به گزارش باشگاه خبری علامه طباطبائی(عطنا)،مقام معظم رهبری در حکم آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیست و ششم مهرماه سال جاری ابلاغ شد، مواردی را به عنوان اولویتهای کاری این شورا اعلام کردهاند. یکی از تأکیدات مقام معظم رهبری در این حکم مبنی است بر این که دستگاههای فرهنگی و در رأس آنها شورای عالی انقلاب فرهنگی بایستی نقش حلقه مکمل و نقش الهامبخش و تسهیلگر را برای فعالیتهای خودجوش و فراگیر مردمی در عرصه فرهنگ ایفا کنند. در همین رابطه پایگاه اطلاعرسانی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتوگویی با دکتر محمدباقر خرمشاد، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و دبیر شورای راهبردی روابط خارجی و رئیس سابق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی داشته که آن را در ادامه میخوانید.
جناب آقای دکتر خرمشاد در ابتدا بفرمایید که توصیف شما از ویژگی خاص فعالیتهای فرهنگی مردمی چیست و چه چیزی آن را از فعالیتهای دولتی متمایز میکند؟
اگر ما فرهنگ و یا فعالیتهای فرهنگی را به عنوان بخشی از مقوله بزرگتر مسئلهها و مباحث اجتماعی و فعالیتهای اجتماعی بدانیم، در این صورت بیشتر از سنخ مقولات غیردولتی و مردمی محسوب خواهد شد. به عبارت دیگر فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی از پدیدهها و مقولاتی هستند که به تودههای مردم نزدیکترند و عمل و کنش مردمی محسوب میشوند، تا دولتی. باز به عبارت دیگر فرهنگ اساسا در بستر و در قاعده اجتماع شکل میگیرد و خاستگاه و محل نزج و پرورش و محل تبدیل آن از حالتی به حالت دیگر در میان مردم است. البته این به آن مفهوم نیست که دولت نقشی در فرهنگ ندارد؛ که طبیعتا دارد؛ اما حتی نقشی هم که دولت میخواهد در این عرصه ایفا کند، بایستی در این قاعده هرم و در زمین فکری، زمین اعتقادی، زمین باوری، زمین ارزشی و حتی زمین آداب و رسوم تودههای مردم اتفاق بیفتد؛ تا آن چه را که احتمالاً از برنامه ریزی و القاء در مقوله فرهنگ مد نظر است بتواند محقق شود.
باز به عبارت دیگر میتوان گفت که فرهنگ و مسائل فرهنگی و فعالیتهای فرهنگی، به قول فلاسفه اولاً و بالذات به حوزه مردم و فعالیتهای مردمی تعلق دارد، تا به حوزه دولت و برنامهریزیهای دولتی.
به نظر میرسد جدیترین فعالیتهای فرهنگی خودجوش مردمی در کشور ما در دههها و بلکه صدههای اخیر فعالیتهای فرهنگی مذهبی بوده است. نظر شما در مورد ابعاد فعالیتهای فرهنگی خودجوش مردمی در کشور چیست؟
بله، نمونههای زیادی برای این گونه فعالیتها چه در داخل ایران و چه در بیرون از ایران وجود دارد. در داخل، مقوله فعالیتهای فرهنگی دینی، چه به لحاظ سخت افزاری و چه به لحاظ نرم افزاری، همواره اولا و بالذات پدیدهای مردمی محسوب میشده است. در زمان قبل از انقلاب که دولت دولتی دینی محسوب نمیشده و یقیناً دولتی بوده است که دغدغدههای دینی نداشته و بلکه با روند مدرنیزاسیونی که دنبال میکرد، دغدغههای ضددینی و خنثیسازی دینی نیز داشت، مقوله فرهنگ در قاعده اجتماع و در بین تودههای مردم به گونهای جاری بوده است که از سخت افزار فعالیتهای فرهنگی دینی تا نرمافزار آن، یعنی از ساخت مسجد و حسینیه و تکیه و راهاندازی مؤسسههای خیریه در درون مسجدها تا فعالیتهای فرهنگی و جریانسازیهای فکری فرهنگی که در درون این مساجد شکل میگرفته است، همگی بدون دخالت دولت و گاه در موارد بسیار زیادی علیرغم میل باطنی دولت وقت و در موارد قابل توجهی درست نقطه مقابل خواست و اراده دولت وقت اتفاق میافتاده و شکل میگرفته است. به عبارتی شاید گردش مالی فعالیتهای فرهنگی که قبل از انقلاب خودجوش و توسط مردم اتفاق میافتاده است سر از میلیارد تومان (با ارزش پولی آن زمان) بر میآورده است، اما با این وجود مردم در پرداخت این هزینهها احساس سختی و سنگینی نمیکردند، بلکه به عکس ضمن هزینه کردن داوطلبانه، با انجام این فعالیتهای فرهنگی احساس رشد و علو هم میکردند.
بد نیست در این رابطه مثالی از دنیای امروز خارج از ایران برای شما بزنم. امروز در جهان اسلام و حتی شاید در سطح دنیا مدارس غیرانتفاعی یا به تعبیر درست آن غیردولتی متعلق به کشور ترکیه شناخته شده است. امروز این مدارس ترک که در رأس آن آقای فتحالله گولن قرار دارد، به صورت شبکهای گسترده و با تعداد صدها مدرسه در درون جهان اسلام مشغول فعالیت بسیار اثرگذاریست و دامنه این اثرگذاری تا تربیت نیروهای فکری و حتی کادر اداری و سیاسی برای کشورهای میزبان کشیده میشود. شما این مدارس را میتوانید در کشورهای آسیای میانه، در قفقاز، در افغانستان و حتی در کشورهای اروپایی و کشورهای آفریقایی هم ببینید. یک مجموعه غیردولتی که هزینههای آن از پرداختی خود مردم تأمین میشود و با یک گردش مالی بسیار بالا کار فرهنگی بسیار عمیقی را باعث شده است. طبیعتاً اگر چنین کاری قرار بود توسط دولت ترکیه یا هر دولت دیگری انجام شود، علاوه بر هزینههایی که در ابتدای کار بر آن دولت وارد میکرد، قطعاً با این روانی و با این سرعت و حوزه نفوذ نمیتوانست شروع شود و پیش برود.
اگر بخواهم مباحثم را تا این جا جمعبندی کنم باید بگویم که فعالیتهای فرهنگی داوطلبانه یا فعالیتهای فرهنگی غیردولتی که به صورت خودانگیخته یا خودبنیاد توسط مردم و گروهها و تودهها و تشکلهای مردمی در حوزه فرهنگی اتفاق میافتند بسیار طبیعی، و در نتیجه اثرگذار است، و با هزینهای توزیع شده بر تودههای مردم که از این هزینهکرد نه تنها احساس هزینه نمیکنند، بلکه با احساس مشارکت در یک امر خیر پیشبرنده، احساس رشد، شادابی و بالندگی و احساس سود و لذت میکنند، انجام میشود.
نقطه مقابل این جنس فعالیت فرهنگی که فعالیت غیردولتی است، فعالیتی است که با ورود دولت، علاوه بر هزینههای سنگینی که برای آن به همراه خواهد داشت، انگیزشهای درونی را هم در مردم کم میکند؛ به این دلیل ساده که مردم فکر میکنند «خب این وظیفه دولت و کار دولت است و دولت باید هزینهاش را پرداخت کند». در نتیجه همین تفکر، مردم آن مشارکت داوطلبانه را ندارند و در فعالیتهای فرهنگی شاید آن شادابی مورد انتظار دیده نشود. هزینهای بر دوش دولت بار شده است و مردم هم آن کار فرهنگی را الزاماً از آن جنسی نمیدانند که داوطلبانه در آن حضور داشته باشند. میآیند و مانند یک میهمان بر سر یک سفره آماده مینشینند و گاه مطالبات فزایندهای هم پیدا میکنند که حد یقفی ندارد.
پس به نظر شما مشکل در این است که مردم میهمان سفره فرهنگ شدهاند، در حالی که باید خود صاحب این سفره و تولیدکننده آن باشند. آیا به عقیده شما همین دغدغه هم از سوی مقام معظم رهبری ایشان را بر آن داشته که خواستار پیشگام ساختن مردم در فعالیتهای فرهنگی شوند و از دستگاههای فرهنگی بخواهند که در مقام الهامبخشی و تسهیل و تکمیل این فعالیتها برآیند؟ یا این که نحوهای از پیشقدمی دستگاههای فرهنگی هم در دستور مقام معظم رهبری ملحوظ است؟
برای پاسخ به این پرسش باید بگویم که شاید یکی از علل این که مقام معظم رهبری در این بند از فرمایشاتشان از شورای عالی انقلاب فرهنگی چنین مطلبی را مطالبه کردهاند مبتنی بر یک آسیبشناسی باشد. این آسیبشناسی گویای این امر است که بعد از انقلاب به دلیل این که خود انقلاب انقلابی فرهنگی بود، و مجموعه تفکری که در انقلاب توانست حاکمیت پیدا کند تفکر دینی بود، و این تفکر دینی تفکر فرهنگی خاص خود را داشت و اولویتهای فرهنگی دینی را در رأس قرار داده بود، این ویژگیهای انقلاب دولت را در وضعیت خاصی قرار میداد که برای داشتن جامعهای دینی و جامعهای سیاسی احساس تعهد بیشتری در حوزه فرهنگی و خصوصاً فرهنگ دینی کند. در این مسیر بود که بخشهایی از فرهنگ که در گذشته و پیش از انقلاب توسط خود مردم داوطلبانه تصدیگری میشد و مردم در آن حوزه فرهنگی مباشرتاً مشارکت میکردند، به تدریج در فضای بعد از انقلاب، با توجه به نوع نگاهی که وجود داشت، به جزئی از فعالیتهای دولتی تبدیل شد. در ادامه نه تنها دست بخش مردمی از این مسئله کوتاه شد، بلکه به دلیل هزینههای زیادی که برای دولت ایجاد میکرد و دولت همزمان هزینههای متعدد دیگری هم داشت، تأمین مالی در حوزههای فرهنگی آن چنان که باید و شاید اتفاق نیفتاد و در حالی که مردم کنار کشیده بودند و دولت هم نمیتوانست به تمامه انجام وظیفه کند، در بخشهای مختلف خلأهای فرهنگی ایجاد شد و یا خلأهایی که وجود داشت امکان پر شدن نیافت. این امر چارهای جز این نداشت و ندارد الا این که گروههای مردمی فعالیت فرهنگی را یک وظیفه دینی، یک وظیفه مدنی، یک وظیفه شرعی و یک وظیفه اخلاقی بدانند و دوباره داوطلبانه به این عرصه ورود کنند تا با ورود آنها خلأهای موجود پر شود و در واقع یک روانسازی فرهنگی اتفاق بیفتد. شاید مراد مقام معظم رهبری از این بندی که فرمودهاند مبتنی بر همین آسیبشناسی بوده باشد که خدمت شما عرض کردم.
پرسشی که در این جا به ذهن میرسد این است که با توجه به آسیبشناسیای که از ساختار فرهنگی مطرح کردید، آیا در شرایط حاضر صرف اراده بر تغییر الگو در فعالیتهای فرهنگی در آوردن مردم به صحنه کفایت میکند؟ به عبارت دیگر و با توجه به مباحث شما، حال که مردم از روند اصلی و فعال پیشبرد فرهنگی خارج شدهاند و به همین خاطر خلأهایی ایجاد شده است، بازگشت به الگوی پیشین که در آن مردم نقش فعال داشتند، چگونه میتواند فراتر از یک خواست صرف باشد و عملاً محقق شود؟
یقیناً این مطلب نمیتواند در حد یک خواست صرف مطرح شود. این اراده با توجه به بندی از حکم آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در رأس هرم نظام یعنی در دستگاه رهبری دیده میشود و ایشان هم تلاش میکنند که آن را به یکی از مراکز فکری و تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور یا شاید مهمترین آنها یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی منتقل کنند. مطالبهای هم که ایشان از شورا دارند در قالب سهگانه الهامبخشی، تسهیل و تکمیل مطرح شده است. به عبارتی آن اراده باید توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در این سه قالب جاری شود و جریان یابد. این هم به نوبه خود چیزیست که نیاز به برنامهریزی دارد.
به نظر شما این روند چگونه باید عملی شود؟
طبیعتاً برنامهریزی مورد نظر نباید خود منجر به تصدیگری دولتی شود. در واقع باید نگرشی که عرض کردم نقطه عزمیت قرار بگیرد. این نگرش نقطه عزیمت بسیار مهمی است و بعد از این که این تغییر نگرش ایجاد شد بایستی به احتمال قوی به بازسازی رویههای گذشته در فضاهای فرهنگی کمک بشود. در واقع باید فعالیتهای فرهنگی بخشهای مدنی جامعه با کمک دولت یا با الهامبخشی و هدایت دولت و یا بخشهایی از دولت که به این تشکلها و گروههای مردمی نزدیکتر است تقویت شود. یکی از روشها میتواند در نظر گرفتن مکانیسمهای تشویقی باشد. یکی از راهها ارائه تسهیلات است. یکی از راهها فضاسازی فکری و روانی است. در حقیقت باید بسترهای لازم با فضاسازی و ارائه تسهیلات آماده شود، اما آن چه که عامل در امر فرهنگ است حضور خود مردم و تشکلهای و گروههای مردمی باشد.
برای مثال فرض کنید اگر چنانچه این فرض درست باشد که بعد از انقلاب، برخلاف قبل از انقلاب که علی القاعده هر جا محلهای شکل میگرفته است به تدریج و به صورت داوطلبانه دینداران انگیزه این را داشتند و جمع میشدند و مسجد میساختند، دولت به این سمت رفته و این تصور را در اذهان مردم ایجاد کرده باشد که چون دولت دینی است خود نیز باید مسجد بسازد، این مشکلساز است. دولت چه بسا در ابتدای انقلاب مکنتی داشته و شور انقلابی بیشتری نیز حاکم بوده و مسجد هم میساخته است، اما بعد از مدتی دیده است که نمیتواند انبوه مساجد را بسازد. خب مسجد ساختن اداره کردن بعدی را و متولی هم میخواهد. آن اداره بعدی با همان انگیزه اولی پیش خواهد رفت. اگر انگیزه اولی ساخت مسجد از مردم باشد و با مشارکت و هزینه کردن و وقت گذاشتن آنها پیش برود، اداره مسجد هم پیش میرود اما اگر جریان این گونه پیش نرود درگیر تصنعی شدن میشود؛ چرا که جریان فعالیتهای فرهنگی یک زنجیره به هم پیوسته است. بنابراین تغییر رویکردی که از آن صحبت شد باید این گونه وارد عرصه عمل شود که برای مثال اگر دولت شهرک میسازد در نقشه آن جایی به مسجد اختصاص دهد که با تخفیف به خیرین واگذار شود یا اگر رایگان در اختیار داده میشود بقیه آن به عهده مشارکت تودههای مردمی گذاشته شود.
ما مثال را در مورد مسجد زدیم اما این اتفاق میتواند در زمینه کانونهای فرهنگی، فعالیتهای فرهنگی مستقل دینی و غیردینی و مدنی و ... هم همین گونه بیفتد. برای مثال شهرداریها میتوانند به جای این که خودشان برای مثال یه مستمندان کمک کنند، تسهیلی فراهم کنند که شبکه کمک به همنوعان و کارهای خیریه در درون محلات ایجاد شود و شبکههای خیریه بتواند شکل بگیرد. یا در گذشته برای مثال صندوقهای قرض الحسنه بوده که الان قالبهای جدیدی به خود گرفته است و اتفاقاتی در این حوزه افتاده است اما نیاز به تکمیل دارد. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید این نگاه تسهیلی و تکمیلی دستگاههای فرهنگی را پررنگ کند.
لذا در جواب سؤال شما باید بگویم که اراده صرف کافی نیست ولی این اراده بسیار مهم است؛ یعنی لازم است ولی کافی نیست. به عبارتی باید تغییر رویکرد اتفاق بیفتد و وقتی که تغییر رویکرد اتفاق افتاد باید با سهگانه الهامبخشی و تسهیل و تکمیل بتواند محقق بشود.
الهامبخشی هم میتواند در فضاهای فرهنگی انجام شود. فضاسازی برای نیاز یک بخش فرهنگی، ترویج و برجسته کردن الگوها برای هدایت فعالیتهای فرهنگی بر اساس آن الگوها، از جمله اقداماتی است که میتواند در این راستا انجام شود. برای مثال همین مجموعه مدارسی که فتح الله گلن در خارج از ایران و در کشورهای اسلامی و دیگر مناطق میسازد میتواند مورد توجه قرار بگیرد و الهامبخشیای اتفاق بیفتد که بخش خصوصی و بخش غیردولتی و بخش خیرین جامعه ایران بتوانند در حوزه جهان اسلام، در حوزه جهان شیعه، در حوزه کشورهای همسایه اقدام به ساخت مدارس یا سلسله مدارسی کنند که بتوانند ارزشهای ایرانی اسلامی انقلابی را در سبک آموزش و پرورش این کشورهای پی بگیرد. حتی بعضی از سلسله مدارس غیرانتفاعی که در داخل وجود دارند میتوانند اگر الگوی داخلی موفقی داشتهاند شعبههایی در کشورهای همسایه و همکیش راهاندازی کنند.
با توجه به این که خطاب مقام معظم رهبری در این مسئله به شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است، نقش شورا را در این زمینه چه میدانید؟ شورا باید در این راستا چه اقداماتی انجام دهد؟
طبیعی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی در بحث فرهنگ مجری نیست و انتظاری هم که از شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است، اگر اصطلاح آن درست باشد و خیلی بار نظامی نداشته باشد، این بوده که به عنوان قرارگاه مرکزی، به عنوان ستاد مرکزی یا به عنوان آن اتاق فکر مرکزی فرهنگ عمل کند. بنا از همان ابتدا بر این بوده است که شورا بتواند محورهای کلان و مسیرهای کلان و افقهای دور را در عرصه فرهنگ نشان بدهد تا دستگاههای مختلف کشور در آن مسیرها و چارچوبها با هدفگذاری آن افقها گام بردارند و فعالیت کنند، و در حرکتی هماهنگ فرهنگ را بتوانند به پیش ببرند؛ تا بردارهای فعالیتهای فرهنگی در مسیرهای مخالف یکدیگر نباشد و یکی دیگری را خنثی نکند، بلکه بتواند هم افزایی داشته باشد و همچنین علاوه بر این آن فعالیتها از چارچوبها و قواعدی که نظام و کشور دارد خارج نشود.
بر این اساس، انتظاری که از شورای عالی انقلاب فرهنگی در محور مورد بحث هست اولا فرهنگسازی و ادبیاتسازی در مورد تغییر رویکرد است. این امر لازمه جا افتادن این رویکرد در دستگاههای فرهنگی است. دستگاههای فرهنگی درون دولت در بخشهایی مستقیماً و مباشرتاً مسئولند و در جاهایی باید تسهیلکننده، تکمیلکننده و الهامبخش باشند و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید بتواند این پیام را به تشکلهای مردمی و گروههای مردمی و فعالیتهای فرهنگی مردمی بدهد که به هر حال نظام نه تنها شما را به رسمیت میشناسد، بلکه بر صدر مینشاند. اساساً در فرهنگ آن چه باید باشد حضور مردمی است و تغییر رویکرد بر این اساس باید بتواند هم در اذهان مردم و هم در اذهان لایههای مختلف فرهنگی دولت شکل بگیرد.
بعد از این میتوان سیاستگذاری کرد و برای مثال با کمک مراکز فرهنگی، مصادیق کمک کردن و تسهیل کردن و تکمیل و همچنین الهامبخشی میتواند تشخیص داده شود. این امر قطعاً نیاز به فضاسازی رسانهای، برگزاری نشستهای مورد نیاز، تصویب قوانین و مواردی از انی دست دارد هماهنگسازی و پیش بردن این امور همان سلسله کارهایی است که به هر حال از شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان همان کانون اصلی و اتاق فکر انتظار میرود.
آیا نکته دیگری در پایان دارید؟
میخواهم در پایان باز بر این نکته تأکید کنم که واقعاً اگر فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی به کانالی و به مسیری برنگردد که از مجموعه ظرفیتهای مردمی استفاده کند، ما در دور دستهای فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی دچار صدمه و ثلمهای خواهیم شد. بایستی از ظرفیت مردمی نهایت بهرهبرداری صورت بگیرد و جاهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی باید هدایت کلان را به عهده بگیرند و همچنان که بحث شد تغییر رویکرد و کمک به بازگشت و استفاده از ظرفیت مردمی را باعث شوند.
برای پی بردن به اهمیت این مسئله هم میتوانیم خلاف آن را تصور کنیم؛ یعنی تصور کنیم که خدای ناکرده به تدریج حضور و ظرفیتهای مردمی در فعالیتهای فرهنگی کمتر و کمتر شود. خلئی را که در این صورت ایجاد خواهد شد، هیچگاه، هیچ دولتی با هر توانی نخواهد توانست پر کند. بایستی ظرفیتهای مردمی را آزاد کرد و بهره گرفت تا تحول جدی و شایسته در عرصه فرهنگ آن گونه که باید اتفاق بیفتد.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دبیرخانه شورای عالی انقلاب