دیگربودگی اینها آنقدر عمیق است که تاکتیکها و تکنیکهای رایجِ اجتماعی برای درون فهمی کنش این افراد پیشاپیش شکست خورده است. این گردهم آیی بیش از آنکه منطقِ خرید و فروش ابزار آلات و اشیاء زهوار دررفته باشد عرصهای است برای کنار هم قرار گیریِ این جزایر انسانی. کارتن خوابها به ندرت حرف میزنند. هرکس اندکی تجربۀ کار با آنها را داشته باشد خوب میداند که باید با انبردست حرف از دهانشان بیرون کشید.
به گزارش عطنا، آرش حیدری، مدرس و دارای دکترای جامعهشناسی فرهنگی از دانشگاه علامه طباطبائی در صفحه فیسبوک خود با تیتر«جهان وارونۀ بورژوازی تهرانی» به توصیف و ترسیم فضای جامعهشناختی فروشندههای دورهگرد و کارتن خوابهای میدان و راهآهن پرداخته است.
گوشه کنار میدان شوش و راهآهن بساط کردهاند. معلوم نیست چه میفروشند؟ تقریباً همه چیز و هیچ چیز! از بند کفش گرفته تا لنگۀ دمپایی، انبردست شکسته، رادیو عهد بوق و... . این حجم از اشیاء زهوار در رفته خودش عرصهای است زیباییشناختی، زیباییشناسی فاجعه وقتی عریانتر میشود که به جای نگاه کردن به آن اشیای زوار دررفته به انبوه افرادی که گرد این منظومۀ بیمصرف جمع شدهاند نگاه کنی. انبوهی سر به سوی این سفره بینان خم شدهاند.
برخی خوابند و اصلاً به این سفرۀ اشیاء نگاه نمیکنند. بوی بدنهای فروپاشیده مشمئزکننده است. تنهای نشُسته و درب و داغان، لباس های مندرس، در سیاهی شب صورتهای سیاه پیدا نیست. به چشمهایشان که خیره میشوی تا بینهایت سرد است و بیروح. کسی برای خرید چیزی اینجا جمع نشده است. اینجا هرچه باشد عرصهای برای خرید چیزی نیست. کسی چیزی نمیخرد. فقط نگاه میکنند اما به چه چیز؟! در این اشیای زهوار دررفته چه میبینند که من نمیبینم؟ در یک انبرِ شکسته یا فازمتر سوخته چه سحری خوابیده است که این همه کارتن خواب و مطرود را گرد خود جمع کرده است؟
دیگربودگی اینها آنقدر عمیق است که تاکتیکها و تکنیکهای رایجِ اجتماعی برای درون فهمی کنش این افراد پیشاپیش شکست خورده است. این گردهم آیی بیش از آنکه منطقِ خرید و فروش ابزار آلات و اشیاء زهوار دررفته باشد عرصهای است برای کنار هم قرار گیریِ این جزایر انسانی. کارتن خوابها به ندرت حرف میزنند. هرکس اندکی تجربۀ کار با آنها را داشته باشد خوب میداند که باید با انبردست حرف از دهانشان بیرون کشید. کارتن خوابها به صورت گروهی نیز زندگی نمیکنند و در سکوتی عمیق در اعماق خود فرو میروند و شهر را میپایند بیآنکه میل مشخصی به هجومِ امیال و اغوای شهر نشان دهند. مگر در هنگام مصرف دسته جمعی مواد یا تماشایِ موزهای خودساخته اینچنین گرد هم آیند و خوش و بشی کنند.
نوستالوژیای اشیاء یک گرد هم آیی را پدید آورده است. جدال بر سر ژاپنی بودنِ یک ریش تراش زنگ زده و یا تلاش برای حرفهای نشان دادن خود در شناسایی اصل بودنِ چرمِ کیف پولی که گویی از جنگ ویتنام بازگشته است، مسئلهای است اساسی. فروشندهای که به خوبی میداند قرار نیست اینجا چیزی بفروشد، مدام هشدار میدهد که حواسش هست کسی چیزی بلند نکند و گاهی شیئی را از دست کسی میقاپد و سر جایش میگذارد. اینجا هیچ عنصر اقتصادیای دیده نمیشود، اینجا همه برای یک نمایش جمع شدهاند. فروشندۀ آت و آشغال نقش فروشندۀ عتیقهجات را بازی میکند وخیلِ خیابان خوابان بیپول نقشِ خریدارانِ وسواسیِ جواهرات را. اینجا جهانِ وارونۀ بورژوازیِ تهرانی است.