در اکران و تحلیل فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» مطرح شد که این فیلم از یک ساختار خطی در زمان اجتناب میکند یعنی داستان از یک مقطعی در زمان شروع میشود. تداعیهای شخصیتها دائما ما را به گذشته برمیگرداند و شاید هیچ مفهومی به اندازه مفهوم گذشته در روانکاوی مهم نباشد. فرهاد یک بازتاب اسطورهای است به نوعی که در یک مثلث عشقی قرار میگیرد که رقیبش خسرو است.
به گزارش خبرنگار عطنا، نشست «هنر و ادبیات از منظر روانپژوهی» با سخنرانی حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامهطباطبائی و حسین مجتهدی، مدیر مرکز خدمات روانشناسی سیاووشان با محوریت تحلیل فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» سهشنبه، ۸ اسفندماه در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامهطباطبائی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی از منظر نظریه انتقادی به صحبت در مورد روانشناسی پرداخت و گفت: دوست داشتم در رشته تحصیلیام روانشناسی را به منظور نقد ادبی بخوانم؛ کلیدواژه در تمام درسهای من روانشناسی بود به عبارتی هر کتاب ادبی دارای یک فصلی درباره کاربرد روانشناسی در نقد ادبی است.
او ادامه داد: روانشناسی بخشی ثابت در درس نظریه و نقد ادبی به دانشجویان در رشتههای مختلف است. در رشته مطالعات فرهنگی، فلسفه هنر و برخی رشتههای دیگر با روانشناسی سروکار داریم البته سروکار ما با شکل خاصی از روانشناسی تحت عنوان روانکاوی است.
پاینده با رویکرد روانپژوهانه به این فیلم، اظهار کرد: در نقد ادبی به دو روش «مفاهیم روانشناسی» مانند مفهوم تداعی که در این فیلم بسیار کاربرد داشت و «متدولوژی روانکاوانه» به عنوان کلیدیترین مفهوم در نقد ادبی ضمیر ناخودآگاه، از نقد روانشناسی استفاده میشود. متدولوژی روانکاوانه یعنی استفاده از تحلیل رویا برای پی بردن به مفاد ضمیر ناخودآگاه، امیال، هراسها و تجریبات قبلی به خصوص در دوره کودکی که بازماندههای آن همچنان در ضمیر ناخودآگاه فرد باقی مانده و در بزرگسالی برای او مسئلهآفرین میشود.
او افزود: در نقد ادبی، بیشتر الگوهای کلاسیک روانکاوی به کار برده میشود البته در دهههای اخیر الگوهای جدیدی هم ظهور کرده که به نوعی بسط و تکمیل همان الگوی کلاسیکی است که پیشتر هم وجود داشته است، برای مثال در الگوی لاکانی آمیزهای از زبانشناسی ساختارگرای سوسوری را با مفاهیم فرویدی داریم و آنجا در واقع از نظر ما لاکان به یک جور بازخوانی از آثار فروید به منظور ارائه یک نگاه جدید در مورد روانکاوی دست میزند.
استاد نظریه و نقد ادبی با بیان اینکه بنیان کار، همان مفاهیم اساسی در مطالعه موردیهای فروید در کتاب راهگشا (اثرگذارترین کتاب قرن بیستم) است، گفت: ما به خود فروید به عنوان یک فرد ادیب بسیار استناد میکنیم. فروید به هنگام صحبت در مورد مراجعان خود از گوته، داستایوفسکی و شکسپیر مثال میآورد. او درباره نمایشنامههای شکسپیر مقالات مستقل و حتی نقد مفصلی درباره نمایشنامه هملت دارد.
او ادامه داد: از نظر ما در نقد ادبی رابطه بین روانشناسی و خوانش تحلیلی متون هنری مانند فیلم و ادبیات و رمان و داستان یک رابطه دو طرفه است و در واقع بنیانگذاران این علم، خود با ارجاع به ادبیات، این نظریه را پرداختند و زمانی که میخواهند اختلالات شخصیت را بیان کنند از شخصیتهای آثار ادبی مثال میآورند.
پاینده با اشاره به اینکه کل ساختار این فیلم براساس مفهوم تداعی و ضمیر ناخودآگاه شکل گرفته است، اظهار کرد: این فیلم از یک ساختار خطی در زمان اجتناب میکند یعنی داستان از یک مقطعی در زمان شروع میشود. تداعیهای شخصیتها دائما ما را به گذشته برمیگرداند و شاید هیچ مفهومی به اندازه مفهوم گذشته در روانکاوی مهم نباشد.
او اضافه کرد: مکتب روانکاوی اعتقاد دارد که حال را میتوان براساس گذشته فهمید بنابراین گذشته یک کلیدواژه برای روانکاوی است. علارغم اینکه از نظر مردم عادی، زندگی هر فرد در آینده شگل میگیرد اما روانشناسی معتقد است که پایه رفتارهای آینده فرد در مرحله ادیپی شکل میگیرد و این مرحله تاثیرهای ماندگار در رفتارهای بعدی افراد میگذارد بنابراین از نظر این مکتب باید گذشته را به منظور فهم حال امروز بررسی کرد.
استاد دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به دو نوع سفر حاکم بر این فیلم، گفت: اولین سفر، سفر مکانی (گیلهگل از فرانسه به ایران آمده و به شهر رشت میرود) و دومین آن سفر زمانی (فرهاد از زمان حال به زمان گذشته میرود) است. در صحنه پایانی فیلم فرهاد با چمدان میرود و در ابتدای فیلم، گیلهگل با چمدان میآید در نقد ادبی به این شکل، موازی بودن و همشکل بودن گفته میشود. هر چند که فیلم ما را با دو جور سفر مواجه میکند اما سفر در زمان آن هم عبور در گذشته در فیلم اهمیت بیشتری دارد.
او تصریح کرد: اهمیت این فیلم در سفر به گذشته و اهمیت آن در ژرفترین لایههای ضمیر ناخودآگاه است به همین علت هم میتواند از نظر روانکاوی نقد شود. موارد متعددی از تداعی در این فیلم وجود دارد مثلاً وقتی گیلهگل بعد از اینکه سالهای متمادی در خارج از ایران بوده دوباره به خانه پدریاش برمیگردد با نگاه کردن به آن بالکن، یاد زمانی میافتد که خودش دختربچهای کوچک در کنار پدرش بود و مهمونی داشتند. بنابراین در اینجا فیلم آن ساختار خطی خود را از دست میدهد و در زمان، جلو نمیرود.
پاینده ادامه داد: نماد این بازگشت مدام به زمان، عکس است که ما در این فیلم بارها عکس میبینیم این عکسها یا آویخته شده به دیوار هستند و یا فرهاد است که با مادر گیلهگل عکسها و فیلمهایی از گذشته را نگاه میکند. ضمن اینکه شغل فرهاد قاب گرفتن عکس است و قاب چارچوبی است که ما عکس را داخل آن قرار میدهیم در واقع فرهاد با این کار، گذشته را جاودانه میکند. بنابراین گذشته یک کلیدواژه است که کار روانکاو بازگشت به آن است.
او افزود: تکرار عکسها منجر به پیدا کردن معنای نمادین میشوند. یک توازی دیگر در فیلم وجود دارد، آقای نجدی عاشق مادر گیلهگل بوده و یک عکس از آن زمان دارد که آن را به منظور قاب گرفتن به فرهاد میدهد. بنابراین این کارکرد نمادین عکس یعنی به یاد آوردن خاطره و به نوعی در رابطه میان آقای نجدی و گیلهگل هم تکرار میشود، در سراسر فیلم به این عکس اشاره میشود چیزی که ما در نقد ادبی به آن برونمایه میگوییم یعنی یک موضوعی که در یک رمان یا فیلم به شکلهای مختلف خود را نشان میدهد.
استاد نظریه و نقد ادبی با بیان اینکه یک موضوع در تحلیلهای روانکاوانه، موضوع یادگارخواهی است، گفت: محتویات چمدان فرهاد مربوط به دوران نوجوانی گیلهگل است. این اشیاء به فرهاد اجازه میدهند که حس گذشته را حتی در غیاب گیلهگل تجربه کند. ایستادن فرهاد بر روی سر خود در سکانس پایانی فیلم میتواند یک معنای نمادین داشته باشد که به مفاهیم روانکاوانه بیربط نیست. مطابق با تقسیمبندی فروید در اینجا خودآگاهی بالا و ضمیر ناخودآگاه پایین قرار گرفته است در حالی که فرهاد آن را برعکس میکند یعنی روی سرش میایستد و پاهایش به سمت بالا است به عبارتی بنیان ضمیر ناخودآگاه است.
او ادامه داد: در طول فیلم، فرهاد مانند یک رواندرمانگر عمل میکند یعنی توجه گیلهگل را به رابطه عشقآمیزی از گذشتههای دور جلب میکند که از آن خبر نداشته است و دائما خاطرهها را به یاد او میآورد. فرهاد به گیلهگل کمک میکند تا برخی از امیالی که خود گیلهگل هم به آن وقوف ندارد از ضمیرناخودآگاه به سمت خودآگاهی بالا آورد که صورت نمادین آن، دعوت به داخل خانه شدن یعنی او را به ساحت درونی خود دعوت کردن است.
پاینده با اشاره به محور دیگر فیلم یعنی رویا خاطرنشان کرد: فرهاد یک رویای مکرر که گیلهگل سوار یک کالسکه میشود و میرود و او دیر میرسد را میبیند. فرهاد قصد ازدواج با گیلهگل را داشته و اسم او هم نمادین است همان فرهاد اسطورهای که عشق برای او نمیماند. فرهاد نتوانست کاری را که میخواهد انجام دهد و به وصال با گیلهگل برسد، به این ترتیب آن خواب بیانگر اضطرابهای ناخودآگاهی است که هرچند زمان گذشته اما همچنان در ذهن فرهاد باقی است و به صورتهای مختلف به آن برمیگردد.
او اضافه کرد: فرهاد حس خیلی بدی نسبت به شوهر گیلهگل یعنی آنتوان دارد که این هم در رویاهای بیداری او دیده میشود مثلاً تدریس زبان فرانسوی او به دخترهای دوقلو معنادار است چراکه شوهر معشوقه گذشتهاش فرانسوی است و این تدریس او تلاشی ناخودآگاهانه برای اثابت این است که چیزی کمتر از شوهر گیلهگل ندارد. همچنین در یکیدیگر از رویاهای فرهاد، آنتوان میآید و تلفظ فرانسوی فرهاد را تصحیح میکند که این بیانگر همان حس یا باوری است که فرهاد در بیداری نتوانسته با آن مواجه شود و همیشه آن را انکار کرده است. انکار از مکانیسمهای دفاعی است که افراد سعی دارند با آن، اضطراب را از خود دور کنند.
استاد دانشگاه علامه یادآور شد: بخش زیادی از این فیلم تداعی معنی، گذشته یا رویا است بنابراین بر آن تز اساسی روانکاوی که برای شناخت آدمها باید به آن ساحت ناخوداگاهشان وارد شویم صحه میگذارد، به قول فروید آن جاده بزرگ به ضمیرناخودآگاه همان رویا است که ما را به آن سمت میبرد و ما میتوانیم از آن طریق، بعد ناشناخته آدمها را بشناسیم.
او با بیان اینکه در نقد ادبی، خوانش تحلیلی به دست میدهیم و براساس استدلال و نه برداشت شخصی و نظر انفرادی صحبت میکنیم، گفت: کار روانکاوی، معکوس کردن فرآیند یعنی بازگشت به گذشته است و معلوم است که در ضمیرناخودگاه، ما در زمان ناخودآگاه نیستیم و احتمال دارد که تداعیها ما را به زمان گذشته برساند و یا خاطرههایی را در ذهن ما یادآور شود که طبیعتا به گذشته مربوط میشود بنابراین ماهیت فیلم هم اساسا به ماهیت روانشناسانه فیلم اشاره دارد و به همین دلیل عنوان این فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» است.
پاینده در پایان با بیان اینکه با تحلیل یک فیلم از منظر روانشناسی به استفاده از اصطلاحات روانشناسی، ترمینولوژی و متدولوژی روانکاوانه آن پی میبریم، اظهار کرد: این فیلم در لایه سطحی، یک داستان عاشقانه جلوه میکند در حالی که اگر از منظر روانکاوانه به آن نگاه شود، معنای ثانوی و شبکهای از دلالتها در آن کشف میشود که جزئیات را به همدیگر وصل کرده و یک روایت دوم به دست میدهند.
در ادامه حسین مجتهدی، مدیر مرکز خدمات روانشناسی سیاووشان با بیان اینکه در نقد روانپژوهانه و روانشناسانه چند رویکرد وجود دارد، گفت: رویکرد نخست محور قرار دادن آفرینشگر متن و تحلیل متن براساس اطلاعات و شناخت از زندگی او است به این معنا که فیلم ناشی از اثرات ناخودآگاه ذهن آفرینشگر است.
او در خصوص رویکرد دوم اظهار کرد: در رویکرد دوم تحلیلگر براساس خود متن جلو میرود و کاری به آفرینشگر آن ندارد حالا ممکن است فرضیههایی علمی شکل بگیرد اما مراد قرائت خود تحلیلگر از متن است. در کارهای فروید آمیزهای از اینها را میبینیم مثلاً زمانی که در مورد هملت صحبت میکند به شکسپیر هم اشارهای دارد اما بعد به سراغ خود متن میرود فارغ از اینکه درواقع انگیزه آن چه میتوانسته باشد و در جای دیگر براساس متن آفرینشگر متن را هم تحلیل میکند.
مجتهدی با بیان اینکه شاکله فیلم با شاکله رویا بسیار شبیه است، خاطرنشان کرد: اصطلاح خوابدیده از رویا میآید چون خواب تصویری است و زمان تعریف خواب برای تحلیلگر، در واقع آن را تصویر به عرصه نمادین میآوریم. فیلم نیز هم کلام است و هم تصویر، بنابراین فیلم و رویا به هم نزدیک میشوند. فروید این را با زبان روانپژوهانه شکافته است.
او ادامه داد: فروید به ساختار، شکل و تصویر صوتی کلمه بسیار اهمیت میدهد. در تمام کارهایش حتی کارهای بالینیاش تاثیر تصویر صوتی و شکل واژگان را میبینیم. فروید رویا را هم به صورت تصویر کلمه بحث میکند یا اینکه چگونه تصویرها به عرصه کلمه وارد میشوند.
مدیر مرکز خدمات روانشناسی سیاووشان با اشاره به واژه بازی و بازیگر گفت: در صحنههای آخر فیلم، آنتوان فعل بازی کردن را به زبان فرانسه صرف میکند. از نظر فروید بازی همان کاری را میکند که فانتزی (خیالپردازی) کودک میکند چراکه کودک به بازی روی میآورد اما بزرگسال بازی با خیال را به صورت کار هنری و ادبی ارائه میدهد.
او اضافه کرد: فانتزی آن چیزی است که دیداری و مرئی میشود. نگاه به فانتزی در مکتب فرویدی یک طیف است و خیال کاملاً ناآگاهانه است. در ادبیات خودمان حافظ میگوید «مکن از خواب بیدارم خدا را/ که دارم خلوتی خوش با خیالش». از نظر فروید ساختن خیال، پاسخ به میلی در ضمیر ناخودآگاه است و خیال مانند بچههای دورگه، یک رگه آگاه و یک رگه ناآگاه دارد. از این جهت است که فیلم به رویا شبیه میشود.
مجتهدی با اشاره به بحث زمان، گفت: در رویا به نوعی تراکم در زمان وجود دارد چون زمان خطی، گذشته روانی نیست، اینجا به نگاه «هایدگرگونه» فروید نزدیک میشویم اینکه منشا زمان در گذشته نیست و به تعبیر «آگوستین» درک زمان مجموعهای از اکنونهایی است که جانشین هم میشوند یعنی اینکه درست است که زمان از جهت خطی در گذشته است اما وقتی ما آن زمان را آگاهانه یا ناآگاهانه به هم میریزیم پس این زمان با ما حمل میشود و بنابراین به جهت روانی، زمان حال است.
او ادامه داد: در فیلم با زمان بازی میشود به عبارتی مرزهای زمانی درهم نوردیده میشود. براساس اصطلاح «تعویق» فروید یک خاطره در برهههای زمانی مختلف بازتجربه شده و معناهای جدیدی میگیرد. پویایی در زمان در فیلم قابل مشاهده است.
مدیر مرکز خدمات روانشناسی سیاووشان خاطرنشان کرد: فرهاد یک بازتاب اسطورهای است به نوعی که در یک مثلث عشقی قرار میگیرد که رقیبش خسرو است. آن عشق، یک عشق عمیق است و در سراسر فیلم در هجران است به عبارتی تا زمان مرگ طول میکشد.
او افزود: این عشق از زمان کودکی بوده و در صحنه آخر فیلم، در حالت خواب مانند یک جنین میشود و با یک ملحفه سفید شبیه کفن پایان مییابد و این به معنای یک عشق از ابتدا تا پایان و بسیار شبیه به یک عشق مادرانه است.
مجتهدی ادامه داد: در جاهایی فرهاد انگار روایتگر ضمیر ناخودآگاه میشود که این ضمیر ناخودآگاه در خود فرد است. در یک صحنهای به گیلهگل میگوید «من غریبه نیستم» در اینجا غریبه به دو معنای آشنا و بیگانه در ضمیر ناخودآگاه است.
او در پایان گفت: در فیلم، پدری حضور ندارد اما نام او (عنایتالله خان ابتهاج، پدر گیلهگل) است. در غیاب پدر، کودک نمیتواند از مادر جدا شود. به قول فروید تمام فرآیند روانکاوی فرآیندی است که با انحلال از مادر پایان میپذیرد. کودک میخواهد به سمت وحدت با مادر رود اما نام پدر (قانون) این را جدا میکند و به سمت جامعه میفرستند. حس گذشته میتواند با او باشد اینجا است که در نوستالژی یک حس لذت وجود دارد.