جامعه ای که کبوتران منزلت در آن سرگشته باشند، مردم احساس بی پناهی میکنند. جامعه و حیات اخلاقی مردم نیازمند گروه های مرجع اقتدار بخش و مولد مرجعیت است. هنرمندان بخصوص اهل موسیقی در چنین شرایطی جایگاهی تازه پیدا کردهاند. مردم کبوتران منزلت را به سمت بام آنان هدایت میکنند.
به گزارش عطنا، دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:
اهالی موسیقی و نمایش در ایران، همیشه طرفداران زیاد داشتهاند و دارند. اما لزوماً همیشه صاحب منزلت نبودهاند. هنرمندان به یکی از قطبهای منزلت در جامعه ایرانی بدل میشوند و این یک رویداد تازه است.
موسیقی و نمایش، برای همه مخاطبانش، اوقات لذت بخش فراهم میکند. به همین جهت آنها طرفداران زیادی دارند. چهره و حتی زندگی شخصی شان، برای مردم هیجان انگیز است. دوستشان دارند و ماجرای زندگی آنان را دنبال میکنند.
قصه منزلت اما قصه دیگری است. زمانی که شخصیتی واجد منزلت میشود، اقتدار پیدا میکند. در جایگاه یک الگو تکیه میزند. واجد معنویتی قلمداد میشود. اعتبار عمومی پیدا میکند. گویی به یک منبع تولید معنا در زندگی تبدیل میشود. مردم در دورههای مختلف، گروههای مختلفی را واجد منزلت قلمداد میکنند. میتوان از طریق تحولی که در مراجع دارای منزلت پیدا شده، به تحولات یک جامعه پی برد. اگر این سخن راست باشد که هنرمندان طی دو سه دهه اخیر، واجد منزلت شدهاند، به این معناست که اتفاق تازهای در جامعه افتاده است. مرجعیت از جایی به جای دیگر انتقال پیدا کرده است. میتوان مرجعیت را همانند گروهی از کبوتران مهاجر تشبیه کرد. آنها هر از چندی از بامی به بام دیگر مینشینند.
سه مطلوب اجتماعی وجود دارد: قدرت، ثروت و منزلت. این سه همیشه یک جا با هم جمع نمیشوند. در هر جامعه نهادین شده، قدرت و ثروت کنار هم میایستند. بخصوص در یک جامعه با منابع رانت. آنها که صاحب قدرتند صاحب ثروت هم میشوند و آنها که صاحب ثروت، قدرت هم کسب میکنند. شبکه قدرت و ثروت وقتی کنار هم میایستند، مردمی که دستشان خالی است، کبوتران منزلت را از بام آنها میپراکنند. انتقال مرجعیت و منزلت از جایی به جای دیگر، راهی برای مقاومت در مقابل شبکه ناگشودنی ثروت و قدرت میشود.
انتقال منزلت از جایی به جای دیگر، یک نشانه خواست مردم برای تغییر است.
در ایران پیش از انقلاب، کبوتران منزلت به تدریج از بام صاحبان ثروت و قدرت برخاست و بر بام روحانیون، متولیان امور دینی و روشنفکران نشست. پیوند دین با سیاست، به تدریج سبب شد کبوتران منزلت راه تازهای در پیش گیرند. پیشترها بام روحانیون، اساتید دانشگاه، و روشنفکران پر از کبوتران منزلت بود. به نظر میرسد کبوتران به تدریج برخاسته باشند. به بام آنها نظر کنید، خیلی خلوتتر از گذشته است. مردم دست به کار پراندن کبوتران منزلتاند.
جامعه ای که کبوتران منزلت در آن سرگشته باشند، مردم احساس بی پناهی میکنند. جامعه و حیات اخلاقی مردم نیازمند گروه های مرجع اقتدار بخش و مولد مرجعیت است. هنرمندان بخصوص اهل موسیقی در چنین شرایطی جایگاهی تازه پیدا کردهاند. مردم کبوتران منزلت را به سمت بام آنان هدایت میکنند.
ظهور یک قطب تازه مرجعیت، درست مثل ثروت و قدرت، مولد تنازع است. هنرمندی که صاحب منزلت شده، هدف حمله قرار میگیرد. بزرگان و پیش کسوتها، ممکن است تاب برتری یکی بر خود را نداشته باشند. به نظرم حمله اکبر گلپایگانی به محمد رضا شجریان یک نشانه از همین رویداد است. پیش از او، هنرمند بزرگ مرحوم محمد رضا لطفی به بزرگ آواز ایران مرتب حمله میبرد. در این میان، سخن امام جمعه مشهد مبنی بر اینکه او یک استعداد از دست رفته است البته شنیدنی بود. آنهم در حالی که استاد هنوز از بستر یک بیماری دشوار برنخاسته است. ماجرا به عرصه موسیقی هم محدود نیست، حمله جناب جمشید مشایخی پیشکسوت تئاتر و سینما به عزت الله انتظامی هنرمند بزرگ و والای این سرزمین از همین سنخ بود.
هنر دیگر صرفاً عرصه تولید لذت نیست، صرفاً مولد ستاره و جمع هواداران و طرفداران نیست. هنر به کانونی از تولید مرحعیت تازه تبدیل میشود. خوب است هنرمندان در چنین شرایطی نقش خود را دریابند. جامعهای به هنر رو آورده است. جامعهای که ارزشهای دینیاش به تاراج مراجع قدرت رفته، و مواریث معنویاش به کالای کسب ثروت و قدرت تبدیل شده است. روشنفکرانش اگر در بازار ثروت و قدرت سهام نداشته باشند، در وادی سرگشتگی دچارند. در چنین شرایطی مردم از زیبایی و جذبه هنر، امکانی برای استعلای معنوی میجویند.