امروز در این کشور، هیزمهای آماده اشتعال زیادند، اما از آنها هیچ تنوری برای هیچکس گرم نمیشود. منظور از گرم شدن تنور، تبدیلشدن اراده و خواست دولت به یک اراده مؤثر برای تغییر اوضاع، یا تولید یک اراده جمعی مؤثر برای فشار آوردن به دولت است.
به گزارش عطنا، محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی، در کانال تلگرامی خود یادداشتی پیرامون وحدت اخلاقی مردم و دولت و وظیفه روشنفکران در این میان، نوشته است که خواندنش خالی از لطف نیست:
سخنگوی دولت از ایرانیان خارج از کشور میخواهد دلارهای خود را به داخل کشور بیاورند و مردم در داخل هم بهجای تبدیل کردن اموال خود به دلار، ارزهای خارجی خود را به بازار بیاورند. مردم اما میخندند، خندهای که خشم و تمسخر در آن توأم شده است.
سخنگوی دولت خیال میکند، در نقطه تلاقی وحدت اخلاقی مردم و دولت نشسته است و آنها را به وظایفشان فراخوان میکند. مثلاینکه سالهاست از خواب بیدار نشده است. مردم به دولت کمکی نمیکنند، بنابراین دولت ناچار است به بدنه خود بچسبد. برنامه خوبی هم اگر به مغز کارشناسانش خطور کند، بدنه فوقالعاده فاسد بوروکراسی منابع آن را بین خود یا بین محافل ذینفوذ تقسیم میکنند و صلواتی به روح اموات میفرستند. بدنه دولت هم یک کل هماهنگ اخلاقی نیست. هر پارهاش به سویی کشیده شده است و هر فردی که پشت هر میز است، سودایی برای خود دارد. خیابانهای شهر شلوغ است.
معترضان میخواهند دولت فکری بکند برای مشکلاتی که زندگی معمولی و روزمره را غیرممکن کرده است؛ اما هر صنفی از معترضان به فکر مسئله خاص خود است، چنین است که نیروی معترضان به یک امکان سیاسی مؤثر تبدیل نمیشود. در اینیکی دو روز در بازار تهران، آنها که اعتصاب کرده بودند مغازههای دیگر را با شیوههای مختلف تهدید میکردند که به اعتصاب بپیوندند اما نمیپیوستند.
کشور پر است از موقعیتهای اعتراض، اما اعتراضکنندگان نمیتوانند به یک نیروی مؤثر سیاسی برای فشار به حکومت تبدیل شوند. آنها نمیتوانند تقاضاهای متفاوت خود را به یک نیروی همبسته سیاسی تبدیل کنند. بیچاره نیروهای خارج از کشور که فکر میکنند از اخبار ناآرامیهای روزمره در کشور، تنوری برای آنها گرم میشود.
فقط یک خطر در این میان هست. مردمی که قادر نیستند اعمال اراده مؤثری پیدا کنند، خشمگین شوند و دست به خشونتهای کور و بیهدف بزنند و متولیان امور همزبان به تهدید و اعدام باز کنند. فعلاً رئیس قوه قضائیه در این زمینه پیشقدم شده است.
همه از هم میپرسند اوضاع به چه سمتی میرود؟ واقع این است که این اوضاع سمت و سویی ندارد. ما با ریزش تدریجی همهچیز دستبهگریبانیم. دولت و مردم، پوزیسیون و اپوزیسیون، اصلاحطلب و برانداز، سرکوبگر و معترض، همه در کار و هدف خود بازماندهاند.
تنها اقتدار ارزشهای اخلاقی است که به قانون اعتبار میبخشد بوروکرات را به یاد وظایفی میاندازد که بابت موقعیت شغلیاش بر دوش دارد، متولیان سیاسی کشور را به یاد وظایف کلی و ملیشان میاندازد، مردم معترض را بهضرورت گذر از مسئله خاص صنفی و همصدایی با دیگر معترضان، صدای اپوزیسیون اصلاحطلب و برانداز را به یکصدای سیاسی تبدیل میکند و حتی به اعتبار ارزشهای اخلاقی است که یک نیروی سرکوبگر، به وظیفه خود برای اعاده نظم توجه میکند و از فرمانده خود تبعیت میکند. بدون وجود امکانی برای فهم و ارزشیابی اخلاقی اوضاع، هیچ تنوری برای هیچکس گرم شدنی نیست. تنها زوال و فروریزی تدریجی است که همهچیز را تهدید میکند.
اینجا در این فضای بیهنجار، اکثر مردم قربانیان این فضای آشوبند، البته گروهی طمع کردهاند به صید ماهیان گوشتی. اعم از آنها که قصد کردهاند به سقوط دولت و استقرار نظامیان تا کسانی که خارج از مرزها، چشم دوختهاند به ترامپ و امید بستهاند بهروزی که همه موتورها اینجا خاموش شود.
همه مراجع احیای وجدانهای اخلاقی را باید فراخوان کرد. این وظیفه روشنفکران است. اگر خدا و امام علی به فریادمان میرسند، دریغ نکنید، اگر منطق ارزشهای اخلاقی مدرن راهی میگشایند، تعجیل کنید، اگر میتوان ارزشهای ملی را زنده کرد، عجله کنید.
هرکجا و برای هر گروهی، به نحوی باید نشان داد که صرف اندیشیدن به مقتضیات بقاء همهچیز را خرابتر از این میکند که هست. باز هم باید معلوم کرد، مظلوم کیست، ظالم کیست، چه چیز مصداق چپاول هستی مردم است، زندگی خوب به چه معناست، چگونه زندگی درنتیجه انتخابهای تکتک ما، تباه میشود. زندگی اجتماعی، چه مقتضیات اخلاقی دارد.
روشنفکر هم باید به وظیفه خود عمل کند. وظیفه روشنفکر سیاستگذاری و تصمیمگیری درباره امور تخصصی نیست. روشنفکران با تکیهبر نیروی اخلاقی زبان میتوانند در این آشفتگیها، میانجی تبدیل همهچیز به منطق سیاسی زندگی مشترک شوند. اعم از آنکه بخواهند جایگاه اخلاقی را به حکومت نشان دهند یا میانجی تبدیل اعتراضات بی ساختار به اعتراضات مؤثر سیاسی باشند.