضیها معتقدند که این مفهومها در برابر رخدادهای آسیبزا شکلگرفته است؛ مثل سیل و زلزله.
میرزایی ادامه داد: درنهایت هر دو این دیدگاهها به یکجا میرسند و نقطه مشترکی ایجاد میشود که منبع تعارضها و جنگها است و آنهم دخالتهای منفعتطلبانه است؛ دومین دیدگاه بر این باور است که دین بنیانهای آنجهانی دارد، قالب غیرقانونی دارد، برای تنظیم اخلاق جامعه مطرحشده اما بسیاری تلاش میکنند با بنیانهای اینجهانی به آن مشروعیت دهند.
وی افزود: یک اتفاق بد در اینجا رخ میدهد و آنهم این است که قواعد صریح تفسیرهای ایدئولوژیکی به خودشان میگرفتند یعنی شما آیههای گوناگونی را در کتابهای مقدسی دارید که با توسل به شرایط اینجهانی معانی متفاوتی را نشان میدهند؛ در همینجاست که بعضیها میگویند فقه با تفسیرهای اینجهانی خودش برای بنیانهای آنجهانی ظهور پیدا میکند.
این جامعهشناس گفت: من تأکید میکنم عشق را نمیتوان با منطق توجیه کرد بنابراین اگر یک رخدادی بنیانهای آنجهانی دارد احتمالاً فرستنده آن خودش نخواسته که برای آن بنیانهای اینجهانی بگذارد.
وی در خصوص دیدگاهها تصریح کرد: در دیدگاه اول گفتیم وقتی دین از طرف انسانها برونفکنی میشود میرود در اجتماع یا جامعه مثل گلوله برف قل میخورد و آنقدر بزرگ میشود که اصل اول به فراموشی سپرده میشود و نوعی ازخودبیگانگی را ایجاد میکند؛ در دومین دیدگاه هم باز همین اتفاق میافتد. برای مثال یک آیه کوچک آنقدر تفسیرهای گوناگون به خودش میگیرد تا بهجایی میرسد که دیدگاههای متعارض پدید میآید؛ بنابراین هر دو اصالت واقعی خودشان را از دست میدهند و در جایی که دیدگاههای متعارض به میان میآید این دیدگاهها در تقابل باهم قرار میگیرند.
وی ادامه داد: باوجوداین شرایط دیگر دین تنظیمکننده اخلاق جامعه نیست، دین تغییردهنده اخلاق و همه سیستمهایی است که بنیانهای اینجهانی دارند در اینجاست که پای گروههای همسود به میان میآید؛ گروههایی که سود خودشان را حالا با ایدئولوژیای که نام دین بر خودش گذاشته جستجو میکنند؛ ما حالا با چیزی سروکار داریم که ما اصطلاحاً دیگر نام دین نمیگذاریم هرچند که نام دین به آن اطلاق شده باشد.
میرزایی گفت: این ایدئولوژی به اربابان قدرت و ثروت کمک میکند تا خواستها و داشتههای نامشروع خودشان را مشروعیت ببخشند اما این مشروعیت با کمک مفهومهایی انجام میگیرد که بازهم بنیانهای آنجهانی دارند اما این بنیانهای آن جهانی با آن بنیانهای آنجهانی که در ابتدا به کار گرفته شد، کاملاً متفاوت است.
وی افزود: در آن مشروعیت بخشی، اربابان ثروت و قدرت از هر مفهومی به نام خدا سود میبرند و به نام خدا سوءاستفاده میکنند. بنابراین هرجایی که تفسیر به سود باشد، تفسیر به قدرت باشد این تفسیر امکانپذیر میشود چون آنقدر تعریف را میپیچانند تا اصالت از بین میرود و چیزی پدید میآید که ما آن را آگاهی کاذب مینامیم.
وی در پایان تصریح کرد: در آنچه به وجود میآید ادیان اساساً نمیتوانند منتج به صلح شوند چون همیشه تعارض منفعت در حوزه قدرت و ثروت وجود خواهد داشت مگر اینکه دین به وظیفه اولیه خودش یعنی تنظیم اولیه اخلاق جامعه بازگردد.