کمبود نیروی متخصص برای کارخانهها و مرکزهای صنعتی، از مسایل جدی ایران در دوره قاجار به شمار میآمد. آنگونه که ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» روایت کرده است، کمبود مهارت کارگران در کارخانه شمع گچی تهران، خرابی برسها را موجب شده بود به گونهای که چند کیلو شمع نامرغوب پس از صرف هزینههای هنگفت در آنجا تولید شد و سپس کارخانه را با ناامیدی به تعطیلی رساند.
جامعه ایران در دوره قاجار در مسیر یک تعامل و پیوند گسترده تاریخی با دیگر کشورها به ویژه جامعههای اروپایی جای گرفت. آقا محمد خان، بنیانگذار سلطنت قاجار، کشور را در حالت جنگی برای برادرزادهاش فتحعلی شاه به ارث گذاشت. ایرانیان در روزگار وی در اوایل سده نوزدهم میلادی در دو رویارویی نظامی از روسیه تزاری شکست خوردند. واگذاری سرزمینهای ایرانی در قفقاز و آسیای مرکزی به همسایه پیروز جنگ به عنوان غنیمت جنگی، احساس سرخوردگی را در جامعه ایران در پی آورد. جریانی فکری از اینپس با دغدغه پیشرفت و ترقی در ایران شکل گرفت. کنشهایی برای دستیابی به آموزشهای نوین، بخشی از کوششها در این زمینه به شمار میآمد. توجه به علوم مدرن، یکی از پیامدهای برخورد ایرانیان با جامعههای غربی به شمار میآمد. صنعتیشدن اروپا در پیوندی تنگاتنگ با نهضت علمی انجام گرفت، از اینرو در ایران نیز اندکی پس از پرداختن به علوم نوین، صنایع جدید تولید برآمدند. انقلاب صنعتی اروپا و تمدن بورژوازی افزون بر رویه استعماری، در زمینههای دانش و فناوری دستاوردهایی بسیار همراه آورد. این تمدن به پیشرفتهای گسترده در زمینههای گوناگون علمی در اروپای سده هجدهم وابسته بود. کشف واکسن آبله به دست ادوارد جنر، کشفیات ژوزف لاگرانژ در زمینههای ریاضی و نجوم، همچنین آزمایشهای جیمز وات در تکمیل ماشین بخار و کوششهای لاوازیه در دانش شیمی، تاثیری ژرف در شکلگیری انقلاب صنعتی اروپا و پیدایش صنایع و کارخانههای جدید داشت. این دستاوردها، بهکارانداختن نیروی بخار، توسعه صنایع پارچهبافی، بنیانگذاری کارخانجات ذوب آهن، استخراج زغال سنگ و تکمیل و گسترش وسایل نقلیه را در پی آورد؛ همه اینها سرانجام به پیدایش صنایع جدید و پیشرفت صنعتی اروپا انجامید. تلاشهای علمی، دستاوردهایی چون استخراج فلزات، تولید فولاد و دیگر آلیاژها را افزایش داد. با توسعه شبکه راهآهن، ارتباط میان کشورها و یافتن بازار برای تولیدات صنعتی آسان شد. دستاوردهای بشری در گذر تاریخ، پیوند دوسویه میان آموزش و پیشرفت را بیانگرند؛ بدینترتیب که دانشمندان علوم مدرن به رواج صنایع یاری میرسانند و نیاز کارخانهها به نیروی متخصص و کارآمد نیز موجب افزایش تقاضا برای آموزش نیروی جوان میشود.
نویسندگان ایرانی در دوره قاجار همواره به پیوند مستقیم آموزش با پیشرفت توجه میکردند. روزنامه حبلالمتین در سال ١٣١٩ قمری در اینباره نوشته است «رفع احتیاجات ملت جز به ذریعه تجارت ممکن نیست و تجارت قائم نمیشود مگر به صنایع مملکت و صنایع و کارخانجات مملکت نیز منوط است به تعلیم علوم مختلفه. بهترین وسیله ترقی ایران در تجارت و صناعت و فلاحت تعلیم علوم مختلفه است». گفتمان اصلاحی در ایران بدینترتیب در شرایط پاسخگو نبودن صنایع سنتی ایران به نیازهای روزافزون جامعه، نبود کارخانههای جدید، بیبهرهماندن ذخیرههای زیرزمینی، واپسماندگی کشور در تجهیزات نظامی که به شکستهای ایران در جنگ با روسیه انجامید و آشنایی ایرانیان با تمدن جدید اروپا در جریان مسافرتهای آموزشی، دیپلماتیک و تجاری شکل گرفت. ایرانیان تجددخواه، نخستین گامهای اصلاحات را در زمان ولایتعهدی عباس میرزا برداشتند. اندیشه دستیابی به ترقی از همان دوره ذهن مصلحان ایرانی را به خود کشاند و سرانجام در جنبه اقتصادی، به پایهگذاری کارگاهها و کارخانههای گوناگون در کشور انجامید؛ پدیدهای که پیامدها و دستاوردهای گوناگون سیاسی و اجتماعی را نیز به همراه آورد. دولت ایران در زمان عباس میرزا، به سال ١٢٢٦ قمری برای نخستین بار دو دانشجو به نامهای محمدکاظم برای تحصیل در رشته نقاشی و میرزا حاجی بابا افشار برای فراگیری دانشهای نوین پزشکی به اروپا فرستاد. دومین گروه دانشجویان ایرانی در سال ١٢٣٠ قمری به لندن رفتند. عباس میرزا همچنین تعدادی کارآموز به روسیه فرستاد. انتشار روزنامه، ترجمه کتابهای علمی و پایهگذاری کارخانه توپ و تفنگسازی در تبریز، برآیند بعدی اصلاحات، در پی این کوششهای آموزشی بود. همزمان با فرستادن دانشجو به اروپا چند کارگاه تولیدی در ایران راهاندازی شد. این واحدهای کوچک تولیدی، به متخصص نیاز داشتند، دولت از اینرو در کنار دانشجویان رشتههای علمی، چندین کارآموز نیز برای فراگیری روشهای نوین تولیدی و فنی به اروپا فرستاد. این کوششها، پس از درگذشت عباس میرزا، در دوران حکومت پسرش محمد شاه نیز تداوم یافت. دولت دو گروه دانشجو را به اروپا فرستاد که در میان آنها فردی به نام محمدرضا برای آموختن باسمه (چاپ)، چیتسازی و صنعت قند و شکر برگزیده شده بود. آموزش نوین با بنیانگذاری دارالفنون در ایران رسمیت یافت. این نهاد آموزشی، پایه پیدایش دیگر مدرسههای متوسطه در ایران شد. مهندسی، معدنشناسی، طب، علوم نظامی و داروسازی، رشتههای علمی دارالفنون را دربرمیگرفتند. معدنشناسی پیوندی مستقیم با توسعه و استخراج معادن داشت و میتوانست به گسترش کارخانهها و تامین مواد خام آنها یاری رساند.
نیاز به نیروی متخصص برای راهاندازی و مدیریت کارخانهها و مراکز تولیدی دولت ایران را برآن داشت دانشجویانی بسیار برای فراگیری دانشها در کلیدسازی، باسمه، چیتسازی، قندوشکرسازی، ابریشمبافی، حریربافی، چینیسازی، صحافی، کاغذسازی، چدنریزی، صحافی، کاغذسازی، قالبگیری، دباغی، ماهوتبافی، تلمبهسازی و شیشهسازی به اروپا بفرستد. کارگاههای کوچک تولیدی نیز در دارالفنون افزون بر تدریس دانشهای جدید شکل گرفت که محصولاتی گوناگون تولید میکردند؛ کارخانه بلورسازی و کاغذسازی از آندست بود که هرچند محصولاتشان اندک بود اما کیفیت آنها مناسب بود و حتی برای فروش آنها در روزنامه «دولت علیه ایران» تبلیغ میشد. در یکی از این تبلیغات چنین آمده است «با همین کارخانه بلورسازی ایرانی که به جهت امتحان ساخته شده است بلورهای خوب و مرغوب به انواع و اقسام مختلفه ساخته میشود، به قسمی که مردم همین بلورها را خریده و به کار میبرند. کاغذگرخانه نیز همه روزه مشغول ساختن کاغذهای تحریر و غیر تحریر میباشد، به طوری که اکثر کاغذهای عطاری تهران از کارخانه داده میشود و کاغذ تحریرش بسیار خوشخمیر و خوشقلم است که اکثر محررین از روی میل طالب آن هستند». دانشآموختگان دارالفنون و دانشآموختگانِ بازگشته از اروپا بدینترتیب با تولید نمونههایی از محصولات صنعتی گامی سودمند در بنیانگذاری و راهاندازی کارگاههای مدرن تولیدی در کشور برداشتند؛ با رونق صنایع و تولیدات شیمیایی در پارهای منطقههای کشور کارخانههایی برپا شد که بیشتر آنها به ماشینآلات خارجی مجهز بودند. شاهان قاجار نیز توجهی ویژه به این کارخانهها و هزینههای آنها داشته، از آنجاها بازدید میکردند. آنها همچنین کسانی را برای بازدید و ارایه گزارش مامور میکردند. این کارخانههای نوبنیاد به متخصصان نیاز داشتند. دولت برای برآوردن نیاز آنها شمار دانشجویان فرستادهشده به اروپا را افزایش داد، همچنین کارشناسانی از اروپا بهکارگرفت. آشنایی ایرانیان با علوم مدرن دگرگونی چشمگیر در صنایع کشور پدید آورد. راهاندازی کارخانههای گوناگون مانند چینیسازی در ارگ، کبریتسازی، کاغذسازی و صابونسازی در تهران، کاغذسازی در اصفهان، چینیسازی در تبریز، تصفیه شکر در مازندران و قندسازی در مازندران در دوره قاجار، دستاورد این پیوند و آشنایی به شمار میآمد. کارخانههایی نیز در زمینه باروتسازی در تهران و پارهای شهرها پدید آمدند. بیشتر این کارخانهها اما رفتهرفته با محصولات خارجی نتوانستند رقابت کرده، به ورشکستگی افتادند. جورج کرزن در کتاب «ایران و قضیه ایران» درباره تعطیلی کارخانههای نوبنیاد در ایران مینویسد «در یزد ١٨٠٠ کارخانه وجود داشت که در کار تجارت فعالیت مینمودند، ولی این وضع درخشان به دلایلی که در همه جای ایران دیده میشود، دچار وقفه گردید و کارخانهها یکی پس از دیگری تعطیل شدند». بیشتر کارخانههای ایرانی، پس از گسترش علوم و آموزشهای نوین در ایران شکل گرفتند. کارگاههایی گوناگون در واقع از زمان اصلاحات آموزشی و نظامی دوره عباس میرزا در ایران راه افتادند اما جنبش واقعی کارخانهسازی پس از پیدایش دارالفنون شکل گرفت. زمانی که نخستین تولیدهای داخلی کشور به دست دانشآموختگان دارالفنون و در همان کارگاههای کوچک مدرسه تولید و عرضه شدند، از آن پس و در همان روزگار ناصرالدین شاه کارخانجات گوناگون دولتی یا خصوصی در ایران برپا شدند که بسیاری را ایرانیان دانشآموخته اداره میکردند یا به سبب کمبود متخصص، کارشناسانی از اروپا اداره آنها را عهدهدار بودند. این مرکزهای تولیدی اما پیش از آن که با تولیدات انبوه، ایران را به کشوری صنعتی بدل کنند، در پی بروز مسایل گوناگون با شکست روبهرو شده، از رونق افتادند. با رکود این کارخانهها بیشک سرمایههای فراوان مالی و انسانی تباه و کارگران و نیروهای فنی بیکار شدند.
تکاپوهای عملی در دستیابی به آموزشها و علوم نوین در ایران که راهاندازی کارخانههای مدرن یکی از نمودهایش آن به شمار میآمد، شکلگیری قشر نوخاسته شهریِ متمایل به سرمایهداری در ایران را در پی آورد. آنان با توجه به آگاهیها و توانمندیهایشان برآن شدند دگرگونیهای اساسی در جامعه پدید آورند. هرچند جنبش مشروطه و فعالیت چشمگیر مردم در کامیابی مشروطیت، بیشک برآیند نوخواهیهای فکری و عملی در دوره قاجار بود اما ورشکستگی و ناکامی کارخانههای جدید و صنایع در شرایط نابسامان پس از پیروزی جنبش، قشر نوبنیاد شهری به را بدانسو کشاند که با درهمکوبیدن بینظمیهای سیاسی و اجتماعی، سکان صنعت کشور را با توجهی بیشتری پی بگیرد. رضاخان از این موقعیت برای بهحاشیهراندن دودمان قاجار بیشترین بهره را برد. واردات کالا از کشورهای دیگر، دخالت دولتهای استعماری در کارهای درونی، بیثباتی کشور و نبود امنیت، ناآگاهی تاجران و تمایل به خرید کالاهای غیر ایرانی، ناکارآمدی دولت در پشتیبانی از کارخانهها و استخراج معدنها، کمبود کارگر فنی و نبود روحیه همهگیر صنعتی در جامعه، از عاملهای رکود کارخانههای نوین در دوره قاجار به شمار میآمد. افزایش تولید کارخانهها، ساخت جادههای نوین تجاری و بهرهگیری از راههای دریایی برای صدور کالا به کشورهای افریقایی و آسیایی از جمله ایران، از دستاوردهای انقلاب صنعتی در اروپا بود. مواد خام، بیشترین محصول صادراتی ایران را در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی دربرمیگرفت؛ در برابر، محصولاتی مانند چیت، چلوار، ظرفهای مسی و مهمات از انگلستان، قندوشکر، نفت، شمع، کالسکه و سماور از روسیه، شیشهآلات، ظرفهای چینی و جنسهای ابریشمی از فرانسه، شیشه، بلور و پارچههای حریر از هندوستان، ادویه از سیلان، شال، نمد، پنبه کوهی و لاجورد از کشمیر، ابریشم و سرانجام قلع، سرب و آهن از چین وارد میشد. سندی در زمینه افزایش واردات و رواج کالاهای خارجی در ایران، همچنین بحران صنعت ابریشمبافی و نیاز این صنایع به حمایت دولت و تخفیف مالیاتی وجود دارد «از قرار تحقیقاتی که پیشکار مالیه خراسان نموده و به وزارت مالیه راپورت داده است، به واسطه رواج امتعه خارجه چند سال است که در صنعت شَعربافی [شَعر= مو] از یک هزار و پانصد دستگاه نساجی پانصد دستگاه باقی مانده و آن هم رواجی ندارد و اگر دولت بخواهد دو هزار و پانصد تومان از این پانصد دستگاه مالیات بگیرد، دور نیست اغلب ترک این کسب را نمایند». جریان نامتوازن صادرات و واردات در دوره قاجار موجب شد بخشی گسترده از ثروت ایران به جیب امپراتوریهای بزرگ مالی جهان رفته، همچنین مانعهایی در برابر سرمایهگذاری در بخش صنایع و توسعه کارخانههای مدرن پدید آید. فشارهای مالیاتی نیز جلوی گسترش و رونق کارخانههای داخلی را میگرفت.
کشورهای انگلستان و روسیه با بهرهگیری از امتیازهایی که از حکومت قاجار گرفته بودند، کالاهایشان را در گسترهای بزرگ به ایران صادر میکردند؛ صنایع و کارخانههای داخلی در این فرآیند بسیار آسیب میدیدند. روزنامه حبلالمتین در اینباره نوشته است «دول متمدنه بزرگترین وسیله ترقی خود را تجارت قرار دادهاند، میگویند بعد از اینکه تجارت ما در ملکی رایج شد، اول آن منفعت مالی عاید میشود، دوم آن که آن ملت را به خود محتاج میکنیم و به واسطه همان احتیاج رعب خود را در قلوب آنها ساری میداریم، سوم آن که از خو و طبیعت آن ملت واقف شده در وقت ضرورت خیلی به کار میآید، چهارم در رسوخ تجارت خود طلا و نقره آنها را جمع کرده، آنها را فقیر به خود میکنیم». گذشته از فشار دولتهای خارجی، همچنین بیثباتی و نبود امنیت، انگیزهای چندان به سرمایهداران ایرانی برای مشارکت در کارخانهسازی نمیبخشید. زینالعابدین مراغهای در کتاب «سیاحتنامه ابراهیمبیگ» در این زمینه مینویسد «در ایران امنیت نیست، کار نیست، نان نیست، بیچارگان چه کنند، چه از تعدی حکام و چه از ظلم بیگلربیگی، داروغه و کدخدا. این ناکسان در هر کس بویی بردند که پنج شاهی پول دارد، به هزاران طریق بر او میتازند و حتی همسایه را در عوض گناه نکرده همسایه دیگر جریمه میکنند». جادههای ایران در این روزگار ناامن بوده، ماموران به رشوهگیری و اخاذی از کاروانهای تجاری خو گرفته بودند. مخبرالسلطنه هدایت در کتاب «خاطرات و خطرات» وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن دوران را چنین بیان میکند «از روی تجربه معلوم و مشهود است که اطمینان حاصل نمیشود مگر به امنیت. امنیت فرع قانون است و قانون لازمهاش اجراست، اما همانطور که اجرای قوانین اسباب ترقی میشود، عدم امنیت نیز مایه خرابی خواهد شد، مثل اینکه نیشکر مازندران را بدون پرداخت قیمت و اجرت بردند در نتیجه زراعت نیشکر متروک شد، همچنین کاغذسازی اصفهان به علت اینکه کاغذ آن را مجانا برای تحریر دفترخانه میبردند، بسته شد». نبود امنیت بیشک زیانی جبرانناپذیر بر صنایع ایران در دوره قاجار وارد آورد، به گونهای که سرمایه بازرگانان در زیرزمین خانهها دفن میشد یا تاجران ایرانی در دیگر کشورها سرمایهگذاری میکردند. هانری دالمانی، جهانگرد فرانسوی در کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری» درباره احساس ناامنی سرمایهداران ایرانی مینویسد «در دنیا ملتی نیست که به اندازهایرانیان از نشان دادن سرمایه خود ترس داشته باشد و علت این است که ثروتمندان از ترس مامورین دولتی مجبورند که سرمایه خود را مخفی کنند. آنان غالبا سرمایه خود را تبدیل به طلا یا جواهر نموده و آن را در جایی از خانه زیر خاک پنهان میکنند و گاهی پس از مرگ صاحبخانه آن گنج در همان محل باقی میماند، زیرا وراث از آن اطلاعی ندارند». آنگونه که محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» یادآور شده است حتی ناصرالدین شاه قاجار برای تامین امنیت بازرگانان و سرمایهداران کشور در سال ١٣٠٥ قمری اعلامیهای به نام «اعلان آزادی» منتشر و به موجب آن اعلام کرد همه ایرانیان در جان، مال و سرمایه گذاری آزادند. این کوششهای دولت اما در اندازه شعار و تبلیغات ماند و به علت نبود پشتوانه عملی و نظام متمرکز امنیتی، در تامین و دستیابی اعتماد مردم ناکام ماند.
سیاستهای نادرست اقتصادی حکومت و روحیه سودجویانه پارهای حاکمان قاجار، جلوی رشد صنایع را در کشور گرفت. بیشتر کالاهای وارداتی از اروپا ظاهری زیبا داشتند و مردم رغبتی بیشتر به خرید آنها نشان میدادند؛ این روند کسادی بازار کالاهای تولید داخل را در پی داشت. زینالعابدین مراغهای درباره رویآوری ایرانیان به اجناس غیر ایرانی نوشته است «روزی که ما با فرنگیان مراوده تجاری نداشتیم، چه میکردیم، چرا در آن مراوده ایشان بر ما غلبه کردند و ما را محتاج به خودشان نمودند، معلوم است که سبب جهالت ماست که از کوتاهی نظر بدان چه خود داشتیم قناعت نکردیم و به نقشونگار دروغین و ناپایدار امتعه خارجی فریفته شده و در ازای این غفلت به درد احتیاج امروزه گرفتار شدیم». کشورهای بزرگ همچون روسیه و انگلستان نیز برای تضعیف تاجران ایرانی و در دستگرفتن بازار ایران به هر کاری دست میزدند. محمدعلی جمالزاده بیتجربگی تاجران و دخالت استعمارگران را علت اصلی شکست صنایع و کارخانههای نوبنیاد ایران دانسته، در اینباره مینویسد «از نیم قرن به این طرف به دفعات کارخانجات مختلفه در ایران ایجاد گردیده چه به دست خود ایرانیان و چه به دست خارجیان، ولی اغلب به ملاحظه بیتجربهگی و بیثباتی و مخصوصا رقابت و اشکالتراشی دو همسایه نامیمون (روس و انگلیس) نتیجه مطلوب به دست نیامده است». روزنامه اختر نیز به سال ١٣٠٤ قمری به این مساله پرداخته است «حاجی محمدحسن تاجر اصفهانی امین دارالضرب، در باب ساختن لنگرگاه در قریه محمودآباد که در ساحل دریای خزر واقع است، از دولت عِلیه ایران امتیاز گرفته و برای خرید آلات و لنگرگاه به بلژیک رفته و آنچه را لازم داشته خریده و آورده، ولی مامورین روس به مناسبت ممنوعیت ترانزیت مانع از مرور آلات مذکور به خاک ایران شده است». پشتیبانی دولتهای نیرومند جهانِ آن روزگار از اتباع سرمایهدارشان در سراسر گيتي، هماهنگی میان نظامهاي سیاسی و اقتصادی را در آن جامعهها بیانگر بود، در برابر، سلطنت قاجار به دلیل بافت سنتی و کندي در روند نوسازی، توانایی آسانسازی سرمایهگذاری و پشتیبانی از سرمایههای داخلی را نداشت. چارلز عیسوی در کتاب «تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار ١٢١٥ ق- ١٣٣٢ ق) علتهای شکست صنایع ایران را اینگونه بیان میدارد «کشور ایران به دلیل فواصل طولانی، رودخانههای غیر قابل کشتیرانی، نوار ساحلی کمعرض، و دور بودن مراکز مسکونی و تولیدیاش نیازمند حملونقل مدرن میباشد. در ایران جاده و وسایل حملونقل وجود ندارد و ذخایر فلزی در زیر زمینها مدفوناند و تمام آهن مورد احتیاج با نرخهای گزاف از خارج وارد میشود و با توجه به کمبود سرمایه، نرخ زیاد بهره و فقدان گسترش تسهیلات اعتباری رقابت صنایع و تولیدات داخلی با محصولات خارجی به هیچوجه امکانپذیر نیست». کارگزاران حکومتی در آن روزگار حتی توجه بایسته را برای بهکارگیری تجهیزات و ماشینآلات خریدهشده از اروپا نداشتند، برای نمونه، به گزارش وزارت مالیه، تجهیزات کارخانه چراغ برق که در سفر مظفرالدین شاه به فرنگ خریده و به ایران رسیده بود، مدتها بدون استفاده در باغ شاه رها شده تا این که پس از مدتی اجزای این دستگاه به قطعههایی اوراقی و بیمصرف بدل شده بود، در حالی که بر اساس گزارش سندی در سازمان اسناد و کتابخانه ملی، آن کارخانه کوچک میتوانست چهارصد یا پانصد چراغ را روشن کند. کمبود نیروی متخصص و کارآمد انسانی نیز در این میانه نقشی چشمگیر در هدررفتن فعالیتهای ترقیخواهانه آن روزگار داشت، زیرا با وجود تلاشهای بسیار در دستیابی به آموزشهای نوین، جامعه همچنان در مدرنسازی صنعت و اقتصاد و تجهیز آنها، به متخصصان و مراکز خارجی آموزشی نیازمند بود.
کمبود نیروی متخصص برای کارخانهها و مرکزهای صنعتی، از مسایل جدی ایران در دوره قاجار به شمار میآمد. آنگونه که ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» روایت کرده است، کمبود مهارت کارگران در کارخانه شمع گچی تهران، خرابی برسها را موجب شده بود به گونهای که چند کیلو شمع نامرغوب پس از صرف هزینههای هنگفت در آنجا تولید شد و سپس کارخانه را با ناامیدی به تعطیلی رساند. بسیاری از کارخانههای نوین در دوره قاجار با مساله نبودِ نیروی فنی و توانمند ایرانی روبهرو بودند؛ میتوان انگاشت قشرهای روشنفکر شهری چگونه پس از پیروزی انقلاب مشروطه با نبودِ ارتش مدرن و اشغال کشور در جنگ یکم جهانی، رفتهرفته به یک نیروی جدید همچون رضا خان متمایل شدند و او با این پشتوانه تومار دودمان قاجار را در سال ١٣٠٤ خورشیدی توانست برچیند. رضا شاه بدینترتیب مدرنیزاسیون در بخشهای فرهنگی و صنعتی را هدف و شعار خویش گذارد. دولت پهلوی اول بدینترتیب در کنار تقویت شبکه راهها که ایجاد شبکه راهآهن سراسری از نمادهای برجسته راهسازی به شمار میآمد و و برپایی امنیت، کارخانههایی بسیار در زمینههای نساجی، قندوشکر و کبریتسازی در سراسر ایران راه انداخت. بنیانگذاری دانشگاه و دادن بورسهای آموزشی به دانشجویان ایرانی برای تحصیل در دانشگاههای بزرگ اروپایی در این دوره بیشک با هدف شتاببخشی به پرورش نیروی کارآمد انسانی در فرآیند نوسازی انجام گرفت.