در سالروز استقلال بحرین از ایران، به دیدار دکتر هوشنگ طالع، تاریخنگار و نماینده دوره 22 مجلس شورای ملی رفتیم که خود از چهرههای برجسته مخالف دولت در مجلس، در مسأله جدایی بحرین بود که در نهایت به استیضاح هویدا در سال 1349 انجامید.
به گزارش عطنا به نقل از ایران، یکی از موضوعات تأمل برانگیز و حسرتآمیز تاریخ معاصر، مسأله جدایی بحرین از ایران است که در تاریخ تجزیه سرزمین ایران، بهدلیل تبعات سیاسی جدی در دوران ما، نیازمند بررسی و تعمق بیشتر و دقیقتر است؛ مرداد 1350 و در چنین روزهایی، شیخ بحرین استقلال آن سرزمین را اعلام کرد و به فاصله اندکی، شاه ایران نیز به او تبریک گفت! به همین مناسبت به دیدار دکتر هوشنگ طالع، تاریخنگار و نماینده دوره 22 مجلس شورای ملی رفتیم که خود از چهرههای برجسته مخالف دولت در مجلس، در مسأله جدایی بحرین بود که در نهایت به استیضاح هویدا در سال 1349 انجامید. در گفتوگوی پیش رو، زمینههای جدایی بحرین، فرآیند جدایی و در نهایت تبعات آن، مورد بحث و بررسی قرار گرفت که در ادامه میخوانید.
آقای طالع برای آغاز بحث، مختصری از پیشینه تاریخی مجمع الجزایر بحرین بگویید.
بحرین یک منطقه وسیعی بود که آبخُست یا جزیره کنونی بحرین یک بخش کوچکی از این مجموعه بود؛ آنچنان که به گواهی تاریخ این جزیره یا گَله جزیره یا مجمع الجزایر، در درازای تاریخ همیشه بخشی از ایران بود. تا اینکه در اوایل سده 19، انگلیسیها موقعیت خودشان را در هندوستان کاملاً مستحکم میکنند و وارد خلیج فارس میشوند و با قبیلههای کوچک عرب که به دلیل سختی معیشت از صحرا به کنار دریا میآمدند، قراردادهایی میبندند و آنها را منکوب میکنند و این مناطق را بهعنوان «کرانههای متصالحه» یا «صلح تحمیل شده بر آنها» نامگذاری میکنند. همچنین آنها قصد داشتند که این مسأله را در بحرین هم انجام دهند که با مقاومت دولت ایران رو به رو میشوند؛ همچنین در آبان سال 1336 جلسه هیأت دولت در کاخ مرمر و در حضور محمد رضا پهلوی تشکیل و در آن جلسه، تقسیمات کشوری جدید ایران مورد تصویب قرار میگیرد که مشتمل بر 14 استان میشود و همه جزیرههای ایرانی در خلیج فارس بهعنوان استان چهاردهم در آنجا به تصویب میرسد که مرکزش بحرین بود.
زمینههای جدایی بحرین از ایران از چه زمانی آغاز شد؟
در حقیقت میشود گفت که زمینههای جدایی از حدود سال 1345 آغاز شد؛ با این توضیح که مسعودی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، سفری به این جزیرهها میکند و در سلسله مقالاتی به این نتیجه میرسد که نفت بحرین تمام شده و بنابراین ارزشی ندارد!
اتفاقاً شاه هم در شهریور 1345 به خبرنگار روزنامه گاردین لندن میگوید: «با توجه به اینکه نفت دارد به پایان میرسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد!»
بله این وقایع به دنبال هم بود! روزنامه اطلاعات هم که بدون نظر شاه نمیتوانسته این بررسی و سلسله مقالات را بنویسد؛ مجموعه این مسائل رفته رفته به نشریات و گفتوگوهای دیگر میانجامد تا اینکه شاه در سال 1347 به دهلی نو میرود و در آنجا در پاسخ به پرسش خبرنگاران درباره مسأله بحرین میگوید: «من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد.» همچنین با کشمکشهایی که در مسأله بحرین با دولت بریتانیا وجود داشت، اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه) سفری به انگلستان میکند و از آنجا به امریکا میرود و با وزیر امورخارجه امریکا صحبت میکند و به اصطلاح میخواسته مسائلی را که به انگلیسیها گفته است را به او منعکس بکند و پشتیبانی او را در مسأله بحرین به دست بیاورد که وزیر امور خارجه امریکا میگوید ما هیچ موافق نیستیم که دودی از لوله اسلحهای در خلیج فارس بیرون بیاید چون این میتواند باعث تفوق کمونیسم بر مناطق خلیج فارس بشود!
بنابراین امریکا هم هیچ پشتیبانی از شاه نمیکند؟
نه؛ به دلیل اینکه امریکاییها این نقشه را کشیده بودند که آنجا را پایگاه بزرگ دریاییشان بکنند، همینطور که الان شده است. همینجاست که شاه در بهمن 1348 با اسدالله علم وزیر دربار خودش صحبت میکند و یک جا در این گفتوگوها شاه به علم میگوید: «... به نظر تو در ادامه حل مسأله بحرین، آیا ما به مملکتمان خیانت میکنیم؟ آیا آن طور که بسیار کسان در اقصی نقاط جهان گفتهاند، در مرز به دست آوردن موفقیت بزرگ هستیم و منطقه را از درگیریهای بیهوده و کمونیسم نجات خواهیم داد؟» که اصلاً از این گفتوگوها حیران میمانیم!؛ بعد از اینها احزاب دولتی و روزنامههای دولتی این مباحث را ادامه میدهند. تا اینکه در روز نهم فروردین 1349 رئیس مجلس شورای ملی نمایندگان را به یک جلسه فوقالعاده دعوت میکند که من هم جزو نمایندگان مجلس بودم و اردشیر زاهدی گزارش خودش درباره بحرین را به مجلس ارائه میدهد.
شما در چه سالی وارد مجلس شدید؟
ما برای نخستین بار در سال 1346 در انتخابات شرکت کردیم که درنهایت پنج نفر انتخاب شدند: دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، دکتر اسماعیل فریور، دکتر فضلالله صدر، محسن پزشکپور و من. بنابر این ما در مجلس تشکیل یک گروه پارلمانی پنج نفره دادیم. خلاصه در نهم فروردین 1349 گزارش دولت درباره جدایی بحرین در مجلس ارائه میشود که در آنجا حزب ایران نوین و حزب مردم با آن گزارش دولت در مجلس موافقت میکنند و گروه پارلمانی پان ایرانیست با این گزارش مخالفت و در همان روز متن استیضاح دولت را تقدیم رئیس مجلس میکنند و در نهایت دولت را بابت این مسأله استیضاح میکنند. این نخستین بار بود که پس از 28 مرداد 1332 دولتی از سوی نمایندگان استیضاح میشود که در حقیقت استیضاح از شاه بود به دلیل اینکه نخستوزیر در این زمان یعنی امیر عباس هویدا میگفت که من مجری اوامر اعلیحضرت هستم! در حقیقت رئیس دولت نبود بلکه کارگزار شاه بود!؛ ناگفته نماند روزی که استیضاح مطرح میشود آقای دکتر فضلالله صدر به بهانه اینکه خواهرشان بیمار است، گفتند که به مشهد میروند و در جلسه حضور نداشتند.
چرا دکتر صدر که بنابر قول حسین تجدد (نماینده پیشین مجلس ملی) سالها شعار داده بود که «بحرین استان چهاردهم را به مام میهن بازگردانید...» در رأی به جدایی بحرین درنهایت همسو با شاه و دولت شد؟
به هر حال او را به یک نحوی یا ترساندند یا او را خریدند و بعد هم برایش یک حزب به نام حزب ایرانیان تشکیل دادند و همین آقای دکتر تجدد که میفرمایید به همان حزب پیوستند.
خود آقای تجدد معتقدند که صدر «قصد گرفتن امتیاز اجازه تأسیس حزب ایرانیان و به دست آوردن عنوان دبیر کلی» داشت که همسو با شاه شد...
ببینید این خیلی مسأله کوچکی است که یک انسان تمام پیشینهاش را بفروشد برای اینکه یک حزبی تأسیس کند؛ آقای دکتر صدر در حزب پان ایرانیست هم دارای موقعیت قابل توجهی بود.
از نطق معروف آقای پزشکپور در همان روز نهم فروردین 1349 در مخالفت با جدایی بحرین در مجلس بگویید.
بله در آن جلسه قرار شد که از هر فراکسیون تنها یک نفر صحبت کند ضمن اینکه ما روز نهم فروردین از صبح ساعت شش و چهل پنج دقیقه در مجلس بودیم و همه ما پنج نفر بهعنوان مخالف نامنویسی کردیم. به هر حال ایشان نطق خودشان را در مجلس از روی یک متنی که پیشتر تهیه شده بود و در اختیار هر پنج نفر ما بود خواندند. ابتدا قرار شد هرکس اول برای سخنرانی برود متن را بخواند و بقیه در پیرامون متن بهعنوان مخالف صحبت بکنند. و چون بنا شد تنها یک نفر را صدا کنند، ایشان به هر حال چون سخنگوی گروه پارلمانی پان ایرانیست بودند، سخنرانی را انجام دادند.
ناگفته نماند قبلتر از آن، صحبت همه پرسی از مردم بحرین پدید آمده بود، منتها هم حکومت تحمیلی بر بحرین و هم دولت انگلستان میدانستند که در هر همه پرسی نمیتوانند موفق بشوند و به هر حال به شاه فشار میآورند که این همه پرسی را به اقشار خاصی محدود بکنند؛ در نتیجه در روز دهم فروردین 1348 آقای ویتوریا گیچاردی نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در رأس هیأتی به بحرین میرود تا تمایلات مردم بحرین را در مورد آینده این جزیره معلوم دارد؛ ایشان خودش در گزارشش میگوید: «در این مورد فهرستی به اینجانب داده شد و این فهرست که در اختیار من قرار گرفت، نام سازمانها و مؤسسات بحرین بود و من میباید از این فهرست، عواملی را برگزینم که برای تحقیقاتم، نمودار تمایلات و نظر کلی مردم بحرین باشد» این فهرست شامل کانون وکلا، کانون زنان (در حالی که در آنجا زنان هیچ نقشی در حکومت نداشتند یک کانون برای آنها درست کردند!)، کانون بازرگانان و چند کانون دولتی میشد.
یادم میآید روزنامه مردم که ارگان حزب توده بود، بعد از این وقایع شمارهای منتشر کرده بود و گفته بود خوب شد که مردم بحرین از جور ستمشاهی رهایی پیدا کردند!
این کانونها از وابستگان شیخ بحرین بودند؟
بله؛ گیچاردی در گزارشش یک جا میگوید که 70 درصد مردم بحرین فارسی زبان هستند و یک جا میگوید نمیشود تعیین کرد که چه تعداد فارسی زبان هستند مگر اینکه برویم به در خانههای مردم ببینیم چه کسانی فارسی صحبت میکنند! این نشان میدهد که جَو رُعبی در آنجا حاکم بود. به هر حال بعد از اینکه این نظرخواهی در سازمان ملل به نتیجه میرسد و در شورای امنیت نشستی در این رابطه برقرار میشود، روز بیست و چهارم اردیبهشت 1349 گزارش مربوط به اقدامهای دولت و قطعنامه شورای امنیت در مجلس مطرح میشود؛ البته اردشیر زاهدی خودش به مجلس نمیآید و آقای عباسعلی خلعتبری این وظیفه را به عهده میگیرد که بعداً هم بابت این کار به وزارت امور خارجه میرسد. و بعد هم در مجلس سنا با یک مخالف به تصویب میرسد. به هر حال ما در مجلس شورای ملی با چهار رأی مخالف، مخالفت کردیم. البته دکتر صدر هم آمده بود و خجالت کشید که وارد صحن علنی بشود و رأی خود را از بیرون بهعنوان رأی موافق فرستاد! بنابر این در جلسه روز بیست و چهارم اردیبهشت، 187 نفر به گزارش مربوط به اقدامهای دولت و قطعنامه شورای امنیت که در حقیقت پذیرش جدایی بحرین از ایران بود رأی موافق دادند، در برابر 4 رأی مخالف که ما بودیم.
شما بابت این مخالفتها متحمل هزینهای هم شدید؟
بله؛ تمام باشگاهها یا پایگاه کارگری ما را در راهآهن اشغال کردند؛ تمام دفاتر ما را در شهرستانها بستند، عده زیادی را به زندان انداختند، یا نفی بلد کردند، اتحادیه هایی که با ما کار میکردند را بستند، سازمانهای پیشهوری وابسته به حزب پان ایرانیست را بستند؛ روزنامه «خاک و خون» را تعطیل کردند و...
این مخالفتها چه بازخوردی در جامعه داشت؟
جامعه را نسبت به این مسأله ناآگاه نگه داشته بودند؛ موقعی آن جلسه نهم فروردین در مجلس برگزار شد که کشور، دبیرستانها و دانشگاهها در تعطیلات نوروزی بود؛ و حتی همان نشست مجلس هم همانطور که گفتم فوقالعاده بود و مجلس تعطیل بود. دانشگاههایی که میتوانست کانونهای مقاومت باشد تعطیل بودند. موقعیت را طوری انتخاب کرده بودند که نتواند بازخورد داشته باشد.
رضا قطبی هم که در آن زمان رئیس تلویزیون بود، تلاش میکرد که این سخنرانیهای مجلس از تلویزیون پخش شود و حتی محرمانه هم به ما اطلاع داد که قرار است در اخبار ساعت 9 پخش شود، ولی در آخرین لحظه از دربار دستور میدهند که پخش نکنند! چون اگر پخش میشد میتوانست خیزش عمومی را پدید بیاورد. مردم اصلاً خبردار نبودند و ارتباطات امروزی وجود نداشت.
آقای طالع بازگردیم به نطق معروف آقای پزشکپور در نهم فروردین 1349 در مجلس که گفتید که این نطق را شما هم در دست داشتید. برخی از جمله ناصر انقطاع در کتاب پنجاه سال با پان ایرانیستها، از نمایشی بودن این استیضاح سخن گفتهاند و ادعا دارند که این نطق زیر نظر معاون اطلاعات و مطبوعات وزارت خارجه (محمود اسفندیاری) تهیه و تدوین شده بود و حتی از ایرج پزشکزاد (که در آن زمان از کارکنان وزارت امور خارجه بود) روایت میکند پیش از اینکه پزشکپور متن سخنرانی را در مجلس بخواند، این متن در اداره نشریات وجود داشت و آن را در نشریهای که بنا بود درباره خبرهای وزارت خارجه منتشر شود، چاپ کنند؛ درنهایت گویا نطق پزشکپور پیش از ایراد در مجلس در نشریه اخبار و اسناد وزارت خارجه منتشر میشود.
ما که ندیدیم در جایی منتشر بشود! آقای ناصر انقطاع بعد از 28 مرداد ارتباطش با سازمانهای پان ایرانیست قطع میشود؛ جالب اینجاست وقتی که آن حزب را برای آقای صدر تشکیل میدهند، آقای انقطاع هم به این حزب میپیوندد؛ در اثر پیوستن به این حزب مدیر کل روابط عمومی وزارت بهداری میشود و سردبیر روزنامه ایرانیان و در آن جا هر چه میخواهد به دکتر مصدق و مبارزات حمله میکند. یک کینه ورزی خاصی داشت؛ من حتی به ایشان تلفن کردم و گفتم این چیزهایی که اطلاع نداری و اصلاً نمیدانی چاپ نکن ولی خُب او به هر حال به سِمَت مدیر کلی رسیده بود!
شما این مطالب را درست نمیدانید؟
نه؛ من در کتابی که درباره بحرین تألیف کردهام با سند از اشخاص دیگر آوردهام که میگویند ما چنین چیزی ندیدهایم و اینگونه نبوده است؛ میتوانید در این کتاب نگاه کنید. این نطق اصلاً دستنوشت بود و ما فرصت ماشین کردن نداشتیم و کپی کرده بودیم؛ آقای پزشکپور دو جا تحت احساسات قرار میگیرند و از دستنوشت خارج میخواند که به ایشان اعتراض هم شد. من شرح کامل چگونگی تهیه شدن این نطق را در همان کتاب نوشتهام؛ ضمن اینکه یکی از دوستان ما که در روابط عمومی وزارت امور خارجه بود، به من تلفن کرد که به دفترش بروم و من را از انتشار سخنرانی اردشیر زاهدی که قرار بود در مجلس بکند، با خبر کرد تا یک نسخه به من بدهد؛ من تا به حال اسم ایشان را نگفتهام ولی چون فوت کردهاند برای نخستین بار به شما میگویم، یعنی آقای دکتر حسین صدوقی که از اعضای قدیمی حزب پان ایرانیست بودند که به دستگاه وزارت امور خارجه رفته بودند و بعداً تا کارداری سفارت فرانسه رسیدند و حتی بعد از انقلاب کاردار سفارت ایران در فرانسه بودند. بنابراین به دفتر او در وزارت امور خارجه رفتم، کیف من را گرفت و برگهای را داخل کیف من گذاشت؛ یعنی وقتی که ما این سخنرانی را تهیه کردیم، با توجه به سخنرانی آقای اردشیر زاهدی که قرار بود در مجلس انجام بدهد، بخشهایی از آن را در متن نهایی بازبینی کردیم. به هر حال مجلس در آن روز در نهم فروردین مثل یک مجلس عزاداری بود؛ در لژ بانوان همه گریه میکردند؛ از نمایندگان مجلس هم چند نفر گریه میکردند یکی از آنها آقای حسین رهنوردی قهرمان وزنهبرداری کشور بود.
پس با این وضعیت چرا رأی موافق به جدایی بحرین دادند؟
من اینها را میشناختم، آدمهای میهن پرستی بودند اما سلطه رژیم خیلی سخت بود؛ اصلاً به فکرشان نمیرسید که بتوانند علیه شاه رأی بدهند! هیچ کدامشان قصد تجزیه ایران را نداشتند اما اصلاً به مخیلهشان نمیرسید که میتوانند رأی بدهند؛ همین آقای هویدا بعداً اعتراض میکند که چرا پیشدستیها را بر سر این نمایندگان نکوبیدید! و چرا اجازه دادید که حرف بزنند! و میگفت به من گزارش کردهاند که یک عدهای اشک تمساح میریختند!؛ عضویت آقای رهنوردی در حزب ایران نوین را هم شش ماه معلق کردند؛ چنین جوی بود. شاه در مسأله جدایی بحرین تحت تأثیر انگلیسیها بود؛ به نظر من اگر روحانیون اعلام میکردند که ما اجازه نمیدهیم که مردم شیعه بحرین زیر حکومت یک گروه اندک اهل تسنن بروند شاید شاه هم میتوانست به این بهانه به انگلیسیها بفهماند که من پادشاه شیعهام و مراجع این جدایی را قبول نمیکنند؛ شاید شاه به این وسیله میتوانست شانهاش را از زیر بار این خفت و ننگ خیانت بیرون بکشد.
شما برای رایزنی با روحانیون تماسی گرفتید؟
من خودم خدمت آقای شریعتمداری رفتم، دوستان هم خدمت آقای گلپایگانی و آقای مرعشی رفتند که در آن موقع بزرگان قم بودند. تنها کسی که مسأله بحرین را مطرح کرد، آیتالله سید صادق روحانی بود که بعد از انقلاب در دو مصاحبه یکی با روزنامههای ایران و یکی هم با یک روزنامه کویتی گفته بود که بحرین باید به ایران برگردد.
ولی آقای طالع بنده یک مطلبی در نشریه بعثت (که نشریه داخلی حوزه علمیه قم بود) مربوط به سال پنجاه دیدم که در یک مقالهای در برابر جدایی بحرین اتفاقاً موضعگیری تند و تیزی هم کرده بود.
عرض کردم در همان زمان یک واکنش کوچک از جانب علما کافی بود که شاه زیر فشار قرار بگیرد. حتی علمای عتبات هم سکوت کردند.
جریانهای چپ چه تحلیلی از این جدایی داشتند؟
یادم میآید روزنامه مردم که ارگان حزب توده بود، بعد از این وقایع شمارهای منتشر کرده بود و گفته بود خوب شد که مردم بحرین از جور ستمشاهی رهایی پیدا کردند! میدانید که روس ها گفتند اگر این مناطق بهعنوان یک سرزمین عربی اعلام نشود قطعنامه سازمان ملل را وتو خواهند کرد، برای اینکه بتوانند جای پایی را در آنجا پیدا بکند. بله تودهایها از اینکه بحرین از حکومت ستمشاهی رهایی یافته خوشحال بودند!
بهعنوان آخرین سؤال، بنده در جایی از شما خواندم که علت سقوط شاه در سال 57 را همین مسأله جدایی بحرین از ایران و بیاعتنایی شاه به تمامیت ارضی ایران دانسته بودید؛ سؤال اینجاست که چطور یک مسألهای که در داخل کشور مردم را چندان به چالش دعوت نکرد، روزنامهها در قبالش سکوت کرده بودند و اعتراضی در میان مردم پدید نیاورد، از نگاه شما این عاملی برای سقوط شاه بود؟
من نگفتهام این تنها مسأله است، با کودتای 28 مرداد شاه مشروعیت خودش را از دست داد و بعد از آن با تجزیه بحرین؛ ممکن است که یک زمانی جامعه نسبت به مسألهای واکنشی نشان ندهد، ولی در درون و ناخودآگاه اجتماع این مسائل وجود دارد و در یک لحظه همه اینها زنده میشود. 28مرداد قیام مردم در هم کوبیده شد ولی این مسأله همیشه در ناخودآگاه اجتماع حرکت میکرد؛ این مسأله هم همینگونه شد.