چهار سال پیش وقتی با رتبه دو رقمی روزنامهنگاری قبول شدم فکر نمیکردم نزد درجه یکهای عرصه رسانه درس پس بدهم، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، جایی که میراث ارزنده پدر ارتباطات ایران «دکتر معتمد نژاد» بود، ساختمانی قدیمی با اساتیدی روشن فکر و صاحب قلم.
به گزارش عطنا، ستایش الزهرا ابراهیمی روزنامهنگار در یادداشتی از تجربه شخصی و کاری خود در زمینه روزنامهنگاری می گوید و فضای حاکم بر مطبوعات استان ایلام که محل سکونت اوست را به نقد میکشد، این یادداشت را به نقل از پایتخت ما میخوانیم؛
چهار سال پیش وقتی با رتبه دو رقمی روزنامهنگاری قبول شدم فکر نمیکردم نزد درجه یکهای عرصه رسانه درس پس بدهم، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، جایی که میراث ارزنده پدر ارتباطات ایران «دکتر معتمد نژاد» بود، ساختمانی قدیمی با اساتیدی روشن فکر و صاحب قلم. آنها که به واقع رکن چهارم دموکراسی بودند، آنها که سردمداران روزنامه نگاری و مطبوعات بودند؛ اصلأ خودِ خبر بودند … اولین تجربهی قلمزنیام را ناامیدانه برای یکی از روزنامههای سراسری ایمیل زدم .حتی توقع نداشتم از دفتر تحریریه پاسخی دریافت کنم .اما روز که بعد یادداشتم را در صفحه یک” ابتکار” دیدم نوشتهی منِ دانشجوی گمنامِ شهرستانی یادداشت روزِ روزنامه پایتخت شده بود و چراغ اول که این چنین روشن شد پر انگیزه شروع به نوشتن کردم. وامدار کتاب”چشم عقاب روزنامه نگاری ” اثر استاد فرهیخته ام ”دکتر فرقانی”بودم. خبرنویسی را از ”دکترخانیکی” یاد گرفتم . توصیههای ”دکتر محسنیان راد” را از بر بودم حالا ”همشهری” گزارشم را چاپ کرده بود ایران یادداشت اجتماعیام را منتشر کرده بود و سایر روزنامهها و خبرگزاریهای فعال مطالبم را در کنار نویسندههای مجرب کار میکردند . اما اینها راضیام نکرد! کماکان قلبم برای زادگاهم میزد، ایلامِ کجِ کنار نقشه! ایلامِ خیلی دور …! میخواستم در انعکاس استعدادها،زیباییها و پتانسیلهای سرشارِ ایلام نقشی داشته باشم … که کوهها را به مدد بگیرم تا ایلام به بهانهی محرومیت، محروم تر نشود، میخواستم ذوق و قریحه فرزندان این شهر، در سایهی نبود امکانات، نابود نشود … دریغ که اولین قربانی خودم بودم !
مطبوعات ایلام بیگانه با تحصیلات آکادمیک، به طور سنتی، کند و ناپیوسته حرکت میکرد . من سودای ”گزارش تحقیقی” داشتم. دغدغهی انعکاس دردها و مطالبات مردمی داشتم. اما جامعه مطبوعاتی شهرم به جز عدهای اندک، فارغ از این مسائل به بازاریابی و مارکتینگ شبیه بود. حیرتزده از این فضا به شبکههای اجتماعی شخصی پناه بردم تا عطش نوشتنم را آنجا فروکش کنم و صد البته قضاوت نکنم اگر معیشت برای خبرنگاری اولویت باشد، که این قصورِ مسوولان ذیربط است که زیرکانه پازل را طوری چیدهاند که قلم اصحاب رسانه به مدح آنان و در راستای اهدافشان بچرخد ! و امروز، ۱۷ مرداد سالروز درگذشت «شهید صارمی» مصادف با روز خبرنگار قلم غلاف میکنم که من خبرنگار نیستم !