زکریای رازی، دانشمند برجسته ایرانی در سال ٣١٣ در «ری» در گذشت اما اطلاعی از محل دفن او وجود ندارد چوبک، رئیس پژوهشکده باستان شناسی: ری به جز رازی باز هم گمشده دارد مثل حسن صبّاح، که آرامگاه او پیدا نشد.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه شهروند، در ری هیچ ردی از «رازی» نیست. انگارنهانگار که زمانی «محمد بن زکریا»نامی در این شهر میزیست و فیلسوف و منجم و کیمیاگر بود و روزگاری دورتر یکی از بزرگان تاریخ پزشکی ایران و جهان. سالهای سال پس از مرگ رازی، آرامگاه او بینامونشان است. منطقه ١١میدان و بوستانی به نام او دارد، منطقه ٢٠ خیابانی و شهر ری کتابخانهای؛ همین. رازی از مشاهیری است که پس از مرگ، گم شده، نه ری هشتهزار ساله و نه هیچ شهر دیگری نشانی از آرامگاه او ندارد. در این گزارش به مناسبت روز داروساز و بزرگداشت «محمدبن زکریای رازی» که در جوانی عود میزده و شعر میسروده و از خود علم و کتاب به جا گذاشته، بهدنبال راز قبر رازی هستیم.
در گورستانها نام شیمیدان بزرگ ایرانی بر هیچ سنگ قبری حک نشده است. کتابها و حکایتها میگوید که کاشف الکل در ری درگذشته است، اما در «ابن بابویه» که نخستین گورستان این شهر تاریخی است و مشاهیر بسیاری در زیر خاک آن خفتهاند، نشانی از رازی نیست. در گورستان صفوی امامزاده عبدالله هم قصه همین است. از شهر ری که دیگر به گذشتهاش شباهتی ندارد، روزگاری بزرگانی برآمدند و در دنیا شناخته شدند و یکی از آنان بعدها الکل و اسید سولفوریک را کشف کرد.
در جلد چهارم کتاب تاریخ ایران به نوشته سید حسین نصر که در باب علوم زیستی است، محمد بن زکریا اینطور معرفی شده: «رازی در سال ٢٥٠ هجری/ ٨٦٤ میلادی در ری متولد شد و در سال ٣١٣ هجری/ ٩٢٥ میلادی در همین شهر دیده از جهان فروبست. زندگی زکریای رازی در چند مرحله سپری شد. وی در آغاز به تحصیل ریاضیات، نجوم، فلسفه و کیمیا پرداخت و از میانسالی به بعد به دانش پزشکی علاقهمند و پس از کسب شهرت عازم بغداد شد و در بغداد به حاذقترین پزشک آوازه یافت و درواقع ماندگاری نام وی در تاریخ بیشتر به واسطه دانش وی در پزشکی بوده است.»
رازی در ری به تحصیل نجوم، ریاضیات، فلسفه، کیمیا و موسیقی پرداخت و از میانسالی به دانش پزشکی علاقهمند شد و رفتهرفته چنان مهارتی در این علم پیدا کرد که بهزودی رئیس بیمارستان ری شد و بعدها همین وظیفه را در بغداد پیدا کرد.
تجربه طولانی او با بیماران مختلف به توانایی زیادش در «مشاهده» و «تقدیمه المرفه» بسیار کمک کرده است. شاهکار او کتاب «الحاوی» است؛ این اثر بهعنوان دقیقترین سند موجود درباره پزشکی بالینی در جهان اسلام شناخته میشود.
رازی به همراه سه پزشک دیگر، علیبن ربن طبری، علی بن عباس مجوسی و ابن سینا عصر طلایی پزشکی ایران را در سده سوم تا اواسط سده پنجم هجری رقم زدند و پزشکان برجسته دیگر را تحتتأثیر خود قرار دادند. او بیش از ٥٦کتاب در پزشکی و موضوعات مربوط به آن نوشت که مهمترین آنها در کتاب المنصوری، رساله آبله و سرخک است که بعدها به زبان لاتین هم ترجمه شدند.
او کشف پارچههای ابریشمی نفیسی که در کاوشهای غیرمجاز از گورهای دامنههای طبرک کشف شده را بیانگر اهمیت شخصیتهای مدفونشده در آنها میداند: «به احتمال فراوان این گورها متعلق به دولتمردان و شخصیتهای سیاسی، علمی و مذهبی شهر بوده است.»
رازی بیشتر به کشف الکل و استفاده از آن بهعنوان گندزدا مشهور است و اینکه از جیوه بهعنوان مسهل استفاده میکرد. جیوه را حتی در قرون وسطا به زبان لاتین Album Rhasis میگفتند که از نام رازی گرفته شده است. او نخستین کسی بود که به تشریح آبله پرداخت و همینطور نخستین پزشکی که رسالهای جداگانه درباره بیماری کودکان نوشت. این دانشمند ایرانی در فلسفه شاگرد «احمدبن طیب سرخسی» (سرخسی هم در فلسفه پیرو الکندی بود) بود و رازی با فلسفه مشایی آنها مخالف بود. (نصر ١٣٨٠ ص ٣٦٨). رازی در فلسفه اسلامی موقعیتی یگانه داشت و از بیشتر متکلمان گرفته تا داعیان اسماعیلی در زمینه فلسفه با او مخالف بودند.
او علاوه بر طب و فلسفه، در کیمیاگری هم شهره بود. رازی کار کیمیا را به علم مادی و شیمی تبدیل کرد. در کتاب نصر آمده که او بیشتر به شیمی عملی علاقه داشت تا کیمیای نظری. کتاب مشهور او در اینباره الاسرار است؛ کتابی که پر از توصیفهایی درباره ابزار کیمیاگری است.
ابواسحق ابراهیم اصطخری اندکی بعد از مرگ زکریای رازی درباره ری چنین مینویسد: «ری بزرگترین شهر در حد مشرق (نسبت به عراق عجم) است. دروازههای معروف دارد و بازارها و محلههای معروف در ری هست چون روده، بلیسان، دهک نو، نصرآباد، ساربان، بابالجبل، در هشام و روده از همه آبادتر است و کاروانسراها و بازارها و بازرگانیهای بسیار آنجا باشد. در شارستان، مسجد آدینه است و گرداگرد شارستان دیوار است و شارستان بیشتر خراب است و ربض آبادان است و معاملت به زر و درم است و مردمان ری اهل مروت باشند و تربت محمد بنالحسن فقیه و گور علی بن حمزه الکسایی المقری و هشام بن عبیدالله و ابراهیم الخواص و فرازی منجم به شهر ری باشد.»
ری در قرن چهارم به دلیل قدمتش به «شیخ البلاد» معروف شده بود. ابن رسته درباره این شهر نوشته که «ارگ شهر روی قله(کوه) واقع بود و طول و عرض شهر به یک و نیم فرسخ میرسید.»
محمدرضا ریاضی، پژوهشگر تاریخ هنر و رئیس اسبق کتابخانه موزه ملی ایران درباره آنچه بر ری گذشته به «شهروند» میگوید: «در قرن چهارم اهالی «قله» و «شارستان» را ترک کردند و مثل سایر مراکز تجاری و صنعتی رونق زندگانی به «ربض» که بازارهای بسیاری داشت، منتقل شدند. ری در قرن پنجم در حمله غزها آسیب فراوان دید و در دوره سلجوقی دوباره رونق گرفت اما حمله مغول اتفاق افتاد و تقریبا ویران شد.»
او از «یاقوت حموی» نقل میکند که در سده هفتم هجری درباره ری چنین نوشته: «شهر پیش از حمله مغول به واسطه نقار و نفاق بین حنفیها و شافعیها خالی شده بود.» اما میگوید این تخریب با حملهها ادامه پیدا کرد و از ری چیزی باقی نگذاشت. گونزالس کلاویخو، نویسنده و جهانگرد اسپانیایی هم در سال ١٤٠٤میلادی در سفرنامه خود خرابههای ری را دیده و نوشته بود که «فقط از ری، خرابههایی باقی مانده است.» به جز او، خرابههای ری را چندین نفر دیگر هم وصف کرده و نقشه خرابهها را کشیده بودند؛ مثل کرپورتر در اوایل قرن ١٩میلادی. چنانکه «بارتولد» در «تذکره جغرافیای تاریخی ایران» گفته بود که «اهالی تهران در گذشته تا امروز برای ساختمانهای خود از آجرهای ری استفاده میکنند.»
«از ری چیز زیادی باقی نمانده است.» حمیده چوبک، رئیس پژوهشکده باستانشناسی کشور اینطور میگوید و راز قبر رازی را در تخریب این شهر میبیند. او به «شهروند» توضیح میدهد: «من مشکل را در شهر ری میبینم، شهری که یکی از مراکز مهم تمدن اسلامی است؛ اما به علت تخریب امکان کاوشهای باستانشناسی و مطالعات نداشته و این باعث شده بسیاری از مشاهیر در ری گمشده باشند.»
ری به جز رازی باز هم گمشده دارد، مثلا حسن صبّاح، بنیانگذار دولت اسماعیلیه در ایران که در همین شهر به دنیا آمد و در روایتها آمده که همین جا چشم از جهان فروبست؛ اما آرامگاه او پیدا نیست. چوبک میگوید از خانه صباح نشانههایی بوده و در متون اشارههایی شده اما آرامگاه او پیدا نشده که نشده. یا مشاهیر گمشده دیگر در سراسر ایران؛ مثل ابوالفضل بیهقی که تاریخ بیهقی را نوشت، به شهر غزنه مهاجرت کرد و همانجا از دنیا رفت و ٧٠ - ٦٠سال بعد به غزنه حمله کردند و شهر از بین رفت و مدفن بیهقی میان مخروبهها گم شد.
کاوشهای ری هیچوقت به سرانجام نرسید: «ری به عنوان مهمترین مرکز فرهنگی و تمدنی ایران پیش از اسلام کاوش و اطلاعاتش مشخص نشده و با طرحهای عمرانی از بین رفته است.»
در فاصله سالهای ١٣١٣ تا سال ١٣٦٧ کاوشهای باستانشناسی بسیاری از سوی اریک اشمیت در بافت قدیمی شهر ری انجام شد اما گزارش این کاوشها هنوز منتشر نشده است. در این کاوشها آثار و اشیایی چون قطعات معماری، گچبری، سفال، فلز، سکه و غیره به دست آمده که خیلیشان در موزه دوران اسلامی موزه ملی ایران به نمایش در آمده و هر کدام رازی از عظمت ری تاریخی میگویند که از صنعت، دانش و هنر نشانه دارد.
بهگفته رئیس پژوهشکده باستانشناسی کشور در دهه ٥٠ پروژه بزرگ مطالعات شهر ری تعریف شده بود و شهریار عدل، باستانشناس مسئول آن بود اما «بعد از انقلاب با تعطیلی برنامههای کاوش این پروژه هم تعطیل شد.» او توضیح میدهد که آن زمان تمام اراضی کشاورزی آن منطقه سطحی و آثار بازمانده زیرش باقی مانده بود اما در تمامی این زمینها کمکم خانهسازی شد و جادهسازی بازماندهها را از بین برد.
چوبک با حسرت از بازماندههای تاریخی ری حرف میزند: «اکنون ٨٠درصد شهر باستانی ری از بین رفته است. براساس آخرین مطالعات قدیمیترین محوطه شناختهشده در ری مربوط به ٨ هزار سال پیش (هزاره ششم پیش از میلاد) در چشمه علی است. ری از این تاریخ ٨هزار ساله تا عصر قاجار بازماندههایی را در خود نگه داشته و کمتر شهری است که چنین سلسلهوار فرهنگ و تاریخ در آن شکل گرفته باشد. امیدوارم با پرداختن به مشاهیر گمشده در ری نگاه دیگری به این ذخیرهگاه فرهنگی بشود و تنها توسعه اقتصادی را در آن نبینند.»
ریاضی که نماینده سابق سازمان میراث فرهنگی در کمیته حافظه جهانی یونسکو هم بوده دو دلیل را برای راز گمشدن قبر رازی محتمل میداند؛ یکی عقاید منسوب به رازی و دیگری توسعه شهری و از بینرفتن بازماندههای ری.
او به «شهروند» میگوید: «رازی فیلسوفی بود که به هیچیک از مکاتب فکری که پیش از او بنیاد گرفته بود، تعلق نداشت. او خود را همسنگ افلاطون و ارسطو میدانست، فیلسوفانی که توانسته بودند مکاتب جدیدی پی افکنند. او ذاتاً به مسائل جدلی و افتراحی خو گرفته بود و رسائلی در رد متکلمان و فیلسوفانی چون ابوالقاسم بلخی و سرخسی و... نوشت.»
ریاضی به کتاب تاریخ ایران نوشته نصر اشاره میکند که در آن اشاره شده: «نوشتههای رازی هر یک به نوبه خود علاقه شدید پارهای از علمای برجسته چون ابوریحان بیرونی را برانگیخت، اما عکسالعملهای تند بسیاری از دانشمندان دیگر را نیز موجب شد.» به علاوه «فیلسوفان و متکلمان اسماعیلی با شدتی تمام بر او تاختند و ابوحاتم رازی، حمیدالدین کرمانی، ناصرخسرو رسالات زیادی درباره رازی نوشتند.»
این پژوهشگر تاریخ هنر معتقد است كه این عقیده منسوب به رازی که همه انسانها دارای عقل هستند و از این حیث با هم برابرند و نیازی به پیشوا ندارند و نمیتوانند دارای برتری معنوی بر سایر انسانها باشند، سبب شد که اغلب فلاسفه و بعضی دانشمندان مانند بیرونی تا ابوحاتم با شدتی تمام بر او بتازند.
بافت شهری ری در زمانی که رازی درگذشت، در بخش شمالشرقی و روی کوه طبرک و دامنههای جنوبی، غربی و شرقی قرار داشت. جایی که اینطور که ریاضی میگوید امروز جز تکبناهای ویران چیزی از آن باقی نمانده است.
کوهی که رئیس اسبق کتابخانه موزه ملی ایران از آن حرف میزند، همان کوهی است که قلعه طبرک ری بر بلندای آن قرار دارد و از سمت جنوب در دشت، به باروی وسیعی که اطراف محله مشهور محمدیه شهر ری را احاطه میکرد، منتهی میشد؛ شاید راز را بتوان در رسم تدفین زمان رازی جست: «در دوره آلبویه و سلجوقی هنگامی که شهر به حد اعلای عظمت خود رسید، با شروع دوره اسلامی رسم تدفین به شیوه دیانت زرتشتی و قراردادن بقایای متوفی در استودانها (استخواندانها) در دامنه کوهها هنوز در نزد مردم ری رواج داشت و مسلمانان نیز به پیروی از این سنت دیرپا پیکر مردگان را با رعایت دستورهای آيین اسلام به جای اینکه در دشت به خاک سپرده شود، در دل کوه میان حفرهای که در سنگ به صورت قبر میکندند، قرار میدادند؛ در نتیجه دامنههای جنوبی کوه طبرک که امروزه مشرف به روستای تقیآباد، امینآباد و کوه بیبی شهربانو، محل قبرستانهای شهر ری از اوایل دوره اسلامی و سپس در دوره عهد آلبویه و سلجوقی بوده است.»
بر این اساس به گفته این پژوهشگر به احتمال زیاد برجهای سنگی و آجری موجود مانند برج نقارهخانه در دامنههای شمال شرقی کوه طبرک میتواند مقابر بزرگان شهر در سدههای سوم تا پنجم هجری باشد.
او کشف پارچههای ابریشمی نفیسی که در کاوشهای غیرمجاز از گورهای دامنههای طبرک کشف شده را بیانگر اهمیت شخصیتهای مدفونشده در آنها میداند: «به احتمال فراوان این گورها متعلق به دولتمردان و شخصیتهای سیاسی، علمی و مذهبی شهر بوده است.»
اصطخری که اندکی بعد از مرگ رازی کتاب خود را نوشت، به تربت تعدادی از شخصیتهای مدفون در شهر ری اشاره میکند اما از رازی سخنی نمیگوید. ریاضی معتقد است رازی به دلیل عقاید فلسفی خود چه در زمان حیات و چه بعد از مرگ مخالفان زیادی داشت؛ شاید به همین دلیل برای او آرامگاه آشکاری بر پا نکرده باشند. از نگاه او این امکان هم هست که آرامگاه محمد بن زکریای رازی به دست مخالفانش در دورههای بعد تخریب شده باشد. به علاوه با انتقال بافت شهری به بخش جنوب و جنوب غربی، بافت قدیمی و گورستان شهر به مرور زمان ویران شده است. ری تاریخ پر تلاطمی از سر گذرانده و جز حملهها و اختلافات فرقهای و حمله مغولها، زلزله هم به خود دیده است و همین باعث شده بافت تاریخیاش ویران و متروک شود و از بازماندههای بزرگان شهر چیزی باقی نماند.