در نظم پدرسالارانه مدرن، برابري زنان در فرصتهاي بازار کار و دستمزدها مورد توجه قرار گرفت و در تبعيضهاي موجود در قوانين تجديدنظر شد. تغييرات خانواده و ظهور اشکال جديد خانواده بهويژه خانوادههاي تکوالد و خانوادههاي طلاق، مفهوم مادري را دستخوش تغيير کرد. مفهوم پدري هم تغيير کرده است. حالا پدري تجربهاي است که مرد از همان دوران بارداري با زن همراه ميشود، از کودک مراقبت ميکند و به نيازهاي زيستي او توجه ميکند.
به گزارش عطنا، روزنامه شرق در گزارشی که روز چهارشنبه 7 تیر ماه منتشر کرده به بررسی مفهوم مادری نظم جنسیتی در گفتمان مردسالارانه پرداخته است که متن آن به شرح زیر است.
مدتي است که مفهوم مادري و بررسي ابعاد مختلف آن به يکي از پرچالشترين بحثها در حوزه مطالعات جنسيت تبديل شده است. به عبارتي براي فهم دقيق آنچه در جوامع کمتر توسعهيافته در حوزه زنان رخ ميدهد بايد تعارض و تعدد نقشهاي جنسيتي مورد ارزيابي موشکافانه قرار گيرد تا سياستهاي حمايتي براي تحقق عدالت جنسيتي در اولويت برنامهريزان قرار گيرد. گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسي ايران، اخيرا در سلسلهنشستهايي به بررسي ابعاد مادري در دنياي امروز پرداخته و تاثیر عوامل مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي را بر بازتعريف نقش مادري مورد ارزيابي قرار داده است. آخرين نشست از سلسلهنشستهاي «بررسي مادري و ابعاد آن» با حضور فاطمه موسوي و شهلا اعزازي چندي پيش در گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسي ايران برگزار شد.
»مادري و نظم جنسيتي» موضوعي بود که فاطمه موسوي به آن پرداخت. وي با اشاره به نقش مادري بهعنوان بخش طبيعي از زنانگي گفت: هزاران سال است که زنها باردار ميشوند، ميزايند، نوزادشان را بغل ميکنند و شير ميدهند. الهههاي باروري و طبيعت در تمام تمدنها و فرهنگها به شکل زن توصيف شدهاند. او در پاسخ به اين پرسش خودساخته که آيا واقعا مادري طبيعي و غريزي است، گفت: پاسخ جامعهشناسي اين است که باردارشدن و زايمان و شيردادن جنبه قوي زيستي دارد ولي مثل همه نيازهاي و رخدادهاي زيستي با ارزشها و هنجارهاي فرهنگي- اجتماعي احاطه شده است. مثل غذاخوردن؛ همه ما براي زندهماندن بايد غذا بخوريم اما اينکه چه چيزي قابل خوردن است؟ خوراکيها قبل از خوردن چگونه بايد فرآوري شوند؟ با چه طعمي؟ با چه آدابي؟ همراه با چه افرادي بايد خورده شود را فرهنگ جامعهاي که در آن به دنيا آمدهايم، تعيين ميکند. مادري نيز يک اتفاق زيستي است اما چگونه مادريکردن و مادرانگي را فرهنگ جامعه و نظم جنسيتي تعيين ميکند.
موسوي صحبتهايش را با تعريفي از نظم جنسيتي که به تشکيل الگوهاي روابط قدرت منتهي ميشود، ادامه داد و گفت: نظم جنسيتي به معناي الگوهاي روابط قدرت بين مردانگي و زنانگي در سراسر جامعه است. نظريهپردازان سه جنبه از جامعه را معرفي ميکنند که در تعامل با يکديگر نظم جنسيتي يک جامعه را بهوجود ميآورند: کار (تقسيم جنسي کار در خانه و بازار کار)، قدرت (اقتدار، خشونت و ايدئولوژي در نهادها) و تعلق رواني (مناسبات شخصي، خانوادگي/ جنسي) که مادريکردن و نحوه تعامل با کودک نيز جزئي از آن است. به گفته وي با توجه به يافتههاي نظري، در کل تاريخ، نظم جنسيتي همواره بر فرودستي زنان قرار گرفته است.
از نظر جمعيتي ايران عصر قاجار مانند همه جوامع سنتي، داراي تعادل طبيعي است و نرخ زاد و ولد و مرگومير هر دو بالاست. هر زن در طول زندگياش بهطور ميانگين هشت فرزند ميزاييد اما نيمي از کودکان قبل از رسيدن به پنجسالگي تلف ميشدند.
اين پژوهشگر در ادامه به توصيف ويژگيهاي نظم جنسيتي مدرن پرداخت و گفت: در نظم جنسيتي پدرسالارانه مدرن، سلسلهمراتب نابرابريای که بين دو جنس وجود دارد، اينگونه توجيه ميشود که اينها خدماتي را به دولت در قالب بازتوليد و توليدمثل در قبال خانواده انجام ميدهند. ناسيوناليسم بر اهميت خانواده و نقش مادري زنان تأکيد دوباره داشت.
در اين نظم پدرسالارانه مدرن، برابري زنان در فرصتهاي بازار کار و دستمزدها مورد توجه قرار گرفت و در تبعيضهاي موجود در قوانين تجديدنظر شد. تغييرات خانواده و ظهور اشکال جديد خانواده بهويژه خانوادههاي تکوالد و خانوادههاي طلاق، مفهوم مادري را دستخوش تغيير کرد. مفهوم پدري هم تغيير کرده است. حالا پدري تجربهاي است که مرد از همان دوران بارداري با زن همراه ميشود، از کودک مراقبت ميکند و به نيازهاي زيستي او توجه ميکند.
او گفت: بررسي تاريخ ايران نشان ميدهد که کشور ما نيز نظمهاي جنسيتي متفاوت و تغييرات مفهوم مادرانگي را از سر گذرانده است. تا پايان عصر قاجار و ابتداي قرن بيستم در ايران، نظم جنسيتي پدرسالاري سنتي داشتيم. مادري بيش از هر چيز به معناي شيردادن (دو تا سه سال) و برآوردن نيازهاي زيستي است.
در اين مدت کودک شيرخوار در گهواره يا ننو نگهداري شده يا به پشت مادر بسته ميشد تا مادر بتواند به امور خانه برسد. چون خانواده گسترده بوده است، مادر در مراقبت از کودک از کمک ساير اعضاي خانواده (به جز هوو) استفاده ميکرد. بازيکردن با کودک معنا نداشته، حتي اسباببازي خاصي هم برايشان تهيه نميشد.
او افزود: از نظر جمعيتي ايران عصر قاجار مانند همه جوامع سنتي، داراي تعادل طبيعي است و نرخ زاد و ولد و مرگومير هر دو بالاست. هر زن در طول زندگياش بهطور ميانگين هشت فرزند ميزاييد اما نيمي از کودکان قبل از رسيدن به پنجسالگي تلف ميشدند. نرخ بالاي مرگومير بچهها، باعث ميشد تا زنان سالهاي شيردهي را طولانيتر کنند، مشکلات جسماني حاصل از سالها بارداري و شيردهي، زنان را به سرعت فرتوت و تجربه چندباره مرگ فرزند، از نظر رواني آنها را تقديرگرا و متوسل به خرافات ميکرد.
در عصر پهلوي اولين طليعه پدرسالاري مدرن را ميبينيم. نوسازي از بالاي عصر رضاخان آموزش جديد براي دختران را هم مورد توجه قرار داد و بعدتر در دوره پهلوي دوم زنان بهطور گسترده وارد بازار کار شدند. در روزنامه و نشريات زنان اواخر دوره قاجار و اوايل پهلوي تأکيد بر نقش مادري را ميبينيم. نقش مراقبتي مادر از نو معنا شده و توجه به بهداشت و تغذيه کودک مهم ميشود.
با بهبود بهداشت عمومي، تأسيس بيمارستانها و واکسيناسيون کودکان و رفع خطر قحطي، نرخ مرگومير کاهش يافت اما بالابودن نرخ زاد و ولد باعث رشد جمعيت شد. جمعيت کشور از ۱۲ ميليون نفر در سال ۱۳۰۵ ه. ش به ۳۴ ميليون نفر در سال ۱۳۵۵ رسيد، يعني در نيم قرن تقريبا سه برابر شد. اينجاست که مفهوم مادري به شدت برجسته شد. در شهرها از تعداد خانوادههاي گسترده کاسته شد. تقسيم کار خانگي شدت گرفت. بار بزرگکردن کودک کامل روي دوش زنان قرار گرفت. حتي مفهوم برآوردن نيازهاي زيستي تغيير کرد. بهداشت و نحوه مراقبت از کودک عوض شد. مفهوم «مادر خوب» شکل گرفت.
موسوي گفت: بعد از سالهاي جنگ، از رشد نرخ جمعيت کاسته شد و وارد مرحله سوم گذار جمعيتي شديم؛ زاد و ولد اندک و مرگومير اندک. سرانجام خانواده هستهاي شهرنشين تفوق يافت و با کاهش تعداد فرزندان باز مفهوم مادري تغيير ميکند. حالا مادري تنها به معناي مراقبت و برآوردن نيازهاي زيستي نيست بلکه مادري به معناي پرورش استعدادهاي کودک هم هست.
بازي با بچه و وقت گذراندن با او مهم شده است. مادري محدود به 6سالگي نيست تا سالهاي نوجواني و حتي تا زمان سکونت فرد در خانه ادامه مييابد. بهداشت باروري مورد توجه قرار گرفت. انتخاب تعداد فرزندان و زمان بارداري بيشتر انتخابي و برنامهريزيشده است و زنان ديگر منفعل نيستند و در فرايند تصميمگيري دخالت دارند؛ البته مادري مجرد کماکان به رسميت شناخته نميشود اما تعداد زنان سرپرست خانواده افزايش يافته و به رسميت شناخته شدهاند. طلاق افزايش يافته که براي زنان به معناي جدايي از فرزند يا خانواده تکوالدي است.
از طرفي نظم حاکميتي همچنان به بازتوليد نظم جنسيتي ميپردازد و در ايران همچنان پدرسالاري مدرن وجود دارد اما نميتوان تغييرات اجتماعي و فرهنگي را ناديده گرفت. همين که امروز درباره مادري حرف ميزنيم به اين دليل است که در عرصه اجتماعي بازانديشي در جايگاه زنان و مفهوم مادري آغاز شده است.
در بخش ديگري از اين نشست شهلا اعزازي، جامعهشناس و مدير گروه مطالعات زنان، با مروري بر 6 نشست بررسي ابعاد مادري گفت: با وجود اينکه راجع به مسائل زنان صحبتهاي زيادي ميشود ولي درباره موضوع مادري و اينکه تا چه اندازه ميتواند بر جايگاه اجتماعي زن و موقعيت او تأثيرگذار باشد پژوهشهاي چنداني صورت نگرفته؛ موضوعي مغفول که ابعاد آن ناشناخته است. ما تلاش کرديم در اين مجموعه نشستها به ابعاد مختلف اين مسئله بپردازیم، هر چند، هنوز محورهاي بسياري درباره تجربه مادري زنان سوژه هيچ پژوهشي نشده است. تجربه مادران تنها، مادرخواندهها، مادري در سالمندي و ... همينطور جابهجايي در نقشها را هم نديديم. بحث مادري بسيار دامنهدار است و بايد محققان به آن بپردازند.
اين استاد دانشگاه با اشاره به جلساتي که گروه مطالعات زنان در سال گذشته برگزار کرد، گفت: ما در يکي از نشستهايمان به ابعاد تاريخي مسئله مادري توجه کرديم که در آن به تجربه مادري در دوران مشروطه و تأثير انديشه مدرن بر اهميتيافتن نقش مادري و همچنين تأثير گفتمان ناسيوناليسم بر نقشهاي زنان پرداخته شد.
تفاوت تجربه مادري در منطقهاي محروم و سنتي با تجربه مادري در کلانشهرهايي چون تهران موضوع يکي ديگر از سلسلهنشستهاي گروه مطالعات زنان بود که اعزازي به آن پرداخت. اعزازي گفت: تجربه يکي از متخصصان که سالها در منطقه سيستان فعاليت کرده بود به ما نشان داد مادري اصلا مسئلهاي مهم در آن مناطق نبوده و بهعنوان امري طبيعي و نقشي زنانه تعريف شده است و تنها براي آنکه بتوانند موقعيتشان را در خانواده تثبيت کنند به کرات مادر ميشوند و تصميمگيرنده درباره اينکه مادر شوند يا نه، سزارين شوند يا زايمان طبيعي داشته باشند و... بهعهده خواهرشوهر و مادرشوهر است.
اين عضو انجمن جامعهشناسي ايران در تشريح نشستي که با محوريت بررسي تکنولوژي پزشکي بر تجربه مادري برگزار شد، گفت: در بحث مادري دو ديدگاه کاملا متضاد وجود دارد؛ در يک نگاه مادري اساسا عامل ستم و سلطه بر زنان است و براي آنکه زنان بتوانند از اين سلطه رهايي يابند بايد مادري و بارداري از وجود زنان جدا شده و تکنولوژيهاي پزشکي جايگزين شود.
اين ديدگاه که امروز خيلي مورد قبول نيست، دقيقا توسط ديدگاهي ديگر نقض ميشود که ادعا ميکند اساسا عامل قدرت زنان در جامعه مادري است. هرچند در يک جامعه مردسالار، مردان کنترل مادري را در دست گرفتند و مسئله تکنولوژي بارداري مورد نقد منتقدان قرار گرفت، مسئله اين نيست که چگونه يک نوزاد به دنيا ميآيد بلکه اگر اين تکنولوژي در دست مردان باشد، عاملي براي سلطه است.
اعزازي همچنين با اشاره به نشستي که بر بحث قوانين تمرکز داشت، گفت: در قوانين ما زنان ازخودبيگانه ميشوند و فرزندشان را بهدنيا ميآورند و بزرگ ميکنند اما اين پدر است که تصميمگيرنده خواهد بود و اجازه پدر در همه موارد لازم است.
او در رابطه با مطالب نشستی ديگر از اين سلسلهنشستها گفت: در اين جلسه مشخص شد که امروزه ديگر کودک فقط به يک فرد تعلق ندارد و تقريبا ديگر هيچ خانوادهاي فرزندش را براي ادامه کسبوکار پدر تربيت نميکند و کودکان آيندهسازان جامعه هستند. زماني که ديگر کودک فردي نيست و به يک پديده اجتماعي تبديل شده است، جامعه در مقابل کودکان مسئول ميشود اما ميبينيم که تبليغات اجتماعي بيشتر از آنکه به مسئوليتهاي جامعه تأکيد کند، فشارها را متوجه مادران ميکند و دولت هيچ اقدامي انجام نميدهد.