علت بحران نهاد دین و حوزههای علمیه را میتوان عدم خلاقیت و عرفانزدگی دانست و این عرفانزدگی در آموزش حوزههای علمیه دیده میشود. در عرفان، «مراد» جایگاه محوری دارد و وقتی حوزههای علمیه عرفانزده شوند، استاد در مقام مراد ظهور میکند و طلبه مرید او میشود.
به گزارش عطنا، ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران یادداشتی دمورد ساختار آموزشی حوزه نوشته که در روزنامه صبح نو به چاپ رسیده است. متن این یادداشت در ادامه میآید:
دین امنیتیترین عنصر جامعه است. اگر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی سربازان گمنام امام زمان (عج) هستند، طلاب و آخوندها را میتوان سربازان فاشنام امام زمان (عج) نامید. اگر دین و نهاد دین در جامعهای دچار مشکل شود، امنیت جامعه خدشهدار خواهد شد. اگر امروز ما دچار بحران فرهنگی هستیم این به بحران دینی بازمیگردد و بحران دینی به حوزههای علمیه و نهادهایی که آموزش و تحقیقات مذهبی را به عهده دارند مربوط میشود.
علت بحران نهاد دین و حوزههای علمیه را میتوان عدم خلاقیت و عرفانزدگی دانست. این عرفانزدگی در آموزش حوزههای علمیه دیده میشود. در عرفان، «مراد» جایگاه محوری دارد و وقتی حوزههای علمیه عرفانزده شوند، استاد در مقام مراد ظهور میکند و طلبه مرید او میشود. بعد از مشروطه تا به امروز بهجای واژه آخوند و عالم، کلمه «روحانی» را گذاشتیم که این کار فراماسونری بود. روحانی در مقابل جسمانی قرار میگیرد.
درحالیکه اسلام همانقدر که به مسائل روحانی و عرفانی توجه دارد به طب و غذا و مسائل جنسی و جسمانی توجه دارد.
آموزش دینی در حوزهها هم از آفت روحانیتگرایی و عرفانزدگی به دور نبوده است. تقدس ورزیدن به اساتید در همین چارچوب قابل تحلیل است. نتیجه آنهم از بین رفتن خلاقیت طلاب است. تقلید از همینجا بازتولید میشود. دروس بسیار مختصر است و شکل حاشیهای دارد. استاد مطهری در کتاب تعلیم و تربیت اسلامی میگوید حتی مجتهدین هم بعد از شیخ انصاری مقلدند و مجتهد به معنای دقیق کلمه نیستند.
خیلی از طلبهها امروز به کلاس درس نمیروند و با سیدی و نوار کار خودشان را جلو میبرند.
مثلاً کتابهای بسیاری درباره احکام طهارت نوشته شده، اما برای امربهمعروف و نهی ازمنکر کار جدی و مفصل نشده است. با این فقه، حرکت امام حسین (ع) در عاشورا قابل تبیین نیست. درس خارج بر مبنای «حوادث واقعه» تنظیم نمیشود. البته درس دادن بر مبنای مسائل مستحدثه بسیار سخت است. یکی از اساتید حوزه میگفت در درسهای سنتی من دو ساعت مطالعه میکنم و دو هفته میتوانم درس بدهم، اما برای مسائل مستحدثه باید دو هفته مطالعه کنم تا دو ساعت درس بدهم.
دومین مسالهای که طلبهها به آن دچار شدهاند جدل و مجادله است؛ حوزه باید طلبهمحور باشد زیرا او نسل جدید است و مسائل جدید دارد و استاد باید خودش را با آن تطبیق دهد تا اجتهاد و خلاقیت شکل بگیرد. درسهای جدید باید طراحی و اضافه شود و اساتید در این زمینه نوآوری کنند.
یکی دیگر از آسیبهای ساختار آموزشی حوزه علمیه عدم متنخوانی است. متنخوانی مقدمه خلاقیت است. طلاب باید متنها را بهصورت یکجا بخوانند و چارچوب کلی و مفاهیم طبقهبندیشده را فرابگیرند تا بتوانند درباره آن فکر کنند و از خودشان خلاقیت بروز دهند. البته در سطوح پایین حوزه، متن تدوینشده است و مبتنی بر حفظیات و حافظه است. یکی دیگر از مشکلات این است که طلبهها تاریخ و فلسفه علوم را نمیخوانند. تاریخ کلام، تاریخ فقه، تاریخ اصول فقه و همچنین فلسفه این علوم کمتر در حوزه جایی دارد. فلسفه و تاریخ هم مقدمه خلاقیت است.
راه برونرفت از این بحران، بازگشت به علم کلام است. علم کلامی به معنای عام که فقه را هم دربرمیگیرد. اگر فقه و کلام با هم ترکیب شوند، حکمت ایجاد میشود. کلام بهمثابه چارچوب کلان فقه که از شکلگیری فقه تقلیلی جلوگیری میکند. کلام اساساً علم ارتباطی دین با جهان است. اینکه گفتهاند هدف علم کلام دفاع از دین و اعتقادات دینی است، امری انفعالی است و برمبنای اشکال و پاسخ به شبهه شکل میگیرد. درحالیکه کلام شکل هجومی و فعال دارد؛ یعنی جهان را میشناسد و نحوه مواجهه با جهان را تدوین میکند. تنها در صورت شناخت زمانه است که لوابس و اشتباهات بر ما هجوم نمیآورند. اصل اجتهاد زمانهشناسی است که از علم کلام درمیآید. وقتی کلام در حوزههای علمیه جایی ندارد و عقیم است، زمانهشناسی هم کمرنگ است. با علم کلام است که میتوانیم نظامهای فلسفی و هنری و ادبیاتی و رسانهای و دینی جهان امروز را بشناسیم و حتی آیندهشناسی کنیم. وقتی این شناخت شکل گرفت باید روششناسی متناسب با آن مدون شود. البته روش سنتی را نباید از بین برد و میتوان روش فقه جواهری را با مباحث جدید باید بازسازی کرد. بهطور مثال باید دید بحثهای زبانشناسی جدید چه تاثیری روی اصول فقه دارد؟ اینها روی فهم حدیث و زبان دین بسیار اثرگذار است و مبحث پیچیدهای است.