۰۵ مرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۱۳
کد خبر: ۴۴۵۰۶

 dehkordi (4)


دکتر حمیدرضا رحمانی‌زاده دهکردی*


بهره‌کشی از کار دیگران تاریخی کهن دارد اما کار خلاقه‌ علمی و هنری را با پرداخت پول یا طرق دیگری به‌نام خویش کردن، به نظر می‌رسد که پدیده‌ای مدرن باشد. هر چند کارهای دسته جمعی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان در گذشته غالباً به نام شاهان و سردمداران بود (نظیر عمارت «تاج محل» یا سرایش شاهنامه‌های مختلف) اما در این‌گونه موارد، آدم و عالم می‌دانستند که این آثار بزرگ، از سوی شاهنشاه یا فرمانروا «شرف صدور» نیافته بلکه حاصل کارآفرینندگان غالباً بلند آوازه است.


اما پدیده‌ مدرن «نوشتن و آفریدن به نام دیگری» که غربی‌ها به آن Ghostwriting یا «مقاطعه‌کاری ادبی» می‌گویند، ظاهراً پدیده‌ای مشروع و قانونی به حساب می‌آید. بسیاری از سیاستمداران، برخی از رؤسا و مدیران، که فرصت کافی برای خلق اثری غالباً نوشتاری را ندارند نویسنده‌ مستعدی را استخدام می‌کنند تا به نام آنها کتاب، سخنرانی یا مقاله بنویسند. اکثر این کتاب‌ها، زندگینامه اشخاص به قلم خویش است. مثلاً کتاب «مأموریت برای وطنم» محمد رضا شاه، (که گویا به قلم نویسنده‌ دیگری بوده است). بیشتر سخنرانی‌های مهم رؤسای جمهوری کشورهای مختلف را افراد صاحب قلم و نکته‌پردازی تهیه می‌کنند که گمنام هستند و جز چند نفر از اطرافیان، کسی از نام آنها مطلع نیست.


اما نکته‌ مهم این است که در دوران جدید این پدیده بتدریج وارد حوزه‌ همگانی و بویژه حوزه‌ تولید اندیشه و ایده یعنی دانشگاه‌ها شد و «نویسندگان و پژوهشگران در سایه»‌ای پدید آورد که با گرفتن دستمزدهای مختلف، به نام دیگران آثار «به اصطلاح علمی» نوشته و منتشر می‌کردند.


رواج این پدیده را در گذشته بارها از زبان دانشجویان می‌شنیدیم و تأسف می‌خوردیم. اینکه چگونه برخی از مدیران با سوءاستفاده از موقعیت شغلی، دانشجویان (و در برخی موارد کارمندان) را به نوشتن پایان‌نامه، مقاله، کتاب و ترجمه می‌گماشتند و به زعم خویش و با حالتی طلبکارانه مدعی بودند که برای این نازنینان مستعد و بی‌پناه، «نان و آبی» فراهم کرده‌اند. یا از زبان دانشجویان تحصیلات تکمیلی شنیده‌ایم که چگونه مثلاً مقام یا مدیری، سرباز وظیفه‌ توانمندی را با دادن مرخصی و سایر امتیازات تشویق کرده یا واداشته که برای او پایان‌نامه‌ فوق‌لیسانس یا دکترا بنویسد.


وجه دیگر این پدیده، «بازاری شدن» آن است(1) دلایل چندی برای این امر وجود دارد. از یک سو تعداد افرادی که وقت و حوصله‌ نگارش مقاله و پایان‌نامه را ندارند بسیار زیاد شده است و از سوی دیگر نیاز برای انتشار مقاله از سوی دانشجویانی که می‌خواهند در دکترا پذیرفته شوند یا عضو هیأت علمی‌ شوند یا استادی که می‌خواهد ترفیع بگیرد یا روند ارتقا را طی کند به حدی است که برخی به جای تلاش در این زمینه، ترجیح می‌دهند با سفارش مقاله و پرداخت پول، مقالاتی را منتشر کنند که شاید حتی یک بار آنها را نخوانده‌اند!


از سوی دیگر، مؤسسات زیادی پدید آمده‌اند که با استخدام بسیاری از دانشجویان مستعد و باهوش فوق‌لیسانس و دکترا -به صورت نیمه علنی و در پوشش فعالیتی ظاهراً قانونی - برای افراد مختلف پایان‌نامه و مقاله می‌نویسند و حتی با پرداخت مبلغی افزون‌تر این مقالات را در مجلات پژوهشی، که با معیارهای ISC یا ISI سنجیده می‌شوند، به چاپ می‌رسانند(2)


و در این میان، طبیعی است که در برخی از موارد شاهد طنزهای تلخی باشیم: دانشجوی دعوت شده به مصاحبه دکترا که مقاله‌ای به زبان انگلیسی در یکی از مجلات معتبر منتشر کرده است، ولی نمی‌تواند درباره‌ محتوای مقاله توضیح دهد؛ اما بعد از چند و چون بسیار، بالاخره لب می‌گشاید و حکایت رفته را باز می‌گوید: اینکه توان مالی‌اش به صورت معجزه‌آسایی! «تولید اثر» کرده و این برای «تقویت رزومه» او البته وافی به مقصود بوده است. اینکه در درون مقاله چه گذشته و چه نگذشته، دلمشغولی او نبوده ضمن آنکه توان زبان انگلیسی‌اش در آن حد! نیست که بتواند در این‌باره‌ کنکاش بیشتری کند.


اما این استفاده/سوء‌استفاده به همین جا ختم نمی‌شود و گاهی شکل ظریف‌تری هم به خود می‌گیرد. دانشجو مقاله‌ای را با زحمت زیاد تهیه می‌کند و بعد استادی بدون آنکه زحمتی کشیده باشد یا حتی آن را خوانده باشد، اسم خویش را در ردیف نخست نویسندگان مقاله می‌آورد.


پر واضح است که فلسفه‌ نگارش «مقاله‌ مشترک» آن است که دانشجو در کنار استاد تربیت شود و فرض اخلاقی هم این است که استاد در تهیه‌ مقاله مشارکت فعال دارد؛ اما طبعاً در برخی از موارد چنین نیست. افزون بر این، گویی قراردادی نانوشته هم وجود دارد که بر اساس آن، مقاله دانشجوی فوق لیسانس و دکترابه تنهایی پذیرفته نمی‌شود و حتماً باید نام استادی همراه نام دانشجو ذکر شود. انگار که آنچه اهمیت درجه دوم دارد یافته‌های پژوهش و خود پژوهش است و اهمیت نخست مقاله در گرو وجود «نام استاد» است. این مسأله یادآور مغلطه‌ مشهور «استدلال بر پایه‌ انسان»(3) است. ما استادان شاخص بزرگی داشته‌ایم که مقاله‌های غیرواقعی یا سطحی نوشته‌اند. نمونه‌ مشخص آن البرت اینشتین است که با وجود کارهای عظیم و سترگ علمی، در اواخر عمر و در نوشته‌هایش نظریه‌ مکانیک کوانتوم را نظریه‌ نادرستی تلقی می‌کرد و بر این دیدگاه اصرار می‌ورزید. نگارنده امیدوار است بیان این نکات تأسف‌بار، ما را برانگیزاند تا راهی برای پیشگیری از کم‌رنگ‌شدن «اخلاق پژوهش در محافل دانشگاهی» بیابیم و متقابلاً دریچه/دریچه‌هایی از امید در منظرمان بگشاید برای انجام پژوهش‌هایی اصیل، انسانی و مانا.




پی‌نوشت‌ها:


1- متأسفانه این پدیده شوم مسأله‌ای جهانی است. شما هم‌اکنون می‌توانید با پرداخت بیست و پنج تا سی میلیون تومان پایان‌نامه‌ دکترا به انگلیسی داشته باشید که در مدت کوتاهی مثلاً پانزده روز نوشته شده است. این پایان‌نامه‌ها، اغلب حاوی همان معیارهایی است که داوران مد نظر دارند. سایت (power-essays.com) یکی از هزاران سایت فعال خارجی است که هر گونه کار دانشگاهی از مقاله‌نویسی و نوشتن پایان‌نامه و کتاب و... با گرفتن مبالغ گوناگون انجام می‌دهد و مدعی است که کار علمی‌شان، کیفیتی عالی دارد.


 


2- نمونه‌ای از این کژروی‌های علمی و اخلاقی را نگارنده سال‌ها پیش زمانی که مسئول دفتر روابط بین‌الملل دانشگاه بود، خود به وضوح دیده بود: رئیس دانشگاه یکی از کشورهای استقلال یافته شوروی، که میهمان دانشگاه علامه طباطبایی بود در جلسه‌ای با مسئولان وقت دانشگاه می‌گفت که چگونه آنها به جای مدرک کم اعتبار دانشگاه خود، مدرک دانشگاه‌های روسیه را به افراد می‌دهند و چگونه دانشجویان تز دکترا به زبان روسی می‌نویسند و از آن دفاع!؟ می‌کنند در حالی که گاهی حتی یک کلمه هم روسی نمی‌دانند.


 


3- Argumentum ad Hominem بر اساس این مغلطه، به جای تکیه بر «فکت‌ها» و «دعاوی» و قدرت استدلال آنها، بر اساس استناد به اشخاص/ یا حمله به آنها، دیدگاهی تأیید یا تخطئه می‌شود. مثلاً می‌گوییم این حرف درست است چون مثلاً «هایدگر» گفته است؛ به جای اینکه بگوییم این حرف درست است زیرا مبتنی بر «شواهد مؤید قوی» یا «استدلال‌های منطقی و محکم» است.


* عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی


منبع: روزنامه ایران

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار