خاورمیانه تنها و رازآلود، مدتهاست که از پدیده نامیمون و شوم تروریسم سازمانیافته رنج میبرد. پیکر خسته و کمتوان این منطقه دیگر تاب تحمل این سطح از ددمنشی را نداشته و مردمانش خستهتر از همیشه تنها نظارهگر عملیاتهایی هستند که یکی بعد از دیگری زخمی بر زخمهای کهنهشان میافزاید.
به گزارش عطنا به نقل از ابتکار به قلم علیرضا صدقی؛ از سوریه تا یمن، از عراق تا افغانستان، از پاکستان تا ترکیه و... همهوهمه میهمانان ناخواندهای دارند که هر از چند گاهی در میادین و فروشگاههای بزرگ و اماکن دولتی ظاهر شده، الله اکبر گویان خود و تعداد کثیری از مردم را به کام مرگ میکشند. مدعای آنها اجرای اسلام است و خود را مسلمان مینامند. از قضا نامهای اسلامی هم بر خود مینهند. القاعده و طالبان که محصول مدرسه حقانی پاکستان بودند. داعش و بوکوحرام و جبهه النصره هم که پرچمی منقش به نمادهای اسلامی به دست گرفتهاند و شعارشان هم همان است که بود و گفته آمد.
در این میان تنها ایران است که توانسته آسیبهای ناشی از این حرکت سازمانیافته را به حداقل برساند. آسیبهایی که ساخت و سازمان بسیاری از کشورهای خاورمیانه را به هم ریخته و نهادهای امنیتی این کشورها را با مشکلات متعدد و فراوانی روبرو ساخته است. در چنین هنگامهای است که ایران در بطن خاورمیانه و به عنوان یکی از پهناورترین کشورهای منطقه، کمترین عملیات تروریستی را شاهد بوده است.
اما بروز رخداد چهارشنبه گذشته و انجام دو عملیات تروریستی در قلب پایتخت، قدری بر نگرانیها افزوده است. هر چند نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور موفق شدهاند شبکه اصلی این ترورها را از بین برده و رهبران آنها را در خارج از کشور شناسایی کرده و به هلاکت برسانند، لیکن مسئله را باید جدیتر از این در نظر داشت. زمینههای بروز چنین پدیدهای آنهم به شکل استفاده از عناصر داخلی و هموطن، موضوعی است که نباید و نمیتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. نگاهی گذرا بر عناصر درگیر در این رخدادها نشان میدهد که تکیه اصلی داعش در عملیاتهای تهران استفاده از نیروهای ایرانی بوده است.
نیروهایی که به هر طریق جذب این جریان شده و عملیاتهای مذکور را سازمان دادهاند. بررسی پراکندگی جغرافیایی تروریستهای تکفیری تهران حاوی نکات بسیار مهمی است. این چهرهها عمدتا از مناطق نابرخوردار و محروم کشور جذب شدهاند. استانهایی مانند ایلام، کردستان، کرمانشاه و سیستان و بلوچستان، در زمره محرومترین استانهای کشور محسوب میشوند.
روند حرکت برنامههای توسعهمحور در این استانها نشان میدهد که از حداقل برنامهریزیها و سازماندهیهای توسعهای برخوردار بودهاند. گرچه مولفههایی نظیر اختلافات قومی و مذهبی همواره میتوانند مورد توجه واقع شوند و به طور حتم از جمله عوامل موثر بر بروز چنین رخدادهایی هستند، اما عدم توسعهیافتگی و محرومیت را هم باید به عنوان متغیری جدی در بروز این مسئله مورد توجه قرار داد. در حقیقت میتوان فرض کرد که عناصر مدیریتی داعش با تکیه بر همین محرومیتها توانستهاند برنامههای جذب خود را سامان داده و نسبت به استفاده از این نیروها در فرآیندهای تروریستی استفاده کنند.
با پذیرش این فرض میتوان امیدوار بود چنانچه روندهای توسعه پایدار در تمام نقاط مختلف و اقلیمهای گوناگون ایران توسط حاکمیت تداوم یابد، بروز چنین رویدادهایی هم به مراتب کاهش خواهد یافت. به نظر میرسد دولت هم با درک قابل توجه از این موضوع طرحهایی مانند ریشهکن ساختن فقر مطلق و توزیع عادلانه ثروت را در دستور کار قرار داده است. تدوین و اجرای چنین برنامههایی به طور قطع تاثیرات قابل ملاحظهای بر سبک زندگی و نوع نگرش اهالی مناطق محروم بر زندگی خواهد داشت. آنها با مفاهیم تازه و بدیعی آشنا میشوند و به همان میزان از آموزههای داعش فاصله خواهند گرفت.
نکته حائز اهمیت در خصوص این مسئله راهبردی است که جمهوری اسلامی در مواجهه با مناطق محروم پی خواهد گرفت. راهبردی که بتواند همه ظرفیتهای وفاق ملی و توسعه همهجانبه و متوازن کشور را فعال کرده و با تکیه بر عناصر و شخصیتهای بومی و منطقهای وحدت و انسجام را در بدنه اجتماعی شکل دهد.