۲۸ مهر ۱۳۹۶ ۱۸:۳۶
کد خبر: ۱۴۵۶۶۰
kazazi hamidian hafez (23)

حافظ‌پژوه برتر کشور و استاد ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی در مراسم بزرگداشت حافظ با اشاره به محتوای کتاب خود، «شرح شوق» گفت: به گمان من، 90 درصد  از کارهایی که به نام حافظ و حافظ‌پژوهی به ما قالب می‌شود شاید ارزش یک بار خواندن هم نداشته باشد. الباقی هم حدس، گمان، استخراج معانی «من‌درآوردی» و شعار دادن است.


به گزارش عطنا، نشست گرامی‌داشت مقام حضرت حافظ، شاعر بلندآوزاه ایرانی دوشنبه، 24 مهرماه با سخنرانی دکتر میرجلال‌الدین کزازی و سعید حمیدیان، از استادان برجسته زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.


در این مراسم یادی شد از اعطای نشان درجه یک حافظ‌شناسی به استاد سعید حمیدیان توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که به خاطر نگارش کتاب ارجمند شرح شوق به وی تعلق گرفت.


همچنین از استاد سعید حمیدیان و استاد میرجلال‌الدین کزازی استادان پیشکسوت دانشگاه علامه طباطبائی با حضور مسئولان و اعضای هیئت علمی دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی تقدیر به عمل آمد.


در ادامه سخنرانی دکتر سعید حمیدیان، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی را می‌خوانید؛


برخلاف بسیاری از دوستان که ممکن است با شعر جدید موافقتی نداشته باشند و لابد دلایلی دارند، برای بنده قدیم و جدید به آن صورت نیست که ادبیات دو پاره شده باشد. به قول نیمای بزرگ «این زبان دل‌ افسردگان است، نه زبان پی نام خیزان /گوی در دل نگیرد کسش هیچ / ما که در این جهانیم سوزان،/ حرف خود را بگیریم دنبال».


حدود هشتاد سال است که ما حافظ‌پژوهی را به معنای جدید آن داریم. خانلری، صفا، پورداوود، عبدالحمید بدیع الزمان، زرین کوب و زریاب از استادان بزرگی هستند که در این عرصه صحبت کرده‌اند. آقای خرمشاهی صاحب حافظ‌نامه معروف درست می‌گوید که کارنامه حافظ‌پژوهی پر برگ است اما پر بار نیست. به بنده هم اجازه بدهید اینجا گستاخی را بیشتر کنم و این را عرض کنم که به گمان من اگر نگوییم 98 درصد، اما 90 درصد  از کارهایی که به نام حافظ و حافظ‌پژوهی به ما قالب می‌شود شاید ارزش یک بار خواندن هم نداشته باشد. الباقی هم حدس، گمان، استخراج معانی «من‌درآوردی» و شعار دادن و سایر اینهاست.


من در کتاب ناقابل «شرح شوق» از برخی مقولات مثل دانش حافظ، چگونگی این دانش و آبشخورهای علم و فرهنگ خواجه حافظ سخن گفته‌ام. جلد نخست مختص بررسی‌های موضوعی است. تا به حال سابقه نداشته است در حافظ‌پژوهی کاری درآمده باشد که یک جلد آن مدخل و مقدمه برای مجلدهای بعدی باشد یعنی موضوعات مختلف درباره شعر خواجه، شخصیت خواجه، اندیشه خواجه و... تا آن جایی که در حیطه ناقص عقل من بوده است یافته و گنجانده شود.


من عناوین را هم از شعر خود خواجه گرفتم یعنی به سخنان خود خواجه شیراز تبرک جسته‌ام. البته در چاپ اول و دوم در فهرست مطالب من این عناوین را آورده بودم بدون این که بگویم مربوط به چیست اما دوستان یادآوری کردند و گفتند ما وقتی عنوان را می‌خوانیم نمی‌دانیم که ذی‌العنوان چیست؟ کار بایسته‌ای که برای اولین بار صورت گرفته این است که یک کتاب تمام عناوینش را از خود حضرت حافظ گرفته باشد. البته خود خواجه هم هیچ وقت دست رد به سینه بنده نگذاشت و هر موضوعی را که خواستم در این فراخنایی که پژوهش شده ایشان به بنده داده است.


از چاپ سوم به بعد دیدم ایراد درستی است. اینها را در فهرست مطالب توضیح دادم. فرض بفرمایید اگر در یک جا نوشتم «زحمتی از مردم نادان»، در پرانتز منبع الهام را از شعر حافظ اضافه کردم. می‌دانید کرور کرور صفحه سیاه کردم که مهم بود کسی این‌چنین «باده می‌خورده یا نمی‌خورد»



عده‌ای خیال می‌کنند بعد از هفتصد سال می‌شود از حافظ دفاع کرد یا برعکس آن‌هایی که مثل من ناقص العقلند فکر می‌کنند می‌شود بر حافظ تاخت که او شراب می‌خورده است و امثال اینها، یا نقدهای اخلاقی آن هم در پایین‌ترین سطح.


نقد اخلاقی چیز کمی نیست. در دیدگاه‌های نقد ادبی هنوز هم که هنوز است طرفداران بزرگی دارد. ولی آنچه که معمولاً ما به آن می‌چسبیم به ساده‌ترین و سطحی‌ترین معناست. ما چگونه می‌توانیم مدافع خواجه باشیم بعد از هفتصد سال؟ وقتی این همه حرف یامفت زده‌اند!


 گفتم «حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم» و نتیجه گرفتم درباره اینکه حافظ را در دوره خودش چگونه می‌دیدند. چگونه نام می‌نهادند و از چه موضعی به وی می‌نگریستند. عده‌ای گفته‌اند حافظ در دوره خودش مشهور نبوده است، استدلال هم آورده اند مثل مرحوم قاسم غنی که می‌گوید در تاریخی  به نام زبده التواریخ با این که معاصر حافظ بوده حتی ذکری از نام حافظ نیامده است. می‌شود این را پرسید از روح مرحوم غنی که آیا اسم حافظ حتی اگر یک بار می‌آمد در یک کتاب می‌شد دلیل مشهور بودن او؟ نه.


ولی خب اینها زیاد نیندیشیده‌اند و هرچه به دهانشان آمده گفته‌اند! من نتیجه گرفتم که در زمان حافظ و حتی زمان‌های نزدیک بعد از حافظ هیچگاه کسی او را عارف نمی‌خواند. فرض بفرمایید به همین صورت در مورد لقب مشهور لسان‌الغیب هم صحبت کرده‌م که از کی باب شده است. معمولاً اینها بعد از خواجه است. یکی از نخستین منابع که درباره این عنوان لسان‌الغیب بحث کرده است که بنده به هیچ وجه قبولش ندارم آن است که کسی در دنیای ادب و عرفان و معرفت ما لسان‌الغیب بوده باشد. عده‌ای می‌گویند در کتاب جواهر الاسرار آذری اسفراینی برای اولین بار در قرن نهم حافظ را لسان‌غیب گفته‌اند.


خیلی‌ها هم قبل از این اثر نمی‌دانستند اصلاً لسان غیب چیست؟ به هر حال در آن دوره  هرگونه لقبی داریم ولی لسان غیب و عارف و اینها وجود ندارد. اینها چیزهایی است که در دوره‌های بعد به حافظ بسته‌اند.


دوستان عزیز من! صریح صحبت می‌کنم؛ این که حافظ عارف است باور کنید تا سده دوازدهم در هیچ منبعی یاد نشده و جالب این است که کسی مثل جامی وقتی راجع به حافظ داوری می‌کند خیلی تعقلی حرف می‌زند و می‌گوید به  قدری اشعارش بی‌تکلف است که عده‌ای آن را آسمانی و عرشی تلقی می‌کنند. با این حال، هرگز عنوان عارف را به خواجه نداده است. دیگران هم به همین صورت، مثلاً معصوم علی‌شاه القاب زیادی را به حافظ می‌دهد حتی لسان‌الغیب هم می‌گوید اما عنوان عارف را به او نمی‌دهد. او داوری جالبی هم دارد بین حافظ و جامی! می‌گویند جامی در بهارستانش می‌گوید حافظ چنین است و چنان و بسی معانی حقیقی را در کسوت مجاز آورده است ولی پیری نداشته است. این در حقیقت در این روزگار به معنای نفی عارف بودن حافظ است.


معصوم علی‌شاه در حدائق الحقایق می‌گوید «اگر بی پیر حافظ می‌توان شد، ای کاش مولوی و جامی هم پیر نداشت!» حافظ با آن درک ویژه‌اش که درک بالایی از معرفت عرفان و معنویت است  وکمتر در ادب ما پیشینه دارد اما باز هم عارف در آن معنا نبود. به هر حال بیشترین کسی که عنوان عارف را به اشکال مختلف برای حافظ به کار برده است رضاقلی‌خان هدایت است.


با این همه من حافظ را این‌گونه می‌بینم؛ شاعری در کمال نبوغ، در والاترین استانداردها و درجات هنر و همراه با ظرافت و آن چیزی که حتی ناگفتنی و وصف ناکردنی است و این شان هنر اوست.


 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار