مشكلات و مصايب آشكار و نهان جامعه امروز را به نئوليبراليسم منتسب كنيم يا خير، از يك نكته نميتوان غافل بود و آن اينكه علوم اجتماعي در هر دو ديدگاه چپ و راست از ارائه تبييني دقيق و روشنگر در وضعيت به وجود آمده ناتوان هستند و نميتوانند توضيح قانعكننده از بحراني كه امروز سراسر جهان را فرا گرفته ارائه دهند.
به گزراش عطنا به نقل از روزنامه اعتماد، شايد مشكل چنان كه شاگردان مارسل موس، متفكر و جامعهشناس فرانسوي ميگويند، آن است كه رويكردهاي مذكور همه در چارچوبي ميانديشند كه موس منفعت گرايي ميخواند و انسان را موجودي صرفا فايده باور كه بر اساس نفع اقتصادي تصميم ميگيرد و عمل ميكند، ميبينند، حال آنكه از ديد موس و شاگردانش در تحليل رفتار انسان بايد تماميت حيات او و ابعاد متفاوت سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را در يك تماميت و كليت ديد.
در نشست «ميراث مارسل موس براي جامعهشناسي» سارا شريعتي، عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران به انديشههاي اين شاگرد و همكاري اميل دوركهيم از منظر جامعهشناسي دين پرداخت در حالي كه آرمان ذاكري دانشآموخته و پژوهشگر علوم اجتماعي مروري بر زندگي و انديشههاي او داشت.
آرمان ذاكري، دكتراي جامعهشناسي
در ابتداي جلسه آرمان ذاكري، فارغالتحصيل جامعهشناسي به معرفي زندگي و انديشههاي مارسل موس (١٨٧٢-١٩٥٠) جامعهشناس و فرانسوي پرداخت و نخست به رابطه وثيق او با اميل دوركهيم (١٨٥٨-١٩١٧) جامعه شناس بنيانگذار فرانسوي اشاره كرد و گفت: نكته مهم نخست اين است كه مارسل موس را به تنهايي نميتوان خواند و او را بايد در پيوند با دوركهيم خواند.
اين دو از ابتدا با هم بودند. موس بعدا برخي از آثار منتشر نشده دوركهيم را منتشر كرد و مكرر در آثارش به او ارجاع ميدهد. موس هميشه از دوركهيم به عنوان يكي از شخصيتهاي مهم زندگياش ياد ميكند. دوركهيم نيز جايي موس را خود ديگر خودش ميخواند. دوركهيم دايي موس است و به همين خاطر وقتي موس را ميخوانيم، مدام به دوركهيم بر ميخوريم.
بنابراين زوج دوركهيم- موس را بايد با هم خواند. اين دو در دوره پايان جنگهاي فرانسه و پروس به دنيا آمدند و زيستند و در منطقهاي به دنيا آمده اند (اپينال) كه مدام در اين جنگ بين دو كشور دست به دست ميشود. تجربه شكست در روحيه ايشان تاثيرگذار است. واقعه مهم ديگر سالهاي آغازين حيات اين دو، تجربه كمون پاريس و شكست آن است. اين وقايع پروبلماتيك دوركهيم و موس را به مسئله همبستگي اجتماعي بدل ميكند و به همين خاطر است كه اين دو مدام از ميانمايگي اخلاقي و آشفتگي زمانه سخن ميگويند.
مسئله ديگر خاستگاه مذهبي اين دو است كه برايشان مشكلساز ميشود. ذاكري در ادامه طرحي از زندگي علمي مارسل موس از تحصيلاتش در بوردو كه دوركهيم آنجا استاد بود، ارائه كرد و گفت: نخستين آثار موس كه به صورت مشترك منتشر ميشود، مربوط به ١٨٩٦ است در سالنامه جامعهشناسي دوركهيم كه جماعتي در آن حضور دارند.
موس در ١٨٩٩ رساله «قرباني» را با هوبرت منتشر ميكند، در ١٩٠١ با فوكونه رسالهاي راجع به جامعهشناسي منتشر ميكند و در ١٩٠٣ كتاب «طبقه بنديهاي اوليه» را به صورت مشترك با دوركهيم منتشر ميكند و در ١٩٠٤ «نظريه عمومي جادو» را با هوبرت و در ١٩٠٨ «آناليز برخي پديدههاي ديني» را با هوبرت منتشر ميكند.
مشهود است كه محور نخستين آثار موس حتي طبقهبنديهاي اوليه، دين است. جالب است كه دوركهيم در ١٨٩٥ اعتراف ميكند كه كشف جديدي كرده كه دين است و در ١٨٩٧ در نامهاي به موس مينويسد «اميدوارم كاري كه ما شروع كرديم دين را به عنوان توضيحدهنده پايه همه كنشهاي اجتماعي جايگزين ماترياليسم ديالكتيك كند و از اين جهت كساني كه در مطالعات دين مشاركت ميكنند، در آينده نقش مهمي خواهند داشت.»
وي در ادامه به تسلط خوانش كاركردگرايانه پارسونزي دهههاي ١٩٥٠ و ١٩٦٠ در جامعه انگليسي زبان و همچنين ايران از دوركهيم اشاره كرد و گفت: اگر از پرتو اين خوانش به دوركهيم نپردازيم، با صورتبندي تازهاي از انديشه دوركهيم و مارسل موس مواجه ميشويم.
مثلا در اين صورتبندي ژان ژورس (١٩١٤-١٨٥٩)، سياستمدار سوسياليست فرانسوي و البته سنت سوسياليستي فرانسوي و چهره مهمي چون سنت سيمون (۱۷۶۰-۱۸۲۵) اهميت پيدا ميكند. به خصوص كه به تعبير دوركهيم در اين سنت فرانسوي سه پروژه دين، امر اجتماعي و سوسياليسم در وحدت شان اهميت پيدا ميكنند.
به نظر دوركهيم اين سه يك پروبلماتيك واحد را پاسخ ميدهند: ما چگونه قيود اخلاقي براي حيات اقتصادي خودمان به وجود آوريم؟ به عبارت ديگر مسئله همبستگي اجتماعي و چگونگي تنظيم حيات اجتماعي در مركز اين انديشه قرار دارد.
همچنين مارسل موس بر خلاف دوركهيم از همان آغاز فعاليت به عرصه سياست وارد ميشود و حتي كنشگر عرصه كورپوراتيسم است. اتفاق مهم قضيه دريفوس در ١٨٩٦ است كه دوركهيميها همگي وارد ميشوند و جزو كمپ روشنفكران فرانسوي هستند كه از دريفوس حمايت ميكنند.
ذاكري در ادامه به اهميت جنگهاي فرانكوپروسين، جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم در حيات مارسل موس اشاره كرد و بر تاكيد او بعد از جنگ جهاني اول به انديشههاي سوسياليستي انگشت گذاشت و گفت: موس در ١٩٢٤ متن مهم ارزيابي جامعه شناسانه بولشويسم را تحت تاثير دوركهيم و سوسياليسم فرانسوي نوشت و آنجا موس تاكيد ميكند كه در انقلاب روسيه هيچ انقلابي رخ نداده و اين يك رويداد (event) است كه در آن اجتماعي شدن ابزارهاي توليد و مالكيت رخ نداده و اين رويداد را نوعي دولت گرايي (statism) ميخواند. او همچنين مقالاتي با عنوان «مشاهداتي درباره خشونت» با زير عنوان «فاشيسم و بلشويسم» مينويسد و نسبت به خشونتهاي زمان موضع ميگيرد.
در ١٩٢٥ رساله هديه (پيشكش، done) را مينويسد كه در آن به اين ميپردازد كه انسان اقتصادي امروز همه كنشهايش بر مبناي منفعت است و انسان بر اين مبنا كنشهايش را سامان ميدهد. او در اين رساله بحث امر اجتماعي تام را مطرح ميكند و معتقد است مبادله در عين اينكه امري اقتصادي است، همزمان امري اجتماعي، سياسي، مذهبي و فرهنگي است و نميتوان تنها
يك جنبه آن را برجسته كرد.
سارا شريعتي، استاد جامعهشناسي دانشگاه تهران
سارا شريعتي بحث خود را با اشاره به ناشناختگي مارسل موس با وجود اهميتش نه فقط در ايران بلكه در فضاي عمومي علوم اجتماعي آغاز كرد و گفت: يكي از دلايل اين امر آن است كه او همواره زير سايه اميل دوركهيم معرفي شده است، در حالي كه خوانشهاي امروزي نشان ميدهند كه مارسل موس تا پايان عمر الزاما زير سايه دوركهيم نيست و حتي برخي خوانشها معتقدند كه موس اميل دوركهيم بهتر و كاملتر است و در نتيجه دوركهيم را به تنهايي نبايد خواند، اين تبار را من دوركهيم- موس ميخوانم، زيرا دوركهيم به تنهايي كمي متفاوت است. به عبارت ديگر در علوم انساني زوجهايي چون ماركس و انگلس يا عبده و رشيدرضا هستند كه خوانش هر يك از آنها به تنهايي با خوانش همزمان آنها متفاوت است. بنابراين مارسل موس را بايد در دو موضع خواند، يك بار به تنهايي و بار ديگر در نسبتش با دوركهيم.
وي علت ديگر ناشناختگي مارسل موس در عرصه آكادميك علوم اجتماعي را سياست ورزي او خواند و گفت: مارسل موس قانون مسلط و حاكم بر آكادمي يعني تفكيك سياستمدار از دانشمند را بهم زده و قانون خنثي بودن ارزشي را نميپذيرد.
او فعال سياسي عضو حزب و بنيانگذار نشريه است و رفيق و دست راست ژان ژورس، چهره برجسته سوسياليست فرانسوي است. به همين دليل آكادمي اين طور از او انتقام ميگيرد كه براي چند دهه به او كمتر توجه ميكند. دليل ديگر ناشناختگي موس سبك كارياش يعني پراكندهنويسي و فقدان انسجام است.
امروز ما كارهاي موس را به يمن گورويچ كه آثار او را در ١٩٥٠ تحت عنوان «جامعهشناسي و انسانشناسي» با مقدمه مفصل كلود لوي استروس گردآوري ميكند، ميشناسيم. تا سالهاي دهه ١٩٨٠ كه مارسل فورنيه زندگينامه مفصل موس را منتشر ميكند.
شريعتي با اشاره به پيوند موس با مسائل و مفاهيم متكثري مثل ساختارگرايي، سمبوليزم، جادو و... گفت: دريچه ورود من به انديشههاي او با توجه به تخصص خودم جامعهشناسي دين است. برخي شارحان مارسل موس معتقدند كه انديشه او دو مرحله دارد. در مرحله اول كه او همراه دوركهيم است يا تا پايان جنگ جهاني اول، پروبلماتيك موس دين است و مسئول صفحات دين سالنامه جامعهشناسي اميل دوركهيم است، ايشان مرحله دوم انديشه موس را كسوف امر قدسي در آثار مارسل موس ميخوانند و معتقدند او در اين دوره بيشتر به اقتصاد ميپردازد. ديدگاه ديگري كه براي من جذابتر است، اين است كه مارسل موس همواره تا پايان عمر دين بوده و حتي وقتي مسئله اقتصادي را مطرح ميكند و به موضوع هديه يا پيشكش (don) ميپردازد، در بحث از امر اجتماعي تام، نخستين نقطه تاكيد او دين است.
بنابراين از نظر من موس يك جامعه شناس دين است. سارا شريعتي به ترتيب زماني مفاهيم قرباني، نظريه جادو، مسئله نيايش و پيشكش يا دهش يا هديه يا بخشش (don, Gift) را مفاهيم اصلي جامعهشناسي دين مارسل موس خواند و گفت: در مرحله اول موس ذيل پروژه دوركهيمي خوانده ميشود. دوركهيم با تاسيس سالنامه جامعهشناسي كاري جمعي را آغاز ميكند، چنان كه بعدا بورديو نيز كاري جمعي را در جامعهشناسي پيش ميبرد.
در اكيپ سالنامه دوركهيم، مسئول بخش دين به عهده مارسل موس و آنري اوبر (Henri Hubert) است. او ذيل اين پروژه با اوبر نخستين كتابش «جستاري درباره سرشت و كاركرد قرباني» را منتشر ميكند. به نظر من ميتوان وحدتي ميان اين نخستين كار موس و واپسين اثر او «بخشش يا پيشكش» پيدا كرد. زيرا نخستين شكل پيشكش يا دهشي كه ميان انسانها با ناميرايان يا اموات صورت ميگيرد، قرباني است.
موس بعدا با اوبر در زمينه جادو كار ميكند. در اين كتاب نيز مثل همه جامعه شناسان فرانسوي گفتوگويي با مكتب انگليسي جامعهشناسي صورت ميگيرد. جامعهشناسان فرانسوي با جامعه شناسان آلماني وارد گفتوگو نميشوند. مثلا دوركهيم با وبر گفتوگو نميكند.
دوركهيميها در گفتوگو با مكتب انسانشناسي انگليسي هستند، بنابراين ارجاع به تايلور و فريزر هم در صور بنياني حيات ديني دوركهيم و آثار مارسل موس فراوان است. در بحث جادو نيز نسبت آن با اموري چون علم و دين و امور عادي و امور غيرعادي سنجيده ميشود. ايشان به مفهوم امر قدسي در اين دو رساله ميرسند. اوبر در اينجا دين را مديريت امر قدسي ميخواند. اين ديدگاهي است كه در صور بنيان حيات ديني نيز ديده ميشود.
شريعتي سومين كار مارسل موس را نيايش خواند و گفت: اين بخش اول رساله دكتراي مارسل موس است و ١٧٥ صفحه است كه در ١٩٠٩ زيرچاپ ميرود. روزي كه قرار است چاپ شود، مارسل موس جلوي انتشار آن را ميگيرد و بعدها آن را تحت عنوان نيايش منتشر ميكند. به نظر من ميان اين سه رساله ارتباطي هست.
از نظر مارسل موس نيايش امروزيترين و موجهترين شكل مطالعه جامعهشناسي دين است، زيرا در جادو و قرباني از يك پراتيك مشخص حرف ميزنيم، مثل قرباني كردن يك حيوان يا جادو كه عملي فردي در جوامع ابتدايي است. اما در نيايش با يك عمل زباني مواجه هستيم. در نيايش مومن با كلام حرفي ميزند كه شنيده شود و قابل فهم است. بنابراين جامعه شناس خيلي راحتتر ميتواند متوني كه مربوط به نيايش است را موضوع مورد مطالعه خود قرار دهد.
به عبارت ديگر مارسل موس شاهد نوعي تحول از قرباني تا نيايش است و ميگويد در نيايش شاهديم كه ايدهها، احساسات، عواطف، باورها وارد حيات ديني ميشوند. پيش از آن حيات ديني با اعمالي مشخص تعريف ميشدند. از نظر مارسل موس در نيايش با روندي تاريخي از قرباني تا نيايش مواجه هستيم كه او آن را معنويسازي (spiritualization) يا به تعبير امروزي ذهنيسازي (subjectivization) دينورزي مواجه هستيم.
علت كاربرد اين مفهوم آن است كه به نظر مارسل موس در نيايش دين دروني، فردي و شخصي ميشود و به تعبير مارسل موس هر مومن ايمان خويش را ميسازد. بنابراين ميتوان گفت دومين روند در نيايش فرديسازي (individualization) است.
بنابراين دو شاخص كلي تحول در دين را معنوي و انتزاعيتر شدن و فرديتر شدن آن ميخواند، در حالي كه از نظر دوركهيم دين امري كاملا اجتماعي است. منتها رساله نيايش كه برخي آن را سنتز نظريه در در تجدد خواندهاند، محصول تاملات مارسل موس در زمينه دين است.
شريعتي با اشاره به انتشار كتاب «صور بنيادين حيات ديني» دوركهيم بعد از كتاب موس راجع به نيايش گفت: بعد از انتشار كتاب دوركهيم به باور بسياري موس به اين نتيجه رسيد كه ديگر حرفي راجع به دين ندارد و آن كتاب نهايت بحث ايشان راجع به دين است. مارسل موس در تهيه و گردآوري دادههاي كتاب دوركهيم نقش اساسي داشته است.
اما تحليل ديگر ميگويد بعد از نيايش و بعد از مرگ دوركهيم و پايان جنگ اول جهاني، براي مارسل موسل تفكيك ميان امر قدسي و امر عرفي كه امضاي مكتب جامعهشناسي دين فرانسه است، زير سوال ميرود.
مارسل موس كه كار ميداني نكرده و دادههايش را از انسان شناساني چون مالينوفسكي و فريزر و ديگران گرفته، بعد از مطالعه جوامع باستاني و سنتي به اين نتيجه ميرسد كه تفكيك امر قدسي و امر عرفي پرسش برانگيز است و شايد نتوان از فضاي متمايزي به عنوان فضاي ديني منفك از فضاي عرفي صحبت كرد.
به عبارت ديگر شايد بتوان گفت آنچه در ديدگاه دوركهيمي نزد مارسل موس زير سوال ميرود، ايده تقسيم و تفكيك است. بعدا در كار بورديو ايده تمايز را مييابيم. موس به جاي تمايز از تركيب سخن ميگويد، يعني به اين نتيجه ميرسد كه همچنان كه انسان را بايد در تلفيق ابعاد فيزيولوژيك، روان شناختي و جامعه شناختي در نظر گرفت، دانش تخصصي شدهاي نيز كه تنها يكي از اين وجوه را در نظر ميگيرد، الينه شده (بيگانه شده) است، دانشي از خودبيگانه كه نميتواند به اين وجوه پيچيده بپردازد، در حالي كه امر اجتماعي در عين حال كه بسيار ساده است، بسيار هم پيچيده است. براي پاسخ به اين پيچيدگي ناگزيريم به سراغ دانشهاي مختلف برويم.
بنابراين از نظر مارسل موس از ١٩١٠ به اين سو نگرش تفكيكگرا مسئلهدار است و رويكرد دوركهيمي جامعهشناسي دين دچار ترديد ميشود. بعد از مرگ دوركهيم و جنگ جهاني اول دو اتفاق مهم در حيات فكري مارسل موس رخ ميدهد؛ نخست انتشار رساله «پيشكش» و دوم تاسيس موسسه مردمشناسي در ١٩٢٥ است. اين موسسه بنيانگذار سنت انسانشناسي فرانسوي است.
شريعتي در ادامه رساله پيشكش را پاسخي به مسئلهاي كه براي مارسل موس مطرح است، خواند و گفت: در اين رساله شايد بتوان نقد مضمر تفكيك دوركهيمي را با بهره گرفتن از مفهوم امر اجتماعي تام (total) بازجست. يعني نخستين قانون مارسل اين است كه پيشكش يا دهش يا بخشش رابطه متقابل يا مبادله است.
اين تعبير يكي از ويژگيهاي جامعهشناسي بورديو نيز هست. به اين معنا كه جهان اجتماعي جهان مبادله و ارتباطي است و هيچ چيز در جهان اجتماعي فينفسه تحليل نميشود، بلكه همهچيز در رابطهاي كه با ديگر چيزها دارد، تحليل ميشود. اصل اول، اصل تبادلات است، يعني جامعه كانون تبادلات است. در رساله «پيشكش» اين تبادل در شكل بخشش يا دهش يا پيشكش صورتبندي ميشود.
بنابراين دهش را ميتوانيم به عنوان امر اجتماعي تام ببينيم. اين جا ديگر سوال از ديني يا غيرديني بودن دهش بيمعناست، زيرا در امر اجتماعي تام ميخواهيم چنين تفكيكي را زير سوال ببريم و بگوييم امر اجتماعي عملي است كه لايههاي اقتصادي و حقوقي و ديني را با يكديگر در بر ميگيرد. موس از ايده دوركهيمي نسبت و خويشاوندي امر اقتصادي و امر ديني استفاده ميكند، تا اين دو را بهطور كامل از هم جدا نميكند. اين رساله در سال ١٩٢٣ يعني عصر حاكميت ماركسيسم منتشر ميشود.
نگاه موس را ميتوان به نحوي خوانشي در برابر ماركسيسم لنيني خواند. با تفكيك ميان ماركس از ماركسيسم ميتوان نشان داد كه موس ميتواند با ماركس همراه باشد. به تعبير ديگر برخي موس را ميراثدار نظريه ماركس و برخي او را آلترناتيوي در برابر او ميخوانند. زماني كه بحث نقد اقتصاد سياسي مطرح ميشود، موس از نقد اقتصاد اجتماعي و نه سياسي، بحث ميكند.
بنابراين اصل اوليه موس مبادله و ارتباطات است. دهش يا بخشش شكلي از دهش است. موس در رساله قرباني مثلثي ميان قربانيكننده، قرباني و قربانيگذار ترسيم ميكند و از طريق اين عمل ارتباطي ميان انسانها و ناميرايان صورت ميگيرد.
در رساله پيشكش نيز موس از مثلث دادن، گرفتن و پس دادن سخن ميگويد كه خانم اردبيلي به ترتيب آنها را اهدا، دريافت و جبران ترجمه كرده است. اين قانون ارتباطات اجتماعي است. شريعتي سپس به تحليل فرآيند «دادن، گرفتن و پس دادن» در دهش يا پيشكش يا بخشش پرداخت و گفت: مهمترين مرحله در اين سه فعاليت، پس دادن است؛ زيرا در آنچه پس داده ميشود، ارزش اضافي بيشتري وجود دارد.
فرآيند دهش اصل حاكم بر فرآيندهاي اجتماعي است. اگر در فرآيند اين دهش مراحل به ترتيب انجام نپذيرد، ناهنجاري ايجاد ميشود. اين فرآيند دادن، گرفتن و پس دادن هم وجه اختياري و هم وجه اجباري دارد. اجبار ناشي از آن است كه براي برقراري روابط اجتماعي ناگزير از اين رابطه هستيم. در اين فرآيند زماني وجود دارد.
عهدي بسته ميشود كه طي آن شرايط فرادستي يا فرودستي متناسب با شكل رابطهاي كه برقرار ميشود، به وجود ميآيد. بورديو ميگويد زيباترين مفهومي كه از مارسل موس گرفتم، انتظار است، جامعه يعني انتظار گرفتن و پس دادن و اين نظام روابط اجتماعي است.
سارا شريعتي تفاوت اين رويكرد با سنت ماركسيستي را در اين خواند كه در سنت ماركسيستي روابط دادن و گرفتن مبتني بر روابط اقتصادي و منافع است و جنگ مبارزه براي اين است كه منافع اقتصادي تامين نشده است. در صورتي كه مارسل موس با مطالعات انسان شناختي نشان ميدهد كه مرحله مقدم اتفاقا منافع اقتصادي نيست، بلكه يك بازي و جنگ سخاوت وجود دارد كه هدفش به رسميت شناخته شدن است. به اصطلاح خود او، اساس اين جنگ براي «داشتن» نيست، بلكه براي «وجود داشتن» است.
يعني اعتبار و وجهه و اهميت مهم است. در صورتي كه در پارادايم منفعتگرايانه، منفعت اقتصادي مهم است. بنابراين اصل قضيه به نظر موس به رسميت شناخته شدن است. يعني موس با تاكيد بر انسان جامعه شناختي (هومو سوسيولوژيك) تقابلي با تصوير انسان اقتصادي ايجاد ميكند.
يعني ماركسيسم انسان اقتصادي ميسازد، در حالي كه ما ميخواهيم انسان جامعهشناختي بسازيم. در انسان جامعهشناختي نفس ارتباطات و مبادلات اهميت دارد و منفعت اقتصادي بعدا ميآيد. منفعت اقتصادي يكي از انگيزههاي كنش است و نه همه آنها. كنش انساني به منفعت اقتصادي تقليل نمييابد.
شريعتي گفت: بعد از رساله پيشكش و بعد مرگ موس، شاهد دوره فراموشي موس هستيم كه از ١٩٥٠ تا ١٩٨٠ به طول ميانجامد. در اين دوره اگر هم ارجاعي به موس هست، ذيل سايه دوركهيم است. از ١٩٨٠ به بعد شاهد بازگشت موس در همايشهايي با عناويني چون موس ناشناخته، موس زنده و ميراث موس هستيم.
اين نشانگر ورود نسل جديدي از جامعهشناسان است. نخستين شاگردان موس در كالج جامعهشناسي قدسي هستند؛ كساني چون ژرژ باتاي و... هستند كه به تعبير موس در نامهاي سانتيمانتاليستي و آغشته به مباحث پستمدرن و هايدگرگرا و عقب افتاده برگسونيست هستند. او اين گرايشات «پستمدرن» را به اين دليل نقد ميكند كه معتقد است الان زمان ظهور فاشيسم است و بايد عليه هر گونه انديشهاي كه زمينه ساز احياي فاشيسم باشد، ايستاد.
نسل دوم شاگردان موس از ١٩٨٠ به بعد ميآيند كه خود را «موسيست» ميخوانند. ايشان نشريه انترناسيونال ضد منفعتگرايي در علوم اجتماعي را مطرح ميكنند. كساني چون سرژ لتوش، آلن كيله و... آلن كيله از چهرههاي برجسته اين جريان ميگويد با نگاه به جامعهشناسي فرانسوي احساس كردم كه از ريمون بودن (چهره راستگراي جامعهشناسي فرانسوي) تا آلن بديو (چهره چپگراي جامعهشناسي فرانسوي) همه انسان را تحت پارادايم خاص منفعتگرايي تحليلي ميكنند، يكي آگاهانه و ديگري ناآشكار.
انساني كه ايشان به آن ميپردازند، انسان اقتصادي است، در حالي كه ما الان در دورهاي هستيم كه جنبشهاي اجتماعي براي توزيع عادلانه به وجود نيامدهاند، بلكه براي اين فعاليت ميكنند كه به رسميت شناخته شوند. اينجاست كه خوانش جديدي از رساله مارسل موس و نقد منفعتگرايي و نقد فايدهباوري نزد او صورت ميگيرد. نخستين دليل دهش، مسئله اقتصادي نيست، بلكه اعتبار و وجهه و سخاوت و موقعيت است. سرژ لتوش ديگر چهره مهم اين نسل از شاگردان مارسل موس مفهوم رشد را مطرح ميكند.
او ميگويد غرب متهم نيست به اين دليل كه جهان سوم را عقب نگه داشته است، بلكه به اين دليل متهم است كه به زور ميخواهد جهان سوم را رشد دهد، آن هم بر اساس الگوي خودش. او به جاي مفهوم رشد، از مفهوم رشدزدايي دفاع ميكند. او راه رهايي را رشد نكردن ميداند، يعني جامعهاي كه بر اساس ضروريات خودش عمل ميكند و اين جامعه بيشتر بر محيط زيست منطبق است و سبك زندگياش نيز متفاوت است.
از ديد لتوش روياي رشد و توسعه جهان سوم را به اين وضعيت دچار ساخته است. بنابراين اين متفكران انسان امروز را انسان عقلاني شده وبري و اقتصادي و تجاري شده ماركسي و انسان تحت تكنيك قرار گرفته هايدگري را نقد ميكنند و در جستوجوي وجهي ديگر از انسان باوري هستند و ميكوشند انسانيتهاي پخش شده را جمع كنند. اين امر نه در نئوليبراليسم حاكم بر جهان امروز ممكن است، نه با الگوي ماركسيسم، زيرا اين هر دو در اصالت دادن به انسان اقتصادي با هم اشتراك نظر دارند و مسئلهشان نفع و منفعت است.
سارا شريعتي آلن كيله (Alain Caillé) را يكي ديگر از چهرههاي جديدي معرفي كرد كه از به بازخواني مارسل موس پرداختهاند و گفت: آلن كيله معرفتشناسي فقر را مينويسد و فقر را اساس مطالعات خودش قرار ميدهد. او با رشدزدايي سرژ لاتوش مخالف است اما از نارشد يا ناتوسعه بهره ميگيرد. اين مباحث بعدا تحت عنوان پساتوسعه مطرح شدند، ميخواهند طرح اقتصادي آلترناتيو بدهند.
ايشان ميگويند مشكل ماركسيسم اين است كه فكر ميكرد ميتواند اقتصادي علميتر از اقتصاد بوژوايي ارائه دهد، در صورتي كه راه رهايي ارائه اقتصادي علميتر نيست، بلكه راه رهايي نجات از اين پارادايم منفعتگرايي است. اينجاست كه از مفهوم «سوسياليسم انجمني يا تعاوني يا همكاري يا مبادله» بهره ميگيرند. ايشان معتقدند بايد جامعه را قوي كرد. از ديد ايشان انسان اجتماعي به وجه اقتصادياش تقليلناپذير است و بايد وجوه ديگرش را در نظر گرفت. اين متفكران منتقد نئوليبراليزم و از اين حيث چپ هستند، اما يكي از آثار آلن كيله «نقد نقد اقتصاد سياسي» است.
شريعتي تفاوت اين متفكران با ماركس و ماركسيسم را در چند موضوع خواند و گفت: يكي از تفاوتها بحث اختلاف طبقاتي است. ايشان مفهوم مبارزه را كنار ميگذارند. مفهوم ديگر بازار است. مارسل موس بازار را واقعيتي تركيبي (mixed) ميداند و معتقد است نميتوان به شكل قطعي آن را كنار گذاشت.
مفهوم ديگر دولت مدرن است. ايشان معتقدند دولت مدرن را نيز نميتوان به شكل قطعي كنار گذاشت. از ديد ايشان بايد پارادايم دادن، گرفتن و پس دادن را حاكم كرد. در بحث پيشكش كه از ١٩٨٠ به اين سو به عنوان آلترناتيو نقد نئوليبراليسم مطرح ميشود، برخي مثل ميكاييل لوي معتقد است كه پيشكش در نخستين وهله امري ديني است و به همين خاطر دين همچنان در مركز پروبلماتيك مارسل موس قرار دارد و حتي وقتي نقد نئوليبراليزم ميكند، از موقعيت مركزي دين سخن ميگويد.
وي در پايان به علل ضرورت خوانش آراي مارسل موس در اين پرداخت و گفت: ما بايد به چند دليل مارسل موس را بخوانيم؛ نخست به اين خاطر كه يكي از متفكران كلاسيك در انسانشناسي است و سهم مهمي در انديشه جامعهشناسي دارد. اما علت مهم الگوي تازهاي است كه او مطرح ميكند. وارثان متاخر مارسل موس، حتي اگر حرف در دهان او بگذارند، به هر حال انديشهاي آلترناتيو را مطرح ميكنند و در پارادايم منفعتپرستي گسست ايجاد ميكنند.
نقد دكتر شريعتي به ماركسيسم نيز اين است كه ميگويد مشكل ماركسيسم در اين است كه جاهايي نميتواند با سرمايه داري بجنگد؛ زيرا هر دو ماترياليستي هستند. يعني با يك جهانبيني ماترياليستي و با انساني كه به وجه اقتصادي تقليل يافته نميتوان با سرمايهداري مخالفت اساسي كرد.
عين اين بحث را آلن ليكه و ديگران در رابطه با ماركسيسم و نه ماركس مطرح ميكنند و ميگويند ماركسيسم و نئوليبراليسم جاهايي به هم شبيه ميشوند و به همين خاطر ايشان ميگويند بايد ماركس را از زندان ماركسيسم و خوانش بلشويستي نجات داد. از اين حيث آشنا شدن با نسل جديدي از متفكراني كه مارسل موس را مطرح ميكنند، اهميت دارد. اهميت ديگر مارسل موس توجه او به جايگاه دين است. موس از جوامع سنتي سخن ميگويد.
دوستان در ايران گاهي متوهم هستند و بحثهايي كه سوپرمدرن است را وارد ايران ميكنند، در حالي كه نميدانند ما هنوز در بسياري از حوزهها در پارادايم جامعه سنتي به سر ميبريم. تركيبهايي كه مارسل موس دارد، براي جامعه ما بيشتر به درد ميخورد.
علت ديگر اهميت موس اين است كه شايد بتوان از طريق او از بخشي از مبارزات جامعه گرايان كه در تاريخ مبارزات سياسي ايران جدا از مبارزات كمونيستي صورت گرفته، اعاده حيثيت كرد، مبارزاني كه زمينه اجتماعي و جامعه را مطرح ميكردند.
ما جامعه شناس هستيم و براي شكلگيري جامعهشناسي، بايد امر اجتماعي ابداع شود. ميگويند دوركهيم امر اجتماعي را ابداع كرد و مارسل موس امر سمبوليك را ابداع كرد. من گاهي فكر ميكنم زماني كه سلطه امر سياسي به شكل خفقانآوري رخ ميدهد، نيازمند ابداع امر اجتماعي هستيم.
ما نيازمند كساني چون مارسل موس هستيم كه سياست و دين و اجتماع را با هم ميخوانند و آنها را تفكيك نميكنند و به انسان جامعهشناختي توجه ميكنند و به ارزشهايي چون تعاون و مشاركت و همكاري و همبستگي هم در عرصه علوم اجتماعي و هم در زندگي واقعي تاكيد ميكنند.