دکترای جامعهشناسی ورزش: ما همانگونه معامله میکنیم که سیاست میورزیم. نگاهمان به علم با نگاهمان به ازدواج چندان تفاوتی ندارد. شهرِ ما، خانه ماست، چراکه در هر دو میدان، یک الگوی مشترک حکمفرماست؛ پدر خرجمان را میدهد و مادر زبالههای زیر پایمان را میروبد.
به گزارش عطنا، داروین صبوری، دکترای جامعهشناسی ورزش، در رابطه با مسائل و آسیبهای اجتماعی من جمله در حوزه ورزش ، یادداشتی را در روزنامه ایران نگاشته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
پیر ژوزف پرودون، فیلسوف و متفکر انسانگرای قرن نوزدهم در شرح بحرانهای اجتماعی این قرن مینویسد: «تمام سنتها ته کشیدهاند، تمام باورها منسوخشده و برنامه جدیدی در دست نیست. این چیزی است که من نام «فروپاشی» بر آن میگذارم، فروپاشی، این دهشتناکترین دقیقهای که در هستی جوامع رخ میدهد. همهچیز دستبهدست هم داده است که مردمان را از پاکنیتی نومید کند. هرزگی وجدان، پیروزی میانمایگی، خلط حقیقت با دروغ و ناراستی و خیانت به اصول. کهنگی و فرسودگی را پایانی نیست. فرسودگی طی یک یا دو دهه پایان نخواهد یافت. سهم و تقدیر ما همین است.»
مختصاتی که پرودون از آن دم میزند، چیزی شبیه برزخ است. مکانی معلق میان گذشته و آینده. گذشتهای که ته کشیده و آیندهای که به طرز اسرارآمیزی گنگ و کدر است. حالتی آنومیک که احتمال پیشبینی آینده را سلب کرده و از میان میبرد.
در جغرافیایی دیگر، نیچه، همعصر پرودون نیز از انحطاط سخن میگوید. او زرتشت را از غار تنهایی برون میکشد تا بر سر انسان واپسین، این خوارترین جنبنده زمین، نعره برکشد. آنهم در زمانهای که کمانهای امید و نبوغ، خروشیدن را از یاد بردهاند.
نیچه میداند که انحطاط، مفهومی سهمگینتر از فروپاشی و ویرانی است. ویرانی، تنها چیزهایی را از بین میبرد که تا به امروز ساختهشده و بالیدهاند اما انحطاط، بازماندن و درماندگی از خلق و آفرینشِ نیروهای نجات در آینده است. انحطاط، فراخواندن تمام آن نیروهایی است که امکان بالندگی را سلب کرده و به زیر میکشند.
آنچه بهعنوان ویرانی و انحطاط از آن نامبرده شد، خصوصیتی نهادی در زیست اجتماعی ایران دارد. برای پرداختن به مختصات نهادهای اجتماعی در ایران، لازم نیست که هرکدام را به شکل اختصاصی موردمطالعه قرار داد. روحِ حاکم بر نهادهای اجتماعی، روحی ساختارمند، یکدست و ثابت بوده و تنها در کالبدهای مختلف است که امکان تغییر چهره مییابد. ما همانگونه معامله میکنیم که سیاست میورزیم. نگاهمان به علم با نگاهمان به ازدواج چندان تفاوتی ندارد. شهرِ ما، خانه ماست، چراکه در هر دو میدان، یک الگوی مشترک حکمفرماست؛ پدر خرجمان را میدهد و مادر زبالههای زیر پایمان را میروبد.
وقتی مختصات، یکی باشد، مسائل و آسیبها هم یکی است، خواه آن نهاد، نهاد خانواده باشد، خواه ورزش.
نهاد ورزش نیز بهزعم من، دارای شرایطی یکسان با دیگر نهادهای جامعه ماست. نهادی دستکاریشده، خارج از زیستی طبیعی و دارای حیاتی برزخی. ساختارهای کلان ورزش کشور، در جایی میان گذشته ته کشیده و آینده کدر، در حال نفسکشیدناند. ورزشی دولتی، که نه میتواند به دولتی بودن خود ادامه دهد و نه میتواند خصوصی شود و از جاذبههای سیاسی، اجتماعی آن دست بردارد.
ورزشکاری که نه میتواند ورزش را ادامه دهد و نه میتواند آن را کنار بگذارد. مدیری که نه میتوانید با او ادامه دهید و نه میتوانید کنارش بگذارید. فوتبال و برنامهای ورزشی که نه میتوانید راضی به ندیدنش شوید و نه میتوانید تماشایش کنید و حالتان به هم نخورد.
گزارهای مشهور در میان رواقیون نقل میشود که میگوید: «ناامید باش و از هیچچیز نترس!»
نهادهایی که از آینده خویشتن ناامید میشوند، دست به تخریب خود خواهند زد. این تخریب، تخریبی شجاعانه و جسورانه است. از همینجاست که چشمها بسته و گوشها ناشنوا خواهند شد. دست به ترکیب و ادغام مندرآوردی نهادها میزنیم تا از آنها محصولی تازه بیرون بکشیم. آموزش را کالایی کردیم و کالا را انحصاری. دین را سیاسی کردیم و ورزش را دینی.
بر سر نهاد ورزش نیز همان بلایی را نازل کردیم که بر سر تمام پدیدارهای مدرن. خواستیم ایرانیزهاش کنیم و به نام خود سکه بزنیم. استانداردهایش را برهم زدیم و الگوهایش را نادیده انگاشتیم. کاتالوگهایش را پاره کردیم و ضمانتنامهاش را آتش زدیم. محصول، چیزی است ناقصالخلقه که دیگر خودمان همزبانش را بلد نیستیم و نمیدانیم به چه کارمان میآید. کالایی که روی دستمان مانده و تبدیل به زینت خانهمان شده. گاهی روی طاقچه میگذاریمش و گاهی نیز زیر کرسی.
باری، همهچیز دستبهدست هم داده تا مردمان را از پاکنیتی نومید سازد. ناامیدی، ترس را از میان برمیدارد و این شجاعت مخرب، سرعت ویرانی را فزونی بخشیده و به انحطاط ختم خواهد شد.