10 سال پیش دکتر سمتی به دعوت دکتر خانیکی برای نشست نقد و بررسی کتابش (عصر سی.ان.ان و هالیوود؛ منافع ملی، ارتباطات فراملی) به دانشکده ارتباطات آمد. آن سالها من دانشجوی ترمهای آخر روزنامهنگاری بودم و کتاب دکتر سمتی هم خیلی بین ارتباطاتیها صدا کرده بود.
به گزارش عطنا، مهدی جلیلی، دانشجوی دکترای ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود درباره مهدی سمتی، استاد دانشگاه ارتباطات ایلینویز شرقی آمریکا نوشته است:
قطعه اول: 10 سال پیش دکتر سمتی به دعوت دکتر خانیکی برای نشست نقد و بررسی کتابش (عصر سی.ان.ان و هالیوود؛ منافع ملی، ارتباطات فراملی) به دانشکده ارتباطات آمد. آن سالها من دانشجوی ترمهای آخر روزنامهنگاری بودم و کتاب دکتر سمتی هم خیلی بین ارتباطاتیها صدا کرده بود. [او] هم بعد سالها دوری از ایران برگشته بود و بارهای اول بود که در نهادهای علمی ایران، حاضر میشد. همه اینها برای ما جذاب بود... یادم هست که تقریباً همه اساتید گروه ارتباطات در جلسه حاضر بودند. دکتر سمتی بواسطه سالها دوری از ایران به سختی فارسی حرف میزد و ما هم بزور با همان سواد خودمان تلاش میکردیم، حرفهای [او] را بفهمیم.
قطعه دوم: 6 سال قبلتر بود، گمانم، همین وقتهای سال، دعوت شدیم زیر پل سیدخندان به چایی خوردن نصف شب، آنجا دوباره دکتر مهدی سمتی را دیدم، این بار خیلی صمیمیتر و با فارسی بهتر... دکتر سمتی دیگری را شناختم، اصلا غریبه با آن دکتر سمتی حاضر در نشست نقد و بررسی کتابش، باصفا و شوخ و نکتهسنج.
قطعه سوم: دو سال قبل، دکتر سمتی برای فرصت مطالعاتی به ایران آمد، قرار بود ششهفت ماهی ایران باشند، فرصت خوبی بود. اینبار واقعا میشد دکتر را دید، پای صحبتش نشست، گپ زد، همراهش شد و با او شهر را دید، از بخت خوب من و بدشانسی دکتر اتفاقاتی افتاد که در آن مدت اقامت دکتر در ایران، همخانه و همسفره شدیم. حالا دیگر کار از آن حرفهای هولهولکی توی جمع و دانشگاه و اینها گذشته بود، آن روزها میتوانستیم قهوه بریزیم و کنار هم از بالا و پایین روزگار گپ بزنیم. چای بهاره لاهیجان دَم کنیم و در فرصت طولانی دَم کشیدن چای ایرانی، گپ بزنیم. مهمانی برپا کنیم و میزبان آدمهای صاحبنام و گمنام دنیای ارتباطات باشیم. یادش بخیر دکتر حتی برای ما دوره جمع خوانی و کلاس مطالعات انتقادی گذاشت در خانه و چه جمع عزیزی برای آن دوره، گرد هم آمدند. یاد یحیای عزیز بخیر... چه حرفها و چه درسها که آموختیم.
10 سال زمان کمی نیست، اما برای فاصلهای به دوری ایران و آمریکا زیاد است، فاصلهها نگذاشت در این 10 سال آنقدر که باید دور هم جمع بشویم و بگوییم و زندگی کنیم، اما خب همین، قدر کم هم، تحفه خوب روزگار ما بود، حالا دکتر سمتی، آنطرف دنیا بخشی از جمع ماست. استادی متواضع و ریزبین و صاحبفکر که با گشادهدستی تمام، یافتهها و آموختههایش را به ما میآموزد و هر وقت به ایران خودش برمیگردد، خوشبختی یار ماست که سری هم به شاگردان جوان خودش میزند. اینها را گفتم که بگویم، میشود در چهار پرده مختصر به همین اتفاقی بودن، زندگی با آدمهای خوب گره بخورد.