شرکتهای نوپا یا «استارتآپ» ممکن است در هر حوزهای ایجاد شود، ولی اغلب به شرکتهایی گفته میشود که رشد سریعی دارند و در زمینه فناوری فعالیت میکنند. در پس چهره این کسبوکارهای نوپا، واقعیتی نهفته است که آگاهی از آن شاید معادلات ذهنی بسیاری از افراد را که توان بالقوه ورود به این عرصه را دارند، تغییر دهد و حتی آنان را از اتخاذ تصمیم مورد نظرشان باز دارد.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه شرق، «پس از مرگنویسی استارتآپها»، واقعیتی داستانی است که زنجیره روایتی آن در دنیا سابقهای طولانی دارد و به واسطه اینکه نرخ شکست این قبیل کسبوکارها بالاست و حتی در برخی گزارشهای رسمی و غیررسمی اینگونه گفته میشود که بهطور تخمینی از هر ۱۰ استارتآپ ۹ تای آنها منجر به شکست میشود، جای خود را در میان مدیران کسبوکارهای نوپا باز کرده است. ماجرا به این شکل است که بنیانگذاران استارتآپهایی که فعالیت آنها با شکست مواجه میشود، دلایل شکست خود را در کسبوکار نوآورانهشان برای همگان اعلام میکنند تا سایرین و علاقهمندان به راهاندازی این مدل کسبوکارها، بتوانند از تجربیات آنها استفاده کنند؛ این رسم به «پس از مرگنویسی استارتآپها» شهرت دارد.
در شرایطی که بیشتر تحقیقات متمرکز بر دلایل شکست استارتآپها و کسبوکارهای نوپا نشان میدهد «توجهنکردن به نیاز بازار»، «نداشتن نقدینگی»، «خلأ تیم مناسب»، «خروج از رقابت»، «مسائل قیمتگذاری»، «محصول ضعیف»، «توجهنداشتن به مدل تجاری»، «بازاریابی ضعیف»، «نادیدهگرفتن مشتری»، «محصول از رده خارجشده»، «نداشتن تمرکز کافی»، «توافقنداشتن و یکپارچگی بین اعضای تیم یا سهامداران»، «هدف نامشخص»، «کافینبودن میزان علاقه»، «بیتوجهی به مسائل قانونی»، «حذف تبلیغات»، «قبول شکست» و «شکست در انجامدادن برنامهها» از جمله دلایل اصلی شکست استارتآپها است، اما عدهای از متخصصان آکادمیک حوزه مدیریت اجرائی کشورمان با قبول تمامی این موارد، نظر مبنایی دیگری دارند.
امیر شاهرخی؛ مدرس «مدیریت استراتژیک و تحول» دانشگاه شهید بهشتی، میگوید: «یکی، آنهایی هستند که وقتی نیاز به راهاندازی کسبوکارشان را فهمیدند به سمت آموزشهای مدیریت آمدهاند و این قبیل افراد معمولا آتشی درون خود دارند که به سمت مباحث مدیریت کسبوکار سوقشان میدهد؛ گروه دیگر آنهایی هستند که در راهاندازی بیزینس خود تردید دارند و به همین دلیل در دورههای حرفهای مدیریت شرکت میکنند تا با اصول تجارب دیگران آشنا شوند.
اما گروه سومی هم هست که شامل استارتآپی شکلگرفته و توسعهیافته میشود؛ بنیانگذاران یا به عبارتی کارآفرینان این کسبوکارها وقتی به درجهای از بزرگی میرسند که اهمیت مقوله مدیریت برای آنها بیشتر میشود، سکان هدایت را به یک مدیر میسپارند و خودشان به سراغ فراگیری مباحث و فنون مدیریتی میروند».
نادر غریبنواز؛ مدرس «اصول و استراتژیهای بازاریابی و مباحث فروش»، بیان میکند: «اگر کسانی که در رشتههای فنی و تخصصی تحصیل کردهاند (مانند برخی مدیران کسبوکارهای نوپا)، به سمت آموزش دورههای MBA بیایند، در فروش و بازاریابی محصولات موفقتر خواهند بود».
علی خراسانی؛ «وکیل پایه یک دادگستری»، میگوید: «گمان میکنم سواد مدیریتی و کسبوکاری فعالان این بخش به اندازهای نباشد که بتوانند بیزینس خود را برای بلندمدت حفظ کنند و از این رو بهعنوان مدرس دورههای «حقوقی» مدیریت کسبوکار حتما به تمامی فعالان استارتآپی کشور توصیه میکنم برای کاهش میزان ریسک کسبوکارشان، دورههای عالی مدیریت کسبوکار را که با حضور دغدغهمندانی از صنعت و تجارت برگزار میشود و درواقع گعدهای برای اشتراک تجربیات مدیریتی در سطح کلان است، شرکت کنند تا به این طریق بتوانند فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی خود را در برابر ریسکهای تجارت به نوعی واکسینه کنند؛ البته نباید نادیده گرفت که مخاطرات احتمالی فعالیتهای نوآورانه بیشتر از دیگر کسبوکارهاست و لازم است بنیانگذاران و مؤسسان این قبیل فعالیتها، راهکاری هوشمندانه برای مقابله با تهدیدات داشته باشند».
بهداد نامور یکتا، مدرس «مارکتینگ و برندینگ»، میگوید: «در دنیای رقابتی امروز، تنها موضوعی که باعث تغییر میشود، «آموزش و کسب دانش روز» است؛ فاصله معنادار میان دانشگاه و صنعت از دیرباز بهعنوان چالش اصلی شناخته میشد و MBA کمک کرده تا این چالش به حد اعلاء حل شود، اما چالش مهمتر این است که مردم ما خیلی سخت به دنبال یادگیری میروند و سرانه مطالعه آنها پایین است.
این مشاور حوزه استارتآپی معتقد است که گذراندن زمان با مدیران صاحب ایده و خلاق راهی برای برونرفت از مشکلات و بحرانهای پیشروی کسبوکارهای نوپا است که در اینباره کلاسهایی با رویکرد تزریق مهارتهای اجرائی مدیریت با تکیه بر ظرفیتهای دانشگاهی کشور شکل گرفته که بسیار کمککننده به مدیران صرفا فنی و متخصص خواهد بود.
شهداد شعبانی، مدرس «سازمان مدیریت» دانشگاه شهید بهشتی نیز، از دیگر افرادی است که متولیان کسبوکارهای نوپا را به آموزش دورههای مدیریتی نصیحت میکند و ضمن تأیید نرخ بالای شکست در این قبیل کسبوکارها میگوید: «فعالان استارتآپی بعضا دارای تجارب مدیریتی نیستند، به این معنا که تحصیلات فنی دارند و با فرایندهای مدیریتی آشنا نیستند؛ فرایندهای مدیریتی اصولا پشتیبان سازمان هستند و در دورههای عالی و کاربردی مدیریت کسبوکار آموزش داده میشود». او میافزاید: «ممکن است فردی در رشته تخصصی خودش بهترین مهارتها را داشته باشد، اما برای اینکه تیمش به پایداری سازمان در بستر هدف کمک کند، نیاز به آموزشهای متفاوتتری از حوزههای فنی و تخصصی دارد».
به نظر میرسد کسبوکارهای اقتصادی نوپا که اغلب بر بستر فناوریهای ارتباطی و اینترنتی و با تکیه بر دانش فنی افراد متخصص و صاحب ایده شکل میگیرد، به دلیل ضعف مباحث مدیریتی در سرشاخه راهبری گروه، رفتهرفته با تحلیل قوا مواجه شده و شاکله تیم را با بحران مواجه میکند که نتیجهای جز آشفتگی در برنامههای ترسیمشده سازمانی و اهداف درنظرگرفتهشده نخواهد داشت؛ بنابراین شاید اشراف بر مباحث مدیریت اجرائی و سازمانی راهی برای جبران تمامی مواردی باشد که این روزها با عنوان «دلایل شکست استارتآپها» از آنها یاد میشود.